دیوان شمس/خانه دل باز کبوتر گرفت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (خانه دل باز کبوتر گرفت) از مولوی |
' |
خانه دل باز کبوتر گرفت | مشغله و بقر بقو درگرفت | |
غلغل مستان چو به گردون رسید | کرکس زرین فلک پر گرفت | |
بوطربون گشت مه و مشتری | زهره مطرب طرب از سر گرفت | |
خالق ارواح ز آب و ز گل | آینهای کرد و برابر گرفت | |
ز آینه صد نقش شد و هر یکی | آنچ مر او راست میسر گرفت | |
هر که دلی داشت به پایش فتاد | هر که سر او سر منبر گرفت | |
خرمن ارواح نهایت نداشت | مورچهای چیز محقر گرفت | |
گر ز تو پر گشت جهان همچو برف | نیست شوی چون تف خود درگرفت | |
نیست شو ای برف و همه خاک شو | بنگر کاین خاک چه زیور گرفت | |
خاک به تدریج بدان جا رسید | کز فر او هر دو جهان فر گرفت | |
بس که زبان این دم معزول شد | بس که جهان جان سخنور گرفت |