مثنوی معنوی/بیان حسد وزیر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (بیان حسد وزیر) از مولوی |
' |
آن وزیرک از حسد بودش نژاد | تا به باطل گوش و بینی باد داد | |
بر امید آنک از نیش حسد | زهر او در جان مسکینان رسد | |
هر کسی کو از حسد بینی کند | خویش را بیگوش و بی بینی کند | |
بینی آن باشد که او بویی برد | بوی او را جانب کویی برد | |
هر که بویش نیست بی بینی بود | بوی آن بویست کان دینی بود | |
چونک بویی برد و شکر آن نکرد | کفر نعمت آمد و بینیش خورد | |
شکر کن مر شاکران را بنده باش | پیش ایشان مرده شو پاینده باش | |
چون وزیر از رهزنی مایه مساز | خلق را تو بر میاور از نماز | |
ناصح دین گشته آن کافر وزیر | کرده او از مکر در گوزینه سیر |