انقلاب مشروطه

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
۲۲ بهمن درگاه انقلاب مشروطه

انقلاب مشروطه - از استبداد صغیر تا فتح تهران

ضد انقلاب
این نوشتار تقدیم به پدربزرگان ما می‌باشد تا آنچه را که برای ایران و ایرانیان انجام دادند فراموش نشود و برای نوادگان آنها درسی باشد در مبارزه برای بدست آوردن آزادی و عدالت
آیت‌الله بهبهانی از رهبران انقلاب مشروطه‌
مظفرالدین‌شاه و ولیعهد روسیه، پشت از چپ: موثق‌الملک، حکیم‌الملک، اتابک، ارفع‌الدوله
امین‌الدوله نخستین نخست‌وزیر مظفرالدین شاه
عین‌الدوله نخست‌وزیر
عین‌الدوله و کابینه مسیو نوز وزیر گمرکات ایران در کنار عین‌الدوله
مسیو نوز وزیر گمرکات ایران - فرتور با عمامه وی که جنجال برانگیخت
حسن رشدیه بنیانگذار آموزش نوین در ایران و مدیر دبستان از مشروطه‌‌خواهان
علاءالدوله حکمران تهران که سیدهاشم قندی را فلک کرد
سعدالدوله وزیر تجارت
سید جمال واعظ اصفهانی از مشروطه‌خواهان
عضدالملک رییس ایل قاجار
علما از قم از جاده عبدالعظیم وارد تهران می‌شوند
علمای نجف پشتیبان مشروطه از راست:محمدکاظم خراسانی، تهرانی و عبدالله مازندرانی یادشان گرامی
میرزا نصرالله خان مشیرالدوله نخست‌وزیر
حاج محمدحسین امین‌الضرب نماینده و نایب رییس دوم مجلس شورای ملی
مسیو نوز وزیر گمرکات ایران عامل روسیه

مبارزه علیه اسلام سیاسی و استعمار که از سال ۱۲۸۵ آغاز شد هنوز پایان نیافته است. به یاد داشته باشیم که پدر بزرگان ما برای داشتن پارلمان، قانون اساسی و شاهنشاهی پارلمانی جنگیدند. پدربزرگان ما در چارچوب قانون اساسی مشروطه با اسلام سیاسی سازشی یافتند. بر پایه این قانون اساسی رضا شاه بزرگ و محمدرضا شاه پهلوی آریامهر توانستند حکومتی بر پا سازند که برای ایرانیان رفاه و آسایش و امنیت و احترام بین‌المللی به ارمغان آورد.

خمینی و همدستانش این سازش را بی اعتبار خواندند و حکومتی که رفاه و آسایش و امنیت واحترام دست‌آورد آن بود را تکه پاره کردند و ویران ساختند و به جای آن حکومتی همانند استبداد قاجاریان بیگانه برپا کردند که پایه‌های آن را در سال ۱۲۸۵ خورشیدی شیخ فضل الله نوری با شناساندن تفاوت میان "مشروعه" و "مشروطه" را چنین اعلام کرد:

مشروطه واژگان برابری و آزادی را در برابر قانون نوشته است این در تناقض با اسلام است، اسلام اطاعت و فرمانبرداری کامل می‌خواهد و ضدیت با آزادی دارد. اسلام میان مسلمانان و غیر مسلمانان تفاوت می‌گذارد یعنی آنان حق برابر در جلوی قانون را ندارند. تصمیم‌گیری بر پایه اراده الله است و نه ملت. مردم حق برگزیدن حکومت را ندارند، زیرا که تنها فقها که نماینده امام دوازدهم بر روی زمین هستند این حق را دارا هستند. خمینی از این ایده‌ها ولایت فقیه را به راه انداخت.

پدر بزرگان ما در ۹ امرداد ماه ۱۲۸۸ بزرگترین دشمن شاهنشاهی پارلمانی شیخ فضل الله نوری را به دار آویختند. ولی ۷۲ سال پس از آن ایرانیان برای جانشین فضل الله نوری، خمینی غریو شادی کشیدند او را رهبر خود خواندند، مجلس شورای ملی را بستندند، شاهنشاه ایران را از کشور بیرون راندند، دولت بختیار را سرنگون کردند، و دولتی غیرقانونی برپا ساختند. پس از شش ماه دریافتند که چه اشتباهی کرده‌اند ولی دیگر دیر شده بود، همه دریافتند که اسلام است که حکومت می‌کند اعدام‌ها، تجاوزها، و وحشیگری‌های اسلامی به ایرانیان نشان داد که چه گوهری را از دست دادند. همانگونه که نوری گفت، دولت کنونی نیز اطاعت از امت می‌خواهد. آزادی‌های شخصی برانداخته شدند و بندهای بندگی اسلامی به گردن ایرانیان انداخته شد. برابری انسان‌ها در برابر قانون از میان برداشته شد، زنان دوباره نیمه انسان شدند، غیرمسلمانان مردمان درجه دو در اجتماع با حقوق محدود گردیدند، فقها حقوق داده شده از سوی الله به آنان را "قدرت حکومتی" نامیدند و بر کشور پهناور ثروتمند ایران حکومت اسلامی را پراکندند. کسانی که علیه حکومت اسلام هستند، نمی‌بینند که آنچه را که امروز برای ایران می‌خواهند، داشتند و به جای اینکه دوباره برقراری مشروطه یا شاهنشاهی پارلمانی را دوباره بخواهند، نوشتارهایی نوین با ۱۶ ماده یا ۹۱ ماده می‌نویسند. ایرانیان میهن‌پرست! راهی را که پدربزرگان ما در پیش گرفتند بیابید، بیاموزید چگونه آنان استبداد قاجار را برانداختند، سپس با پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان، دوباره مشروطه یعنی پارلمان، قانون اساسی و شاهنشاهی پارلمانی را برقرار سازید تا دوباره ایرانی با رفاه و آرامش و امنیت و احترام بین المللی برای ایرانیان به دست ایران ساخته‌شود.

انقلاب مشروطه یک انقلاب سکولار بود که از سوی ملت ایران، بازرگانان، پیشه‌وران، شاهزادگان و برخی از روحانیون به انجام رسید. نیروهای پیش‌برنده انقلاب مشروطه، اراده ملت ایران علیه چپاول کشور ایران از سوی قدرت‌های استعماری روسیه و انگلیس و حفظ ملت علیه دستگیری‌ها، تازیانه‌ها، سر بریدن‌ها، تجاوز به زن و مرد ایرانی، چیاول مال و دارایی ملت از سوی حکومت قاجار و ملایان و زمینداران بزرگ پیش بردند[۱] و انقلاب مشروطه را به انجام رساندند.

درخواست‌های مبارزین مشروطه ایرانی چنین بود: ایران می‌باید کشوری مدرن و سکولار بشود که در آن آزادی‌های فردی مردان و زنان این سرزمین باید مورد احترام قرارگیرد. ایران باید قانون اساسی و پارلمان داشته باشد. نمایندگان پارلمان می‌باید از سوی ملت برگزیده شوند. قدرت شاهنشاه از سوی ملت به وی داده می‌شود. وزیران در برابر پارلمان و ملت جوابگو هستند. جایگزین ساختن حکومت مطلقه سلطنتی مشروعه با حکومت سلطنتی پارلمانی (کونستیتوسیونل) با برقراری دادگستری بر پایه قوانین مدرن تصویب شده از سوی پارلمان به جای شریعت؛ بنیان یک سامانه مدرن مالی برای سامان و سازمان دادن مالیات‌ها و درآمد کشور؛ برگزیدن نمایندگان با تصویب پارلمان با دادن اعتبارنامه؛ دادن رای اعتماد به دولت؛ بنیان بانک ملی ایران برای براندازی استعمار؛ برقراری سیستم مالیاتی مدرن؛ ایجاد ارتش ملی؛ برپایی یک سیستم آموزشی سکولار ؛ بنیان سیستم بهداشتی و درمانی؛ ساختن راه‌های ترابری؛ جلوگیری از فروش زنان و دختران ایران؛ جلوگیری از فروش سرزمین ایران در مرزهای کشور و جلوگیری از فروش منابع آبی و زیرزمینی ایران.

کوشش‌های فراوانی علیه انقلاب مشروطه سازمان داده شد تا ضد انقلاب[۲] را بوجود بیاورند. این توطئه‌ها با کوشش محمدعلی شاه با پشتیبانی بخش بزرگی از علما به رهبری شیخ فضل‌الله نوری و با پشتیبانی ارتش روسیه آغاز شد. مجلس به توپ بسته شد و نمایندگان مجلس و مشروطه خواهان دستگیر و زندانی و اعدام شدند. این جنبش‌های ضد انقلاب ادامه داشت تا ۱۳۵۷ ضد انقلاب به رهبری سید روح‌الله موسوی خمینی با پشتیبانی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی [۳] و سازمان‌های تروریستی اسلامی و کمونیستی با پشتیبانی شوروی و از همه مهمتر امت در ایران توانست قانون اساسی سکولار مشروطه و پارلمان را براندازد و نمایندگان ملت در پارلمان و هواداران سلطنت را دستگیر و اعدام کند. شریعت جایگزین قانون اساسی مشروطه شد، سیستم آموزش و پرورش اسلامی شد، حقوق اجتماعی و سیاسی زنان دوباره در چارچوب اسلامی تعریف شد. در کنار ارتش ایران که برای نگاهبانی از کشور بنیان شده بود؛ نیروهای نظامی دیگری چون سپاه پاسداران و بسیج ایجاد شدند تا دارایی خصوصی روضه خوانان و ملایان و منافع سیاسی آنان را حفاظت کنند. شیر و خورشید سرخ ایران نشان سه هزار ساله ایران از پرچم ایران برداشته شد و به جای آن نشان بیگانه بر پرچم سه رنگ ایران دوخته شد. پرچم جمهوری اسلامی تنها پرچمی است در گیتی که واژگان بیگانه یعنی واژگانی جدا از زبان مردم آن کشور در آن بکار برده شده است.

وضعیت ایران در زمان مظفرالدین‌شاه

بخش بزرگ مردم ایران کشاورز بودند. این کشاورزان در روی زمین‌هایی که به زمینداران بزرگ تعلق داشت کار می‌کردند. از دسترنج کار کشاورزان شاهزادگان قاجار و علما که زمینداران بزرگ ایران بودند زندگی با آسایشی را می گذراندند. با رخنه استعمار روسیه و انگلیس در ایران، بانک‌های روسی و انگلیسی در ایران گشایش یافتند. این دو بانک با دست و دل‌بازی وام به مظفرالدین شاه و شاهزادگان قاجار دادند. به سبب بدهی سرسام‌آوری که قاجاریان به این دو بانک شاهنشاهی و بانک استقراضی روسیه داشتند، این بانک‌ها به چپاول ایران پرداختند. محصول زمین‌های کشاورزی را زمینداران و یا مباشران آنها گردآوری می‌کردند و به برزگران رسید نمی‌دادند و این سبب می‌شد که دوباره و یا سه باره از این کشاورزان نگون‌بخت محصول جمع‌آوری کنند. دختران و زنان کشاورزان را در خارج از کشور و بخش‌های بزرگی از سرزمین ایران در مرزهای شمالی و خاوری و باختری را قاجاریان فروختند. دولت‌های روس و انگلیس نیز به سبب این وام‌ها به خانواده قاجار از دیدگاه سیاسی آنها را به خود وابسته ساختند و بر پایه منبع وام که از کدام بانک بود، دو گروه بوجود آمدند، روسوفیل (طرفدار روسیه) و انگلوفیل (طرفدار انگلستان). روسوفیل‌ها و انگلوفیل‌ها از سوی روسیه و انگلستان پشتیبانی می شدند و همواره حافظ منافع سیاسی و مالی روسیه و انگلستان در ایران بودند.

در سال ۱۲۷۸ خورشیدی مطفرالدین شاه درخواست ۲،۴۰۰،۰۰۰ پوند انگلیسی وام با بهره ۵٪ از بانک استقراضی روسیه کرد. با این وام مظفرالدین شاه برآن بود که هزینه سفر خود به نمایشگاه بین‌المللی در پاریس و معاینه‌های پزشکی و استراحت در جاهای ویژه برای آرامش درمانی[۴] در اروپا را بپردازد. میرزا علی اصغر اتابک نخست‌وزیر وقت شناخته شده به امین‌الدوله برآن شد که بازپرداخت وام و بهره آن، از راه بستن مالیات گمرکی بر کالاهای وارداتی انجام شود. در همان سال سه بلژیکی به استخدام گمرک ایران درآمدند. این سه به سرکردگی مسیو نوز از مزدوران روسیه بودند. مسیو نوز پس از کوتاه زمانی مدیر کل گمرکات ایران شد و پس از یک سال با پشتیبانی روسیه به وزارت کل گمرکات ایران گمارده شد و دولت و بازرگانان ایران را زیر فشار برد. دیگر بلژیکی مسیو پریم بود که گمرک آذربایجان به وی سپرده شد.

تظاهرات و اعتصابات

شهریور ماه ۱۲۸۲ عبدالمجید میرزا عین‌الدوله نخست‌وزیر شد. عین‌الدوله با دولت روسیه قرارداد نوینی برای بازپرداخت سریعتر وام ۲،۴ میلیونی مظفرالدین شاه بست که بر پایه آن مالیات گمرکی بیشتری بر کالاهای وارداتی مورد مصرف مردم مانند قند، شکر، پارچه، چای، گندم، برنج و دیگر... بسته شد. در این قرارداد به نوز اختیار داده شد که با زور و آزار بازرگانان و بازاریان مالیات گمرکی را به چنگ آورد. در همین سال وضعیت اقتصادی ایران به سبب اپیدمی وبا در تهران و برخی دیگر از شهرهای ایران رو به ورشکستی گذاشت. در سراسر ایران بر سر هر جوی آب و نهری مردم کهنه بچه، لباس‌ها و ظرف‌های خود را می‌شستند و از همان آب نیز می‌نوشیدند که همین سبب همه‌گیر شدن وبا شد و مغازه‌ها نیمه بسته شدند و بازرگانان و بازاریان توان پرداخت مالیات گمرکی را دیگر نداشتند.

بازاریان که همواره پول به جیب روحانیون سرازیر می‌کردند به ملایان گفتند که دیگر نمی‌توانند آنها را پشتیبانی مالی کنند. از این رو، در اسفند ماه ۱۲۸۳ بازاریان به همراه ملایان علیه مسیو نوز تظاهراتی بر پا کردند. در فرودین ماه ۱۲۸۴ نشستی میان نمایندگان بازار و عین‌الدوله نخست وزیر و مظفرالدین‌شاه و وزیر گمرکات ایران مسیو نوز برقرار شد. در این نشست بازاریان از آزارهای بدنی و ستمگری‌های نوز و بدرفتاری و در تهدید به بستن مغازه‌های آنها شکایت کردند. مسیو نوز آنها را به عنوان دروغگو به دشنام بست و فریاد برآورد که آنها مالیاتشان را نمی‌خواهند پرداخت کنند. نشست بدون دست‌آوردی بهم خورد.

