خواجوی کرمانی (غزلیات)/بر اشکم کهربا آبیست روشن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (بر اشکم کهربا آبیست روشن) از خواجوی کرمانی |
' |
بر اشکم کهربا آبیست روشن | سرشکم بی تو خونابیست روشن | |
اگر گفتم که اشکم سیم نابست | خطا گفتم که سیمابیست روشن | |
شبی خورشید را در خواب دیدم | توئی تعبیر و این خوابیست روشن | |
شکنج زلف و روی دلفروزت | شبی تاریک و مهتابیست و روشن | |
خطت از روشنایی نامهی حسن | بگرد عارضت بابیست روشن | |
رخت در روشنی برد آب آتش | ولی در چشم ما آبیست روشن | |
دلم تا شد مقیم طاق ابروت | چو شمعی پیش محرابیست روشن | |
کجا از ورطهی عشقت برم جان | چو میدانم که غرقابیست روشن | |
درش خواجو بهر بابی که خواهی | ز فردوس برین بابیست روشن |