[[پرونده:Bahman 2536.ogv|thumb|210px|left |تهران، جشن و رژه سالروز انقلاب شاه و مردم ۲۵۳۶ شاهنشاهی]]
+
[[پرونده:AssassinationAttemptShahanshah15Bahman1327a.mp4|thumb|left|220px|سوءقصد به جان شاهنشاه از سوی حزب توده ۱۵ بهمن ماه ۱۳۲۷]]
−
[[پرونده: Mrpwr.jpg|thumb|left|210px|شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی آریامهر انقلاب شاه و مردم را آغاز میکنند. صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را - تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید]]
[[پرونده:ShahanShahRadiospeech8Bahman1341Referendum.mp4|thumb|left|210px|پیام شاهنشاه به ملت ایران پس از پیروزی انقلاب شاه و مردم ۸ بهمن ماه ۱۳۴۱]]
+
[[پرونده:TudehPartyCentralClub1327.jpg|thumb|left|180px|کلوب مرکزی حزب توده، جای ویرانسازی ایران]]
−
[[پرونده:SepaheTarvij.jpg|left|thumb|210px|[[سپاه ترویج و آبادانی]] در حال ساختن یک مدرسه در شمال ایران، سال ۱۳۵۲]]
+
[[پرونده:AssassinAttemp15Bahman1327.jpg|thumb|left|180px|تودهایهای دستگیر شده همدستان میرفخرایی]]
−
'''[[انقلاب شاه و مردم]]''' - در روز ۶ بهمن ماه سال ۱۳۴۱ منشور شش گانه انقلاب شاه و ملت به رفراندوم گذاشته شد و ملت ایران با شور و هیجان بی مانند به پای صندوقهای رای رفتند و به این همهپرسی پاسخ آری دادند. در این روز زنان ایران برای نخستین بار رای دادند. ملت ایران با اکثریت قاطع با بیش از پنج میلیون و پانصد هزار رای، منشور شش گانه انقلاب شاه و مردم را تاییدکردند. انقلاب شاه و ملت در روز ششم بهمن ماه ۱۳۴۱ با رای مردم ایران پیروز شد. اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی در روز ۸ بهمن ماه پس از پیروزی انقلاب شاه و ملت پیامی رادیویی برای ملت ایران فرستادند. شاهنشاه دوازده اصل دیگر نیز به منشور انقلاب شاه و مردم که انقلاب سفید نیز نامیده میشود افزودند که رفاه مردم و پیشرفت کشور را دربرداشت. [[فرمان همایونی درباره اجرای اصول ششگانه انقلاب شاه و مردم ۹ بهمن ۱۳۴۱| فرمان همایونی برای اجرای اصول ششگانه انقلاب شاه و مردم در ۹ بهمن ماه ۱۳۴۱]] صادر شد.
'''[[سوءقصد به جان شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی دانشگاه تهران ۱۵ بهمن ۱۳۲۷]] ''' - سوءقصد به جان شاهنشاه ایران، به هنگام ورود اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی به دانشکده حقوق دانشگاه تهران در ساعت سه پس از نیمروز پانزدهم بهمن ماه ۱۳۲۷ سالروز بنیاد نهادن دانشگاه تهران به دست مبارک رضا شاه بزرگ و جشن استقلال دانشگاه روی داد. این سوقصد یکی از بزرگترین نمودهای خیانت به کشور و نموداری از اندیشههای پلید تندروهای دست راستی و دست چپی علیه یگانگی ملی و تمامیت ارضی و استقلال ایران بود. ناصر میرفخرایی از عوامل حزب توده با رولوری که در دست داشت پنج گلوله به سوی شاهنشاه شلیک کرد. بخت با مردم ایران بود که به جان شاهنشاه آسیبی وارد نیامد. پس از اینکه ارتش شوروی وادار به بیرون رفتن از خاک ایران شد و آذربایجان دوباره بخشی از ایران شد و پس از آنکه بوجود آوردن کمپانی نفتی شوروی و ایران در مسکو از سوی شاهنشاه جلوگیری شد، استالین در اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی دشمنی را دید که باید از میان برداشته شود. سوقصد به جان محمدرضا شاه پهلوی یورشی بود که این دشمن از میان برداشته شود تا ایران را دوباره زیر کنترل شوروی درآید. شاهنشاه اعلیحضرت محمدرضاشاه پهلوی در کتاب [[ماموریت برای وطنم]] رویداد سوءقصد را چنین بیان میکنند:
+
+
:::یکی از وقایع عجیب و تلخ دوران سلطنتم در بهمن سال ۱۳۲۷ هنگامی که در جشن سالیانه دانشگاه شرکت میکردم، روی داد. در آن روز لباس نظامی بر تن داشتم، و هنگامی که از اتومبیل پیاده شدم، و در شرف ورود به دانشکده حقوق و محل انعقاد جشن بودم، ناگهان سدای شلیک گلوله رسید و تیرهایی به جانب من شلیک شد. با این که به ظاهر عجیب جلوه میکند سه گلوله به کلاه نظامی من اصابت کرد و آسیبی به سر من وارد نیامد ولی گلوله چهارم از سمت راست گونه، وارد و از لب بالایی و زیر بینی من خارج گردید. شخصی که به من سوءقصد کرده و به عنوان عکاس به آن محل راه یافته بود، دو متر بیشتر با من فاصله نداشت و لوله تپانچه خود را به سینه من قراول رفته بود. من و او هر دو، روبروی هم قرار گرفته بودیم و کسی نزدیک ما نبود که بین ما حائل باشد و از این رو میدانستم که هیچ مانعی برای این که تیرش به هدف برسد، در پیش نداشت. عکسالعملی که در آن لحظه فراموش نشدنی از خود نشان دادم هنور در خاطرم هست. فکر کردم که خود را بر روی او بیاندازم ولی فورا متوجه شدم که اگر به طرف او جستن کنم نشانهگیری او را آسان خواهم کرد و اگر فرار کنم از پشت سر هدف قرار خواهم گرفت. ناچار فورا شروع به یک سلسله حرکات مارپیچی کردم تا مطابق یک تاکتیک نظامی طرف را در هدفگیری گمراه کنم. ضارب مجددا گلوله دیگری شلیک نمود که شانه مرا زخمی کرد. آخرین گلوله در لوله تپانچه او گیر کرد و خارج نشد، و من احساس کردم که دیگر خطری متوجه من نیست و زندهام. ضارب با غضب بسیار اسلحه را بر زمین زد و خواست فرار کند ولی از طرف افسران و اطرافیان من محاصره شد و متاسفانه به قتل رسید و محرکین اصلی او درست معلوم نشدند. بعداً معلوم شد که وی با بعضی از متعصبین دینی رابطه داشته، و در عین حال نشانههایی از تماس او با حزب منحله توده به دست آمد. نکته جالب توجه آن که معشوقه او دختر باغبان سفارت انگلستان در تهران بود. ... خون از زخمهای من مانند فواره میجست ولی به خاطر دارم که در حالت میل داشتم به انجام مراسم آن روز بپردازم ولی ملتزمین من مانع شدند و مرا به بیمارستان بردند و در آنجا به بستن زخمهایم پرداختند. ...
