تفاوت میان نسخههای «خاقانی (قصاید)/ای رای تو صیقل اختران را»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (clean up using AWB) |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
| یادداشت = | | یادداشت = | ||
}} | }} | ||
+ | {{شعر}} | ||
{{ب|ای رای تو صیقل اختران را|افسر توئی افسر سران را}} | {{ب|ای رای تو صیقل اختران را|افسر توئی افسر سران را}} | ||
{{ب|خاک در تو به عرض مصحف|جای قسم است داوران را}} | {{ب|خاک در تو به عرض مصحف|جای قسم است داوران را}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۱ آوریل ۲۰۱۲، ساعت ۱۷:۳۶
' | خاقانی (قصاید) (ای رای تو صیقل اختران را) از خاقانی |
' |
ای رای تو صیقل اختران را | افسر توئی افسر سران را | |
خاک در تو به عرض مصحف | جای قسم است داوران را | |
هر هفته ز تیغ تو عطیت | هفت اقلیم است سروران را | |
در کعبهی حضرت تو جبریل | دست آب دهد مجاوران را | |
چون شاخ گوزن بر در تو | قامت شده خم غضنفران را | |
دایه شده بر قریش و برمک | صدق و کرم تو جعفران را | |
تا محضر نصرتت نوشتند | آوازه شکست دیگران را | |
کانجا که محمد اندر آمد | دعوت نرسد پیمبران را | |
گر دهر حرونیی نموده است | چون رام تو گشت منگر آن را | |
بنگر که چو دست یافت یوسف | چه لطف کند برادران را | |
از عالم زادهای و پیشت | عالم تبع است چاکران را | |
هم رد مکنش که راد مردان | حرمت دارند مادران را | |
قدرت ز برای کار تو ساخت | این قبهی نغز بیکران را | |
گر خاتم دست تو نزیبد | هم حلقه نشاید استران را | |
صحن فلک از بزان انجم | ماند رمهی مضمران را | |
هست از پی بر نشست خاصت | امید خصی شدن نران را | |
صاحب غرضند روس و خزران | منکر شده صاحب افسران را | |
تیغ تو مزوری عجب ساخت | بیماری آن مزوران را | |
فتح تو به جنگ لشکر روس | تاریخ شد آسمان قران را | |
رایات تو روس را علی روس | صرصر شده ساق ضمیران را | |
پیکان شهاب رنگ چون آب | آتش زده دیو لشکران را | |
در زهرهی روس رانده زهر آب | کانداخته یغلق پران را | |
یک سهم تو خضروار بشکافت | هفتاد و سه کشتی ابتران را | |
مقراضهی بندگان چو مقراض | اوداج بریده منکران را | |
بس دوخته سگ زنت چو سوزن | در زهره جگر مبتران را | |
اقبال تو کاب خضر خورده است | دل داده نهنگ خنجران را | |
وز بس که ز خصم بر لب بحر | خون رفت بریده حنجران را | |
هم بر لب بحر بحر کردار | خون شد چو شفق دل اشقران را | |
با ترکشت اژدهای موسی | بنمود مجوس مخبران را | |
در روم ز اژدهای تیرت | زهر است نواله قیصران را | |
چون از مه نو زنی عطارد | مریخ هدف شود مرآن را | |
گر زال ببست پر سیمرغ | بر تیر، هلاک صفدران را | |
بر تیر تو پر جبرئیل است | آفت شده دیو جوهران را | |
آن بیلک جبرئیل پرت | عزراییل است جانوران را | |
بسته کمر آسمان چو پیکان | ماند به درت مسخران را | |
شیران شده یاوران رزمت | اقبال تو نجده یاوران را | |
سیمرغ به نامه بردن فتح | می رشک برد کبوتران را | |
نصرت که دهد به بد سگالت | هرا که برافکند خران را | |
با لطف تو در میان نهاده است | خاقانی امید بیکران را | |
کز لطف تو هم نشد گسسته | امید بهشت، کافران را | |
در مدحت تو به هفت اقلیم | شش ضربه دهد سخنوران را | |
شهباز سخن به دولت تو | منقار برید نو پران را | |
با گاو زری که سامری ساخت | گوساله شمار زرگران را | |
گر هست سخن گهر، چرا نیست | آهنگ بدو گهر خران را | |
گر شادی دل ز زعفران خاست | چون رنگ غم است زعفران را | |
تا حشر فذلک بقا باد | توقیع تو داد گستران را | |
در جنت مجلست چراگاه | آهو حرکات احوران را | |
بزمت فلک و سرات منزل | ماهان ستاره زیوران را |