تفاوت میان نسخههای «خاقانی (قصاید)/گردون نقاب صبح به عمدا برافکند»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|گردون نقاب صبح به عمدا برافکند|راز دل زمانه به صحرا برافکند}} | {{ب|گردون نقاب صبح به عمدا برافکند|راز دل زمانه به صحرا برافکند}} | ||
{{ب|مستان صبح چهره مطرا به میکنند|کاین پیر طیلسان مطرا برافکند}} | {{ب|مستان صبح چهره مطرا به میکنند|کاین پیر طیلسان مطرا برافکند}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۱۹:۵۲
' | خاقانی (قصاید) (گردون نقاب صبح به عمدا برافکند) از خاقانی |
' |
گردون نقاب صبح به عمدا برافکند | راز دل زمانه به صحرا برافکند | |
مستان صبح چهره مطرا به میکنند | کاین پیر طیلسان مطرا برافکند | |
جنبید شیب مقرعهی صبح دم کنون | ترسم که نقره خنگ به بالا برافکند | |
در ده رکاب می که شعاعش عنان زنان | بر خنگ صبح برقع رعنا برافکند | |
گردون یهودیانه به کتف کبود خویش | آن زرد پاره بین که چه پیدا برافکند | |
چون برکشد قوارهی دیبا زجیب صبح | سحرا که بر قوارهی دیبا برافکند | |
هر صبحدم که بر چند آن مهرها فلک | بر رقعه کعبتین همه یکتا برافکند | |
با مهرهها کنیم قدحها چو آسمان | آن کعبتین به رقعهی مینا برافکند | |
دریا کشان کوه جگر بادهای به کف | کز تف به کوه لرزهی دریا برافکند | |
کیخسروانه جام ز خون سیاوشان | گنج فراسیاب به سیما برافکند | |
عاشق به رغم سبحهی زاهد کند صبوح | بس جرعه هم به زاهد قرا برافکند | |
از جام دجله دجله کشد پس به روی خاک | از جرعه سبحه سبحه هویدا برافکند | |
آب حیات نوشد و پس خاک مردگان | بر روی هفت دخمهی خضرا برافکند | |
از بس که جرعه بر تن افسردهی زمین | آن آتشین دواج سراپا برافکند | |
گردد زمین ز جرعه چنان مست کز درون | هر گنج زر که داشت به عمدا برافکند | |
اول کسی که خاک شود جرعه را منم | چون دست صبح قرعهی صهبا برافکند | |
ساقی به یاد دار که چون جام میدهی | بحری دهی که کوه غم از جا برافکند | |
یک گوش ماهی از همه کس بیش ده مرا | تا بحر سینه، جیفهی سودا برافکند | |
می لعل ده چو ناخنهی دیدهی شفق | تا رنگ صبح ناخن ما را برافکند | |
جام و می چو صبح و شفق ده که عکس آن | گل گونه صبح را شفق آسا برافکند | |
آبستنانه عدهی توبه مدار بیش | کسیب توبه قفل به دلها برافکند | |
آن عدهدار بکر طلب کن که روح را | آبستنی به مریم عذرا برافکند | |
هر هفت کرده پردگی رز به مجلس آر | تا هفت پردهی خرد ما برافکند | |
بنیاد عقل برفکند خوانچهی صبوح | عقل آفت است هیچ مگو تا برافکند | |
داری گشاد نامهی جان در ده فلک | گو ده کیا که نزل تو اینجا برافکند | |
کس نیست در ده ارچه علف خانهای بجاست | کس بر علف چه نزل مهیا برافکند | |
چون لاشهی تو سخره گرفتند بر تو چرخ | منت به نزل یک تن تنها برافکند | |
امروز کم خورانده فردا چه دانی آنک | ایام، فقل بر در فردا برافکند | |
منقل برآر چون دل عاشق که حجره را | رنگ سرشک عاشق شیدا برافکند | |
سرد است سخت سنبلهی رز به خرمن ار | تا سستیی به عقرب سرما برافکند | |
بیصرفه در تنور کن آن زر صرف را | کو شعلهها به صرفه و عوا برافکند | |
گوئی که خرمگس پرداز خان عنکبوت | بر پر سبز رنگ غبیرا برافکند | |
ماند به عنکبوت سطرلاب آفتاب | زو ذرههای لایتجزا برافکند | |
از هر دریچه شکل صلیبی چو رومیان | بر خیل رنگ رنگ بحیرا برافکند | |
نالنده اسقفی ز بر بستر پلاس | رومی لحاف زرد به پهنا برافکند | |
غوغای دیو و خیل پری چون بهم رسند | خیل پری شکست به غوغا برافکند | |
مریخ بین که در زحل افتد پس از دهان | پروین صفت کواکب رخشا برافکند | |
طاووس بین که زاغ خورد و آنگه از گلو | گاورس ریزهای منقا برافکند | |
مجلس چو گرم گردد چون آه عاشقان | می راز عاشقان شکیبا برافکند | |
ساقی تذرو رنگ به طوق غبب چو کبک | طوق دگر ز عنبر سارا برافکند | |
بردست آن تذرو چو خون کبوتران | میبین که رنگ عید چه زیبا برافکند | |
ز آن خاتم سهیل نشان بین که بر زمین | چشم نگین نگین چو ثریا برافکند | |
چون آب پشت دست نماید نگین نگین | پس مهر جم به خاتم گویا برافکند | |
چون بلبله دهان به دهان قدح برد | گوئی که عروه بال به عفرا برافکند | |
یا فاخته که لب به لب بچه آورد | از خلق ناردان مصفا برافکند | |
خیک است زنگی خفقان دار کز جگر | وقت دهان گشا همه صفرا برافکند | |
مطرب به سحر کاری هاروت در سماع | خجلت به روی زهرهی زهرا برافکند | |
انگشت ارغنون زن رومی به زخمه بر | تب لرزهی تنا تننانا برافکند | |
چنگی بده بلورین ماهی آب دار | چون آب لرزه وقت محاکا برافکند | |
بر بط کری است هشت زبان کش به هشت گوش | هر دم شکنجه دست توانا برافکند | |
چنگ است پای بسته، سرافکنده، خشک تن | چون زرقی که گوشت ز احشا برافکند | |
نای است بسته حلق و گرفته دهان چرا | کز سرفه خون قنینهی حمرا برافکند | |
در چنبر دف آهو و گور است و یوز و سگ | کاین صف بر آن کمین به مدارا برافکند | |
حلق رباب بسته طناب است اسیروار | کز درد حلق ناله بر اعضا برافکند | |
در دری که خاطر خاقانی آورد | قیمت به بزم خسرو والا برافکند | |
رعد سیپد مهرهی شاه فلک غلام | بر بوقبیس لرزه ز آوا برافکند | |
خورشید جام خسرو ایران به جرعه ریز | بر خاک اختران مجزا برافکند | |
تاج و سریر خسرو مازندران ز رشک | خورشید را گداز همانا برافکند |