تفاوت میان نسخههای «شاهنامه/گیومرت»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
Bellavista (گفتگو | مشارکتها) |
Bellavista (گفتگو | مشارکتها) |
||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
[[پرونده:Kiomars 9.ogg|thumb|right|300px|'''سیامک خجسته یکی پور داشت''']] | [[پرونده:Kiomars 9.ogg|thumb|right|300px|'''سیامک خجسته یکی پور داشت''']] | ||
+ | [[پرونده:Hooshang 2.ogg|thumb|right|300px|'''بهمبر فتادند هر دو گروه''']] | ||
{{ب|'''سیامک خجسته یکی پور داشت'''|که نزد نیا جاه دستور داشت}} | {{ب|'''سیامک خجسته یکی پور داشت'''|که نزد نیا جاه دستور داشت}} | ||
{{ب|گرانمایه را نام هوشنگ بود|تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود}} | {{ب|گرانمایه را نام هوشنگ بود|تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود}} | ||
خط ۸۳: | خط ۸۴: | ||
{{ب|بیامد سیه دیو بی ترس و باک|همی باسمان بر پراکند خاک}} | {{ب|بیامد سیه دیو بی ترس و باک|همی باسمان بر پراکند خاک}} | ||
{{ب|ز هرای درندگان چنگ دیو|شده سست و ز خشم گیهان خدیو}} | {{ب|ز هرای درندگان چنگ دیو|شده سست و ز خشم گیهان خدیو}} | ||
− | {{ب|بهمبر فتادند هر دو گروه|شدند از دد و دام دیوان ستوه}} | + | {{ب|'''بهمبر فتادند هر دو گروه'''|شدند از دد و دام دیوان ستوه}} |
{{ب|بیازید چون شیر هوشنگ چنگ|جهان کرد بر دیو نَستوه تنگ}} | {{ب|بیازید چون شیر هوشنگ چنگ|جهان کرد بر دیو نَستوه تنگ}} | ||
{{ب|کشیدش سراپای یکسر دوال|سپهبد برید آن سر ناهَمال}} | {{ب|کشیدش سراپای یکسر دوال|سپهبد برید آن سر ناهَمال}} |
نسخهٔ ۸ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۱۵:۱۰
دیباچه | شاهنامه (گیومرت) از فردوسی |
' |
پادشاهی گیومرت سی سال بود
سُخن گوی دهگان چه گوید نخست | که نام بزرگی به گیتی که جست | |
که بود آن که دیهیم بر سر نهاد | ندارد کس آن روزگاران به باد | |
مگر کز پدر یاد دارد پسر | بگوید ترا یک به یک در به در | |
که نام بزرگی، که آورد پیش | کرا بود از آن مهتران پایه بیش | |
پژوهنده نامه باستان | که از پهلوانی زند داستان | |
چنین گفت کایین تخت و کلاه | گیومرت آورد و او بود شاه | |
چو آمد به ماه بره آفتاب | جهان گشت با فر و آیین و آب | |
بتابید از آن سان ز برج بره | که گیتی جوان گشت از او یکسره | |
گیومرت شد بر جهان کدخدای | نخستین به کوه اندرون ساخت جای | |
سر بخت و تختش بر آمد به کوه | پلنگینه پوشید خود با گروه | |
ازو اندر آمد همی پرورش | که پوشیدنی نو بد و نو خورش | |
به گیتی درون، سال سی شاه بود | به خوبی چو خورشید بر گاه بود | |
همی تافت زو فر شاهتشاهی | چو ماه دو هفته ز سرو سهی | |
دد و دام و هر جانور کش بدید | ز گیتی به نزدیک او آرمید | |
دو تا میشدندی بر تخت او | از آن بر شده فره و بخت او | |
پسر بد مر او را یکی خوبروی | هنرمند و همچون پدر نامجوی | |
سیامک بدش نام و فرخنده بود | گیومرت را دل بدو زنده بود | |
بر آمد بر این کار یک روزگار | فروزنده شد دولت شهریار | |
به گیتی نبودش کسی دشمنا | مگر بد کنش، ریمن اهریمنا | |
به رشک اندر هرمن بد سگال | همی رای زد تا ببالید بال | |
یکی بچه بودش چو گرگ سترگ | دلاور شده با سپاهی بزرگ | |
جهان شد بر آن دیو بچه سیاه | ز بخت سیامک وز آن پایگاه | |
سپه کرد و نزدیک او راه جست | همی تاخت و دیهیم کی شاه جست | |