۵ اردیبهشت ماه ۱۲۸۴ پارچه فروشان مغازه‌هایشان را بستند و به شهر ری در حضرت عبدالعظیم بست نشستند. مظفرالدین‌شاه پس از آگاهی از این رویداد گفت که وی بیمار است و به اروپا رفت و پنج ماه در اروپا ماند. درخواست بست نشینان از دولت این بود که[۵]:

« مسیو نوز بلژیکی رئیس گمرک ایران زیاده از آن چه که تعرفه گمرکی قرارداده است از مال‌التجاره اخذ می‌کند و عمالش در سرحدات اجحافات فوق‌الطاقه و خلاف قانونی وارد می‌آورند، عین‌الدوله هم به صرافت و لجاجت با علما و ملاحظه پولی که از نوز می‌گیرد، جوابی به تجار نمی‌دهد... »

پس از بازگشت مظفرالدین‌شاه از سفر اروپا برای آرام کردن بازاریان، مسیو نوز برای انجام ماموریت به اروپا فرستاده شد ولی آرامش باز نگشت. در این میان رویدادهای دیگر پیش می‌آید که به ناخشنودی‌ها علیه عین‌الدوله را دامن می‌زند.

بانک استقراضی روس چند سال پیش از سال ۱۲۸۴ شخصی به نام مستشارالتجار را به میان می‌فرستد که گورستان کهنی که در بازار امیر مرکز بازار تهران قرارداشت را بخرد. مستشارالتجار نخست نزد طباطبایی می‌آید و وی پاسخ می‌دهد که "اینجا موقوفه است و گورستان مسلمان است، نتوان اینجا را خرید و نتوان مردگان را از زیر خاک بیرون ریخت و به جای آن سرایی ساخت."

پس از آنکه مستشارالتجار از طباطبایی ناامید شد به نزد شیخ فضل‌الله نوری رفت. شیخ فضل‌الله گورستان را به مستشارالتجار به ۷۵۰ تومان فروخت و مستشارالتجار زمین را به بانک استقراضی روس واگذار کرد. در سالی که وبا در تهران اپیدمی شده بود، برخی از مردم مردگان خود را پنهانی در این گورستان دفن کردند. با آغاز کار ساختمانی بانک استخوانهای زنی پیدا شد و آشکار شد که سال گذشته به خاک سپرده شده است. جسدهای دیگری که تازه در گورستان دفن شده بود نیز بیرون افتادند و کارگران آنها را در چاهی که در کناری کنده بودند انداختند.

در ۳ آذر ماه ۱۲۸۴ که آخرین آدینه ماه رمضان بود و مسجدها از مردم پر شده بود، بر منبرها در تهران درباره ویران ساختن گورستان و بنای بانک استقراضی روسیه در زمین گورستان سخن گفته می‌شد. شنبه چهارم آذر مردم به گورستان رفتند. بیش از دویست کارگر و گلکار که سرگرم کار بودند با دیدن انبوه مردم گریختند. مردم یک ساعته بنای بانک را ویران کردند و با زمین یکسان نمودند. علاءالدوله حکمران تهران تا توانست تظاهرکنندگان را دستگیر کرد و تنی چند از بازرگانان را به فلک بستند و به پایشان چوب زدند.

بست‌نشینی در حضرت عبدالعظیم

جنگ میان بازاریان و علاءالدوله ژرف‌تر شد. ۲۱ آذر ماه ۱۲۸۰ علاءالدوله سید هاشم قندی بزرگترین بازرگان قند ایران و پسرش را در دیدگاه همگان به فلک بست و به پای آنها چوب زدند. علاءالدوله به این بسنده نکرد و انبار قند وی را مصادره کرد. علاءالدوله گفت که بازرگانان قند، قند را احتکار کرده‌اند تا آن را گرانتر به فروش برسانند. مردم در برابر کار نابجای علاءالدوله سر به شورش برداشتند و بازار تهران بسته شد. در ۲۳ آذر بازرگانان، برخی از علما و انبوهی از مردم تهران به سرکردگی آیت‌الله عبدالله بهبهانی و آیت‌الله سید محمد طباطبایی در حضرت عبدالعظیم بست نشستند. بست‌نشینان درخواست‌های خود را نوشتند: برکناری عین‌الدوله نخست‌وزیر وقت و علاءالدوله حکمران تهران؛ بیرون کردن مسیو نوز و بنیاد کردن "عدالتخانه" در سراسر ایران.

پس از ۲۵ روز بست‌نشینی مظفرالدین شاه سرانجام خواست‌های بست‌نشینان را پذیرفت و به آقایان دستخط داد که "عدالتخانه"[۶] بنیاد خواهد شد. عین‌الدوله حکمرانی عبدالعظیم را به برادرزاده خود امیر خان سردار سپرد، وی برای بست‌نشینان پیام فرستاد که "من برای این آمده‌ام که شما را عودت دهم به شهر، و اگر اجازه می‌دهید خدمت رسیده مقصود را مذاکره کنیم. چهار تن از بست‌نشینان برای گفتگو با عین‌الدوله به تهران رفتند و عین‌الدوله آنها را در خانه خود نگاه داشت ولی توطئه‌ای که وی در پیش داشت آشکار شد و سرانجام مظفرالدین شاه خود نامه این چهار تن را خوانده و پذیرفته شدن درخواست‌های بست‌نشینان را نوید داد. برای عدالتخانه نیز مظفرالدین شاه دستخط جداگانه‌ای بیرون داد. ۲۳ دی ماه ۱۲۸۴ بست‌نشینان به تهران بازگذشتند و به پیشگاه مظفرالدین شاه در کاخ گلستان آمدند. روز پسین (بعد) علاءالدوله برکنار شد و نیرالدوله جای او را گرفت و حکمران تهران شد ولی از بنیاد "عدالتخانه" خبری نشد و عین‌الدوله و مسیو نوز بر سر جای خود باقی ماندند. سعدالدوله وزیر تجارت به پشتیبانی بازاریان برخاست و درخواست برکناری مسیو نوز را نمود و به همین سبب در روز ۱۸ دی ماه ۱۲۸۴ از وزارت برکنار شد و به یزد به تبعید فرستاده شد. در روز ۳۰ بهمن ۱۲۸۴ عین‌الدوله نخست‌وزیر دستور به دستگیری سید جمال واعظ اصفهانی از هواداران مشروطه داد و وی را به قم تبعید کرد تا از هر گونه خرده‌گیری و نکوهش جلوگیری کند.

از عدالتخانه تا بنیاد مجلس شورای ملی

مردم به امید بنیاد "عدالتخانه" چند ماهی را گذراندند تا اینکه آیت‌الله طباطبایی به دیدار عین‌الدوله رفت و به عین‌الدوله گفت "این عدالتخانه که می‌خواهیم نخست زیانش به خود ماست، چه مردم آسوده باشند و ستم نبینند و دیگر از ما بی‌نیاز گردند و درهای خانه‌های ما بسته شود. ولی چون عمر من و تو گذشته کاری کنید که نام نیکی از شما در جهان بماند و در تاریخ بنویسند بنیادگزار مجلس و عدالتخانه عین‌الدوله بوده و از تو این یادگار در ایران بماند." روز ۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۵ عین‌الدوله نخست‌وزیر کابینه خود را به باغشاه فراخواند تا درباره بنیاد عدالتخانه رایزنی کند. در این نشست احتشام‌السلطنه گوشزد کرد که "پیشرفت دولت و فزونی نیروی او در همراهی و همدستی با توده است. امروز دولت را خوشبختی رو داده که توده خود در بند نیکی‌ها گردیده، ارج این را بدانید و با توده دست بهم داده به بدی‌ها چاره کنید و دولت را دارای آبرو گردانید، قانونی بگزارید که همه پیروی کنند. دیگر ستمگری بس است، شاه را بد نام نکنید، دولت را رسوا نسازید." امیر بهادر وزیر دربار گفت: "من تا جان دارم نگزارم عدالتخانه برپا شود." سرانجام قرار بر این شد که از این درخواست چشم‌پوشی شود. در خرداد ماه ۱۲۸۵ آیت‌الله طباطبایی نامه‌ای به عین‌الدوله نوشت و وضعیت نابسامان کشور را در این نامه یادآور شد و تنها راه چاره را در بنیاد مجلس و انحاد دولت و ملت دید.[۷] ناخشنودی مردم رو به فزونی گذاشت و طباطبایی نامه‌ای به مظفرالدین‌شاه نوشت و آن را در شش نسخه از شش راه برای شاه فرستاد تا یکی از آنها به او برسد. در این نامه طباطبایی هشدار داد که اگر وضعیت درست نشود ایران بزودی بخشی از کشورهای دیگر خواهد شد و تنها با بنیاد مجلس عدالت دربرگیرنده همه صنف‌های مردم می‌توان کشور را از این مهلکه رهایی بخشید.[۸] مظفرالدین شاه در پاسخ به این نامه نوشت:

جناب آقا سیدمحمد مجتهد، نامه شما را خواندیم، به اتابک می سپاریم که خواست‌های شما را به انجام رساند. شما هم در باینده خود کوتهی ننمایید و به دعاگویی پردازید، و هر آینه "اشرار و الواد" را به اندرز خاموش گردانید، و شورش و آشوب را فرو نشانید و چنان نکنید که خشم ما همگی را فراگیرد.

در روز ۲۵ خرداد ۱۲۸۵ عین‌الدوله سه تن از کسانی که در گوشه و کنار از وی بدگویی می‌کردند به نام‌های حاجی میرزا حسن رشدیه که مدیر دبستان بود؛ مجدالاسلام کرمانی که راپورتچی عین‌الدوله بود و میرزا آقا اسپهانی که به تازگی از استانبول بازگشته بود و سخنانی از قانون و آزادی مردم در اروپا می‌کرد، دستگیر و زندانی نموده و چنین پراکند که آنها بهایی هستند.

روز ۱۵ تیر ۱۲۸۵ طباطبایی در سوگواری دختر پیامبر اسلام با بودن انبوهی بسیار از مردم بالای منبر رفت و سخنان ارزنده‌ای را ایراد کرد و از استبداد و عدالتخانه سخن گفت و در پایان افزود "ای مردم! شما مکلفید به رفع ظلم ...امروز هم باعث ظلم یک نفر شده است که اتابک باشد او را علاج کنید".[۹] عین الدوله پس از آگاهی از سخنان طباطبایی ناصر الملک که در انگلستان درس خوانده بود را وا داشت که نامه‌ای به او بنویسد و بگوید که مشروطه برای ایران هنوز زود است و می‌باید کنون را بفزودنی دبستان‌ها کوشید و به مدرسه‌ها که هست سامان داد و بدینسان مردم را برای مشروطه خواهی آماده گردانید. [۱۰]

روز چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۲۸۵ به دستور عین‌الدوله، احمد یاور خان با یک دسته با سی تن سرباز به شیخ محمد واعظ را که در منبرها به نکوهش از عین‌الدوله می‌پرداخت یورش برده و وی را با خود به سوی خانه عین‌الدوله بردند در نزدیکی‌های مسجد و مدرسه حاجی ابوالحسن معمار مردم از چگونگی کار آگاه شده و به همدستی مردم بازارچه راه را بستند و احمد خان شیخ را به قراولخانه‌ای که در آن نزدیکی بود برد. آیت‌الله بهبهانی از این وضع آگاهی یافت و پسر خود سید احمد را به گروهی برای رهانیدن وی فرستاد. مردم به قراولخانه ریختند و شیخ محمد را به دوش گرفته همراه خود بردند. احمد یاور خان تفنگ خود را در پهلوی سیدعبدالحمید طلبه‌ای که آنجا ایستاده بود گذاشت و شلیک کرد مردم سید عبدالحمید زخمی را برداشته و به سوی مدرسه شنافتند. مردم از هر سوی شهر روانه مسجد جامع یا مسجد آدینه شدند. در مسجد گفتگو شد که چه باید کرد؟ تصمیم برآن شد که درخواست عدالتخانه و برکناری عین‌الدوله را خواستار شوند. سید عبدالحمید درگذشت و جسد او را شسته و در میان مسجد گزاردند. روز پسین مردم در خیابان‌ها و سر گذرهای سربازان و توپچیان بسیاری را دیدند و پیرامون میدان ارک (در آن زمان سرای شاهی) و سبزه میدان و مسجد آدینه انبوهی از سرباز مسلح آماده جنگ بودند. برای علما از سوی عین‌الدوله پیام فرستاده شد که به خانه خود بروید. پاسخ آمد که "مقصود ما تاسیس مجلس عدل است که پس از این کسی ظلم و تعدی نکند و چون عین‌الدوله مانع عدالتخانه است و دستخط شاه را اجرا نمی‌نماید پس خائن ملت و دولت است و باید از مسند وزارت برخیزد." روز آدینه به انبوه مردم پیرامون مسجد افزوده شد و به همین سان دولت نیز به شمار سربازان و تویچی‌ها افزود تا اینکه گروهی از مسجد سینه زنان بیرون آمده و به سوی چهار سو روانه شدند ولی سربازان جلوی آنها را گرفتند و سرکرده فرمان شلیک داد، هنگامه شگفتی برخاست در مسجد نیز تیراندازی شد و بیش از هفتاد نفر در این تیراندازی کشته شدند. در این هنگام آیت‌الله بهبهانی روی بلندی ایستاد و سینه خود را باز کرد و رو به مردم کرد و گفت: "ای مردم نترسید! واهمه نکنید! اینها کاری داشته باشند با من دارند، این سینه من کجاست آنکه بزند؟! ..." روز پسین بهبهانی و طباطبایی مردم را به آرامش فراخواندند و بهبهانی قرآن را به دست گرفته و مردم را سوگند داد که پراکنده شوند و بازارهای را باز کنند و پیام‌هایی که از شاه و دولت رسیده بود برای مردم خواند و گفت: "ای مردم شما از دولت دادگری خواستید جز با گلوله پاسخ نشنیدید کار به جاهای سختی خواهد رسید پس هر چه زودتر است شما بروید." [۱۱] دو آیت‌الله و خویشان و نزدیکان آنان و شماری طلبه و افراد ویژه دیگری در مسجد ماندند و سربازان پروانه ندادند که آب و نان به آنان در مسجد برسد. روز شنبه نصرالسطنه به دیدار آقایان در مسجد آمد و گفت:"من از طرف دولت مامورم که شماها را به خانه ببرم." آنان پاسخ دادند که "تا سرباز نیاید و ما را مجبور نکند ما از این مجلس و مسجد بیرون نخواهیم رفت. یا باید عدالتخانه بر پا شود و یا ما را بُکشید." روز یکشنبه ۲۳ تیر ۱۲۸۵ میانجیانی به مسجد آمد و شد کردند. باز هم پاسخ به آنان چنین بود : "یا عدالتخانه را برپا کنید ، یا ما را بُکشید و به دیگران کاری ندارید و یا به ما راه دهید از شهر بیرون رویم." شاه دستخطی نوشت و پروانه داد که آقایان آزادنه هر کجا که می‌خواهند بروند.

