تفاوت میان نسخه‌های «سعدی (غزلیات)/ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (clean up using AWB)
 
 
خط ۷: خط ۷:
 
| یادداشت =
 
| یادداشت =
 
}}
 
}}
 +
{{شعر}}
 
{{ب|ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی|دودم به سر برآمد زین آتش نهانی}}
 
{{ب|ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی|دودم به سر برآمد زین آتش نهانی}}
 
{{ب|شیراز در نبسته‌ست از کاروان ولیکن|ما را نمی‌گشایند از قید مهربانی}}
 
{{ب|شیراز در نبسته‌ست از کاروان ولیکن|ما را نمی‌گشایند از قید مهربانی}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۱۷:۱۴

' سعدی (غزلیات) (ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی)
از سعدی
'


ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
شیراز در نبسته‌ست از کاروان ولیکن ما را نمی‌گشایند از قید مهربانی
اشتر که اختیارش در دست خود نباشد می‌بایدش کشیدن باری به ناتوانی
خون هزار وامق خوردی به دلفریبی دست از هزار عذرا بردی به دلستانی
صورت نگار چینی بی خویشتن بماند گر صورتت ببیند سر تا به سر معانی
ای بر در سرایت غوغای عشقبازان همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی
تو فارغی و عشقت بازیچه می‌نماید تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی
می‌گفتمت که جانی دیگر دریغم آید گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی
سروی چو در سماعی بدری چو در حدیثی صبحی چو در کناری شمعی چو در میانی
اول چنین نبودی باری حقیقتی شد دی حظ نفس بودی امروز قوت جانی
شهر آن توست و شاهی فرمای هر چه خواهی گر بی عمل ببخشی ور بی‌گنه برانی
روی امید سعدی بر خاک آستانست بعد از تو کس ندارد یا غایه الامانی