−
آغاز انقلاب شاه و مردم به سال ۱۳۲۹ بازمیگردد به زمانی که با فرمان شاهنشاه [[املاک سلطنتی]] میان برزگران تقسیم شد. مخالفت و مبارزه با تقسیم اراضی میان کشاورزان از سوی محمد مصدق یکی از بزرگترین فئودالهای ایران در زمان نخستوزیری وی با پشتیبانی [[جبهه ملی]] و [[حزب توده]] سازمان داده شد. این مخالفتها از سوی مصدق چنان بالا گرفت که مصدق املاک سلطنتی را مصادره کرد تا تقسیم زمین دیگر در ایران انجام نشود. پس از سرنگونی مصدق، شاهنشاه آریامهر برنامه [[اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی]] را با اراده استوار خود دنبال کردند. با تصویب [[قانون فروش خالصجات]] و تقسیم آن میان کشاورزان از سال ۱۳۳۴ مرحله دوم اصلاحات ارضی آغاز شد. مرحله سوم اصلاحات ارضی در یک برنامه گسترده رفورم اجتماعی واقتصادی یا انقلاب شاه و مردم که انقلاب سفید نیز نامیده میشود گنجانیده شد. منشور شش مادهای انقلاب شاه و مردم اصول اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران را یک شبه زیر و رو کرد. این منشور دربرگیرنده اصلاحات ارضی (مرحله سوم)، ملی کردن جنگلها و مراتع، فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی، سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها، اصلاح قانون انتخابات ایران به منظور دادن حق رای به زنان و دادن حقوق برابر سیاسی با مردان به بانوان ایرانی و ایجاد سپاه دانش بود. مخالفت با انقلاب شاه و مردم از سوی روحالله خمینی با پشتیبانی [[جبهه ملی]] و [[حزب توده]] سازمان یافت که به [[روز ننگین ۱۵خرداد ۱۳۴۲]] انجامید.
+
پنج گلوله از چند قدمی به شاهنشاه شلیک شد و گلوله ششم در لوله رولور گیر کرد. در این زمان سرتیپ صفاری رییس شهربانی با هفت تیر خود به پای فخرآرایی تیری زد و فخرآرایی به زمین افتاد. فخرآرایی رولورش را به زمین پرتاب کرد. در همین هنگام از میان افسران گارد تیر دیگری به فخرآرایی شلیک شد که وی را به سختی زخمی کرد. دانشجوی بیگانهای از چکسلواکی! خودش را به فخرآرایی رساند تا از زنده بودن یا کشته شدن وی اطمینان یابد که وی نیز دستگیر شد. فخرآرایی به بیمارستان شهربانی برده شد. بر روی تخت بیمارستان یافتند که فخرآرایی با یک لنگه جوراب نایلونی زنانه کاردی را به پای خود بسته بود تا در زمان مناسب کارد را نیز به کار ببرد. در بیمارستان با همه کوششهای پزشکان که وی را زنده نگاه دارند، ناصر فخرایی مرد. از فخرآرایی دو کارت خبرنگاری به دست آمد، یکی از سوی « روزنامه فریاد ملت » در سال ۱۳۲۴ خورشیدی و دیگری از سوی روزنامه پرچم اسلام که درست در بامداد ۱۵ بهمن ماه روز سوءقصد صادر شده بود. روز پسین ۱۶ بهمن ماه دکتر فقیهی شیرازی مدیر روزنامه پرچم اسلام که کارت خبرنگاری ناصر فخرآرایی را در بامداد ۱۵ بهمن صادر کرده بود دستگیر شد. ناصر فخرآرایی هموند حزب توده بود و در دفترچه خاطرات خود با سرفرازی نوشته است: "من عضو حزب توده که مترقیترین احزاب ایرانست و به وسیله شورویها پشتیبانی میگردد میباشم...."
−
شاهنشاه ایران [[محمدرضا شاه پهلوی آریامهر]] یکی از بزرگترین مبارز حقوق بشر ، بر پایه [[قانون اساسی مشروطه]] ایران و با رفراندومی که مردم ایران منشور ششگانه انقلاب شاه و مردم را تایید کردند، با نخستوزیران وقت دکتر علی امینی، اسدالله علم، حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا یک شبه دگرگونی ریشهای در سرتاسر ایران بوجود آوردند. شش اصل نخستین انقلاب سفید را که اعلیحضرت همایون [[محمدرضا شاه پهلوی آریامهر]] در زمستان ۱۳۴۱ در کنگره کشاورزان شناساندند بدین قرار بودند:
+
از سوی دیگر شاهنشاه را به همراه سرهنگ دفتری رییس دژبانی کشور سوار خودرویی کردند تا به بیمارستان ارتش ببرند، باز هم بخت با مردم ایران بود که راننده خودرو به یکی از خیابانهای بن بست دانشگاه تهران پیچید و ناچار شد دور بزند و دوباره به سوی دانشکده حقوق بازگردد که دکتر منوچهر اقبال وزیر بهداری، خودرو را بازایستاند و سوار شد و کنار شاهنشاه نشست. خودرو به بیمارستان ارتش رسید، شاهنشاه و دکتر اقبال از خودرو پیاده شدند و دکتر اقبال دریافت که پزشکانی که کشیک هستند، پزشکان دیگری میباشند و نه کسانی که باید در آن روز در بیمارستان باشند. همانگونه که بررسیها نشان داد، پزشکان هموند حزب توده در این روز به کار گماشته شده بودند. این نشان میدهد که این سوءقصد کار یک تن نبود بلکه توطئه بزرگ و گستردهای برنامه ریزی شده بود. پس از آنکه دکتر اقبال غیرعادی بودن وضعیت بیمارستان را دید، خود شاهنشاه را جراحی کرد و پروانه نداد که کسی از پزشکان کشیک تودهای به شاهنشاه نزدیک شوند. یکی از گلولهها که به پشت و شانه شاهنشاه خورده بود و آنجا گیر کرده بود، زمانی دیگر، در یکی از سفرهای شاهنشاه به ایالات متحده امریکا در پادگان نظامی بیرون کشیده شد.
+
+
پخش خبر سوءقصد به جان شاهنشاه در تهران و شهرستانها چنان ناآرامی در همگان بوجود آورد که همانند آن را در تاریخ ایران کمتر میتوان یافت. همه از پیر و جوان، زن و مرد به خیابانها ریختند و با بیتابی چشم به راه رسیدن مژده تندرستی شاهنشاه بودند. در شهرستانهای دور و نزدیک مردم به تلگرافخانهها هجوم آورده بودند و میخواستند هر چه زودتر از جریان سوءقصد آگاه شوند. در آن میان، تنها کارگردانان سازمان [[حزب توده]] وابسته به شوروی بودند که با خیال راحت از برنامه شومی که در پیش داشتند، بیش از ده هزار تن از افراد حزبی را برای برگزاری مراسم یادبود مزدور و سرسپرده بیگانه تقی ارانی در امامزاده عبدالله شهر ری گردآورده بودند و درست در همان لحظههایی که شاهنشاه در دانشگاه تهران در کاخ دانش و فرهنگ کشور خود مورد سوءقصد قرار گرفته بود، تودهایها سخنان پرشور بر سر گور ارانی ایراد میکردند و آوازهای انقلابی میخواندند.