راه‌پیمایی تا قم

دوشنبه شب آیت‌الله بهبهانی، طباطبایی و صدرالعلما و چند تن دیگر برآن شدند که از تهران به سوی ابن بابویه بروند. شماری از ملایان و طلبه‌ها نیز به دنبال آنان با درشکه و اسب و گاری به راه افتادند. در کهریزک نیز شمار بسیاری از مردم به آنان پیوستند و نزدیک به بیش از هزار تن راه‌پیمایی کردند و روز ۳۰ تیر ۱۲۸۵ به قم رسیدند. تهران به ظاهر آرام بود ولی مردم درباره "مشروطه" سخن می‌گفتند. بست نشستن یکی از روش‌های واخواهی (اعتراض) در آن زمان بود. بست نشستن در امام‌زاده‌ها و مسجدها، تلگراف‌خانه‌های دولتی انجام می‌شد ولی تا این زمان در سفارتخانه‌های خارجی رخ نداده بود.

بست‌نشینی در سفارت انگلیس

دو روز پیش از کشته شدن سید عبدالحمید ۱۷ تیر آیت‌الله بهبهانی نامه‌ای به سفیر انگلیس نوشت و از وی درخواست کمک کرد. سفیر پاسخ نوشت که:"دولت انگلیس یاوری به کسانی نتواند کرد که رفتارشان با دولت خود دشمنانه است." روزی که علما از تهران بیرون رفتند آیت‌الله بهبهانی دوباره نامه‌ای نوشت که پیداست که درخواست وی از یاوری و همراهی از سفیر انگلیس برای میانجی بودن با شاه است که پیام‌های آنان یک سر به شاه داده شود. در این نامه بهبهانی به سفیر انگلیس نوشت:"ما علما و مجتهدان چون نمی‌خواهیم کار به خونریزی کشد از شهر بیرون می‌رویم، ولی از شما خواستاریم که در این کوشش با بیدادگری همراهی از ما دریغ ندارید."

شامگاه پنجشنبه ۲۷ تیر ماه، نخست پنجاه تن از بازرگانان و طلبه‌ها به سفارت انگلیس در شهر رفته و آنجا بست نشستند. فردای آن روز گروهی از پیشه‌وران چادر دیگری در پهنه سفارتخانه افراشتند و از بازار دیگ‌های دسته‌دار بزرگی آورده و آشپزخانه درست کردند. روز دوشنبه شمار بست‌نشینان به ۸۵۸ تن رسید، سه روز پس از آن ۵۰۰۰ تن و چهار روز پس از آن بیش از ۱۳۰۰۰ تن شد. بازارها بسته شدند. بیش از پانصد چادر برپا شده بود همه اصناف از پینه‌دوز و گردوفروش و کاسه‌بندزن تا صنف‌های بزرگ مانند پارچه‌فروش و بلورفروش و سقط فروش و...، هر یک برای خود چادری بر پا کردند همه در آرامش و سامان در سفارت بست نشستند. بیش از صد هزار تومان بازرگانان برای اعتصاب و بستن بازار و مغازه‌ها جمع‌آوری کردند. بست‌نشینان درخواست‌های خود از دولت را به میانجی مستر گرانت‌دف شارژدافر انگلیس دادند: ۱- یاری به علمای کوچ کرده از تهران ۲- امان از اینکه هیچ کس دستگیر و شکنجه نشود ۳- امنیت کشور زیرا که امروز کسی دارای مال و جان خود نیست. ۴- بنیاد عدالت خانه که در آن همه طبقه‌های جامعه بازرگان و پیشه‌وران برای رسیدگی در آن شرکت داشته باشند. ۵- دستگیری و قصاص قاتل دو سید بزرگوار.

کاردار سفارت نیز خواست‌های بست‌نشینان را به آگاهی مظفرالدین‌شاه رسانید. بست‌نشینان پروانه ندادند که چاپلوسان دربار وارد باغ سفارت شوند. عین‌الدوله و وزیران به درخواست‌های بست‌نشینان پاسخ سربالا دادند. در این میان علما در شهرهای دیگر نیز از این پیش‌آمد آگاهی یافتند و تلگراف‌هایی از اسپهان و شیراز و دیگر شهرها به تهران فرستاده شد. سربازان و توپچیان نگاهبان در برابر سفارت انگلیس نیز به مردم و بست‌نشینان پیوستند. درخواست مشروطه و آزادی در ایران همه‌گیر شد. این بار درخواست‌های بست‌نشینان بدین سان بودند: ۱- بازگشت علما از قم ۲- برکناری شاهزاده اتابک (عین‌الدوله) ۳- بنیاد دارالشورا ۴- قصاص قاتلین شهدای وطن ۵- بازگرداندن رشدیه و دیگران

پیش از این رویدادها عین‌الدوله خواسته بود که محمدعلی میرزا را از ولیعهدی بردارد و از این زمان کینه ژرفی به دل محمدعلی میرزا از عین‌الدوله وجود داشت. محمدعلی میرزا که در تبریز زندگی می‌کرد علمای بزرگ شهر را حاجی میرزا حسن مجتهد، امام جمعه، میرزا صادق، حاجی میرزا محسن و ثقه‌الاسلام را به نزد خود خواند و با آنها گفتگو کرد و به تلگرافخانه فرستاد. آنان نخست تلگراف پشتیبانی از بست‌نشینان قم به شاه[۱۲] و سپس تلگرافی به قم برای بست‌نشینان فرستادند و چون می‌دانستند که پاسخ‌های رسیده از شاه نیست دوباره و سه بار تلگراف‌های بلندتری به تهران فرستادند تا اینکه محمدعلی میرزا ولیعهد نیز تلگرافی به پدرش مظفرالدین‌شاه فرستاد.[۱۳] شاه در روز ششم امرداد ۱۲۸۵ به تلگراف علما[۱۴] و ولیعهد پاسخ داد[۱۵] و عین‌الدوله را از نخست‌وزیری برداشت. از اینجا محمدعلی میرزا که به هدف خود یعنی برکناری عین‌الدوله رسیده بود دیگر خاموش شد و علمای تبریز را نیز خاموش کرد.

در روز ۶ امرداد ۱۲۸۵ مظفرالدین‌شاه عین‌الدوله را برکنار و نصرالله مشیرالدوله را به نخست‌وزیری برگزید. مشیرالدوله نیز عضدالملک رییس ایل مغول قاجار و حاجی نظام‌الدوله را برای رفتن به قم و بازگرداندن علما برگزید ولی به درخواست‌های دیگر بست‌نشینان توجهی نکرد. ناآرامی‌ها روز به روز گسترده‌تر می‌شد و شمار بست‌نشینان در سفارت انگلیس به بیش از چهارده هزار تن رسیده بود. دولت انگلیس به میانجیگری پرداخت و از دولت ایران خواستار پاسخ به درخواست‌های بست‌نشینان و پایان به ناآرامی‌ها شد. بازار و مغازه‌ها از زمان آغاز بست‌نشینی بسته بودند و کشور در اعتصاب همگانی فرورفت و دچار رکود اقتصادی بزرگی شد. تا سرانجام مظفرالدین‌شاه که در کاخ صاحبقرانیه در نیاوران زندگی می‌کرد از اوضاع آگاهی کامل یافته بود در روز یکشنبه سیزدهم امرداد ماه ۱۲۸۵ فرمان مشروطیت[۱۶] را بیرون داد. در این روز بست‌نشینان سفارت انگلیس را آذین بسته و پرچم‌های شیر و خورشید را در همه جا آویختند و زنان نیز در این جشن شرکت داشتند. فرمان مشروطه چاپ شد و به دیوارها چسبانیده شد. مشروطه‌خواهان نوشتار فرمان را نپسندیدند و با خواست‌های خود سازگار ندیدند و چاپ شده‌ها را از دیوار کندند زیرا که در آن نامی از ملت برده نشده بود. مشروطه‌خواهان به در خانه مشیرالدوله در قلهک رفتند و سرانجام شاه فرمان را تغییر داد و فرمان زیر را بیرون داد که:

در تکمیل دستخط سابق خودمان مورخه ۱۴ جمادی‌الثانیه ۱۳۲۴ که امروز فرمان صریحا در تاسیس مجلس منتخبین ملت فرموده بودیم مجددا برای آنکه عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کامله همیون ما واقف باشند امر و مقرر می‌داریم که فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را موافق تصویب و امضای منتخبین به طوری که شایسته ملت و مملکت و قوانین شرع مقدس باشد مرتب نمایند که به شرف عرض و امضای همایونی ما موشح و مطابق نظام‌ناممه مزبور این مقصود مقدس صورت و انجام پذیرد.

مردم فرمان را پذیرفتند و به جشن و چراغانی و شادمانی پرداختند بست‌نشینان از سفارت انگلیس بیرون آمدند و پس از بیست و دو روز بازارها را باز کردند و به پایکوبی و جشن پرداختند. بست‌نشینان قم نیز که گفته‌های عضدالملک را نپذیرفته بودند با آگاهی از صدور فرمان مشروطیت آماده بازگشت به تهران شدند و روز ۲۳ امرداد ۱۲۸۵ به شهر ری رسیدند که روز پسین روانه تهران شوند و انبوه مردم پیشواز باشکوهی از آنان کردند و شاه کالسکه‌های دولتی را برای آنها فرستاد. دوباره دو شب جشن و چراغانی بود.

روز ۲۶ امرداد ۱۲۸۵ در ساختمان "مدرسه نظام" نشست با شکوهی برگزار شد. نزدیک به دو هزار تن از مشروطه‌خواهان و علما و وزیران و درباریان در آنجا گردآمدند. عضدالملک از سوی دولت پذیرایی می‌کرد. این نشست برای گشایش مجلس موقت برای نوشتن نظامنامه (آیین‌نامه) انتخابات بود. گام دیگر برای برقراری مشروطه بنیاد "دارالشورا" بود. نخست مشیرالدوله سخنانی ایراد کرد[۱۷] سپس حاجی میرزا نصرالله ملک‌المتکلمین نیز به نام مردم سخن گفت و سپاسگزاری نمود. صنیع‌الملک، مخبرالسلطنه، محتشم‌الدوله و دو پسر مشیرالدوله و مشیرالدوله به سرپرستی عضدالملک رییس ایل قاجار بکار آغاز کردند و نظامنامه انتخابات[۱۸] را نوشته و روز ۱۷ شهریور ۱۲۸۵ برابر با ۱۹ رجب ۱۳۲۴ به امضای مظفرالدین‌شاه رساندند.

نخستین انتخابات در تاریخ ایران

امروزه زمانی که از انتخابات گفتگو می‌شود در اندیشه قوانین ویژه‌ای به وجود می‌آید یعنی چه کسی دارای شرایظ انتخاب شدن و چه کسانی دارای شرایط انتخاب کردن هستند. امروزه زمانی که از انتخابات گفتگو بدان معنا است که همه شهروندان که به سن قانونی برای انتخاب کردن رسیده باشند می‌توانند انتخاب کنند و یا انتخاب شوند. در قانون انتخابات نوشته شده به تاریخ ۱۷ شهریور ۱۲۸۵ این حق پایه‌ای وجود ندارد. انتخاب کنندگان از شش گروه می‌باشند بدین قرار: ۱- شاهزادگان و قاجاریه ۲- علما و طلاب ۳- اعیان و اشراف ۴- تجار ۵- ملاکین و فلاحین ۶- اصناف. سن انتخاب کننده از بیست و پنج ساله به بالا باشند

و انتخاب شوندگان از پنج گروه بودند: ۱- شاهزادگان و قاجاریه ۲- علما و طلاب ۳- تجار ۴- ملاکین و فلاحین ۵- اصناف. سن انتخاب شونده از سی سال و از هفتاد سال بیشتر نباشد

کسانی که حق انتخاب کردن نداشتند بدین قراربودند: ۱- طایفه نسوان ۲- اشخاص خارج از رشد و آنهایی که محتاج به‌قیم شرعی می‌باشند ۳- تبعه خارجه ۴- اشخاصی که سن آنها کمتر از بیست و پنج سال باشد ۵- اشخاصی که معروف به فساد عقیده هستند ۶- ورشکسته‌ای به تقصیری ۷- مرتکبین قتل و سرقت و مقصرین و آنهایی که مجازات اسلامی قانونی دیده‌اند ومتهمین به قتل و سرقت و غیره که شرعاً رفع تهمت از خود نکرده باشند ۸- اهل نظام بری و بحری که مشغول خدمتند.

کسانی که حق انتخاب شدن نداشتند بدین قراربودند: ۱- طایفه اناثیه ۲- تبعه خارجه ۳- اهل نظام بری و بحری که مشغول خدمتند ۴- ورشکسته به تقصیر ۵- مرتکبین به قتل و سرقت و مقصرین و آنهایی که مجازات قانونی اسلامی دیده‌اند و متهمین به قتل و سرقت و غیره که شرعاً رفع تهمت از خود نکرده باشند ۶- آنهایی که سنشان از سی سال کمتر باشد ۷- اشخاصی که معرف به فساد عقیده هستند و متظاهر به فسق.

هر رای دهنده‌ای یک رای دارد و تنها می‌تواند در طبقه خود انتخاب کند.

امروزه زمانی که کسی به جریان انتخاب کردن می‌اندیشد برگه انتخاباتی دربرگیرنده فهرست کاندیداهای انتخاباتی می‌باشد و انتخاب کننده آن کاندیدایی را که مورد دلخواهش است را بر می‌گزیند. برگه انتخاباتی در یک پاکت نهاده می‌شود و پاکت به درون صندوق انتخاباتی می‌اندازند. در قانون انتخابات نوشته شده به تاریخ ۱۷ شهریور ۱۲۸۵ این حق پایه‌ای وجود ندارد. برگه انتخاباتی یک برگه سپید است، پیش از ورود به محوطه انتخابات انتخاب کننده نام کاندیدای دلخواه خود را بر روی این برگه سپید می‌نویسد و سپس آن را به سرپرست انتخابات می‌دهد و این شخص برگه انتخاباتی را در صندوق می‌اندازد.

در ماده هشتم قانون انتخابات شمار نمایندگان برای سراسر ایران بیش از ۲۰۰ تن نباید باشد. کاندیدای هر شهری می‌باید در آن شهر زندگی کرده باشد و زندگی کند و میان مردم شناخته شده باشد. زمانی که پروسه انتخابات به پایان رسد آرای داده شده شمرده می‌شود. اگر شمار انتخاب‌شدگان بیش از شمار از پیش معلوم شده باشد کسانی که سن آنها بیشتر است برگزیده می‌شوند. اگر پس از شمردن آرا روشن شود که شمار برگه‌ها بیش از شمار انتخاب‌کنندگان است انتخابات باطل می‌شود و دوباره انتخابات برگزار می‌شود.

مجلس در تهران برگزار می‌شود و درازای نمایندگی هر انتخاب‌شده ایی دو سال است انتخاب‌شدگان تهران یک نفر رئیس و دو نفر نایب رئیس و چهار نفر منشی از میان خود برمی گزینند و زیر ریاست عالیه‌اعلیحضرت شاهنشاه مجلس گشایش خواهد یافت.

