انقلاب مشروطه - آشوب ملا قربانعلی علیه دولت نوین مشروطه در زنجان ۱۲۸۸

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ آوریل ۲۰۱۳، ساعت ۱۰:۴۹ توسط Bellavista (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
انقلاب مشروطه - از استبداد صغیر تا فتح تهران درگاه انقلاب مشروطه

انقلاب مشروطه - مجلس شورای ملی دوره قانونگذاری دوم - مبارزه علیه استعمار

انقلاب مشروطه - توطئه دولت روسیه علیه دولت نوین مشروطه ایران در اردبیل ۱۲۸۸
سعدالسلطنه حکمران مشروطه‌خواه زنجان که به دستور ملا قربانعلی کشته شد
عظیم‌زاده و علی‌اکبر خان دو مشروطه‌خواه دلیر که به دستور ملاقربانعلی کشته شدند

از دیرباز دو ملا در زنجان نامی و شناخته شدند. یکی ملا محمدعلی بود که به هنگام زمامداری محمد شاه قاجار با حکمران ستمگر زنجان همواره در کشاکش بود و از بیدادهای او پیروانش جلوگیری می‌کرد. محمد شاه او را به تهران خواست، ولی پس از مرگ محمد شاه قاجار، ملا محمدعلی خود را به زنجان رسانید و به همدستی پیروان خود شورش کرد.

دیگر ملا قربانعلی در آغاز مشروطه بود که دوبار در زنجان آشوب و خونریزی برپاکرد. ملا قربانعلی پیروان بسیاری داشت و تنها به دنبال قدرت و سود خود بود و کوشش برآن داشت که پیروان بیشتری گرد خود آورد.

نخستین آشوب در زنجان در سال دوم مشروطه روی داد. سعدالسلطنه از واپسین سال‌های پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار، ده سال حکمران قزوین بود و بر آبادان کردن قزوین کوشید. در آغاز مشروطه سعدالسلطنه به حکمرانی زنجان گمارده شد و با اینکه در آنجا انجمن ولایتی باز شد و آزادی‌خواهان جنبش را آغاز کردند، همگی پشتیبان او بودند و ملایان دیگر به دشمنی با ملا قربانعلی نیز از وی پشتیبانی می‌کردند. ولی زور این آخوند پلید بیشتر بود و سعدالسطنه به زبونی روزگار می گذرانید.

در تلگرافی از سوی انجمن زنجان در روز ۱۰ تیر ماه ۱۲۸۶ به مجلس شورای ملی از شرارت‌های آخوند قربانعلی آگاهی داده شد:[۱]

از زنجان بطهران
حضور مبارک رئیس و اعضای مجلس مقدس دامت برکاتهم الیوم تلگرافی بمضمون ذیل:
حضور حجج اسلام دامت برکاتهم فصلی دایر بحفظ قوانین اسلام و هیئت مجتهدین عظام و سایر اصلاحات مردود و مکنون منکشف عموم متحیر اساس دین متزلزل جهت پیش‌آمد غیر معهود اغلب علما بحکم تکلیف مهاجر بزاویه مقدس عازم عتبات موقع اقدامات لازم فضل‌الله نوری، احمدالحسینی الطباطبائی، احمدالحسینی عراقی، علی، علی اکبر، رسید
آخوند ملاقربانعلی بدست برادرزاده خودش داده بمدرسه شاهی که چند ماهست ضبط کرده، جمعی از اشرار و طلاب را جمع کرده خیال دارند فردا باز افسادی برپا نمایند، بلکه بتوانند بازاری بسته باشند محض اطلاع عرض شد تا چه وقت خون جگر از این شخص مخبط بخوریم، تا چه اندازه روزگار ولایت اینطور خواهد گذشت؟ چرا دولت و اعضای مجلس مقدس حکم این شخص مفسد مخبط را نمی‌فرمایند؟ چرا حضرت والا امیراعظم که مامور تنبیه اشرار است حرکت نمی‌فرمایند ؟ به ذات پاک پروردگار شب و روز برای مردم آسودگی و امنیت نیست استدعا داریم در قلع این اشرار اقدام فوری فرمایید والا خیال مفسده عظیمه دارند و کشتار زیاد خواهد شد.
انجمن زنجان.


