خواجوی کرمانی (غزلیات)/ترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش) از خواجوی کرمانی |
' |
ترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش | بت خورشید بناگوش و مه دردی نوش | |
غمزهاش قرچی و یاقوت خموشش جاندار | ابرویش حاجب و هندوی سیاهش چاوش | |
عنبرش خادم آن سنبل هندوی دراز | للاش بندهی آن حقهی یاقوت خموش | |
شبهاش غالیه آسا و شبش غالیه سا | عنبرش غالیه بوی و قمرش غالیه پوش | |
مغلی قند ز چنبر صفتش قلب شکن | حبشی کاکل عنبر شکنش مشک فروش | |
گر نهاده کله از مستی و بگشوده قبا | جام می بر کف و مرغول مسلسل بر دوش | |
ریخته ز آب دو چشمم می گلگون در جام | کرده از گفتهی من لل لالا در گوش | |
بسته برکوه کمرکش کمر از مشکین موی | بشکر خنده شکر ریخته از چشمهی نوش | |
از در خیمه برون آمد و ساغر پر کرد | کاین بروی من مه روی پریچهره بنوش | |
چون بنوشیدم از آن بادهی نوشین قدحی | لعل شکر شکنش بانگ برآورد که نوش | |
گفتم ای خسرو خوبان ختا خواجو را | ترکتاز نظرت برد بیغما دل و هوش | |
شحنهی غمزهی زوبین شکنش گفت که هی | برو ای بیهده گوی این چه خروشست خموش |