دیوان شمس/قصد سرم داری خنجر به مشت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (قصد سرم داری خنجر به مشت) از مولوی |
' |
قصد سرم داری خنجر به مشت | خوشتر از این نیز توانیم کشت | |
برگ گل از لطف تو نرمی بیافت | بر مثل خار چرایی درشت | |
تیغ زدی بر سرم ای آفتاب | تا شدم از تیغ تو من گرم پشت | |
تیغ حجابست رها کن حجاب | بر رخ من گرم بزن یک دو مشت | |
وصف طلاق زن همسایه کرد | گفت به خاری زن خود هشت هشت | |
گفت چرا هشت جوابش بداد | در عوض زشت بدان قحبه رشت | |
بهر طلاقست امل کو چو مار | حبس حطامست و کند خشت خشت | |
آتش در مال زن و در حطام | تا برهی ز آتش وز زاردشت | |
بس کن و کم گوی سخن کم نویس | بس بودت دفتر جان سر نوشت |