خیزش تبریز

ستارخان سپهسالار ایران از رهبران انقلاب مشروطه‌
تلگراف مظفرالدین‌شاه به ولیعهد محمدعلی میرزا در برقراری مشروطه
علی مسیو از دلیران انقلاب مشروطه

یک سال و نیم کوشش مردم به یاری آیت الله بهبهانی و طباطبایی به برقراری مشروطه در تهران انجامید. پس از تهران، مهمترین شهر در ایران در آن زمان تبریز بود زیرا که جای فرمانروایی ولیعهد بود و قصرهای باشکوه سلطنتی در این شهر قرار داشت. در زمان ناصرالدینشاه و دیگر شاهان قاجار از یک سو ناصرالدین‌شاه حکومت می‌کرد و از سوی دیگر ملایان به نام شریعت. ملایان همواره کوشش داشتند که به نفوذ و قدرت خود بیافزایند و پیشرفت آن را شریعت می‌نامیدند. ملایان یک چهارم از سال ایرانیان را وادار به کارهای دینی، سینه زدن، زنجیر زدن، حجله آراستن، عرب شدن، زینب شدن، نالیدن، گریستن، خواندن زیارت عاشورا، انجام دعای ندبه، نشستن در پای منبرها و گوش دادن به روضه‌خوانان، رفتن به زیارت و دیگر کارها.... ملایان و ناصرالدین‌شاه مخالفین خود را می‌کشتند و می‌گفتند "اینها بابی بودند". دیگر اینکه محمدعلی میرزا و دیگر بازرگانان همواره با احتکار گندم و جو نان را کمیاب و گران می‌کردند و سبب چندین بار آشوب در تبریز شد. از یک سو محمدعلی میرزا و از سوی دیگر ملایان به ویژه امام جمعه و مجتهد در انبارداری و احتکار گندم و جو همدست بودند، سال‌ها در آذربایجان نان گران و کمیاب بود. محمدعلی شاه با آنکه خود را پادشاه آینده می‌دانست به جنبش و خواست‌های مردم ارج نمی‌گذاشت و گرایش بسیاری به روسیه نشان می‌داد. جوان روسی به نام شاپشال آموزنده زبان روسی به محمدعلی میرزا بود و همه کارهای وی را در دست داشت. افزون بر این محمدعلی میرزا جاسوس در میان مردم پراکنده کرده بود که هر که حرفی مخالف وی زد به آگاهی وی برسانند. مردم از ترس این جاسوسان که به آنها راپورتچی می‌گفتند در خانه هایشان از گفتگو خودداری می‌کردند.[۱۹]

در تهران فرمان مشروطه داده شد و مجلس موقت شورای ملی برپا شد و آغاز به نوشتن "نظامنامه انتخابات" کردند ولی در تبریز و دیگر شهرها نشانی از مشروطیت دیده نمی‌شد. در آخرین روزهای شهریور نامه‌هایی رسید که دربار هم‌چنان دشمنی می‌کنند و شاه از دستینه نهادن (امضا کردن) به نظامنامه انتخابات خودداری می‌نمایند. دوباره در تبریز بازارها بسته شدند و شهر تکان خورد. بازرگانان پیشنهاد کردند که صندوقی به نام "صندوق مصارف انجمن عدالت و مشروطه‌خواهان" پدیدآورند و مُهر و رسیدهای چاپی نیز آماده نمودند. ده روز تبریز در اعتصاب بود و مردم سنی و شیعه، ارمنیان و همه کینه‌ها و دشمنی‌هایی که میانشان بود به کناری نهادند و متحد شدند. و کینه‌های شیخی و متشرع و کریمخانی از میان برداشته شد. توانگران، از بازرگانان و دیگران در پول دادن به صندوق مشروطه‌خواهان از یکدیگر پیشی می‌جستند. مردم از کنسول انگلیس پروانه یافتند در کنسولگری انگلیس در تبریز بست بنشینند. ده روز مانند تهران، در کنسولگری مردم شام و ناهار می‌پختند ولی شبها بیشتر مشروطه‌خواهان به خانه‌هایشان می‌رفتند ولی سران و پیشروان جنبش در کنسولگری می‌ماندند. تا اینکه دولت خواه ناخواه گردن گذاشت و روز پنجشنبه چهاردهم مهر ۱۲۸۵ تلگرافی از مظفرالدین‌شاه به محمدعلی میرزا فرستاده شد:

« به توسط ولیعهد به اهالی مملکت آذربایجان تشکیل مجلس شورای ملی و نظام‌نامه آن را بشما مرحمت فرمودیم وکلای شهر تبریز و سایر ولایات به طهران بیایند و بترتیبات کار مشغول شوندو نسبت به عموم متحصنین قونسولگری انگلیس عفو عمومی شامل خواهد شد. »

بدینسان تبریز آزاد شد و مشروطه در همه جا آشکار شد. از تهران نظامنامه انتخابات و دستور برگزیدند نمایندگان را به همه شهرها فرستادند. بیست تن از سران جنبش در آذربایجان برگزیده شدند که در انجمن را بنیاد کنند. پیشه‌وران مانند چیت‌فروشان، زین‌دوزان، میوه‌فروشان، توتونچیان، قندفروشان و دیگران نماینده‌ای برای خود برگزیدند. علی مسیو و دیگر مشروطه‌خواهان دسته مجاهدین را در تبریز پدیدآوردند و "دستور نامه" نوشتند و آن را به زبان پارسی برگرداندند و به دست مجاهدان دادند تا با مشروطه و پدافند از آن آشنا شوند.

مجلس شورای ملی آغاز به کار می‌کند

روز یکشنبه ۱۴ مهر ۱۲۸۵ در آیین باشکوهی، وزیران، درباریان، سفیران و کنسول‌ها و بسیاری از اعیان با لباس‌های رسمی در کاخ گلستان گردآمدند و گشایش مجلس شورای ملی را جشن گرفتند. مجلس شورای ملی با سخنرانی مظفرالدین شاه در گشایش مجلس شورای ملی گشایش یافت و سپس موزیک نواخته شد و در همان هنگام یک صد و ده توپ شلیک شد. [۲۰] روز پسین دوشنبه ۱۵ مهر نمایندگان به جایگاه مجلس چندگاهه (موقت) گردآمدند و صنیع‌الدوله رییس و وثوق‌الدوله نایب رییس نخست و حاج حسین آقا امین‌الضرب نایب رییس دوم را برگزیدند.[۲۱] ص. ۱۷۰

شنبه ۲۰ مهر ماه ۱۲۸۵ مجلس به گفتگو و نوشتن نظامنامه داخلی مجلس شورای ملی [۲۲] گذشت.[۲۳]

دو سه نشست در همان مدرسه نظام بر پا شد تا اینکه پس از نوشتن نامه و درخواست جایی برای مجلس شورای ملی، ۲۵ مهر ماه ۱۲۸۵ در دستخط مظفرالدین‌شاه به مشیرالدوله دستور داده شد که کاخ بهارستان را که حاجی میرزا حسین خان سپهسالار در کنار مسجد و مدرسه خود ساخته بود، جایگاه مجلس شورای ملی کنند.[۲۴]

روز یکشنبه ۱۹ آبان ۱۲۸۵ مخبرالسلطنه از سوی دولت به مجلس آمد و به آگاهی رساند که دولت ورشکسته است و توانایی پرداخت هزینه‌ها را ندارد. دولت به دو کرور (یک میلیون تومان) نیاز دارد وگرنه در دو سه روز آینده دستگاه دولت از کار می‌افتد. نمایندگان درخواست مخبرالسلطنه را رد کردند. در زمان ناصرالدینشاه پرداخت هزینه دربار و وزیران و دفترهای دولتی از درآمد کشور فراهم نمی‌شد بلکه از راه [۲۵] هزینه‌ها پرداخت می‌شد. بازپرداخت این وام‌ها با گرو گذاشتن گمرکات ایران و دادن امتیازها انجام می‌یافت. این روش فراهم آوردن پول در زمان مظفرالدین‌شاه گسترده شد، تا آنجا که ایران بیشتر و بیشتر در قرض غرق شد و بیشتر و بیشتر وابسته به روس و انگلیس شد. نمایندگان مجلس به ویژه طبقه تجار برآن شدند که این چرخ معیوب را بشکنند و بانک ملی ایران را بنیاد سازند که دولت با تصویب مجلس شورای ملی از بانک ملی ایران وام بگیرد و برای بازپرداخت وام دیگر امتیاز منابع کشور را به خارجیان ندهد. بنیاد بانک ملی ایران پژواک بسیار مثبتی در میان ملت یافت و با آنکه ملت ایران سوادی نداشت، دریافت که این گامی بزرگ در رهایی از یوغ استعمار و استثمار خارجیان است. زنان ایران که در به انجام رساندن انقلاب مشروطه سهم به سزایی داشتند، از پول کفن تا طلا و جواهرات خود را برای راه اندازی بانک ملی ایران پیشکش کردند و تاجران بزرگ نیز به گردآوری پول پرداختند.

در این میان قانون اساسی مشروطه نیز در نشست‌های مجلس نوشته و درباره آن گفتگو شد. امضا کردن قانون اساسی به بهانه بیماری مظفرالدین شاه فراافکنده شد تا اینکه در نشست مجلس روز ۳ دی ماه ۱۲۸۵ قانون اساسی در مجلس خوانده شد و نمایندگان دریافتند که محمد علی میرزا ولیعهد در اصل یازدهم (سوگند) اصل پانزدهم و شانزدهم دست برده است. تغییرات محمدعلی میرزا از سوی مجلس پذیرفته نشد.[۲۶] از سوی دیگر محمدعلی میرزا کوشش کرد که انجمن‌ها را در آذربایجان ببندد و گفت تا رسیدن قانون اساسی نباید انجمنی باشد. مشروطه‌خواهان آذربایجان برپا خاسته غریو زنده باد مشروطه‌خواهان و زنده باد آزادی کشیدند و گفتند حتی اگر تهرانیان مشروطه را رها کنند ما خود به تنهایی در نگهداری مشروطه خواهیم کوشید. چنان خروشی در تبریز به راه افتاد که محمدعلی میرزا وادار شد که بنویسد که "انجمن هم‌چنان برپا باشد". این نخستین نبرد آزادی‌خواهان تبریز با محمدعلی میرزا بود. در دیگر نشست‌های مجلس شورای ملی اصل‌های قانون اساسی بازبینی و گفتگو شد[۲۷] و پس از گفتگوهای بسیار قانون اساسی مشروطه با ماهیت ایرانی در چارچوب نهاد ایرانی اندازه‌گیری و تصویب شد. ۹ دی ۱۲۸۵ خورشیدی برابر با ۱۴ ذی‌القعده ۱۳۲۴ قمری قانون اساسی مشروطه در ۵۱ اصل به امضای مظفرالدین شاه رسید و کشور در شادی و جشن فرورفت.

مبارزه بر سر قدرت میان محمدعلی شاه و مجلس شورای ملی

محمدعلی شاه دشمن مشروطه‌
شاپشال آموزگار روسی محمدعلی میرزا (شاه) و مشاور وی
ظل‌السلطان عموی محمدعلی شاه و ولیعهد مظفرالدین شاه
زنان ایران در چادر و چاقچور سیاه برای آزادی به انقلاب مشروطه‌ می‌پیوندند

مظفرالدین شاه در روز چهارشنبه ۱۸ دی ماه ۱۲۸۵ ساعت شش شامگاه درگذشت[۲۸] و پسرش محمدعلی میرزا در ۲۸ دی ۱۲۸۵ تاجگذاری کرد[۲۹]. وزیران و اعیان و علما و سفیران و کنسول‌ها در آیین تاجگذاری بودند ولی نمایندگان مجلس فراخوانده نشدند. مشیرالدوله نخست‌وزیر به آیین باستان تاج را بر سر محمدعلی شاه نهاد و در همان هنگام موزیک و شلیک توپ آغاز گردید و سه روز تهران و دیگر شهرها چراغانی شد.

درباره تاجگذاری محمدعلی شاه در مجلس گفتگو شد. آقا سید حسین نماینده مجلس گفت "شنیدم امروز روز تاجگذاری بود صحیح است یا خیر؟ چرا بمجلس اطلاع ندادند و وکلا را خبر نکردند نمایندگان ملت در تاجگذاری باید حاضر باشند." از آنجا که مجلس شورای ملی قرارداد گرفتن وام از بانک استقراضی روسیه را رد کرده بود، همگی درباریان دست به دست داده به خشم و بدخواهی محمدعلی شاه علیه مشروطه و مجلس افزودند. محمدعلی شاه که برآن بود که مجلس و مشروطه را براندازد. حکمرانان از یک سو آغاز به دشمنی با مشروطه کردند و در شهرهای ایران هر که را انجمن برای برگزیدن نماینده مجلس برپا می کرد، دستگیر می کردند و به وی آزار بدنی می رساندند. مانند شیخ محمد در تنکابن، و از سوی دیگر به نام اینکه ما مسلمانیم و مشروطه با مسلمانی نمی‌سازد واژه مشروعه را بکار بردند.

۱۳ بهمن ۱۲۸۵ نخست‌وزیر نصرالله خان مشیرالدوله نامه‌ای به مجلس شورای ملی نوشت و در این نامه وزیران کابینه خود را شناساند.[۳۰] مشیرالدوله در نامه خود یادآور شد که این وزیران تنها در برابر محمدعلی شاه جوابگو خواهند بود. نمایندگان حدود مسئولیت وزیران را پرسیدند و خواستار برکناری مسیو نوز عامل روسیه و وزیر گمرکات ایران بود، هم‌چنین اداره پستخانه و تلگرافخانه و صندوق مالیه همه در چنگ او بود. مسیو پریم نیز رییس گمرک آذربایجان بود. مسیو نوز و پریم از آنجا که درآمدهای کشور در دستشان بود به مجلس ارج نمی‌گذاشتند.

مردم آذربایجان از آنچه که در مجلس شورای ملی می‌گذشت آگاهی یافتند، از بدرفتاری حکمرانان با مردم، بی‌پروایی محمدعلی شاه در برابر مجلس شورای ملی و سوگند نخوردن در برابر آن، پافشاری برای نگهداری بلژیکیان در کنترل درآمد کشور، نپذیرفتن پاسخگو بودن وزیران در برابر مجلس و دیگر بی‌آذرمی‌های وزیران و درباریان. تبریزان دریافتند که محمدعلی شاه دشمن مشروطه در پی براندازی مشروطه و مجلس است. بر پایه قانون اساسی مشروطه، محمدعلی شاه می‌بایستی که در برابر مجلس شورای ملی، سوگند پادشاهی را بخواند تا از دیدگاه قانونی شاه ایران بشود. وزیران کابینه نیز می‌بایستی که از سوی مجلس شورای ملی مورد تصویب قرارگیرند تا جایگاه آنان قانونی شود.