−
اصل اول - [[اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی]] - عبارت است از تغییرات اساسی در میزان و نحوه مالکیت اراضی به ویژه اراضی کشاورزی و مراتع به منظور افزایش بهره وری عمومی جامعه. [[اصلاحات ارضی]] در کشور به کوشش [[محمدرضا شاه پهلوی آریامهر|اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر]] و نخستوزیران دکتر علی امینی و اسدالله علم به تحقق پیوست و بدین سان، شیوه مالکیت زمینهای کشاورزی از دست فئودالها یا مالکان بزرگ به خرده مالکی و پخش دوباره زمین میان کشاورزان دگرگون شد، تصویب قانون اصلاحات ارضی و سپس قانون اصلاحی قانون اصلاحات ارضی در سه مرحله انجام گرفت.
−
با آغاز جنبش نوسازی کشور میبایست در زمینه مسایل دهقانی نیز تصمیماتی گرفته میشد. شاهنشاه باور داشتند که دهقان ایرانی باید صاحب زمینی شود که در آن کشت کند و همچنین معتقد بودند که ایجاد تغییرات بنیادین در اجتماع ایران بدون شرکت کارساز و فعال دهقانان ناشدنی است. در طی تقسیمات اراضی نه تنها کشاورزان دارنده زمینهایی شدند که در آن کار میکردند بلکه در هر دهکدهای که تقسیم انجام میشد یک شرکت تعاونی برای کندن چاه عمیق و فراهم ساختن آب و بذر و کود و دیگر نیازمندیهای کشاورزان بوجود آمد. از سوی دیگر شرکتهای تعاونی روستانشینانی که آماده یادگیری و آشنایی با روش جدید کشاورزی و کار با ماشینها و ابزار نوین کشاورزی بودند را به خارج از کشور برای آموختن میفرستادند.
+
دولت ساعد که پس از سقوط کابینه عبدالحسین هژیر (۲۳ خرداد - ۱۶ آبان ۱۳۲۷) از روز ۲۵ آبان ماه بر سر کار آمده بود در اعلامیه ایی که از رادیو تهران پخش شد، ملت ایران را از تندرستی و از میان رفتن خطر از جان شاهنشاه آگاه نمود. شاهنشاه که از نگرانی مردم آگاهی داشتند، ساعت ۱۹ یکشنبه در بستر بهبودی از رادیو تهران، پیامی برای ملت ایران فرستادند که سبب آرامش خاطر مردم شد:
−
اصل دوم - [[ملی کردن جنگلها و مراتع]] - جنگلهای ایران که آنها را معادن طلای سبز نامیدهاند و چراگاههای کشور ملی شد و با این نزدیک یه ۱۲۰ میلیون هکتار جنگلهای و مراتع کشور برای بهرهبرداری ملی در اختیار دولت قرار گرفت. در پهنهای نزدیک یه ۲۸۰۰۰ هکتار جنگلهای مصنوعی ایجاد شد. بیش از ۵۰۰۰ هکتار فضای سبز دور شهرهای بزرگ و یا پارکهای جنگلی بیشماری در جاهای گوناگون کشور بوجود آمد. برنامههای گستردهای در باره زنده کردن دوباره منابع جنگلی و حفاظت خاک و مهار کردن شنهای روان و جلوگیری از پرشدن مخزنهای سدها، جلوگیری از پیشرفت کویر و واپس راندن آن از راه نهال کاری کویری در ایران پیاده شد.
+
:::: هم میهنان عزیز، بعد از سپاسگزاری بی پایان از فضل و رحمت الهی که مرا از خطر سوءقصد حفظ فرمود، از اینکه در این موقع عموم طبقات اهالی با خلوص کامل برای سلامت من ابراز احساسات نمودهاند، مراتب رضایت و خشنودی خود را اظهار میدارم. البته انتظار من همین بود، زیرا به شهادت تاریخ مردم کشور ما در مقام حفظ شئون ملی هیچ وقت دستخوش اغراض بدخواهان نگردیده و غریزه ذاتی خود را که خلوص و صمیمیت است به منصه ظهور رسانیدهاند. اگر چه چند روزی به واسطه این حادثه مجبور به استراحت و معالجه هستم، اما بدیهی است که اینگونه حوادث خللی به استحکام عقیده و ثبات من در راه خدمت به وطن وارد نمیسازد، بلکه در حفظ مملکت و تأمین رفاه و آسایش مردم ثابتتر بوده و از ایثار جان نیز در صورت لزوم دریغ نخواهمنمود. امیدوارم برای رسیدن به کمال مطلوب، با فضل و یاری خداوند تعالی همه وقت ما را حافظ و پشتیبان باشد، و هممیهنان عزیز هم برای ایجاد وحدت کامل و تقویت حس صمیمیت از انجام وظایفی که بر عهده دارند کوتاهی و فروگذار ننمایند.
−
اصل سوم - [[فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی]] - برای تامین سرمایه لازم جهت بازخرید املاک مالکان و در اختیار قرار دادن زمینهای خریداری شده به کشاورزان این اصل به عنوان اصل سوم انقلاب مطرح شد تا از طریق درآمد حاصل از فروش سهام کارخانجات دولتی برنامه اصلاحات ارضی صورت پذیرد.
+
دولت ساعد پس از آنکه مدرکها و اطلاعات در پیوند با سوءقصد به شاهنشاه از سوی حزب توده را بدست آورد، [[حزب توده]] وابسته به شوروی را رسما غیرقانونی اعلام نمود. بیدرنگ فرمانداری نظامی در پایتخت برقرار شد و کارهای دولت شتابان در مجلس شورای ملی به تصویب رسید. کلوبهای حزب توده در سراسر ایران و روزنامه حزبی از سوی مامورین انتظامی بسته شد. شماری از رهبران حزب در دادگاههای نظامی محاکمه شدند و به سبب خیانت و وطنفروشی و جرمهایی که ردشدنی نبودند و در درازای سالها به آن دست زده بودند به زندان افتادند. شماری دیگر از سران حزب که به خارج از کشور گریخته بودند، در نبودنشان دادرسی و به اعدام محکوم شدند. با وجود این، حزب توده از فعالیت خود دست نکشید و از آن پس سازمانهای پنهانی دایر کرد و به اصطلاح حزبی به زیر زمین رفت و چشم به راه فرصت مناسب نشست تا بار دیگر در پهنه سیاست ایران نقشی را که در برابر استالینیسم و دیپلماسی بریتانیا بر عهده گرفته بود به اجرا درآورد.
