تفاوت میان نسخههای «خاقانی (قصاید)/صبح تا آستین برافشانده است»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|صبح تا آستین برافشانده است|دامن عنبر تر افشانده است}} | {{ب|صبح تا آستین برافشانده است|دامن عنبر تر افشانده است}} | ||
{{ب|مگر آن عقد عنبرینهی شب|برگشاده است و عنبر افشانده است}} | {{ب|مگر آن عقد عنبرینهی شب|برگشاده است و عنبر افشانده است}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۱۸:۵۳
' | خاقانی (قصاید) (صبح تا آستین برافشانده است) از خاقانی |
' |
صبح تا آستین برافشانده است | دامن عنبر تر افشانده است | |
مگر آن عقد عنبرینهی شب | برگشاده است و عنبر افشانده است | |
روز یک اسبه بر قضا رانده است | و آتش از روی خنجر افشانده است | |
نعل آن نقره خنگ او از برق | بر جهان خرمن زر افشانده است | |
رقعهها داشت چرخ بر چهره | همه در خاک خاور افشانده است | |
نقش شب پنج با یک افتاده است | گوئی آن مهرهها بر افشانده است | |
مرغ صبح از سماع بس کرده است | زانکه دیری است تا پر افشانده است | |
بلبله در سماع مرغ آسا | از گلو عقد گوهر افشانده است | |
ساقی آن عنبرین کمند امروز | در گلوگاه ساغر افشانده است | |
ابرش آفتاب بستهی اوست | تا کمند معنبر افشانده است | |
گوشها پر نوای داودی است | کز سر زخمه شکر افشانده است | |
نان زرین چرخ دیده است ابر | خوش نمک در برابر افشانده است | |
نان زرین به ماهی آمد باز | نمک خوش چه در خورد افشانده است | |
در زمستان نمک نبندد و ابر | نمک بسته بی مر افشانده است | |
نو عروسی است صورت نوروز | که بر آفاق زیور افشانده است | |
گنج نوروز هر چه گوهر داشت | پیش بانوی کشور افشانده است | |
صفوة الدین که شه سوار فلک | درسم اسبش افسر افشانده است | |
جفت خاقان اکبر آنکه سپهر | بر سرش سعد اصغر افشانده است | |
مریم مشتری فر است که عقل | جان بران مشتری فر افشانده است | |
تحفهی بزم اوست مریم وار | هر چه طوبی به نوبر افشانده است | |
آن خدیجه است کز ارادت حق | مال و جان بر پیمبر افشانده است | |
وان زبیده است کز سعادت بخت | بهر کعبه سر و زر افشانده است | |
بر سر هشت خلد مجلس او | نه فلک هفت اختر افشانده است | |
روز نو چون کبوتر زرین | بر زمین پر اخضر افشانده است | |
بهر آگین چار بالش اوست | هر پری کاین کبوتر افشانده است | |
جود معروف او به آب حیات | خاک بر بخل منکر افشانده است | |
ژالهی نعمت از هوای سخا | بانوی ملک پرور افشانده است | |
تخم اقبال در زمین بقا | بانوی عدلگستر افشانده است | |
گوئی از آتش شهاب فلک | شعله در دیو کافر افشانده است | |
سهم درگاه او خدنگ وبال | بر پلنگان صفدر افشانده است | |
نور ایمان او خوی خجلت | بر رخ خلد انور افشانده است | |
وقت توقیع، نوش داروی جان | زان سر کلک لاغر افشانده است | |
بر عدو زهر و بر ولی مهره است | هر چه آن مار اسمر افشانده است | |
دولت بانوان نثار ظفر | بر سر بوالمظفر افشانده است | |
همت بانوان جواهر سعد | بر کلاه برادر افشانده است | |
دولت او که پیکر شرف است | آستین بر دو پیکر افشانده است | |
همت او که گوهری گهر است | دست بر چار گوهر افشانده است | |
نعش در پای چار دختر او | زیور هر سه دختر افشانده است | |
از پی آن پسر که خواهد بود | قرعها سعد اکبر افشانده است | |
فال سعد است گفت خاقانی | کز نفس مشک اذفر افشانده است |