تفاوت میان نسخههای «دیوان شمس/سیو سوم»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|رها کن ناز، تا تنها نمانی|مکن استیزه، تا عذرا نمانی}} | {{ب|رها کن ناز، تا تنها نمانی|مکن استیزه، تا عذرا نمانی}} | ||
{{ب|مکن گرگی، مرنجان همرهان را|که تا چون گرگ در صحرا نمانی}} | {{ب|مکن گرگی، مرنجان همرهان را|که تا چون گرگ در صحرا نمانی}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۲۲:۴۱
' | دیوان شمس (ترجیع بند) (سیو سوم) از مولوی |
' |
رها کن ناز، تا تنها نمانی | مکن استیزه، تا عذرا نمانی | |
مکن گرگی، مرنجان همرهان را | که تا چون گرگ در صحرا نمانی | |
دو چشم خویشتن در غیب دردوز | که تا آنجا روی، اینجا نمانی | |
منه لب بر لب هر بوسه جویی | که تا ز آن دلبر زیبا نمانی | |
ز دام عشوه پر خود نگهدار | که تا از اوج و از بالا نمانی | |
مشو مولای هی ناشسته رویی | که تا از عشق، مولانا نمانی | |
مکن رخ همچو زر از غصهی سیم | که تا زین سیم، ز آن سیما نمانی | |
چو تو ملک ابد جویی به همت | ازین نان و ازین شربا نمانی | |
رها کن عربده، خو کن حلیمی | که تا از بزم شاه ما نمانی | |
همی کش سرمهی تعظیم در چشم | پیاپی، تا که نابینا نمانی | |
چو ذره باش پویان سوی خورشید | که تا چون خاک، زیر پا نمانی | |
چو استاره به بالا شبروی کن | که تا ز آن ماه بیهمتا نمانی | |
مزن هر کوزه را در خنب صفوت | که تا از عروةالوثقی نمانی | |
ز بعد این غزل ترجیع باید | شراب گل مکرر خوشتر آید | |
چو در عهد و وفا دلدار مایی | چو خوانیمت، چرا دلوار نایی؟ | |
چو الحمدت همی خوانیم پیوست | کچون الحمد دفع رنجهایی | |
درآ در سینها کرام جانی | درآ در دیدها که توتیایی | |
فرو کن سر ز روزنهای دلها | که چاره نیست هیچ از روشنایی | |
چو عقلی بیتو دیوانه شود مرد | چو جانی، کس نمیداند کجایی | |
چو خمری، در سر مستان درافتی | برآیند از حیا و پارسایی | |
نباشد حسن بیتصدیع عشاق | که نبود عیدها بیروستایی | |
اگر چیزی نمیدانم به عالم | همی دانم که تو بس جانفزایی | |
چه جولانها کنند جانها چو ذرات | که تو خورشید از مشرق برآیی | |
به جانبازی گشادهدار، دو دست | که حاتم را تو استاد سخایی | |
مکش پای از گلیم خویش افزون | که تا داناتر آیی از کسایی | |
عدو را مار و ما را یار میباش | که موسی صفا را تو عصایی | |
تمسک کن به اسباب سماوات | که در تنویر قندیل سمایی | |
به ترجیع سوم مرصاد بستیم | که بر بوی رجوع یار مستیم | |
ایا خوبی، که در جانها مقیمی | به وقت بیکسی جان را ندیمی | |
ز تو باغ حقایق برشکفتست | نباتش را هم آبی، هم نسیمی | |
چو خوبان فانی و معزول گردند | تو در خوبی و زیبایی مقیمی | |
به وقت قحط بفرستی تو خوانی | خذوا رزقا کریما من کریم | |
سهیلی دیگری در چرخ معنی | یزکی کل روح کالادیم | |
درآری نیمشب، روشن شرابی | بگردانی، که اشرب یا حمیمی | |
زهی ساقی، زهی جام، و زهی می | نعیم قی نعیم فی نعیم | |
هزاران صورت زیبا و دلبر | یولدهم شرابک من عقیم | |
حباب آن شراب و صفوت او | شفاء فی شفاء للسقیم | |
تصاعد سکره فی ام رأس | ازال اللوم فی طبع اللیم | |
شود صحرای بیپایان اخضر | فواد ضیقه کقلب میم | |
فطوبی للندامی والسکارا | اذا ماهم حسوها حسوهیم | |
ز یسقون رحیقا نوش میکن | وخل ذاالتحدث یا کلیمی | |
کسی که آفتاب آمد غلامش | همی آید به مشتاقان سلامش |