−
−
با اجرای این اصل به جز صنایع مادر و ملی شده همانند راهآهن، نیرو، اسلحهسازی و غیره که در مالکیت دولت برجای ماند، ۵۵ کارخانه قند، نیشکر، پارجه بافی، چوب، سیمان، مواد غذایی، پنبه، ابریشمبافی و غیره که به شرکتهای سهامی واگردان شدند و شرکت سهامی کارخانههای ایران را تشکیل دادند که سهام آن از سوی بانک کشاورزی به فروش رفت. این کار یا [[فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی|خصوصیسازی کارخانههای دولتی ایران]] سبب شد که همه مردم با درآمد متوسط و کم بتوانند آنرا خریداری کنند و بخش بزرگی از کارخانههای دولتی به مردم فروخته شد.
−
−
اصل چهارم - [[سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها]]- بر اساس این اصل، کارگران و کارفرمایان به وسیله سندیکاهای خود، و بر پایه قراردادهای جمعی کارگران، بدون دخالت دولت در سود خالص واحدهای صنعتی شریک میشوند. در سال ۱۳۵۶ پانصد و سی هزار (۵۳۰۰۰۰) کارگر بخش خصوصی و دولتی توانستند سودی برابر با دوازده میلیارد ریال به دست بیاورند که برای هر یک به معنای یک تا دو ماه دستمزد اضافه آنان بود. کارگران ایرانی با سهم ۲۰٪ از سود کارخانهها سهیم شدند. در سیر این پیشرفتها '''''بانک رفاه کارگران''''' با دادن وام با بهره چهار در صد به کارگران در ایجاد تعاونیها کمک مینماید. قوانین کارگری سه سیاست اشتغال، مزد و بهرهوری را دنبال میکند.اجرای این اصل نه تنها مانع ایجاد فاصله طبقاتی و ایجاد روابط سالم و سازنده بین گروههای مختلف اجتماعی میشد بلکه باعث میشد کارگران محیط کار را مانند خانه خود و ماشین آلات صنعتی را همچون فرزندان خود گرامی بدانند و به کار و تلاش بیشتر ترغیب شوند و میزان تولیدات ملی با کیفیت بیشتر افزایش یافت.
−
−
اصل پنجم - [[اصلاح قانون انتخابات ایران به منظور دادن حق رای به زنان و حقوق برابر سیاسی با مردان]] - بر اساس ماده ۱۰ قانون انتخابات پیش از انقلاب شاه و مردم، زنان در ردیف دیوانگان و ورشکستگان به تقصیر و گدایان و محکومین دادگستری بودند و از هر گونه حقوق سیاسی محروم بودند. اصل چهارم به همراهی زنجیرهای از اصلاحات که به [[کشف حجاب زنان ایران|آزادی زنان ایران]] شناخته شد با کشف حجاب در روز [[۱۷ دی ۱۳۱۴]] با فرمان [[رضا شاه]] آغاز شد. رضا شاه در این روز همراه با ملکه پهلوی و دو دخترش شمس و اشرف بدون حجاب به دانشسرای تربیت معلم میروند. پس از آن در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۴۱ قانون انتخابات عوض شد و یکی از دست آوردهای آن شرکت زنان در انتخابات در شرایط حقوقی مساوی با مردان بود. زنان چون مردان توانستند در تعیین سرنوشت خودشان برای نخستین بار نقش مهمی بازی کنند و حق رای دادن و حق انتخاب شدن به دست آورند. در پی حق انتخابات ۲۷ فروردین ۱۳۴۲ [[قانون حمایت خانواده]] تصویب شد. این قانون طلاق یک طرفه را لغو میکند، به چند همسری به سختی پروانه میدهد و زنها حق درخواست طلاق میگیرند. برای سرپرستی کودک نیز مادر به حساب میآید، کودک پس از طلاق یا درگذشت پدر به مادر سپرده میشود. دستآوردهای دیگری نیز در قوانین انتخابات و تدوین قانون به وجود آمد و آن تشکیل انجمنهای استان و شهرستان، انجمنهای شهر و ده و قانون نظام صنفی و ایجاد شوراهای آموزش و بهداری که مستقیم یا غیر مستقیم حاصل شد.
−
−
اصل ششم -ایجاد [[سپاه دانش|سپاه دانش به منظور تسهیل اجرای قانون تعلیمات عمومی و اجباری]] - برای گسترش سوادآموزی و فرهنگ در روستاها در بهمن ۱۳۴۱ سپاه دانش را [[محمدرضا شاه پهلوی]] پیشنهاد و بنیان نهاد و در سال ۱۳۴۲ در نخست وزیری اسدالله علم کار خود را آغاز کرد. درآن زمان جمعیت ایران ۲۲ میلیون نفر بود که ۷۵٪ آنها در روستاها زندگی میکردند و اکثرا بی سواد بودند. به علاوه امکانات آموزشی به طرزی نامتعادل بین شهرها و روستاها تقسیم شده بود به طوری که ۲۴٪ از معلمین در روستاها و ۷۶٪ در شهرها تدریس میکردند به عبارتی تنها یک چهارم از معلمین متعلق به ۷۵٪ جمعیت روستانشین بود و معلمین شهری نیز علاقهای به رفتن به روستاها نداشتند. درچنین شرایطی تشکیل سپاه دانش میتوانست راهگشا باید. برطبق این اصل مقرر شد جوانان دیپلمهای که میخواهند خدمت سربازی انجام دهند با گذراندن یک دوره آموزشی و یادگیری روش تدریس به خردسالان و بزرگسالان به روستاها اعزام گردند.
−
−
سپاهیان دانش توانستند تا سال ۱۳۵۷ بیست و هشت دوره از پسران و هجده دوره از دختران در این سپاه خدمت کنند که شماره آنها به بیش از یک صد هزار تن رسید. بسیاری از این دختران و پسران پس از پایان دوره سپاهی گری به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمدند و کارآموزگاری را ادامه دادند. برخی دیگر در راه بری [[خانه انصاف]] به خدمت دولت درآمدند. بر اساس آمار سال ۱۳۵۶ سازمان برنامه و بودجه مرکز آمار ایران تنها در روستاهای کشور در درازای پانزده سال، شمار دانش آموزان مدرسههای سپاه دانش ۶۹۲٪ در سد افزایش یافت هم چنین در درازای پنج سال نخست ۵۱۰۰۰۰ پسر و ۱۲۸۰۰۰ دختر و هم چنین ۲۵۰۰۰۰ مرد سالمند و ۱۲۰۰۰ زن سالمند را خواندن و نوشتن آموختند.ظرف مدت ۷ سال پس از اجرای این اصل بیش از ۳ هزار مدرسه در سراسر ایران ساخته شد.
