تفاوت میان نسخه‌های «شاهنامه/هوشنگ»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(اصلاح فاصلهٔ مجازی)
خط ۲۶: خط ۲۶:
 
{{ب|چو این کرده شد چاره‌ی آب ساخت|ز دریا به هامونش اندر بتاخت}}
 
{{ب|چو این کرده شد چاره‌ی آب ساخت|ز دریا به هامونش اندر بتاخت}}
 
{{ب|به جوی و به کشت آب را راه کرد| به فر کیی رنج کوتاه کرد}}
 
{{ب|به جوی و به کشت آب را راه کرد| به فر کیی رنج کوتاه کرد}}
{{چو آگاه مردم بدین برفزود|پراکندن تخم و کشت و درود}}
+
{{ب|چو آگاه مردم بدین برفزود|پراکندن تخم و کشت و درود}}
 
{{ب|بورزید پس هر کسی نان خویش|برنجید و بشناخت سامان خویش}}
 
{{ب|بورزید پس هر کسی نان خویش|برنجید و بشناخت سامان خویش}}
{{ب|از آن پس که این کارها شد بسیج|نبد خوردنی‌ها جز از میوه هیچ}}
+
{{ب|از آن پیش که این کارها شد بسیج|نبد خوردنی‌ها جز از میوه هیچ}}
{{ب|همه کار مردم نبودی به برگ|}}
+
{{ب|همه کار مردم نبودی به برگ|که پوشیدنی شان همی بود برگ}}
 +
{{ب|نیا را همین بود آیین پیش|پرستیدن ایزدی بود کیش}}
 +
{{ب|چو مر تازیان راست محراب سنگ|بدانگه بدی آتش خوبرنگ}}
 +
{{ب|به سنگ اندر آتش بدو شد پدید|کزو در جهان روشنی گسترید}}
 
{{پایان شعر}}
 
{{پایان شعر}}
 
== بنیاد نهادن جشن سده ==
 
== بنیاد نهادن جشن سده ==
خط ۴۲: خط ۴۵:
 
{{ب|فروغی پدید آمد از هر دو سنگ|دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ}}
 
{{ب|فروغی پدید آمد از هر دو سنگ|دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ}}
 
{{ب|نشد مار کشته ولیکن ز راز|اپدید آمد آتش از آن سنگ باز}}
 
{{ب|نشد مار کشته ولیکن ز راز|اپدید آمد آتش از آن سنگ باز}}
{{ب|هر آن کس که بر سنگ آهن زدی|ازو روشنایی پدید آمدی}}
+
{{ب|هر آن کس که بر سنگِ آهن زدی|ازو روشنایی پدید آمدی}}
 
{{ب|جهاندار پیش جهان آفرین|نیایش همی کرد و خواند آفرین}}
 
{{ب|جهاندار پیش جهان آفرین|نیایش همی کرد و خواند آفرین}}
 
{{ب|که او را فروغی چنین هدیه داد|همین آتش آنگاه قبله نهاد}}
 
{{ب|که او را فروغی چنین هدیه داد|همین آتش آنگاه قبله نهاد}}
 
{{ب|بگفتا فروغیست این ایزدی|پرستید باید اگر بخردی}}
 
{{ب|بگفتا فروغیست این ایزدی|پرستید باید اگر بخردی}}
{{ب|شب آمد برافروخت آتش چو کوه|همان شاه در گرد او با گروه}}
+
{{ب|شب آمد برافروخت آتش چو کوه|همان شاه در گِرد او با گروه}}
{{ب|یکی جشن کرد آن شب و باده خورد|سده نام آن جشن فرخنده کرد}}
+
{{ب|یکی جشن کرد آن شب و باده خورد|سَده نام آن جشن فرخنده کرد}}
 
{{ب|ز هوشنگ ماند این سده یادگار|بسی باد چون او دگر شهریار}}
 
{{ب|ز هوشنگ ماند این سده یادگار|بسی باد چون او دگر شهریار}}
 
{{ب|کز آباد کردن جهان شاد کرد|جهانی به نیکی ازو یاد کرد}}
 
{{ب|کز آباد کردن جهان شاد کرد|جهانی به نیکی ازو یاد کرد}}
  
{{ب|چو بشناخت آهنگری پیشه کرد|از آهنگری اره و تیشه کرد}}
+
 
{{ب|چو این کرده شد چارهٔ آب ساخت|ز دریایها، رودها را بتاخت}}
+
{{ب|بدان ایزدی جاه و فر کیان|ز نخجیر گور و گوزن ژیان}}
{{ب|به جوی و به رود آب‌ها راه کرد|به فرخندگی رنج کوتاه کرد}}
+
{{ب|جدا کرد گاو و خر و گوسفند|به ورز آورید آنج بد سودمند}}
{{ب|چراگاه مردم بدان افزود|پراگند پس تخم و کشت و درود}}
+
{{ب|بدیشان بورزید و زیشان چرید|همی تاج را خویشتن پرورید}}
{{ب|برنجید پس هر کسی نان خویش|بورزید و بشناخت سامان خویش}}
 
