انوری (مقطعات)/مرحبا مرحبا درآی درآی
' | انوری (مقطعات) (مرحبا مرحبا درآی درآی) از انوری |
' |
مرحبا مرحبا درآی درآی اثر خیر اثیر دین خدای ای زمام قضا گرفته به دست وی محیط فلک سپرده به پای نه به از خدمت تو آلت جاه نه به از همت تو مکنت جای از نهیبت ستاره بیآرام وز رکابت زمانه ناپروای ای بر افلاک دست کرده به قدر وی ز خورشید گوی برده به رای به سر کوی بودهای که همی به سجود اندر آمدست سرای کای فلک با تو پست ره بگذار وی جهان با تو خرد رخ بنمای به کرم بر زمین من بخرام به قدم در نهاد من بفزای منزل ار در خور قدوم تو نیست چه شود ساعتی به فضل به پای تو همایی به فر و پر فکند بر تر و خشک سایه پر همای ای کمر بسته پیشت اختر سعد اختر من تویی کمر بگشای کردی آراسته سرای مرا همچنین سال و مه همی آرای چون رسم زحمتی همی آرم چو رسی خدمتی همی فرمای تا بود آسمان زمانهنورد تا بود اختران فلکپیمای باد عمر تو با زمانه قرین باد قدر تو با فلک همتای ای آنکه جویبار جهان از نهال جود خالیست تا تو سرو سعادت برستهای الا نظیر خویش که آن را وجود نیست از روزگار یافتهای هرچه جستهای دست از سرم به علت تقصیر برمگیر تو کار خویش کن که نه شیران مستهای پارم سه دسته کاغذ نیکو بدادهای امسال از آن حدیث ورق چون بشستهای چنان زندگانی کن ای نیکرای به وقتی که اقبال دادت خدای که خایند از بهرت انگشت دست گرت بر زمین آمد انگشت پای بر آفتاب حوادث بسوزم اولیتر که به هر سایه بود بر سرم سپاس همای از این سپس من و کنجی و خانهی تاریک که سرد شد دلم بر هوای باغ و سرای