از آنجا که محمدعلی شاه این آیین را زیر پا گذاشت و انجام نداد، بازاریان تبریز روز چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۲۸۵ به اعتراض به دشمنی‌های محمدعلی شاه با مشروطه بازار را بستند و تلگرافی در روز پنج شنبه ۱۷ بهمن ماه ۱۲۸۵ دربرگیرنده درخواست‌های هفتگانه تبریزیان را به محمدعلی شاه فرستادند.[۳۱] آدینه نمایندگان تبریز به تهران وارد شدند. این هفت تن در خانه مشیرالدوله با بودن صنیع‌الدوله، سعدالدوله، حاجی معین و مرتضوی و امین‌الضرب و حاجی محمد اسماعیل درباره درخواست‌های هفتگانه تبریز گفتگو کردند. سعدالدوله از سوی تبریزیان سخن می‌گفت. مشیرالدوله گفت: "دولت می‌خواهد هزار وزیر داشته باشد شما با وزرایی که دولت به شما معرفی می‌کند طرف هستید، شما چکار دارید که دولت فلان قدر وزیر دارد؟"

سعدالدوله در پاسخ گفت: "در دولت مشروطه باید وزرا مسول باشند و غیر از وزرای معین هیچ وزیری خواه افتخاری یا رسمی نباید باشد. مگر ما دولت مشروطه نیستیم؟ مگر دولت بما مشروطه نداده؟"

مشیرالدوله گفت: "خیر ما دولت مشروطه نیستیم و دولت بشما مشروطه نداده. مجلسی که دارید جهت وضع قوانین است."

سعدالدوله رو بدیگران برگردانیده گفت:" آقایان شنیدند که چه می‌فرمایند. در این صورت ما غیر از تعیین تکلیف ملت تکلیفی نداریم. بعد از این بودن ما در این مجلس زیاد است برویم."

حاجی امین‌الضرب بپا برخاست و گفت: "دولت نمی‌تواند بگوید من بشما مشروطه نداده‌ام اگر ما مشروطه نیستیم چرا از ولایات مبعوث (نماینده) می‌فرستند؟ اما خودمان را رسما مشروطه می‌دانیم و حقوقی که داریم هیچ کس نمی‌تواند از ما پس‌گیرد مگر با خون ملت."

سپس مستشارالدوله بپاخاست و سخنانی ایراد کرد و در پایان چنین گفت:"حال که دولت نکول می‌کند و می‌خواهد ملت را فریب دهد تکلیف ما غیر از اطلاع دادن بملت خودمان که در تلگرافخانه جمع و منتظر هستند نیست. مرخص فرمایید برویم و آنان را از انتظار برهانیم.

مشیرالدوله گفت: "خشم ننمایید که بنشینید و آنچه می‌خواهید بنویسید که فردا به شاه نشان دهم."

سعدالدوله گفت: ما آنچه که می‌داریم نتوانیم دوباره از دولت بخواهیم. خواست ما درست گردانیدن قانون است که کمی‌های آن برداشته شود.

مشیرالدوله گفت: "کمی‌های آن چیست؟"

سعدالدوله گفت:"پاسخده بودن وزیران، و به اندازه بودن شماره آنان، و برداشته شده فزونیان، که یکی از آنها نوز و پریم است و بدیهای نوز را شمردن گرفت."

مشیرالدوله گفت:"اینها همه راست است ولی دولت ناگزیر است نوز را بدانسان که بود نگه دارد.

سعدالدوله پاسخ داد: ولی توده ناگزیر نیست که بدخواهان را بپذیرد.

نمایندگان مجلس درخواست حکومت سکولار می‌کنند

روز شنبه ۱۹ بهمن ۱۲۸۵ مجلس پیش از نیمروز برپاگردید. نمایندگان تبریز هم‌آمدند. درخواست‌های تبریز به حاجی مخبرالسلطنه داده شد که درخواست‌ها را به نخست‌وزیر دهد تا وی تا چهار ساعت دیگر از شاه پاسخش را بگیرد. پاسخی نرسید. محمد علی شاه چون به تلگرافخانه ایران بدبین بود، از تلگرافخانه‌ای در قفقاز تلگرامی به علمای نجف فرستاد و از آنها رایزنی کرد که چه بکند؟

روز یکشنبه ۲۰ بهمن ۱۲۸۵ مجلس از بامداد برپاگردید. به هنگام نیمروز مخبرالسلطنه نوشته‌ای از مشیرالدوله آورد که او را برای گفتگو با مجلسیان نماینده کرده بود. سخن آغاز شد: نماینده دولت مشروطه را نمی‌پذیرفت و می‌گفت: "این کلمه غلط است". نمایندگان مجلس پاسخ‌های سختی به وی دادند. مخبرالسطنه دوباره به نزد مشیرالدوله رفت و شامگاه بازگشت و پیام را خواند که:"شاه می‌فرماید با همه محذورات عزل مسیو نوز و پریم آنها را معزول کردیم. لفظ مشروطه را هم مشروعه می‌کنیم. ما دولت اسلام هستیم و سلطنت مشروعه باشد."

مجلسیان برآشفتند و هیاهو سختی به راه انداختند که جز از "مشروطه" نام دیگری نخواهیم پذیرفت.

مشیرالدوله نخست‌وزیر حکومت را مشروعه اعلام می‌کند

روز دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۲۸۵ از بامداد مجلس برپا گردید. مخبرالسطنه آمد و این بار چنین گفت: "دیروز مامور به گفتن بودم امروز مامور به شنیدن هستم. ولی من باب خیرخواهی عرض می‌کنم که مشروطه بودن دولت ایران صلاح نیست. جهت اینکه در دولت مشروطه آزادی همه چیز هست در این صورت آزادی ادیان هم لابد باید بشود. آنهایی که در میان ما عددشان کم نیست، ما آن‌ها را نمی‌شناسیم آنوقت دستاویز می‌کنند که ما را آزادی باید و در هیچ مواقع مانع نباید شد و شرر این بر اسلام است."

مخبرالسطنه از سوی علمای نجف مامور شده بود که این سخنان را بگوید، نمایندگان مجلس شورای ملی گفته‌های وی را نپذیرفتند. آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی که از نمایندگان مجلس دوره نخست قانونگذاری بودند نیز تایید کردند که سخنان مخبرالسلطنه درست نیست که قانون اساسی علیه اسلام است. مشروطه‌خواهان از آغاز می‌دانستند که زمانی خواهد آمد که آنها را بهایی یا ضد اسلام بخوانند به همین روی از دو روحانی فقیه خوش‌نام آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی درخواست کردند که از آنها مشاوره بگیرند و گام به گام در رعایت قوانین اسلام از ایشان همفکری خواستند. بسیاری از روحانیون از آخوند تازه به مدرسه دینی آمده تا روحانیون بلندپایه از جنبش مشروطه پشتیبانی کردند. پشتیبانی این گروه برای جنبش مشروطه بسیار ارزنده بود زیرا که در کنار خانواده قاجار، تنها ملایان بودند که می‌توانستند بخوانند و بنویسند. دو نام پرآوازه در یاد ماندنی دیگر در جنبش مشروطه یکی احمد کسروی و دیگری سید حسن تقی‌زاده می‌باشد که جنبش مشروطه را فرم دادند و برنامه‌ریزی کردند. آنچه که بر ایران و ایرانیان در درازای جنبش مشروطه گذشت را تاریخ ایران، وامدار (مدیون) احمد کسروی است.

۲۲ بهمن ۱۲۸۵ حکومت ایران مشروطه شناخته شد

عضدالملک سرایل قاجار همراه با مخبرالسلطنه نزد محمدعلی شاه رفتند و گفتند که مردم مشروعه و حکومت اسلامی را نمی‌پذیرند، بلکه مردم خواستار "مشروطه" و دولت سکولار هستند و خارجیان جایی در کابینه ندارند[۳۲]. محمدعلی شاه که دیگر راهی نمی دید به درخواست مردم گردن نهاد و در دستخط خود نوشت که دولت ایران مشروطه تام است. تلگراف مجلس شورای ملی با دستخط شاه [۳۳]که ایران مشروطه است به تبریز و دیگر شهرهای ایران فرستاده شد. بدین سان پس از شش روز شورش در تبریز به پایان رسید و سرانجام مشروطه پای برجا شد و راه رخنه به آن بسته شد. دیگر آنکه ادعا شد که کمی‌هایی در قانون اساسی می‌باشد و برای نوشتن متمم قانون اساسی از مجلس سعدالدوله، تقی زاده، مشارالملک، حاجی امین‌الضرب، حاجی سید نصرالله و مستشارالدوله برگزیده شدند.

۲۹ اسفند ۱۳۲۵ محمدعلی شاه وزیران را تغییر داد و نخست‌وزیر مشیرالدوله به بهانه بیماری کناره‌گرفت. نخستین کابینه بدون نخست‌وزیر در این روز به مجلس شورای ملی از سوی وزیر داخله شناسانده شد. کامران میرزا نایب السلطنه وزیر جنگ، فرمانفرما وزیر عدلیه، علاءالسلطنه وزیر امور خارجه، وزیر افخم وزیر داخله، ناصرالملک وزیر مالیه، مخبرالسلطنه وزیر علوم و معارف، مهندس الملک وزیر فوائد عامه و وزیر همایون وزیر تجارت. هم‌چنین هر یک از این هشت وزارتخانه دربرگیرنده چه اداره‌هایی هستند به مجلس داده شد. [۳۴]

در بهار ۱۲۸۶ مردم تبریز هر روز شامگاه بازارها را بسته و چیت‌فروش، قندفروش، مسگر، سمسار و بازرگان یونیفورم به تن کرده و تفنگ خریده و مشق سربازی می‌گرفتند.[۳۵] در دیگر شهرهای آذربایجان مانند ماکو ، بناب میانه حاکمان چون اقبال‌السلطنه پروانه به مردم برای برپاکردن انجمن و برگزیدن نماینده نمی‌دادند.

اتابک امین‌السلطان نخست‌وزیر

میرزا علی‌اصغر خان اتابک نخست‌وزیر
قوام‌الملک حکمران خونریز شیراز
جشن سالگرد فرمان مشروطه ۱۴ امرداد ۱۲۸۶ جلوی مجلس شورای ملی

محمدعلی شاه اتابک امین‌السلطان را که پدرش مظفرالدین‌شاه به سبب دشمنی‌هایش با مشروطه برکنار کرده بود و از آن زمان در سویس زندگی می‌کرد به ایران فراخواند. درباره بازگشت اتابک در نشست روز ۱۶ فروردین ۱۲۸۶ در مجلس گفته شد[۳۶]:

مجلس یک قانون و مسئله کلی را فعلا باید در همه جا منظور دارد و آن در خصوص اشخاصی است که مطرود ملت بوده و خیانت بملت کرده‌اند نباید مصدر کاری باشند و این باید بطور کلی مراعات شود نه در حق بعضی دون بعضی و اگر از گذشته‌ها باید صرف نظر کرد بموجب (عفی الله عما سلف) پس خواستن شاهزاده عین الدوله بجهت رسیدگی بمحاسبات و کارهای او و تغییر ریاست تلگرافخانه برای چیست و حال آنکه خیانت اینها نسبت بامین السلطان چیزی نیست زیرا که تمام امتیازات و ناموس مملکت را او بباد داده است و اگر این ملاحظه در کار نیست چرا باید امین‌السلطان بیاید و کار را بجایی برسانند نسبت دادن خیانت باو مثل نسبت دادن خیانت بیک مارشال انگلیسی باشد که باید از امروز خیانت‌های او را ثابت کنیم و چندین سال طول بکشد در صورتی که خیانتهای او کاملا مشهود تمام ملت است و در حقیقت اگر امین السلطان وارد این مملکت شود دیگر باید از اهل ایران مأیوس شد که حمیت ندارند.

در نشست ۲۳ فروردین ۱۲۸۶ درباره بازگشت اتابک گفته شد[۳۷]: ...وزرا نیز از آنروزی که دولت، میرزا علی اصغر خان امین السلطان را خواسته او را صدر اعظم میدانند و بهیچ کار اقدام نمی‌کنند...بموجب همین قانون می‌گوید آن کسیکه خاک مرا بخارجه فروخته است و آن ترقی این دولت را بواسطه استقراض عقب انداخته نباید در این خاک باشد واین خاک میوید میرزا علی اصغر خان امین السلطان نباید وارد این مملکت بشود و من می‌گویم تا آخر هم می‌گویم اگر می‌خواهید این مجلس قوام داشته باشد اولاد ناخلف ناپسری خائن این خاک نباید بیاید و باید نگذاریم این اشخاص مسلط شوند بر وجود مبارک اعلیحضرت شاهنشاه...

سرانجام اتابک در روز ۳۰ فروردین ۱۲۸۶ با کشتی زرهپوش روس وارد بندر انزلی شد. مشروطه‌خواهان رشت به اتابک پروانه پیاده شدن ندادند. محمدعلی شاه تلگرافی فرستاد و از مشروطه‌خواهان خواست که به اتابک پروانه پیاده شدن از کشتی را بدهند. روز سیزدهم اردیبهشت ۱۲۸۶ اتابک به مجلس آمد و نخستین نخست‌وزیر تاریخ مشروطه در برابر مجلس سخنانی ایراد کرد و کابینه خود را شناساند. [۳۸] در این زمان دادن رای اعتماد به نخست‌وزیر و وزیران کابینه هنوز در آیین‌نامه نیامده بود. [۳۹] بدین سان اتابک اعظم نخستین نخست‌وزیر تاریخ مشروطه ایران شد. روز ۱۸ اردیبهشت در نشست ویژه مجلس شورای ملی مخبرالسلطنه نامه‌ای را خواند که وزیران در آن "به شرف و ناموس خود سوگند خورده و خدا را گواه گرفته بودند که از آن پس همیشه با مجلس همراه بوده و ریشه اختلال را از کشور بکنند و مال و داراک را در این راه دریغ ندارند" محمدعلی شاه نیز در کنار نامه نوشته بود که چنانکه در متن نوشته و مُهر کرده‌اید بروید و متحدا و متفقا اسباب سعادت دولت و ملت را فراهم آورید.