{{ب|بدان ایزدی جاه و فر کیان|ز نخجیر گور و گوزن زیان}}
 
{{ب|جدا کرد گاو و خر و گوسفند|به ورز آورید آنچه بد سودمند}}
 
 
{{ب|ز پویندگان هر چه مویش نکوست|بکشت و به سرشان برآهیخت پوست}}
 
{{ب|ز پویندگان هر چه مویش نکوست|بکشت و به سرشان برآهیخت پوست}}
 
{{ب|چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم|چهارم سمورست کش موی گرم}}
 
{{ب|چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم|چهارم سمورست کش موی گرم}}

نسخهٔ ‏۸ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۲۱:۳۶

' شاهنامه (هوشنگ)
از فردوسی
'


پادشاهی هوشنگ چهل سال بود

پادشاهی هوشنگ چهل سال بود
چو بنشست بر جایگاه مهی
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ
جهاندار هوشنگ با رای و داد به جای نیا تاج بر سر نهاد
بگشت از برش چرخ سالی چهل پر از هوش مغز و پر از رای دل
چو بنشست بر جایگاه مهی چنین گفت بر تخت شاهنشهی
که بر هفت کشور منم پادشا به هر جا پیروز و فرمانروا
به فرمان یزدان پیروزگر به داد و دهش تنگ بسته کمر
وزان پس جهان یکسر آباد کرد همه روی گیتی پر از داد کرد
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
سر مایه کرد آهن آبگون کزان سنگ خارا کشیدش برون
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد گراز و تبر اره و تیشه کرد
چو این کرده شد چاره‌ی آب ساخت ز دریا به هامونش اندر بتاخت
به جوی و به کشت آب را راه کرد به فر کیی رنج کوتاه کرد
چو آگاه مردم بدین برفزود پراکندن تخم و کشت و درود
بورزید پس هر کسی نان خویش برنجید و بشناخت سامان خویش
از آن پیش که این کارها شد بسیج نبد خوردنی‌ها جز از میوه هیچ
همه کار مردم نبودی به برگ که پوشیدنی شان همی بود برگ
نیا را همین بود آیین پیش پرستیدن ایزدی بود کیش
چو مر تازیان راست محراب سنگ بدانگه بدی آتش خوبرنگ
به سنگ اندر آتش بدو شد پدید کزو در جهان روشنی گسترید

بنیاد نهادن جشن سده

یکی روز شاه جهان سوی کوه


یکی روز شاه جهان سوی کوه گذر کرد با چند کس هم گروه
پدید آمد از دور چیزی دراز سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون ز دود دهانش جهان تیره‌گون
نگه کرد هوشنگ با هوش و سنگ گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ
به زور کیانی بیازید دست جهان سوز مار از جهانجوی جست
بر آمد به سنگ گران سنگ خرد همان و همین سنگ بشکست خرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز اپدید آمد آتش از آن سنگ باز
هر آن کس که بر سنگِ آهن زدی ازو روشنایی پدید آمدی
جهاندار پیش جهان آفرین نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغیست این ایزدی پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه همان شاه در گِرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد سَده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد جهانی به نیکی ازو یاد کرد
بدان ایزدی جاه و فر کیان ز نخجیر گور و گوزن ژیان
جدا کرد گاو و خر و گوسفند به ورز آورید آنج بد سودمند
بدیشان بورزید و زیشان چرید همی تاج را خویشتن پرورید
ز پویندگان هر چه مویش نکوست بکشت و به سرشان برآهیخت پوست
چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم چهارم سمورست کش موی گرم
برین گونه از چرم پویندگان بپوشید بالای گویندگان
برنجید و گسترد و خورد و سپرد برفت و به جز نام نیکی نبرد
بسی رنج برد اندر آن روزگار به افسون و اندیشهٔ بی شمار
چو پیش آمدش روزگار بهی ازو مر دری ماند تخت مهی
زمانه ندادش زمانی درنگ شد آن هوش هوشنگ با فر و سنگ