حافظ (غزلیات)/عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی) از حافظ |
' |
عمر بگذشت به بیحاصلی و بوالهوسی | ای پسر جام میام ده که به پیری برسی | |
چه شکرهاست در این شهر که قانع شدهاند | شاهبازان طریقت به مقام مگسی | |
دوش در خیل غلامان درش میرفتم | گفت ای عاشق بیچاره تو باری چه کسی | |
با دل خون شده چون نافه خوشش باید بود | هر که مشهور جهان گشت به مشکین نفسی | |
لمع البرق من الطور و آنست به | فلعلی لک آت بشهاب قبس | |
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش | وه که بس بیخبر از غلغل چندین جرسی | |
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن | حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی | |
تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم | جان نهادیم بر آتش ز پی خوش نفسی | |
چند پوید به هوای تو ز هر سو حافظ | یسر الله طریقا بک یا ملتمسی |