تفاوت میان نسخه‌های «دیوان شمس/بگفتم با دلم آخر قراری»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله)
 
 
خط ۷: خط ۷:
 
| یادداشت =
 
| یادداشت =
 
}}
 
}}
 +
{{شعر}}
 
{{ب|بگفتم با دلم آخر قراری|ز آتش‌های او آخر فراری}}
 
{{ب|بگفتم با دلم آخر قراری|ز آتش‌های او آخر فراری}}
 
{{ب|تو را می‌گویم و تو از سر طنز|اشارت می‌کنی خندان که آری}}
 
{{ب|تو را می‌گویم و تو از سر طنز|اشارت می‌کنی خندان که آری}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۱۶:۵۱

' دیوان شمس (غزلیات) (بگفتم با دلم آخر قراری)
از مولوی
'


بگفتم با دلم آخر قراری ز آتش‌های او آخر فراری
تو را می‌گویم و تو از سر طنز اشارت می‌کنی خندان که آری
منم از دست تو بی‌دست و پایی تو در کوی مهی شکرعذاری
دلم گفتا ندیدی آنچ دیدم تو پنداری ز اکنون است کاری
منم جزوی و از خود کل کل است وی است دریای آتش من شراری
ورا دیدم چو بحری موج می‌زد و جان من ز بحر او بخاری
ز تبریز آفتابی رو نمودم بشد رقاص جانم ذره واری
خداوند شمس دین چون یک نظر تافت بجوشید آب خوش از جان ناری
ز هر قطره یکی جانی همی‌رست همی‌پرید اندر لاله زاری