در تیر ماه ۱۲۷۶ یکی از نزدیکان ملاقربانعلی یکی از فراش‌های حکمرانی را کتک زدند و با قمه زخمی‌اش کردند و او را نزد سعدالسطنه فرستادند. سعدالسلطنه یکی از تبهکاران را دستگیر کرد و گوشمالی داد. ملاقربانعلی از این کار بهانه ساخت که سعدالسلطنه باید از زنجان بیرون رود. فردای آن روز پیروان این آخوند ستمگر از سید و طلبه، بازای و توپچی، بالانچی و روستایی گردآمدند و به سرای حکمرانی یورش بردند. پیش از همه نصرالله خان نامی را به گناه مشروطه‌خواهی با شلیک گلوله کشتند و سرای حکمرانی را تاراج کردند. در این میان چند تن از ایشان سعدالسلطنه را یافتند و با قمه زخم‌های بسیاری بر وی زدند. یکی از کارکنان حکمرانی سعدالسلطنه را به خانه یکی از نامیان زنجان برد تا زخم‌هایش را ببندند و در جایی آسوده بخوابد. به دستور ملا قربانعلی، سعدالسلطنه پیرمرد را از خانه بیرون کشیدند و سوار کالسکه‌اش کردند و با آن همه زخم‌های کاری به سوی تهران روانه کردند و در میان راه سعدالسلطنه با خونریزی درگذشت.

ملا قربان‌علی دشمن مشروطه، پس از اینکه حکمران زنجان سعدالسلطنه را از زنجان بیرون کرد، خود قدرت را به دست گرفت و به محمدعلی شاه تلگرافی فرستاد که چون سعدالسلطنه مشروطه‌خواه بوده است مردم بر او شوریده‌اند و سعدالسطنه را از شهر بیرون کرده‌اند. بدینسان ملاقربانعلی مشروطه را از زنجان برانداخت.

پس از بمباران مجلس، ملا قربان‌علی هم‌چنان بر سر قدرت بود تا اینکه رزمندگان گیلان، قزوین را گشودند. از آنجا که زنجان همسایه آنجاست برآن شدند که یکی از سردستگان را با دسته‌ای از مجاهدان به آن شهر روانه سازند. بدون آگاهی از نیرویی که ملا قربان‌علی گردآورده بود و در این زمان جهانشاه خان و دیگر سواران نیز با وی همراه شده بودند، عظیم‌زاده تبریزی که یکی از سردستگان مجاهدان و جوان دلیر و زبانداری بود با میرزا علی اکبرخان زنجانی که او هم از دلیران بود و ده تن مجاهد روانه زنجان شدند. با ورود عظیم‌زاده و علی اکبر خان به زنجان، بهرام میرزا حکمران زنجان گریخت و به تهران رفت. ملا قربانعلی و پیروانش خاموشی گزیدند و در نهان نقشه‌های پلید خود را می‌ریختند. عظیم‌زاده رشته کارها را به دست گرفت و مجاهدان دیگری نیز به وی در زنجان پیوستند. زمانی که مجاهدان از قزوین روانه تهران شدند، عظیم‌زاده از دخیره زنجان یک توپ با گلوله‌های شربنل و فشنگ برایشان فرستاد. از آنجا که آوازه پیروزی‌های مشروطه‌خواهان همه جا پیچیده بود، پیروان ملاقربانعلی باز هم خاموش نشستند.