همی گفت با هر کسی راز خویش | جهان کرد یکسر پر آواز خویش | |
گیومرت زین خود کی آگاه بود | که تخت مهی را جز او شاه بود | |
یکایک بیامد خجسته سروش | بسان پری پلنگینه پوش | |
بگفتش به راست این سخن دربدر | که دشمن چه سازد همی با پسر | |
سخن چون بگوش سیامک رسید | ز کردار بدخواه دیو پلید | |
دل شاه بچه در آمد بجوش | سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش | |
بپوشید تن را بچرم پلنگ | که جوشن نبود خود نه آیین جنگ | |
پذیره شدش دیو را جنگ جوی | سپه را چو روی اندر آمد بروی | |
سیامک بیامد برهنه تنا | بر آویخت با پور اهرمنا | |
بزد جنگ وارونه دیو سیاه | دو تا اندر آورد بالای شاه | |
فکند آن تن شاهزاده بخاک | بچنگال کردش، کمرگاه چاک | |
سیامک بدست چنان زشت دیو | تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو | |
چو آگه شد از مرگ فرزند شاه | ز تیمار، گیتی بر او شد سیاه | |
فرود آمد از تخت، ویله کنان | زنان بر سر و موی و رخ را، کنان | |
دو رخساره پر خون و دل سوگوار | دو دیده پر از نم چو ابر بهار | |
خروشی برآمد ز لشگر بزار | کشیدند صف بر در شهریار | |
همه جامها کرده پیروزه رنگ | دو چشم ابر خونین و رخ بادرنگ | |
دد و دام و نخجیر گشته گروه | برفتند ویله کنان سوی کوه | |
برفتند با سوگواری و درد | ز درگاه کی شاه برخاست گرد | |
نشستند سالی چنین سوگوار | پیام آمد از داور کردگار | |
درود آوریدش خجسته سروش | کزین بیش مخروش و باز آر هوش | |
سپه ساز و بر کش به فرمان من | بر آور یکی گرد از انجمن | |
از آن بد کنش دیو، روی زمین | بپرداز و پردخته کن دل ز کین | |
کی نامور سر سوی آسمان | بر آورد و بد خواست بر بد گمان | |
بدان برترین نام یزدانش را | بخواند و بپالود، مژگانش، را | |
وزان پس بکین سیامک شتافت | شب و روز، آرام و خفتن نیافت |
رفتن هوشنگ و گیومرث به جنگ دیو سیاه
سیامک خجسته یکی پور داشت | که نزد نیا جاه دستور داشت | |
گرانمایه را نام هوشنگ بود | تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود | |
به نزد نیا یادگار پدر | نیا پروریده مرو را به بر | |
نیایش بجای پسر داشتی | جزو بر کسی چشم نگماشتی | |
چو بنهاد دل کینه و جنگ را | بخواند آن گرانمایه هوشنگ را | |
همه گفتنیها بدو باز گفت | همه رازها برگشاد از نهفت | |
که من لشگری کرد خواهم همی | خروشی برآورد خواهم همی | |
ترا بود باید همی پیش رو | که من رفتنیام تو سالار نو | |
پری و پلنگ انجمن کرد و شیر | ز درندگان گرگ و ببر دلیر | |
سپاهی دد و دم و مرغ و پری | سپهدار برکین و گُندآوری | |
پسِ پشت لشکر گیومرت شاه | نبیره به پیش اندرون با سپاه | |
بیامد سیه دیو بی ترس و باک | همی باسمان بر پراکند خاک | |
ز هرای درندگان چنگ دیو | شده سست و ز خشم گیهان خدیو | |
بهمبر فتادند هر دو گروه | شدند از دد و دام دیوان ستوه | |
بیازید چون شیر هوشنگ چنگ | جهان کرد بر دیو نَستوه تنگ | |
کشیدش سراپای یکسر دوال | سپهبد برید آن سر ناهَمال | |
به پای اندرافکند و بسپرد خوار | دریدش برو چرم و برگشت کار | |
چُن آمد مرآن کینه را خواستار | سرآمد گیومرت را روزگار | |
برفت و جهان مُردَری ماند ازوی | نگر تا که را نزد او آبروی | |
جهان فریبنده و گَردگَرد | ره سود بنمود و خود مایه خَورد | |
جهان سر بسر چو فسانهست و بس | نماند بد و نیک بر هیچ کس |