بیدل شیرازی/پای عزت
نسخهٔ تاریخ ۲ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۶:۵۳ توسط Bellavista (گفتگو | مشارکتها)
دلم چون عهد خود گر باز بشکست | مرا عهد نخستین همچنان هست |
یکی را عقل بر بسته است زنجیر | یکی را عشق بگشاد است از شست |
به تیر ار میزند دلبر چه باکم | که مرهم نیز دارد آنکه دل خست |
یکی را پای عزت بر سر پای | یکی را دست حسرت بر کف دست |
درستی ها بسی در هر شکست است | ببرد از کف دلی تا زلف بشکست |
هزاران روزنم بگشود از دل | اگر بر دیده ام راه نظر بست |
ز خلقی شور بر خیزد چو برخاست | ز شهری فتنه بنشیند چو بنشست |
ز بس بگداختم عشقش ندانم | وجودم نیست در عالم و یا هست |
مکش زین بیشتر این رشته ترسم | که نتوان کرد پیوندش چو بگسست |
خوش آن عاشق که اندر عشق جانان | برید از عالم و با دوست پیوست |
چه آسان بیدل از هر قید رستی | ولی از خویشتن مشکل توان رست |