روز ۱۳ تیر ماه ۱۲۸۸ مشروطه‌خواهان در کرج شکست خوردند و ناگزیر به بازگشت شدند.[۲] با این شکست دشمنان مشروطه دست از آستین درآوردند و به توطئه‌چینی پرداختند و عظیم‌زاده را برانگیختند که در مسجد سخنرانی کند. عظیم‌زاده این جوان پاک‌دل در مسجد از آزادی و مشروطه گفت، قربانعلی پیام فرستاد که مسجد جای این سخنان نیست و شما باید از زنجان بیرون روید. عظیم‌زاده پاسخ دلیرانه‌ای داد و ناگهان تفنگچی‌هایی که پیشتر ملا قربانعلی گردآورده بود به تیراندازی پرداختند و جنگ آغاز شد. عظیم‌زاده و میرزا علی اکبر خان با دسته اندکی که شاید بیست تن رزمنده بود به سرای حکمرانی رفتند و جنگیدند ولی پس از زمان درازی که زد و خورد می‌کردند، به تنگنا افتادند و به خانه میرزا علی اکبر خان رفتند. عظیم‌زاده تیر خورده بود و افتاد و علی اکبر خان با پسر حاج عبدالرسول رو به بیابان نهادند و جنگ‌کنان برای رهایی خود می‌کوشیدند. پسر حاج عبدالرسول تیر خورد و از پا درآمد، علی اکبر خان برگشت و تن خون‌آلود او را به دوش گرفت و هم‌چنان می‌جنگید، تا اینکه او نیز تیر خورد. علی اکبر خان هنوز زنده بود که نامردانه ریسمان به پایش بستند و کشان کشان به داخل شهر آوردندش. داستان دلیری‌های این جوان در زنجان بر سر زبان هاست و به هم‌چنین رفتار زشت و ناجوانمردانه پیروان ملا قربانعلی. در این روز از آزادی‌خواهان ده تن کشته شدند و از پیروان ملا قربانعلی گروهی نابود شدند. این آخرین پیروزی ملاقربانعلی بود. هیهات که در مجلس شورای ملی از این دلیران نامی نبردند. یادشان گرامی

در اردبیل نیز با یاری رحیم خان و ایل شاهسون و ایل‌های خلخال با نیرنگ و یاری سپاه روسیه به هواداری از محمدعلی میرزا برخاستند و شهر به دست سپاه روسیه افتاد و رشیدالملک خائن، فرستاده حکمران آذربایجان برای گفتگو با توطئه‌گران، حکمران اردبیل شد.[۳]

با رسیدن آگاهی از آشوب رحیم خان و سران شاهسون، دولت نوین سپهدار اعظم برآن شد که لشکری از تهران به آذربایجان بفرستد. سردار اسعد بختیاری که در این هنگام وزیر کشور بود چنین می‌نویسد:[۴]

از ۹۰۰ تن سوار بختیاری که در تهران بودند ۳۰۰ تن را برگزیده به سرکردگی جعفر قلی خان سردار بهادر و موسیو یپرم و ۱۰۰ تن مجاهد و دو دستگاه توپ شنیدر[۵] و دو دستگاه توپ ماکزیم به سوی اردبیل روانه نمودیم.

دولت در این زمان بسیار تنگدست بود و بیش از این نمی‌توانست. در نیمه‌های آبان ماه ۱۲۸۸ این دسته دسته‌های این لشکر از تهران بیرون می‌رفتند. از آنجا که زنجان بر سر راهشان بود وارد زنجان شدند. ملاقربان‌علی کسی که عظیم‌زاده و علی اکبر خان را کشته بود و چند ماهی بود که در زنجان و پیرامون آن فرمانروایی داشت و انبوهی از مردم زنجان نیز دنباله‌رو و فرمانبردار او بودند. قربان‌علی که در این زمان نود سال داشت از سالخوردگی توانای انجام کاری را نداشت ولی تنها هوس داشت که چندگاهی فرمانروایی کند.