−
−
برنامههای شش اصل انقلاب قابل اجرا و منطبق با باورها، سنتها و نیازهای ایرانیان و ضرورتهای اقتصادی و اجتماعی زمان بود. سپس به تدریج که اقتصاد ملی توسعه یافت و جامعه ایران تحول پیدا کرد و بنا بر نیازها و مقتضیات جدید شش اصل نخستین با افزودن سیزده اصل دیگر تکمیل گردید:
−
−
اصل هفتم - ایجاد [[سپاه بهداشت]] - در درازای نخست وزیری اسدالله علم اصل هفتم به تحقق پیوست. مردان و زنان سپاهی بهداشت وظیفه توزیع عادلانه پزشک و خدمات پزشکی را در کشور به عهده داشتند. دختران و پسران ایران دیپلمه، لیسانسیه، فوق لیسانس و آنهایی که دارای درجه دکترا چه در رشتههای پزشکی و یا رشتههای دیگر بودند و خدمت زیر پرچم را میبایستی انجام دهند، پس از یک دوره کارآموزی چهار ماهه بین این سه [[سپاه دانش]]، [[سپاه بهداشت]] و [[سپاه ترویج و آبادانی]] تقسیم میشوند.
−
−
اصل هشتم - ایجاد [[سپاه ترویج و آبادانی]] - قانون تشکیل سپاه ترویج و آبادانی در ۲۱ مهر ماه ۱۳۴۳ در زمان نخستوزیری حسنعلی منصور به تصویب مجلس شورای ملی رسید. این سپاه از کارشناسان علمی و فنی جوان کشور، چون مهندسان رشتههای کشاورزی، ساختمانی، راهسازی، برق و مکانیک، و سایر دانش آموختگان رشتههای فنی و مهندسی است که بخشی از خدمت زیر پرچم خود را در روستاهای کشور میگذرانند و کوشش آنها برای بالا بردن سطح زندگی روستاییان، آشناکردن آنها با روشهای نوین کشاورزی، یاری به افزایش تولیدات دامی و کشاورزی، گسترش و بهبود صنایع روستایی، راهنمایی روستاییان در باره آبادانی و نوسازی روستاها میباشد.
−
−
اصل نهم - ایجاد [[خانه انصاف|خانههای انصاف]] و [[خانه انصاف|شوراهای داوری]] - به دادگاههای روستایی گفته میشد که در دوران نخستوزیری اسدالله علم در چهارچوب [[انقلاب شاه و مردم]] بنیان گذارده شد. خانههای انصاف و شوراهای داوری چهرهای نوین از عدالت را به مردم کشور نشان داد. با بنیان شدن خانههای انصاف به جای این که فرد روستایی برای گرفتن حق خود راهی شهرهای دور و نزدیک شود دستگاه قضایی به سراغ او رفت. خانههای انصاف عدالت را به رایگان در اختیار روستانشینان قرار دادند و بدآنها این شانس را داد که در کارهای قضایی خود شریک باشند. [[سپاه دانش]] مامور خدمت در هر روستا و محل، منشی خانههای انصاف بود. بر اساس مدل خانههای انصاف، شوراهای داوری در دوران نخست وزیری امیرعباس هویدا از سال ۱۳۴۵ آغاز بکار کرد بدین معنا که برای رسیدگی به دعواهای کوچک و محلی دادگاههای برگزیده شده به وسیله اهالی هر محله و شهر تشکیل شد.
−
−
اصل دهم - [[ملی کردن آبهای کشور]] - اصل دیگری برای نگاهبانی ثروت طبیعی ایران یا اصل دهم [[انقلاب شاه و مردم]] ملیکردن آبهای کشور روی زمینی و زیرزمینی در سراسر کشور در امرداد سال ۱۳۴۷ و دوره نخستوزیری امیرعباس هویدا به تصویب رسید و به تحقق پیوست. این اصل برای گسترش منابع آب و جلوگیری از به هدر رفتن آن و پیدا کردن یک سیاست یکسان در استفاده از منابع آب کشور اعلام شد. به موجب این اصل [[محمدرضا شاه پهلوی]] تمامی آبهای کشور دریاچهها، رودخانهها، نهرها، جوی بارها، درهها، برکهها، چشمهها، آبهای معدنی و آبهای زیرزمینی را به عنوان ثروت ملی اعلام کرد. حفظ و حراست منابع و ذخایر آبهای زیرزمینی و نظارت در کلیه امور مربوط به آن به وزارت آب و برق محول شد.
−
−
اصل یازدهم - نوسازی شهرها و روستاها با کمک [[سپاه ترویج و آبادانی]] - این اصل در سال ۱۳۵۶ خورشیدی تصویب و زیر سرپرستی نخستوزیر جمشید آموزگار در سر تا سر کشور پیاده شد. این اصل عملاً نوسازی شهری و روستایی را میپوشاند. با گسترش شتابان اقتصاد ایران سبب شد که شهرها بی رویه گسترش یابند. بر اساس این قانون تهران و ۷۲ شهر دیگر پروژههای نوسازی و عمران، تامین آب و برق، مسکن، بهداشت، ساختن راهها، ایجاد پارکها، پارکینگها، میدانها، و نگاهداری آنها و غیره از وظایف شهرداریها شد. در روستاها تاسیسات زیر بنایی روستا نیز معین شد. بدین ترتیب نوسازی شهری و روستایی دو رشته موازی از یک کوشش یگانه در بازسازی نمام کشور درآمد. پروژهها در [[شورای عالی شهرسازی]] در وزارت آبادانی و مسکن به تصویب میرسید
−
−
اصل دوازدهم - انقلاب اداری و[[کنفرانس آموزشی رامسر|انقلاب آموزشی]] - این اصل بر پایه گسترش کمیت آموزش با تغییرات بنیادی در کیفیت آموزش اداری وآموزشی پایه ریزی شد. درامرداد ماه ۱۳۴۷ خورشیدی این اصل نخستین بار در [[کنفرانس آموزشی رامسر]] زیر نظر مستقیم [[محمدرضا شاه پهلوی]] و نخستوزیر امیرعباس هویدا بررسی شد. دوازده اصل منشور [[کنفرانس آموزشی رامسر]] با توجه به نیازهای اقتصادی و اجتماعی کشور برنامهریزی شد. بر اساس این منشور تامین نیروی انسانی با دانش و متخصص در رشتههای گوناگون صنعت فرهنگ و غیره میباید با بن مایههای ایرانی و ارزشهای ایرانی پرورش یابند. اعلام انقلاب اداری و آموزشی که بر اساس گسترش کامل سواد و تخصص در ایران پایه گذاری شد. آمار مرکز آمار ایران، سازمان برنامه و بودجه نشان میدهد که در درازای انقلاب سفید شمار رشتههای تحصیلی از هفتاد و پنج رشته (۷۵) به پانسد و پنجاه و دو رشته (۵۵۲) افزایش یافت. در سال ۱۳۵۵ بیست و دو در سد کل جمعیت کشور زیر پوشش سطحهای گوناگون آموزش قرار گرفتند.