با نوشته شدن قانون اساسی و خواندن آن در مجلس شورای ملی کمیسیونی ویژه‌ای برگزیده شد که اصل به اصل قانون اساسی ویرایش شود و با دیدگاه نمایندگان مردم ایران در مجلس شورای ملی بیشتر و بهتر در چارچوب فرهنگ و عرف و عادت ایران میزان شود. با خرده‌هایی که گرفته کمیسیون برآن شد که متممی بر قانون اساسی نوشته شود. با بودن نمایندگانی از طبقه علما در مجلس و گفتگو راه انداختن بر اصل‌های مدنی دو دستگی میان علما افتاد و دشواری‌هایی پدید آمد. شیخ فضل الله و همدستان او که در این زمان گروهی شده بودند از دولت پول می‌گرفتند و راه آشوب و سنگ‌اندازی در کار مشروطه و مجلس شورای ملی را دنبال کردند و چون روضه خوان بودند در منبر از مشروطه و مجلس بدگویی می‌کردند. دیگر ملایان که رشته سود جوییهای خود را نزدیک به گسسته شدن می دیدند نیز با دربار و شیخ فضل الله همراهی کرده و در براندازی مشروطه و مجلس کوشش خود را بکار بردند. شیخ فضل الله نوری در روز ۳۱ فروردین ۱۲۸۶ هنگام گفتگو درباره متمم قانون اساسی یک اصل به دست خود نوشت و خواست که به قانون اساسی افزوده شود. فضل الله نوری خود نسخه‌هایی از آن را میان مردم پخش کرد. [۴۰] دو دستگی که میان علما پیش آمد یک گروه آیت‌الله بهبهانی، آیت‌الله طباطبایی و همراهانشان و آخوند خراسانی، حاجی تهرانی و حاجی شیخ مازندرانی و همراهانشان بودند. این گروه چون به کشور دلبستگی داشتند و ایران را در دست دربار خودکامه قاجار رو به نابودی می دیدند، برقراری مشروطه و مجلس شورای ملی را از بایست‌ها برای کشور می‌دانستند. گروه دیگر نه معنی مشروطه را می‌دانستند و نه دلبستگی به ایران داشتند.

پس از آنکه اتابک سر رشته کار در این ایران را با نخست‌وزیر شدنش به دست گرفت. اتابک تنها آرمانش براندازی مشروطه بود و برای فریب دادن دیگران نوید می‌داد و سوگندها می‌خورد. حاجی آقا محسن در عراق، متولی‌باشی در قم، قوام‌الملک در شیراز دشمنان مشروطه همواره به مردم ستم می‌کردند و درباره کارشکنی‌های آنان علیه مشروطه و جنبش‌های مشروطه‌خواهان بارها در مجلس شورای ملی گفتگو به میان آمد. مجلس این دشمنی‌ها را به دولت یادآور می‌شد ولی واکنشی دیده نمی‌شد تا اینکه جند هزار از مردم فارس و قم و عراق در پهنه بهارستان به دادخواهی گردآمدند.[۴۱] از رویدادهایی که مردم برای مجلس گفتند، نمایندگان به گریه افتادند، سعدالدوله که برای از خودگذشتگی‌هایی که برای مشروطه نشان داده بود ارج زیادی در میان ملت داشت، به گردن گرفت که برای یافتن راه چاره به نزد اتابک برود. بهر روی اتابک زیر پای سعدالدوله نشست دوباره وی را به سوی دربار کشید و در چنین هنگامی که کشور ایران و ملت ایران به نمایندگانی چون سعدالدوله در مجلس نیاز داشتند، از نمایندگی کناره‌گرفت. به دنبال بیرون رفتن سعدالدوله از مجلس مشارالملک و چند تن دیگر از نمایندگانی که بودنشان در مجلس برای مشروطه ارزنده بود کناره‌گرفتند و این فیروزی بزرگی برای اتابک و برنامه‌های پلیدش بود. برای فریب دادن مردم اتابک این سه تن حکمران را به تهران برگرداندند ولی اتابک آشوب‌های دیگری برای مجلس پدیدآورد.

در نشست ۲۴ خرداد ماه ۱۲۸۶ [۴۲] قانون اساسی و ماده‌ای که درباره دیده‌بانی گروهی از علما در قوانین پیشنهادی مجلس شورای ملی خوانده شد و درباره افزودن این ماده بر قانون اساسی گفتگو شد. سرانجام رای‌گیری شد و با اکثریت آرا افزودن این ماده به قانون اساسی تصویب شد که اصل دوم متمم قانون اساسی[۴۳] شد. پیش از تصویب این اصل در روز بیست و یکم خرداد در خانه طباطبایی با بودن آیت آلله بهبهانی، آقا حسین قمی، سید جمال‌الدین افجه‌ای و چند تن دیگر ار نمایندگان مجلس که در کمیسیون سنجش قانون با شرع بودند، شیخ فضل‌الله نیز به آنجا آمد به درخواست دو آیت الله سوگند خورد که دیگر با مشروطه دشمنی نکند و مردم را نشوراند و نوشته‌ای نیز در این بازه به دست آیت‌الله طباطبایی سپرد. این نوشته را آیت الله طباطبایی، آیت الله بهبهانی، افجه‌ای، قمی، صدرالعلما و شیخ فضل الله دستینه نهادند (امضا کردند) و شیرینی خوردند و نشست پایان یافت. بهبهانی و طباطبایی می‌اندیشیدند که یکی از سنگ‌هایی که در پیش راه مشروطه بود را از میان برداشته‌اند. کوشش آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی سودی نداشت زیرا که شیخ فضل‌الله نوری و همدستان که از دولت پول می‌گرفتند از راه خود بازنگشتند و بر سر منبرها به هنگام روضه‌خوانی از مشروطه بد گفتند. این اشرار وانمود کردند که جانشان در خطر است و در عبدالعظیم بست نشستند و از آنجا با تلگراف‌هایی که شیخ فضل‌الله به دیگر شهرهای می‌فرستاد، در چندین شهر آشوب به راه انداخت. شیخ فضل‌الله یک دستگاه چاپخانه سنگی خرید و با همدستانش آغاز به نوشتن و چاپ لایحه کردند.

چهارم امرداد ۱۲۸۶ سالروز جشن فرمان مشروطه تهران و تبریز آذین‌بندان شد و مردم کف می‌زدند و فریاد می‌کشیدند "زنده باد مشروطه". دسته‌هایی از نمایندگان انجمن‌ها و دارالشورا با چتر و درفش روانه تکیه دولت شدند و بر مزار مظفرالدین‌شاه سخنرانی‌ها کردند و گل بر روی گور شاه نهادند و به نام "شاه مشروطه" برایش از خداوند آمرزش خواستند.

در این میان کشمکش‌های مرزی با دولت عثمانی پیش آمد که در واقع از سال ۱۲۸۴ خورشیدی آغاز شده بود. عثمانیان در پیرامون ارومیه و ساوجبلاغ نیرو پیاده کردند[۴۴] و کردهای مرزنشین را برانگیختند که به آبادی‌ها یورش بیاورند و تاراج و کشتار کنند.[۴۵] به محمدعلی شاه و اتابک امیدی نبود. بی تفاوتی محمدعلی شاه و اتابک به رویدادهای ایران و تجاوز دولت عثمانی به خاک ایران به آنجا کشید که در مجلس گفته شد که "حال باید همین مطلب را فهید که آیا شاه همراه و دولت مشروطه است یا نیست."[۴۶] اتابک هم‌چنان بی‌تفاوت باقی ماند تا شاید با این همه فشار مردم مشروطه را از میان بردارند در این زمان کامران میرزا وزیر جنگ از سوی مجلس برکنار شده بود و وزیر عدلیه هم که شاهزاده فرمانفرما بود به حکمرانی آذربایجان گمارده شده بود. مردم، به ویژه مردم آذربایجان از نیرنگ اتابک آگاه شدند و دست این پیر استبداد برای همه رو شد.

ترور اتابک امین‌السلطان

عباس آقا صراف آذربایجانی فدایی ملت

در این زمان کابینه اتابک در تهران ارج خود را از دست داد و بسیاری از اینکه مجلس از اتابک پشتیبانی می‌کند بدگویی می‌کردند. تکفیرنامه اتابک را که چند سال پیش به نام علمای نجف نوشته بود، میان مردم پخش شد. هم‌چنین نوشتاری پخش شد که پس از بدگویی‌های بسیار از اتابک او را به جای امین‌السلطان، خاین‌السلطان خواندند، در پایان این نوشتار آمده بود "که می‌باید ملت را به هیجان آورده با یک انقلاب وجود نحس امین‌السلطان را از این خاک دور کنند." تا اینکه روز ۸ شهریور ماه ۱۲۸۶ پس از سخنرانی اتابک و گفتگوها در مجلس، شامگاه اتابک با آیت‌الله بهبهانی از مجلس بیرون آمدند و تا بیرون در بهارستان رسیدند. ناگهان جوانی به نام عباس آقا تبریزی با ششلولی در دست، از جلو به اتابک نزدیک شد و سه تیر پیاپی به وی شلیک کرد که هر سه کارگر افتاد و اتابک بر زمین افتاد و پس از چند ساعتی درگذشت[۴۷]. عباس آقا تبریزی پا به فرار گذاشت ولی سرباز نگهبان در مجلس او را دنبال کرد. عباس آقا از آنجا که خود را در تنگنا می دید تیری به مغز خود زد و بر زمین افتاد و جان داد. از جیب عباس آقا تبریزی پلیس کارتی پیدا کرد که بر روی آن نوشته شده بود: "عباس آقا صراف آذربایجانی عضو انجمن نمره ۴۱ فدایی ملت."[۴۸]

در همین شب قرارداد ۱۹۰۷ روسیه و انگلستان در دو بخش کردن ایران [۴۹] به امضا رسید. با کشته شدن اتابک صنیع‌الدوله رییس مجلس شورای ملی با مشروطه سر سنگین شد و دوباره به دربار گرایید و از مقام خود کناره‌گرفت و احتشام‌السلطنه رییس مجلس شورای ملی شد.[۵۰] میرزا نصرالله خان مشیرالدوله به نخست‌وزیری از سوی محمدعلی شاه برگزیده شد، دو هفته پس از کشته شدن اتابک، مشیرالدوله پس از خوردن ناهار با علاءالدوله در منزل خود در شمیران، حالش بهم خورد و ساعت یک پس از نیمه شب درگذشت.

دیگر دست‌آورد کشته شدن اتابک، کسی که هزینه بست‌نشینی و چاپ نوشتارها را علیه مشروطه را می‌داد، بازگشتن شیخ فضل‌الله و همدستانش از عبدالعظیم به تهران بود. از سوی دیگر کشته شدن اتابک ترس و بیم به جان درباریان انداخت از این رو در روز پنجم[۵۱] و هشتم مهر ماه [۵۲] بیش از ۵۰۰ تن از درباریان به مجلس شورای ملی آمدند و وفاداریشان را به مشروطه ابراز داشتند. بیچاره مردم و نمایندگان مجلس فریب این دروغ‌ها را خوردند و چندی پس از این نیرنگ‌بازی همین سوگندخوران به دشمنی با مشروطه پرداختند.

کار تاریخی دیگر نیز در تهران رخداد و آن از روز یکشنبه ۱۳ مهر سی و هفت روز پس از خودکشی عباس آقا تبریزی از غروب بازارها بسته شد و همه به زیارت آرامگاه عباس آقا تبریزی رفتند. انجمن تبریز گور را با گل آراسته و چادرهای بزرگی برای پذیرایی از مردم برپا کرده بود. روز چهلم عباس آقا بیش از یک صد هزار تن در این آیین بودند و ملک‌المتکلمین و سید جمال سخنرانی کردند.

نخست‌وزیر محمدعلی میرزا ناصرالملک

ناصرالملک نخست‌وزیر
ستارخان و باقرخان درخواست برکناری محمدعلی شاه را از تبریز کردند
یوسف خان مستشارالدوله نماینده مجلس از آذربایجان
محمود احتشام‌السلطنه رییس مجلس شورای ملی
از چپ: میرزا محمدعلی تربیت، سیدحسن تقی‌زاده، سیدحسن شریف‌زاده و محمودخان حکاکباشی مشروطه‌خواهان

در آستانه دومین سالگرد گشایش مجلس شورای ملی تلگرافی به شهرهای ایران فرستاد و در آن پایان یافتن و تصویب شدن قانون اساسی و متمم آن را به مردم ایران تهنیت گفتند.[۵۳] مردم در سراسر کشور با رسیدن این تلگراف به پایکوبی پرداختند و نمایندگان به محمدعلی شاه تلگراف‌های سپاسگزاری فرستادند. در همان روز انجمن تبریز به برگزیدن نمایندگان "انجمن ایالتی"[۵۴] پس از دو هفته محمدعلی شاه دستور داد که انجمن ملی تبریز را ببندند.

محمدعلی شاه پس از درگذشت نصرالله مشیرالدوله، محمدعلی ناصرالملک را به نخست‌وزیری برگزید.[۵۵] روز چهارم آبان ماه ۱۲۸۶ ناصر الملک همراه با کابینه‌اش وارد مجلس شورای ملی شد و کابینه را به مجلس شناساند.[۵۶] ناصرالملک نخست‌وزیر آصف‌الدوله حکمران پیشین خراسان را به وزارت داخله برگزید، کسی که برای فروش دختران قوچانی در زمان والی‌گریی خراسان به بازپرسی و داوری کشیده شد و فرمانفرما پیوسته از وی پشتیبانی می‌کرد که سبب شگفت نمایندگان مجلس شورای ملی شد.

در این زمان ارتش عثمانی در خاک ایران در پیرامون ارومیه بیداد می‌کرد. فرمانفرما که حکمران آذربایجان شده بود هر چه که از تهران درخواست برای فرستادن نیروهای نظامی می‌کرد، بی سرانجام باقی ماند. از نیرنگ‌های درباریان همانند اقبال‌الدوله، وزیر ویژه، ناصرالسلطنه، سعیدالسلطنه، مفاخرالدوله و دیگران به پیروی از مشروطه‌خواهان، بنیاد "انجمن فتوت" برای آسیب رساندن به مشروطه بود و کوشش داشتند که میان فارس و آذری کشمکش راه بیاندازند. در پی نیرنگ‌های درباریان و دولت انجمن ایالتی آذربایجان که خود بنیاد نیرومندی در کشور بود تلگرافی به تبریز فرستاد و بدانها از این افراد معلوم‌الحال هشدار داد.[۵۷]

روز دوشنبه ۱۷ آبان ۱۲۸۶ کمیسیون مالی مجلس، بودجه کل کشور را پس از شش ماه ارزیابی و بررسی به مجلس داد. در زمان مظفرالدین‌شاه و محمدعلی شاه درآمد سالانه کشور پانزده کرور و پرداخت‌ها و هزینه‌ها بیش از بیست و یک کرور بود، که با گرفتن وام از بانک شاهی و بانک استقراضی جای این شش کرور کمبود را پر کنند. در گزارش کمیسیون مالی مجلس شورای ملی در بودجه کشور ۱۷ آبان ۱۲۸۶[۵۸] برای نخستین بار درآمد کشور و هزینه‌های دولت یک سان گردانیده شده بود، که با کاهش ریخت و پاش‌های شاهزادگان قاجار و کوتاه کردن دست مستوفیان از مالیات و چند قلم دیگر، هزینه‌های سالانه هشت کرور پایین آمد. کم کردن بودجه دربار به محمدعلی شاه گران آمد و خطابه‌ای به مجلس فرستاد.[۵۹] ولی به این کار ایرادی نگرفت. در روز ۱۹ آبان محمدعلی شاه به مجلس وارد شد و سخنرانی کرد و با... امروز را می‌توان اول روز سعادت این مملکت بدانیم و در حقیقت امروز مشروطیت را بورود خودمان در مجلس شورای ملی تکمیل نمودیم. به سخنرانی خود پایان داد. محمدعلی شاه که پس از تاجگذاری به مجلس نیامده بود و این نخستین بار بود که به مجلس می‌آمد، از ناآرامی‌ها در کشور برای برقراری مشروطه بیمناک بود، برای حفظ ظاهر و فریب مردم سوگند به نگهبانی مشروطه خورد.[۶۰]

سوگند محمدعلی شاه در برابر مجلس

من خداوند قادر متعال را گواه گرفته بکلام‌الله مجید وبآنچه نزد خدا محترم است قسم یاد می‌کنم که تمام هم خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بداریم قانون اساسی مشروطیت ایران را نگاهبان و بر طبق آن قوانین مقرره سلطنت نماییم و در ترویج مذهب جعفری اثنی عشری سعی و کوشش نماییم ودر تمام اعمال و افعال خداوند عزشأنه را حاضر و ناظر دانسته منظوری جز سعادت و عظمت دولت ایران نداشته باشیم و از خداوند متعال در خدمت ترقی ایران توفیق می‌طلبیم و از ارواح طیبه اولیای اسلام استمداد می‌کنیم.