سپاه دولتی چون به یک فرسنگی "دیزج" یا نزدیک به شش کیلومتری زنجان رسید در آنجا لشکرگاه ساختند و برآن شدند که نخست با شهر به گفتگو نشینند. پیروان ملاقربانعلی با اینکه دیگر یارای جنگیدن نداشتند ابزار جنگ را بر زمین ننهادند. مردم از جنگ بیزاری کردند و از اینان دوری کردند و آقا سیدعلی که یکی از علمای آزادی‌خواه زنجان بود به"دیزج" نزد یپرم خان و سردار بهادر فرستادند. روز ۲۵ آبان ماه سپاه دولتی وارد زنجان شد و ناگهان از سوی پیروان ملاقربانعلی از سنگرها به شلیک پرداختند و جنگ سختی درگرفت. ده ساعت از دو سوی جنگیدند تا اینکه پیروان آخوند پراکنده شدند و هر کدام پا به فرار گذاشتند. ملاقربانعلی نیز در گرماگرم جنگ آهنگ گریختن کرد ولی چون نمی‌توانست راه برود، او را به دوش کشیدند و به ده "کرفس" که چند فرسنگ دور از شهر زنجان بود بردند و در خانه جهان شاه خان افشار فرودآمد.

بدینسان آشوب زنجان با چند ساعت جنگ خاموش شد. آزادی‌خواهان که داستان غم‌انگیز عظیم‌زاده نوجوان و علی اکبرخان دلیر را شنیده بودند به دستور یپرم خان برآن شدند که همه یادی از آنان بکنند و قرار بر این شد که فردای آن روز به سر مزار ایشان بروند. چون فردا شد، همه مجاهدان و سپاهیان با شکوه به همراهی انبوه مردم روانه شدند و بر مزار آنان سخنانی در یاد از دلیرها و جان‌بازی‌های آنان گفتند و چامه‌هایی خواندند و اشک ریختند. همان روز بدخواهان مشروطه را که در رویدادهای خونین گذشته دست داشتند، دستگیر ساختند. یپرم خان یکی از سردستگان مجاهدان را با سد تن همراه برای دستگیری ملاقربانعلی به "کرفس" فرستاد. امیر افشار نیز جلوگیری نکرد و آخوند را برای بازگرداندن به زنجان به آنان سپرد. یپرم‌خان چگونگی آنچه را که در زنجان گذشت به تهران تلگرام کرد و درباره آخوند قربانعلی دستور خواست. پاسخ از تهران آمد که او را روانه تهران سازند. ملاقربانعلی را تا کرج آوردند و کسانی از تهران پیش آمدند و کوشش کردند که ملاقربانعلی به تهران نرسد بلکه راه وی را کج کردند که از راه همدان و قصر شیرین روانه عراق شود و او را از ایران بیرون کردند. لیکن آخوند قربانعلی زمانی که به کاظمین رسید سرانجام در سن نود و پنج سالگی مرد.

از آنجا که این آخوند پلید فتواهای پیاپی به زیان مشروطه می‌داد، آقایان علما عبدالله مازندرانی و محمدکاظم خراسانی تلگرافی درباره او و فتواهایش به همه شهرها فرستادند. این تلگراف از سوی ذکاءالملک در روز ۵ آذر ۱۲۸۸ در نشست مجلس شورای ملی خوانده شد:[۶]

از قصر به تهران توسط مجلس محترم عالی
سایر بلاد توسط انجمن‌های ایالتی و ولایتی
خدمت عموم آقایان عظام علمای اعلام و قاطبه ملت ایران دامت تأییداتهم
کثرت سن و عدم معاشرت وعالم نبودن جناب آخوند ملا قربانعلی زنجانی به مصالح و مفاسد مملکت و اجتماع اشرار و مفسدین وطن فروش در اطراف ایشان موجب اغتشاش مملکت و اختلال اساس و مداخله اجانب و اعدام اسلام است و تفریق تمام مفسدین که دور ایشان را گرفته‌اند بر اولیای دولت و قاطبه مسلمین واجب فوری و اتباع احکام و آراء منسوبه به ایشان مطلقاً حرام است و اعتناء به آنها دشمنی به دین اسلام است اعاذ الله المسلمین عن ذلک.
محمد کاظم الخراسانی
عبدالله المازندرانی

منبع