تفاوت میان نسخههای «ناصر خسرو (قصاید)/نیز نگیرد جهان شکار مرا»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|نیز نگیرد جهان شکار مرا|نیست دگر با غمانش کار مرا}} | {{ب|نیز نگیرد جهان شکار مرا|نیست دگر با غمانش کار مرا}} | ||
{{ب|دیدمش و دید مر مرا و بسی|خوردم خرماش و خست خار مرا}} | {{ب|دیدمش و دید مر مرا و بسی|خوردم خرماش و خست خار مرا}} |
نسخهٔ کنونی تا ۹ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۲۹
' | ناصر خسرو (قصاید) (نیز نگیرد جهان شکار مرا) از ناصر خسرو |
' |
نیز نگیرد جهان شکار مرا | نیست دگر با غمانش کار مرا | |
دیدمش و دید مر مرا و بسی | خوردم خرماش و خست خار مرا | |
چون خورم اندوه او چو میبخورد | گردش این چرخ مردخوار مرا؟ | |
چون نکنم بیش ازینش خوار که او | بر کند از پیش خویش خوار مرا؟ | |
هر که زمن دردسر نخواهد و غم | گو به غم و دردسر مدار مرا | |
هر که پیاده به کار نیستمش | نیست به کار او همان سوار مرا | |
چند بگشت این زمانه بر سر من | گرد جهان کرد خنگسار مرا | |
یار من و غمگسار بود و، کنون | غم بفزوده است غمگسار مرا | |
مکر تو ای روزگار پیدا شد | نیز دگر مکر پیش مار مرا | |
نیز نخواهد گزید اگر بهشم | زین سپس از آستینت مار مرا | |
من نسپندم تو را به پود کنون | چون نپسندی همی تو تار مرا | |
سر تو دیگر بد، آشکار دگر | سر یکی بود و آشکار مرا | |
یار من امروز علم و طاعت بس | شاید اگر نیستی تو یار مرا | |
بار نخواهم سوی کسی که کند | منت او پست زیربار مرا | |
شاید اگر نیست بر در ملکی | جز به در کردگار بار مرا | |
چون نکنم بر کسی ستم نبود | حشمت آن محتشم به کار مرا | |
چون نپسندم ستم ستم نکنم | پند چنین داد هوشیار مرا | |
ننگرم از بن به سوی حرمت کس | کاید از این زشت کار عار مرا | |
زمزم اگر زابها چه پاکتر است | پاکتر از زمزم است ازار مرا | |
خواندن فرقان و زهد و علم و عمل | مونس جانند هر چهار مرا | |
چشم و دل و گوش هر یکی همه شب | پند دهد با تن نزار مرا | |
گوش همی گوید از محال و دروغ | راه بکن سخت و استوار مرا | |
چشم همی گوید از حرام و حرم | بسته همی دار زینهار مرا | |
دل چه کند؟ گویدم همی ز هوا | سخت نگه دار مردوار مرا | |
عقل همی گویدم «موکل کرد | بر تن و بر جانت کردگار مرا | |
نیست ز بهر تو با سپاه هوا | کار مگر حرب و کارزار مرا» | |
سر ز کمند خرد چگونه کشم؟ | فضل خرد داد بر حمار مرا | |
دیو همی بست بر قطار سرم | عقل برون کرد از آن قطار مرا | |
گرنه خرد بسندی مهارم ازو | دیو کشان کرده بد مهار مرا | |
غار جهان گرچه تنگ و تار شدهاست | عقل بسنده است یار غار مرا | |
هیچ مکن ای پسر ز دهر گله | زانکه ز وی شکر هست هزار مرا | |
هست بدو گشتم و، زبان و سخن | هر دو بدو گشت پیشکار مرا | |
دهر همی گویدت که «بر سفرم | تنگ مکش سخت در کنار مرا» | |
دهر چه چیز است؟ عمر سوی خرد | کرد بجز عمر نامدار مرا؟ | |
عمر شد، آن مایه بود و، دانش دین | ماند ازو سود یادگار مرا | |
راهبری بود سوی عمر ابد | این عدوی عمر مستعار مرا | |
این عدوی عمر بود رهبر تا | سوی خرد داد رهگذار مرا | |
سنگ سیه بودم از قیاس و خرد | کرد چنین در شاهوار مرا | |
خار خلان بودم از مثال و، خرد | سرو سهی کرد و بختیار مرا | |
دل ز خرد گشت پر ز نور مرا | سر ز خرد گشت بیخمار مرا | |
پیشروم عقل بود تا به جهان | کرد به حکمت چنین مشار مرا | |
بر سر من تاج دین نهاد خرد | دین هنری کرد و بردبار مرا | |
از خطر آتش و عذاب ابد | دین و خرد کرد در حصار مرا | |
دین چو دلم پاک دید گفت «هلا | هین به دل پاک بر نگار مرا | |
پیش دل اندر بکن نشست گهم | وز عمل و علم کن نثار مرا» | |
کردم در جانش جای و نیست دریغ | این دل و جان زین بزرگوار مرا | |
چون نکنم جان فدای آنکه به حشر | آسان گردد بدو شمار مرا؟ | |
لاجرم اکنون جهان شکار من است | گرچه همی دارد او شکار مرا | |
گرچه همی خلق را فگار کند | کرد نیارد جهان فگار مرا | |
جان من از روزگار برتر شد | بیم نیاید ز روزگار مرا |