تفاوت میان نسخههای «نظامی (هفت پیکر)/گوهر آمای گنج خانه راز»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|گوهر آمای گنج خانه راز|گنج گوهر چنین گشاید باز}} | {{ب|گوهر آمای گنج خانه راز|گنج گوهر چنین گشاید باز}} | ||
{{ب|کاسمان را ترازوی دو سرست|در یکی سنگ و در یکی گهرست}} | {{ب|کاسمان را ترازوی دو سرست|در یکی سنگ و در یکی گهرست}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۶:۴۲
' | نظامی (هفت پیکر) (گوهر آمای گنج خانه راز) از نظامی |
' |
گوهر آمای گنج خانه راز | گنج گوهر چنین گشاید باز | |
کاسمان را ترازوی دو سرست | در یکی سنگ و در یکی گهرست | |
از ترازوی او جهان دو رنگ | گه گهر بر سر آورد گه سنگ | |
صلب شاهان همین اثر دارد | بچه یا سنگ یا گهر دارد | |
گاهی آید ز گوهری سنگی | گاه لعلی ز کهربا رنگی | |
گوهر و سنگ شد به نسبت و نام | نسبت یزدگرد با بهرام | |
آن زد و این نواخت این عجبست | سنگ با لعل و خار با رطبست | |
هرکه را این شکسته پائی داد | آن لطف کرد و مومیائی داد | |
روز اول که صبح بهرامی | از شب تیره برد بدنامی | |
کوره تابان کیمیای سپهر | کاگهی بودشان ز ماه و ز مهر | |
در ترازوی آسمان سنجی | باز جستند سیم ده پنجی | |
خود زر ده دهی به چنگ آمد | در ز دریا گهر ز سنگ آمد | |
یافتند از طریق پیروزی | در بزرگی و عالم افروزی | |
طالعش حوت و مشتری در حوت | زهره با او چو لعل با یاقوت | |
ماه در ثور و تیر در جوزا | اوج مریخ در اسد پیدا | |
زحل از دلو با قوی رائی | خصم را داده باد پیمائی | |
ذنب آورده روی در زحلش | وآفتاب اوفتاده در حملش | |
داده هر کوکبی شهادت خویش | همچو برجیس بر سعادت خویش | |
با چنین طالعی که بردم نام | چون به اقبال زاده شد بهرام | |
پدرش یزدگرد خام اندیش | پختگی کرد و دید طالع خویش | |
کانچه او میپزد همه خامست | تخم بیداد بد سرانجامست | |
پیش از آن حالتش به سالی بیست | چند فرزند بود و هیچ نزیست | |
حکم کردند راصدان سپهر | کان خلف را که بود زیبا چهر | |
از عجم سوی تازیان تازد | پرورشگاه در عرب سازد | |
مگر اقبال از آن طرف یابد | هرکس از بقعهای شرف یابد | |
آرد آن بقعه دولتش به مثل | گرچه گفتند للبقاع دول | |
پدر از مهر زندگانی او | دور شد زو ز مهربانی او | |
چون سهیل از دیار خویشتنش | تخت زد در ولایت یمنش | |
کس فرستاد و خواند نعمان را | لاله لعل داد بستان را | |
تا چو نعمان کند گل افشانی | گردد آن برگ لاله نعمانی | |
آلت خسرویش بر دوزد | ادب شاهیش درآموزد | |
برد نعمانش از عماری شاه | کرد آغوش خود عماری ماه | |
چشمهای را ز بحر نامیتر | داشت از چشم خود گرامیتر | |
چون برآمد چهار سال برین | گور عیار گشت شیر عرین | |
شاه نعمان نمود با فرزند | کای پسر هست خاطرم دربند | |
کاین هوا خشک وین زمین گرمست | وین ملکزاده نازک و نرمست | |
پرورشگاه او چنان باید | کز زمین سر به آسمان ساید | |
تا در آن اوج برکشد پرو بال | پرورش یابد از نسیم شمال | |
در هوای لطیف جای کند | خواب و آرام جانفزای کند | |
گوهر فطرتش بماند پاک | از بخار زمین و خشگی خاک |