خاقانی (غزلیات)/طره مفشان که غرامت بر ماست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (طره مفشان که غرامت بر ماست) از خاقانی |
' |
طره مفشان که غرامت بر ماست | طیره منشین که قیامت برخاست | |
غمزه بر کشتن من تیز مکن | کان نه غمزه است که شمشیر قضاست | |
بس که از خصم توام بیم سر است | بر سر این همه خشم تو چراست | |
گر عتابی ز سر ناز برفت | مرو از جای که صحبت برجاست | |
گفت بیهوده بر انگشت مپیچ | بر کسی کو به تو انگشت نماست | |
هیچ بد در تو نگفتم بالله | خود خیال تو بر این گفته گواست | |
این قدر گفتم کان روی چو گل | بستهی دیدهی هر خس نه رواست | |
من همانم تو همان باش به مهر | که همه شهر حدیث تو و ماست | |
بنده خاقانی اگر کرد گناه | عذر آن کرده به جان خواهد خواست |