−
−
اصل سیزدهم - [[فروش سهام به کارگران واحدهای بزرگ صنعتی]] یا [[قانون گسترش مالکیت واحدهای تولیدی]] - در تابستان ۱۳۵۴ خورشیدی اصل سیزدهم انقلاب شاه و مردم یا گسترش مالکیت واحدهای صنعتی و تولیدی به تصویب رسید و زیر نظارت نخستوزیر امیرعباس هویدا به تحقق پیوست. واحدهای صنعتی و تولیدی خصوصی و دولتی که از گشایش آنها پنج سال میگذشت میباید وضع خود را به شرکت سهامی عام تبدیل کنند و تا برابر با ۴۹٪ از سهام واحدهای خصوصی را نخست به کارگران و کارمندان همان واحد و سپس به دیگر مردم بفروشند. واحدهای صنعتی بخش عمومی نیز متعهد شدند تا ۹۹٪ سهام خود را به فروش بگذارند و بدین ترتیب مالکیت واحدهای تولیدی و صنعتی از راه [[سهام کارگران]] بین همگان پخش شود و همه مردم در گسترش اقتصاد ملی شریک شوند. «در اجرای این اصل تا سال ۱۳۵۵ سد و پنجاه و سه واحد تولیدی کشور در اختیار بیش از ۱۶۳۰۰۰ کارگر و کشاورز قرار گرفته و در سال ۱۳۵۷ آمار نشان میدهد که روی هم ۳۲۰ واحد بزرگ تولیدی ۴۹٪ در سد سهام خود را به کارگران و سایر مردم کشور فروختهاند. در سیستم کارگری و کارخانهداری ایران در چهار چوب این اصل کارگر هم مالک است و هم برای خودش کار میکند. وقتی کسی کارگر مالک باشد به بیشتر تضادها و انگیزههای سیاسی استعماری پروانه نمیدهد که پای بگیرد».
−
−
اصل چهاردهم - مبارزه با تورم و گران فروشی و دفاع از منافع مصرف کنندگان - اصل مبارزه با گرانفروشی در واقع مبارزه با دروغگویی، مبارزه با یک نوع فساد عمیقی است که شاید مدتهاست این مملکت را فراگرفته بود و به اندازه کافی به آن توجه نمی شد. فسادی که ضررش به همه می رسید. حتی به خود آن آدم فاسدی که این کار را انجام می داد. از سخنان شاهنشاه آریامهر
−
−
اصل پانزدهم - [[آموزش رایگان و اجباری|تحصیلات رایگان و اجباری]] - بر اساس این اصل آموزش در نهادهای آموزشی در سراسر کشور رایگان شد. دانشگاهها، دبیرستانها، دبستانها، دانشآموزان روزانه و شبانه، دانشآموزان کلاسهای مبارزه با بیسوادی، دانشآموزان کلاسهای سوادآموزی حرفهای مدارس فنی و حرفهای دانشگاهها، دورههای آموزشی بزرگسالان، اداره آموزش ایلنشینان، مدرسههای ایران در خارج از کشور. بر طبق این اصل دانشآموزان و دانشجویان در برابر تعهد خدمت به دولت میتوانستند از آموزش رایگان کامل بهره گیرند. آمار سازمان برنامه و بودجه در سال ۱۳۵۶ شمار دانشجویان در دانشگاهها و مدارس عالی نزدیک به ۲۰۰۰۰۰ تن و در خارج از کشور ۱۰۰۰۰۰ تن بود. شمار بسیاری از دانشجویان خارج از کشور بورسیه دولت بودند. دانشجویان داخل کشور از کمک هزینه تحصیلی استفاده میکردند. برای دانشجویانی که در شهرزادگاه خود به دانشگاه میرفتند ماهانه ۳۵۰ تومان و برای دانشجویانی که محل دانشگاه آنان با زادگاهاشان تفاوت داشت ۵۵۰ تومان کمک هزینه تحصیلی داده شد.
−
−
اصل شانزدهم - [[تغذیه رایگان]] برای کودکان خردسال در مدرسهها و تغذیه رایگان شیرخوارگان تا دو سالگی با مادران - تغذیه رایگان برای کودکان خردسال در مدرسهها و تغذیه رایگان برای شیرخوارگان تا دو سالگی با مادران در سال ۱۳۵۵ اعلام شد که بر اساس آن دانشآموزان کشور از تغذیه رایگان برخوردار شدند. با دادن یک وعده غذای روزانه در ساعات درس بامدادی که در آن شیر، بیسکویت و میوه که میزان کالری آن با دقت حساب شده بود در سال تحصیلی ۱۳۵۵ بیش از ۶ میلیون دانش آموز از آن بهره بردند. شیرخوارگان و مادرانشان نیز از تغذیه رایگان بهرهمند شدند که پیشبرد و اجرای آن بر عهده [[جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران]]، [[سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی]] و [[بنگاه حمایت مادران و نوزادان]] بود. مسول اجرای بخش نخستین وزارت آموزش و پرورش بود.
−
−
اصل هفدهم - پوشش [[بیمههای اجتماعی]] برای همه ایرانیان - این اصل در دوره نخستوزیری امیر عباس هویدا در ایران پیاده شد و بر پایه بیمه همگانی و تامین دوره بازنشستگی برای همه مردم ایران به ویژه روستاییان ایران استوار است. بیمههای اجتماعی و سازمانهای تعاونی دو پایه اساسی برای برآوردن نیازمندیهای اجتماع ایران است. هدف اصل هفدهم این است که هر ایرانی در همه دورههای زندگی خود زیر پوشش بیمههای اجتماعی باشد و در درازای زندگی خود تامین باشد و هیچگاه نیازمند نگردد. قانون بیمه و تامین اجتماعی بیمههای حوادث، بیماریها، پیری، از کارافتادگی، نقص عضو، بیمه دستمزد روزهای بیماری، کمک ازدواج را شامل میشود و پیشرفتهترین قانون در گیتی است. بازنشستگی تا سد در سد آخرین حقوق و بیمه درمانی بدون محدویتی درباره بیماران و درازای درمان و هزینه آن و اگر درمان بیماری در ایران امکان نداشته باشد بیمه اجتماعی هزینه فرستادن بیمه شده را به خارج از کشور بر عهده میگیرد. پروژه شبکه اورژانس در سطح شهرها و روستاها به اجرا گذاشته شد و از آنجا که نمیشد که در هر روستا یک بیمارستان مجهز ساخت ترتیبی داده شد که بیمار را با هلیکوپتر در کوتاهترین زمان به نزدیکترین بیمارستان رساند. برای دسترسی به دارو نیز پروژه دارو به اجرا درآمد.
−
−
اصل هیجدهم - مبارزه با معاملات سوداگرانه زمینها واموال غیرمنقول - به منظور جلوگیری از افزایش بهای خانهها و آپارتمانهای مسکونی این اصل در سال ۲۵۳۶ شاهنشاهی از مجلس گذشت و فرمان اجرای آن از سوی شاهنشاه آریامهر داده شد. برنامه های گسترده خانه سازی از سال ۲۵۳۶ شاهنشاهی آغاز شد. شاهنشاه در بازدید از استان خراسان در سال ۲۵۳۶ شاهنشاهی فرمودند این مساله را فقط به وسیله خانه سازی بسیار وسیع میتوان حل کرد. چه، طمع، فروشندگان خانه و آپارتمان ها را ترغیب به گرفتن بهای چند برابر هزینه تولید، بابت املاکشان می کند....