ولی چندی نگذشت که پیمان و سوگندش را شکست. مجلس سی صد و هشتاد هزار تومان از خرج‌های بیهوده دربار را کاهش داد. به دستور محمدعلی شاه دستمزد سالانه شترداران، قاطرچیان، فراشان، سرایداران و دیگر کارکنانی که کارهای کوچک بر گردن داشتند، پرداخته نشد و آنها را به دشمنی و بدگویی با مجلس برانگیزاندند که مجلس حقوق آنها را بریده‌است.

محمدعلی شاه تنی چند از نمایندگان مجلس را فراخواند و دستخطی را که نوشته بود برای خواندن در مجلس به آنها داد که در آن به دو چیز اشاره کرده بود. نخست آنکه مجلس از مرز خود می‌گذرد و به کار قوه مجریه یا دولت دست‌درازی می‌کند و دیگر اینکه انجمن‌ها سبب آشوب مملکت می‌شوند. [۶۱] مجلس شورای ملی در دوره نخست قانونگذاری خود بنیانگزار مشروطه و قانون بود، و گاه به گاه وادار می‌شد که دولت را که از قانون‌های تصویب شده پیروی نمی‌کرد زیر فشار بگذارد و به ویژه دولتی که سررشته‌دارش محمدعلی شاه بوده باشد. محمدعلی شاه به دشمنی‌هایش با مشروطه ادامه داد و ارتشی که به فرمانفرما نوید داده بود که به آذربایجان بفرستد، نفرستاد و در هر شهری که حاکم از هواداران دربار بود دستور داد که شهر را به آشوب بکشانند و از راهزنی و دزدی جلوگیری نکنند. دیوید فریزر نویسنده انگلیسی که در این زمان در ایران بود می‌نویسد:"آنچه به یک اروپایی شگفت می‌نماید آنست که با نبودن هیچگونه جلوگیری، نه خون ریخته می‌شد و نه آشفتگی در کارها رخ‌می‌داد، مردم به یک باز خود سر می‌بودند ولی آسایش و ایمنی نیز به حال خود می‌بود. اگر چنین حالی در یکی از کشورهای اروپایی رخ می‌داد، سراسر کشور به خون آغشته می سد و آتش و شمشیر همه چیز را از میان می‌برد." [۶۲]

ظل‌السلطان که بیشتر مردم آرزوی پادشاهی وی را داشتند نیز پشتیبان مجلس بود ولی مجلس در این برهه از زمان سست‌کاری کرد. در همان روزها انجمن‌های تهران گرد هم‌آمده و نامه‌ای به محمدعلی شاه نوشتند که سعدالدوله و امیربهادر وزیر جنگ (فرنام کشیکچی باشی از سوی محمدعلی شاه به وی داده شد) می‌باید برکنر شوند وگرنه مردم خود دست بکار خواهند شد. هر روز انجمن‌ها نیز در مسجد سپهسالار گرد می‌آمدند و پای سخنان ملک‌المتکلمین و سید جمال می‌نشستند. نه مجلس و نه انجمن‌ها از شهرستان‌ها درخواست یاری نکردند تا اینکه روز شنبه ۲۲ آذر ماه ۱۲۸۶ کابینه ناصرالملک که آشوب را نزدیک می دید کناره گرفت. ناصرالملک کسی که در انگلستان درس خوانده و معنای مشروطه و سودهای آن را می‌دانست، هیچ یاری و دلبستگی به مشروطه در ایران نشان نداد.

یورش به مجلس شورای ملی و آغاز آشوب

در روز یکشنبه ۲۳ آذر ۱۲۸۶ گروهی از اوباشان محله سنگلج تهران (پارک شهر) به سرکردگی مقتدر نظام و گروهی دیگر از لات‌ها و ولگردان چاله میدان به سردستگی صنیع حضرت به سوی مسجد سپسالار روانه شدند. ناگهان آغاز به دشنام دادن به مجلس شورای ملی و مشروطه کردند. درهای بزرگ مجلس را بستند و اوباشان چند گلوله به در مجلس شلیک کردند و سپس مجلس را سنگباران کردند. در این میان تنی چند از مشروطه‌خواهان با تفنگ از مناره‌های مسجد بالا رفتند و چند تیر هوایی شلیک کردند. آشوبگران عربده‌کشان و دشنام‌گویان رو به میدان توپخانه نهادند جایی که پیشتر به دستور محمد علی شاه استرداران و شترداران و زنبورکچیان و فراشان و توپچیان و غلامان و سربازان فوج امیربهادر و دیگر بدخواهان مشروطه در آنجا گردآمده بودند و آشپزخانه بزرگی برپا کرده و چادرهایشان را افراشته بودند و پیاپی به مشروطه دشنام می‌دادند و نفرین می‌کردند و عربده می‌کشیدند:"ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمی‌خواهیم." از سوی دیگر امیربهادر و سعدالدوله مست از پیروزی خود در دربار این سو و آن سو می‌شتافتند. لیاخوف و قزاقان که قرار بود برای پدافند ساوجبلاغ در برابر ارتش عثمانی به آن دیار روانه شوند را محمدعلی شاه برای چنین روزی در تهران نگاه‌داشت و نیروی قزاق در میدان توپخانه جای گرفتند.

مشروطه خواهان پیرامون مجلس شورای ملی را گرفتند و آیت‌الله بهبهانی و احتشام‌السلطنه و دیگران که برای کارهای کمیسیونی به بهارستان آمده بودند، پراکنده نشدند و آنجا ماندند. دسته دسته مردم و آزادی‌خواهان به سوی مجلس به راه افتادند و پیرامون بهارستان و مدرسه سپهسالار را پُر کردند و شب را در آنجا به سر بردند. احتشام‌السلطنه رییس مجلس کوشش می‌کرد که ظل‌السلطان یا کامران میرزا را نزد محمدعلی شاه برای میانجیگری بفرستند ولی آنها نپذیرفتند و به ناچار احتشام‌السلطنه دو برادر خود علاءالدوله و معین‌الدوله را به دربار فرستاد و زمانی که این دو در برابر شاه ایستادند، محمدعلی شاه آغاز به دشنام دادن کرد و دستور داد علاءالدوله را فلک کردند و هر دو را به دست قزاق‌ها سپرد که به مازندران ببرند. ناصرالملک و کابینه‌اش که کناره‌گیری کرده بودند را محمدعلی شاه دستور داد که به دربار بیاورند و به آنها دشنام داد و آنها را چوب زدند و در اتاق حاجب‌الدوله بازداشت کردند. سفیرانگلیس پس از چند ساعت به نزد محمدعلی شاه آمد و پادرمیانی کرد که چون ناصرالملک در انگلستان درس خوانده و دارای نشان از دولت انگلیس می‌باشد رهایش سازند. فردای آن روز ناصرالملک آهنگ اروپا کرد. [۶۳] بیش از بیست هزار تن در بهارستان گردآمدند و مردم از خانه‌های خود خوراک خواستند و همگی شام خوردند. بیش از چهار هزار تن این شب ترس‌آور را در بهارستان ماندند و دسته‌ای از جوانان پاسبانی را به گردن گرفتند. این جوانان تنها بیست تفنگ داشتند. اوباشان و بدخواهان علیه مشروطه که بیشتر آنان مسلح بودند نیز شب را در توپخانه به سر آوردند.

فردا روز دوشنبه مردم دسته دسته به سوی مجلس به راه افتادند و ورودی مجلس را گروهی بستند و در برابر ساختمان ایستادند. پرچم شیر و خورشید ایران که بر سر در مجلس افراشته بود را آزادی‌خواهان پارچه سپیدی به نام "آسایش‌خواهی " کشیدند. پس از نیم‌روز شش تن به همراه عضدالدوله رییس ایل قاجار که به نزد شاه رفته بودند، نوشته‌ای آوردند که انجمن‌ها باید بهم بخورد و نمایندگان به خانه‌هایشان بروند تا شاه اوباشان را پراکنده سازد. شگفتا که برخی از نمایندگان پیشنهاد می‌کردند که خواهش شاه پذیرفته شود ولی دیگران آن را نمی‌پذیرفتند. بسیاری از نمایندگان می‌دانستند که اگر پا از مجلس بیرون نهند دستگیر خواهند شد. آیت‌الله بهبهانی کسی را نزد شیخ فضل‌الله نوری فرستاد و او را به مجلس فراخواند. شیخ فضل‌الله نوری به مجلس نرفت ولی سوگند خورد که به میدان نیز نرود ولی اوباشان شیخ فضل‌الله نوری و دیگر همدستانش میرزا ابوطالب زنجانی و سیدعلی یزدی و ملامحمد آملی دشمنان مشروطه را به توپخانه بردند و چادر برافراشتند. اکنون پس از زمانی که از آغاز انقلاب مشروطه می‌گذشت، شیخ فضل‌الله نوری و دیگر روضه‌خوانان دریافته بودند که مشروطه با دین شیعه سازش ندارد. انبوهی از ملایان نیز برای براندازی مشروطه در میدان توپخانه گردآمدند و آشوب بار دیگر کشمکش میان مشروطه و دین شد. سید محمد یزدی و یا سیداکبر شاه به منبر می‌رفتند و می‌گفتند: "زنا بکن، دزدی بکن، آدم بکش، اما نزدیک این مجلس مرو". کوشش محمدعلی شاه بر این بود که نشان دهد که این مردم هستند که مشروطه را نمی‌خواهند.

سه شنبه ۲۵ آذر ماه بر انبوه مردم در بهارستان و پیرامون آن افزوده شد و شمار تفنگ‌ها نیز به دو هزار و هفتصد قبضه رسید. نمایندگان مجلس نامه‌ای به همه سفارت‌خانه‌ها برای "یاری معنوی" فرستادند. [۶۴]. از سوی دیگر دسته بزرگی از ورامین به اوباشان در میدان توپخانه پیوستند. روزنامه صوراسرافیل[۶۵] می‌نویسد که یکی از سردستگان اوباشان عربده می‌کشید و می‌گفت:" مجلس را خراب می‌کنیم و قالی‌های آنجا را می‌دهیم پالان الاغ‌های ورامین کنند. " یکی از جوانان مشروطه‌خواه یه نام میرزا عنایت زنجانی را که به چادر اوباشان رفته بود و به یاوه‌های سیدمحمد یزدی گوش می‌داد را تکه تکه کردند و جسدش را به درختی آویزان کردند. از پس از نیم‌روز سه‌شنبه سیل تلگراف‌ها از شهرها در پشتیبانی مشروطه و مشروطه‌خواهان به تهران جاری شد. دسته‌های تفنگچی از عبدالعظیم، شمیران، شهریار و دیگر شهرهای پیرامون روانه تهران شدند. از سوی دیگر در آغاز آشوب، انجمن تبریز کار بسیار بخردانه‌ای با راهنمایی سران مجاهد ستارخان و باقر خان و دیگران انجام داد و آن فرستادن تلگراف به تهران و مجلس شورا و خود محمد علی شاه بود، دایر بر اینکه محمدعلی شاه سوگند خود به مشروطه را شکسته است و بایستی از پادشاهی برکنار شود. سران آزادی در تبریز خود در تلگراف‌خانه نشستند و به همه شهرهای رشت، قزوین ، اسپهان، یزد، شیراز، مشهد، خوی، ارومیه و ... تلگراف کردند و خواستار همداستانی مردم در این باره شدند. در پاسخ تلگراف‌های بیزاری مردم از شاهی محمدعلی شاه سرازیر شد.

نخست وزیر نظام‌السلطنه مافی

نظام‌السلطنه مافی نخست‌وزیر
آیت‌الله محمد کاظم خراسانی پشتیبان مشروطه از نجف
آیت‌الله محمد کاظم خراسانی از مشروطه می‌گوید
مشروطه‌خواهان تبریز در برابر تلگراف‌خانه یا قلب انقلاب مشروطه
چهار تن از مشروطه‌خواهان که بازار را بندآوردند در برابر دوربین همان حال را دوباره نشان دادند
امیر بهادر وزیر جنگ کشیک‌باشی مورد انزجار مردم

محمدعلی شاه ترس برش داشت و برآن شد که بی‌درنگ با مجلس آشتی کند و از آنجا که شایعه گرایش مردم به پادشاهی ظل‌السلطان پسر ناصرالدین‌شاه و عموی خود او نیز به گوشش رسیده بود، نخست دست به دامان نمایندگان روس و انگلیس شد و آنان را نیز به میانجیگری واداشت و بی‌درنگ نظام‌السلطنه مافی که پیرمردی بود را به نخست‌وزیری برگزید و کابینه تشکیل داد و آنان را واداشت که با مجلس برای آشتی به گفتگو بنشینند. در روز ۳۰ آذر قسم‌نامه مُهر شده محمدعلی شاه به مشروطه و قانون اساسی[۶۶] در مجلس خوانده شد و نظام‌السلطنه نخست‌وزیر و کابینه‌اش به مجلس شورای ملی شناسانده شد.[۶۷]

همان شش تن که در روز دوشنبه با عضدالدوله به دربار رفته بودند، دوباره روانه دربار شدند تا این بار با وزیران گفتگو کنند. درخواست مجلس بدین قراربود: ۱- برکناری امیربهادر از کشیکچی باشیگری و سعدالدوله و بیرون راندن سعدالدوله از تهران ۲- کیفر اوباشان توپخانه ۳- دویست تن سپاه نگهبان از مجلس از جوانانی که در روزهای آشوب از مجلس پاسداری کردند. ۴- برگرداندن علاءالدوله و معین‌الدوله به تهران. در این میان کار دیگر بجایی انجمن تبریز انجام داد و آن هشدار دادن به همه سردستگان آذربایجانی بود که با سربازان و نیروی سواره خود یعنی دلگرمی محمدعلی شاه بود. انجمن تلگرافی به آنها فرستاد که اگر به مجلس شورای ملی آسیب رسانند، خانه‌های آنان در آذربایجان ویران و فرزندانشان و زنانشان دستگیر خواهند شد. سرانجام این تلگراف این بود که اوباشان وابسته به دربار و ملایان جریان "مشروعه"، چادرها را در میدان توپخانه خواباندند و به دربار پناهنده شدند ولی محمدعلی شاه آنها را به میدان توپخانه برگرداند.