−
−
اصل نوزدهم - مبارزه با فساد، رشوهگرفتن و رشوهدادن - بر اساس این اصل همه تلاش و کوشش صاحبان مقامات دولتی میباید در راه مصالح و منافع جامعه بکار رود. روسای دولت و همه کارکنان دولتی در زمان تصدی مشاغل و مقامات قدرت خود را بی طرفانه باید بکار برند و با انصراف از منافع شخصی خود را کاملا در خدمت رسالت اجتماعی و ملی خویش قرار دهند. بدین روی استفاده از هر عضو شایسته جامعه بدون تفاوت و تبعیض برای خدمت در شغلهای گوناگون و سازمانهای دولتی ضروری است. در مورد مقامات درجه اول دولتی باید دارایی خود را اعلام کنند تا نتوانند ثروتاندوزی کنند و سرانجام وقت ایشان باید در خدمت به مملکت وقف شود. ... '''[[انقلاب شاه و مردم|انقلاب شاه و مردم را بخوانید و آن را میان هم میهنان پخش کنید و به یاد بیاوریم که شاهنشاه از ایران، کشوری مدرن و پیشرفته ساختند و چه کوششهای بسیاری انجام شد تا مردم ایران در رفاه و امنیت و سربلندی زندگی کنند و بدانید بر پایه اصل هفتم قانون اساسی مشروطه:اساس مشروطیت جزاً و کلاً تعطیلبردار نیست - پاینده ایران]]'''
</onlyinclude>
</onlyinclude>
[[رده:مشروطه:صفحه اصلی]]
[[رده:مشروطه:صفحه اصلی]]
نسخهٔ ۳ فوریهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۱۹
سوءقصد به جان شاهنشاه از سوی حزب توده ۱۵ بهمن ماه ۱۳۲۷
ناصر فخرآرایی توده ایی تروریست
کلوب مرکزی حزب توده، جای ویرانسازی ایران
تودهایهای دستگیر شده همدستان میرفخرایی
سوءقصد به جان شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی دانشگاه تهران ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ - سوءقصد به جان شاهنشاه ایران، به هنگام ورود اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی به دانشکده حقوق دانشگاه تهران در ساعت سه پس از نیمروز پانزدهم بهمن ماه ۱۳۲۷ سالروز بنیاد نهادن دانشگاه تهران به دست مبارک رضا شاه بزرگ و جشن استقلال دانشگاه روی داد. این سوقصد یکی از بزرگترین نمودهای خیانت به کشور و نموداری از اندیشههای پلید تندروهای دست راستی و دست چپی علیه یگانگی ملی و تمامیت ارضی و استقلال ایران بود. ناصر میرفخرایی از عوامل حزب توده با رولوری که در دست داشت پنج گلوله به سوی شاهنشاه شلیک کرد. بخت با مردم ایران بود که به جان شاهنشاه آسیبی وارد نیامد. پس از اینکه ارتش شوروی وادار به بیرون رفتن از خاک ایران شد و آذربایجان دوباره بخشی از ایران شد و پس از آنکه بوجود آوردن کمپانی نفتی شوروی و ایران در مسکو از سوی شاهنشاه جلوگیری شد، استالین در اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی دشمنی را دید که باید از میان برداشته شود. سوقصد به جان محمدرضا شاه پهلوی یورشی بود که این دشمن از میان برداشته شود تا ایران را دوباره زیر کنترل شوروی درآید. شاهنشاه اعلیحضرت محمدرضاشاه پهلوی در کتاب ماموریت برای وطنم رویداد سوءقصد را چنین بیان میکنند:
یکی از وقایع عجیب و تلخ دوران سلطنتم در بهمن سال ۱۳۲۷ هنگامی که در جشن سالیانه دانشگاه شرکت میکردم، روی داد. در آن روز لباس نظامی بر تن داشتم، و هنگامی که از اتومبیل پیاده شدم، و در شرف ورود به دانشکده حقوق و محل انعقاد جشن بودم، ناگهان سدای شلیک گلوله رسید و تیرهایی به جانب من شلیک شد. با این که به ظاهر عجیب جلوه میکند سه گلوله به کلاه نظامی من اصابت کرد و آسیبی به سر من وارد نیامد ولی گلوله چهارم از سمت راست گونه، وارد و از لب بالایی و زیر بینی من خارج گردید. شخصی که به من سوءقصد کرده و به عنوان عکاس به آن محل راه یافته بود، دو متر بیشتر با من فاصله نداشت و لوله تپانچه خود را به سینه من قراول رفته بود. من و او هر دو، روبروی هم قرار گرفته بودیم و کسی نزدیک ما نبود که بین ما حائل باشد و از این رو میدانستم که هیچ مانعی برای این که تیرش به هدف برسد، در پیش نداشت. عکسالعملی که در آن لحظه فراموش نشدنی از خود نشان دادم هنور در خاطرم هست. فکر کردم که خود را بر روی او بیاندازم ولی فورا متوجه شدم که اگر به طرف او جستن کنم نشانهگیری او را آسان خواهم کرد و اگر فرار کنم از پشت سر هدف قرار خواهم گرفت. ناچار فورا شروع به یک سلسله حرکات مارپیچی کردم تا مطابق یک تاکتیک نظامی طرف را در هدفگیری گمراه کنم. ضارب مجددا گلوله دیگری شلیک نمود که شانه مرا زخمی کرد. آخرین گلوله در لوله تپانچه او گیر کرد و خارج نشد، و من احساس کردم که دیگر خطری متوجه من نیست و زندهام. ضارب با غضب بسیار اسلحه را بر زمین زد و خواست فرار کند ولی از طرف افسران و اطرافیان من محاصره شد و متاسفانه به قتل رسید و محرکین اصلی او درست معلوم نشدند. بعداً معلوم شد که وی با بعضی از متعصبین دینی رابطه داشته، و در عین حال نشانههایی از تماس او با حزب منحله توده به دست آمد. نکته جالب توجه آن که معشوقه او دختر باغبان سفارت انگلستان در تهران بود. ... خون از زخمهای من مانند فواره میجست ولی به خاطر دارم که در حالت میل داشتم به انجام مراسم آن روز بپردازم ولی ملتزمین من مانع شدند و مرا به بیمارستان بردند و در آنجا به بستن زخمهایم پرداختند. ...
پنج گلوله از چند قدمی به شاهنشاه شلیک شد و گلوله ششم در لوله رولور گیر کرد. در این زمان سرتیپ صفاری رییس شهربانی با هفت تیر خود به پای فخرآرایی تیری زد و فخرآرایی به زمین افتاد. فخرآرایی رولورش را به زمین پرتاب کرد. در همین هنگام از میان افسران گارد تیر دیگری به فخرآرایی شلیک شد که وی را به سختی زخمی کرد. دانشجوی بیگانهای از چکسلواکی! خودش را به فخرآرایی رساند تا از زنده بودن یا کشته شدن وی اطمینان یابد که وی نیز دستگیر شد. فخرآرایی به بیمارستان شهربانی برده شد. بر روی تخت بیمارستان یافتند که فخرآرایی با یک لنگه جوراب نایلونی زنانه کاردی را به پای خود بسته بود تا در زمان مناسب کارد را نیز به کار ببرد. در بیمارستان با همه کوششهای پزشکان که وی را زنده نگاه دارند، ناصر فخرایی مرد. از فخرآرایی دو کارت خبرنگاری به دست آمد، یکی از سوی « روزنامه فریاد ملت » در سال ۱۳۲۴ خورشیدی و دیگری از سوی روزنامه پرچم اسلام که درست در بامداد ۱۵ بهمن ماه روز سوءقصد صادر شده بود. روز پسین ۱۶ بهمن ماه دکتر فقیهی شیرازی مدیر روزنامه پرچم اسلام که کارت خبرنگاری ناصر فخرآرایی را در بامداد ۱۵ بهمن صادر کرده بود دستگیر شد. ناصر فخرآرایی هموند حزب توده بود و در دفترچه خاطرات خود با سرفرازی نوشته است: "من عضو حزب توده که مترقیترین احزاب ایرانست و به وسیله شورویها پشتیبانی میگردد میباشم...."
از سوی دیگر شاهنشاه را به همراه سرهنگ دفتری رییس دژبانی کشور سوار خودرویی کردند تا به بیمارستان ارتش ببرند، باز هم بخت با مردم ایران بود که راننده خودرو به یکی از خیابانهای بن بست دانشگاه تهران پیچید و ناچار شد دور بزند و دوباره به سوی دانشکده حقوق بازگردد که دکتر منوچهر اقبال وزیر بهداری، خودرو را بازایستاند و سوار شد و کنار شاهنشاه نشست. خودرو به بیمارستان ارتش رسید، شاهنشاه و دکتر اقبال از خودرو پیاده شدند و دکتر اقبال دریافت که پزشکانی که کشیک هستند، پزشکان دیگری میباشند و نه کسانی که باید در آن روز در بیمارستان باشند. همانگونه که بررسیها نشان داد، پزشکان هموند حزب توده در این روز به کار گماشته شده بودند. این نشان میدهد که این سوءقصد کار یک تن نبود بلکه توطئه بزرگ و گستردهای برنامه ریزی شده بود. پس از آنکه دکتر اقبال غیرعادی بودن وضعیت بیمارستان را دید، خود شاهنشاه را جراحی کرد و پروانه نداد که کسی از پزشکان کشیک تودهای به شاهنشاه نزدیک شوند. یکی از گلولهها که به پشت و شانه شاهنشاه خورده بود و آنجا گیر کرده بود، زمانی دیگر، در یکی از سفرهای شاهنشاه به ایالات متحده امریکا در پادگان نظامی بیرون کشیده شد.
پخش خبر سوءقصد به جان شاهنشاه در تهران و شهرستانها چنان ناآرامی در همگان بوجود آورد که همانند آن را در تاریخ ایران کمتر میتوان یافت. همه از پیر و جوان، زن و مرد به خیابانها ریختند و با بیتابی چشم به راه رسیدن مژده تندرستی شاهنشاه بودند. در شهرستانهای دور و نزدیک مردم به تلگرافخانهها هجوم آورده بودند و میخواستند هر چه زودتر از جریان سوءقصد آگاه شوند. در آن میان، تنها کارگردانان سازمان حزب توده وابسته به شوروی بودند که با خیال راحت از برنامه شومی که در پیش داشتند، بیش از ده هزار تن از افراد حزبی را برای برگزاری مراسم یادبود مزدور و سرسپرده بیگانه تقی ارانی در امامزاده عبدالله شهر ری گردآورده بودند و درست در همان لحظههایی که شاهنشاه در دانشگاه تهران در کاخ دانش و فرهنگ کشور خود مورد سوءقصد قرار گرفته بود، تودهایها سخنان پرشور بر سر گور ارانی ایراد میکردند و آوازهای انقلابی میخواندند.
دولت ساعد که پس از سقوط کابینه عبدالحسین هژیر (۲۳ خرداد - ۱۶ آبان ۱۳۲۷) از روز ۲۵ آبان ماه بر سر کار آمده بود در اعلامیه ایی که از رادیو تهران پخش شد، ملت ایران را از تندرستی و از میان رفتن خطر از جان شاهنشاه آگاه نمود. شاهنشاه که از نگرانی مردم آگاهی داشتند، ساعت ۱۹ یکشنبه در بستر بهبودی از رادیو تهران، پیامی برای ملت ایران فرستادند که سبب آرامش خاطر مردم شد:
هم میهنان عزیز، بعد از سپاسگزاری بی پایان از فضل و رحمت الهی که مرا از خطر سوءقصد حفظ فرمود، از اینکه در این موقع عموم طبقات اهالی با خلوص کامل برای سلامت من ابراز احساسات نمودهاند، مراتب رضایت و خشنودی خود را اظهار میدارم. البته انتظار من همین بود، زیرا به شهادت تاریخ مردم کشور ما در مقام حفظ شئون ملی هیچ وقت دستخوش اغراض بدخواهان نگردیده و غریزه ذاتی خود را که خلوص و صمیمیت است به منصه ظهور رسانیدهاند. اگر چه چند روزی به واسطه این حادثه مجبور به استراحت و معالجه هستم، اما بدیهی است که اینگونه حوادث خللی به استحکام عقیده و ثبات من در راه خدمت به وطن وارد نمیسازد، بلکه در حفظ مملکت و تأمین رفاه و آسایش مردم ثابتتر بوده و از ایثار جان نیز در صورت لزوم دریغ نخواهمنمود. امیدوارم برای رسیدن به کمال مطلوب، با فضل و یاری خداوند تعالی همه وقت ما را حافظ و پشتیبان باشد، و هممیهنان عزیز هم برای ایجاد وحدت کامل و تقویت حس صمیمیت از انجام وظایفی که بر عهده دارند کوتاهی و فروگذار ننمایند.
دولت ساعد پس از آنکه مدرکها و اطلاعات در پیوند با سوءقصد به شاهنشاه از سوی حزب توده را بدست آورد، حزب توده وابسته به شوروی را رسما غیرقانونی اعلام نمود. بیدرنگ فرمانداری نظامی در پایتخت برقرار شد و کارهای دولت شتابان در مجلس شورای ملی به تصویب رسید. کلوبهای حزب توده در سراسر ایران و روزنامه حزبی از سوی مامورین انتظامی بسته شد. شماری از رهبران حزب در دادگاههای نظامی محاکمه شدند و به سبب خیانت و وطنفروشی و جرمهایی که ردشدنی نبودند و در درازای سالها به آن دست زده بودند به زندان افتادند. شماری دیگر از سران حزب که به خارج از کشور گریخته بودند، در نبودنشان دادرسی و به اعدام محکوم شدند. با وجود این، حزب توده از فعالیت خود دست نکشید و از آن پس سازمانهای پنهانی دایر کرد و به اصطلاح حزبی به زیر زمین رفت و چشم به راه فرصت مناسب نشست تا بار دیگر در پهنه سیاست ایران نقشی را که در برابر استالینیسم و دیپلماسی بریتانیا بر عهده گرفته بود به اجرا درآورد.