محمدعلی شاه سپر انداخته و بیچاره و تنها شده بود. مجلس شورای ملی به جای اینکه از رویدادها بهره‌برداری کند، بی‌درنگ محمدعلی شاه را سرنگون سازد تا ریشه آشوب در ایران برانداخته شود و از سوی دیگر دست بیگانگان استعمارگر را از ایران کوتاه کند، خود ابزار دست بیگانگان شد. در شب ۳۰ آذر ماه ۱۲۸۶ مجلس شورای ملی تلگراف کوتاهی به شهرها فرستاد:

از نیات غیورانه بلاد نهایت تشکر حاصل اختلاف مرتفع شرایط و منویات دارالشورای ملی حاصل تجدید قسم و حکمیت کلام‌الله مجید نهایت اطمینان حاصل پس مثل سابق هر کسی مشغول کار خود مرفه‌الحال باشند - دارالشورای کبری

سران آزادی در تبریز از این آشتی و پایان یافتن آشوب شادمان نشدند و تلگرافی به تهران فرستادند:

از تبریز به تهران - خدمت وکلای محترم آذربایجان ضاعف‌الله تعالی اقتدارهم دو نفر از وکلای محترم که رمز دارند در تلگراف‌خانه خیلی زود حاضر شدند زیاده بر ده دقیقه معطل نخواهد شد - انجمن ایالتی آذربایجان.

مستشارالدوله و حاجی میرزا آقا ابراهیم به تلگراف‌خانه رفتند و چندین تلگراف میان تهران و تبریز رد و بدل شد. در آخرین تلگراف مستشارالدوله به انجمن ایالتی تبریز [۶۸] خود و مردم را فریب داد که به بسته شدن مجلس و پراکنده شدن نمایندگان و رسوایی انجامید. روز دوشنبه سعدالدوله به جای بیرون رفتن از تهران به سفارت هلند رفت و آنجا بست نشست. دوباره سر و کله اوباشان در شهر دیده شد و مردم بازار را نگشادند ولی فردای آن روز آیت‌الله بهبهانی به همه انجمن‌ها که هنوز در مدرسه سپهسالار می‌بودند دستور داد که پراکنده شوند. چهارشنبه ۳ دی هفتصد تن سوار با تفنگ از ساوه به یاری مجلس شورای ملی رسیدند و پنجشنبه دسته مجاهدان قزوین به سرکردگی میرزا حسن وارد تهران شدند. انجمن‌های تهران با پیشواز رفتند و آنان را با شکوه در خیابان‌ها گرداندند و به بهارستان رسیدند. محمدعلی شاه چون با مجلس آشتی کرده بود دستور به برچیدن چادرها داد. روز پنجشنبه اوباشان و ملایان به سرکردگی شیخ فضل‌الله راهی مدرسه مروی شدند و در اتاق‌های آنجا نشستند. این بار روضه‌خوانان آغاز به بدگویی از قانون اساسی کردند و به مردم گفتند: "مردم! چند فصل از این نظامنامه مخالف با شرع اقدس است ما حاضر شده‌ایم که مجلسی تشکیل شود که نفر از روسای مجلس و چند نفر از ما در آن مجلس حاضر شده و با حضور چند نفر حکم هر کس را که ملت انتخاب کرد مذاکره نماییم و چنانکه گفته بود قبول نمایند و عیوب مجلس را رفع نمایند و چنانکه صحیح نبود ما می‌رویم در خانه‌های خود." از فردای آن روز تلگراف‌هایی به شهرهای ایران فرستادند و به نام هواداری از شرع و از مردم یاری خواستند. از شهرها تلگراف‌های بیزاری به اوباشان و ملایان به سرکردگی شیخ فضل‌الله نوری سرازیر شد. تلگراف از استرآباد به نام کلانتر چنین بود: "حاجی شیخ فضل‌الله خدا تو را و اتباع تو را به درک فرستد تا مسلمانان آسوده شوند."[۶۹]

از روز شنبه ۶ دی ۱۲۸۶ دولت سربازانی به پیرامون مدرسه مروی فرستاد و از آمد و شد جلوگیری کردند. شیخ فضل‌الله می‌خواست کار ننگین دیگری انجام دهد یعنی با انبوهی که گرد خود آورده بود به سفارت روسیه بروند و در آنجا بست بنشینند. برخی از وزیران به مدرسه رفتند و با شیخ فضل‌الله و دیگران به گفتگو نشستند که خود شیخ مردم را پراکنده سازد. در این روزهای پرآشوب آیت‌الله طباطبایی و آیت‌الله بهبهانی تلگراف‌هایی به نجف فرستاند و از کردار شیخ فضل‌الله گله کردند. از نجف پاسخ‌هایی رسید که در روزنامه‌ها چاپ شد.

حجت‌الاسلام بهبهانی و طباطبایی تلگراف ثانی واصل نوری چون مخل به آسایش و مفسد است تصرفش در امور حرامست.
محمدحسین نجل میرزا خلیل
محمد کاظم خراسانی
عبدالله مازندرانی

عضدالملک رییس ایل قاجار (اصلیت قاجاریان از مغولستان است) و شعاع‌السلطنه برادر شاه ترسیدند که پادشاهی از دست قاجاریان بیرون رود. سرانجام به دست و پای محمدعلی شاه افتادند و فرجام دشمنی‌های وی را با مجلس برای وی روشن کردند و شاه را به دلجویی از مجلس واداشتند. روز دوشنبه ۲۳ دی ماه ۱۲۸۶ در نشستی در دربار با بودن دو آیت‌الله بهبهانی و طباطبایی، احتشام‌السلطنه رییس مجلس شورای ملی و ۹ تن دیگر از نمایندگان، محمدعلی شاه در کنار آنان بر روی زمین نشست و با فروتنی به دلجویی از آنها و روزنامه‌نویسان و آزادی‌خواهان پرداخت[۷۰] و برای بار سوم به قران سوگند وفاداری به ملت و مجلس خورد.[۷۱] محمدعلی شاه نیز دستور به دستگیری اوباشان و ملایان آشوب برپاکننده داد و بسیاری از آنان بازداشت شدند و در عدلیه دادگاهی شدند و به سزای خود رسیدند و پادافره (مجازات) داده‌شدند.

سوءقصد به جان محمدعلی شاه

با به پایان رسیدن نوشتن قانون مطبوعات در روز ۷ اسفند ماه ۱۲۸۶، محمدعلی شاه دستخطی برای ابراز خرسندی خود به مجلس شورای ملی فرستاد.[۷۲] فردای آن روز، آدینه هشتم اسفند، محمدعلی شاه با کالسکه، با شکوه از دربار بیرون آمد، در جلو یک خودرو (کالسکه دودی) و پشت سر آن، کالسکه شش اسبی پادشاهی و غلامان کشیک‌خانه با امیربهادر در پیرامون آن، برای گردش روانه دوشان تپه شدند. در خیابان باغ وحش (خیابان پستخانه) زمانی که خواستند به خیابان ظل‌السلطان بپیچند، نارنجکی به زمین خورد و با آوای بلندی ترکید. دو تن کشته و چند تن زخمی شدند و شیشه‌های خودرو شکست. به محمدعلی شاه که در کالسکه شش اسبی بود گزندی نرسید. محمدعلی شاه از کالسکه پایین آمد و بیمناک خود را به خانه کالسکه‌چی که در همان نزدیکی‌ها بود رساند و پس از ساعتی که آرام گرفت، با پای پیاده به دربار بازگشت و همان روز داستان را برای آگاهی همه شهرها فرستاد. مردم تهران و دیگر شهرها خیابان‌ها را آذین بستند و شادمانی کردند که محمدعلی شاه زنده است. مجلس شورای ملی نیز تلگرافی به شهرها فرستاد:[۷۳]

بعموم انجمنهای ولایات ممالک محروسه روز جمعه بیست و پنجم بعد از ظهر اعلیحضرت اقدس همایونی خلد الله ملکه بعزم توقف دوشبه دوشان تپه از خیابان گاری‌خانه عبور می‌فرمودند در حالتی که خودشان در کالسکه تشریف داشتند ولی اتومبیل بفاصله صد قدم در جلو بود بعضی از ذوات خبیثه که هنوز معلوم نیست چه اشخاصی بوده‌اند دو نارنجک به اتومبیل انداختند چند نفر فراش و علمجات جلو مجروح و تلف شد ولی از فضل خداوند بواسطه فاصله که کالسکه داشت ابدا آسیبی بوجود مقدس و ملتزمین رکاب نرسیده ثانیا مراجعت بعمارت دولتی فرمودند عموم ملت درباری در صدد تفحص و دستگیری ذوات خبیثه و اشرار جداً هستند و انشاءالله عماً قریب دستگیر و مجازات خواهند شد و در همین روز جمعه در ساعت شش از دسته رفته یک عده از منتخبین وکلای ممالک محروسه برای عرض تشکر مراحمی که در طی دستخط مبارک روز پنجشنبه نسبت بمجلس مقدس و وکلای محترم فرموده بودند مشرف شدند و بحسن تلقی آن مجلس تشکر بپایان رسیده بود انشاءالله ملت نجیب حق‌شناس بپاس این مراحم وحالت حاضره درمنتهی درجه قوه خود در صدد رفع این گونه اشرار سعی وهمت خود را مصروف خواهند داشت.

شهربانی به هر کس که گمان بمب‌سازی می‌برد، شبانه در خانه‌اش دستگیر می‌ساخت. آزادیخواهان به نام پشتیبانی از قانون به این رفتار شهربانی ایراد می‌گرفتند. دو سه روز دیگر چهار تن از آذربایجانی‌هایی را که با گاری به سفر می‌رفتند از عبدالعظیم به تهران آوردند. نام سه تن از آنان مشهدی محمد (مشهدی محمد عمواوغلی)، مشهدی عبدالله و اکبر از مردم اسکو و یکی نیز به نام زینال از مردم قره‌داغ بود ولی هیچ یک زیر بار نارنجک‌اندازی نمی‌رفتند. روز شنبه ۱۶ اسفند ماه ۱۲۸۶ محمدعلی شاه نیز نامه گله‌آمیزی به مجلس نوشت: "... میدانم که از این سوءقصد که برای ما شده تا چه درجه خاطر وکلای صدیق و امین مشوش و پریشان است ولیکن انتظار داشته و داریم که از طرف مجلس بیشتر و زیادتر از شخص ما خودمان بر تعیین محرکین و گرفتاری مرتکبین به اولیای امور تأکید و تشدد بعمل آید تاکنون که نُه روز از این مقدمه گذشته اثری و اصلی ظاهر نشده است بیم آن داریم که مرور ایام و لیالی اهمیت قضیه را در انظار و افکار منسی داشته اقدامات جدی را که می‌بایست خیلی بیشتر از اینها در این موقع بمقام بروز آید بکلی سست و بالمال بالمره مسکوت عنه بگذارد اینست بالضروره خاطر وکلای ملت را آگاه می‌داریم ما نه محض محافظت وجود خودمان که نگهبانمان فضل خداوند متعال است بلکه برای استقرار امنیت و بجهت آسایش یک مملکت بزرگ اسلام ناگزیریم که اگر تا چند روز دیگر هم اثری در تعیین محرکین و دستگیری مرتکبین ظاهر نشود لابد بعضی اقدامات مجدانه بعمل خواهد آمد که خیانت مجرمین هویدا و اغراض مغرضین آشکار و پیدا شود...."

در همین روز، شنبه ۱۶ اسفند ماه هنگامی که قوام‌الملک حکمران فارس با گروهی در باغ دیوان‌خانه بود ناگهان جوانی نزدیک وی شد و چهار تیر به وی زد و سپس خود را کُشت. در جیب این جوان کاغذی بدست آمد که روی آن نوشته شده بود: "نعمت‌الله بروجردی نمره ۱۹ قاتل نصرت‌الدوله پسر قوام‌الملک شیرازی" در همین روز تلگرافی از فارس به مجلس شورای ملی رسید که[۷۴]: هر قدر از شرارت معتمد دیوان و انجمن اسلامی و حاجی سید عبدالحسین عرض کردیم فایده حاصل نشد امروز که روز شنبه است نعمت‌الله نام آدم معتمد دیوان بضرب گلوله شش لول کار قوام‌الملک را ساخت هر گاه این اشخاص بسزای خود نرسند علاوه بر اینکه معتمد دیوان و غیره کشته خواهند شد فساد بزرگی در شیراز احداث خواهد شد و نعمت الله هم فعلا دستگیر و محبوس است.

در آیین سوگواری قوام کشتار دیگری رخ‌داد که تلگراف از شیراز به وزارت داخله گویای آن است[۷۵]: "... و دیروز در مجلس ختم قوام‌الملک آقا سید احمد معین الاسلام دشتکی به سالارالسلطان شلیک نموده اما بران سالارالسلطان گرفته و دو تیر هم به آقا شیخ محمد باقر خورده دو نفر را هم زمان فرار زده از قرار معلوم سید را هم مردم کشته‌اند و بعد جمعیت بطرف ارک رو آورده و معتمد دیوان را که قاتل میدانند خواستند گویا می‌خواهند فساد نمایند..."

۹ فروردین ۱۲۸۷ احتشام‌السلطنه از ریاست مجلس شورای ملی کناره‌گرفت و ممتازالدوله به جای وی برگزیده شد. از سوی دیگر محمدعلی شاه به شهربانی برای پیداکردن نارنجک‌اندازان سخت گرفته بود تا اینکه ۱۹ فروردین به هنگام نیم‌شب به خانه چهارتن از کارکنان چراغ گاز ریختند و حیدر عمواغلی و همدستانش را به شهربانی و روز پسین برای بازپرسی به کاخ گلستان که محمدعلی شاه در آن زندگی می‌کرد بردند. انجمن‌های تهران برآشفتند و این کار را شکستن قانون اساسی مشروطه خواندند زیرا که آنها می‌باید جزای قانونی ببینند نه دوباره بر اساس شریعت. از فردای آن روز شورش‌ها بزرگتر شد و انجمن‌ها در مدرسه سپهسالار گردآمدند و آشکار شد که محمدعلی شاه به حکمران تهران نوشته، و حکمران به شهربانی دستور داده است که بدون آگاهی وزیر عدلیه و وزیر داخله، این چهار تن را برای بازپرسی به کاخ بیاورند. فشارها آنقدر زیاد شد که محمدعلی شاه وادار شد که دستور دهد که دستگیر شدگان را به عدلیه بردند و این پیروزی بزرگی برای انجمن‌ها به شمار رفت. محمدعلی شاه بسیار آزرده شد و در همین روزها بود که با لیاخوف و نمایندگان روس به گفتگو پرداخت و برنامه بمباران مجلس را ریختند.

کشتار روسیه در آذربایجان

ممتازالسلطنه سومین رییس مجلس شورای ملی

در این میان دو کاپیتن روس بی آنکه به گمرک ایران آگاهی دهند با شش سوار روس از مرز گذشته و چندین کیلومتر وارد خاک ایران شدند و دو تن از ایل قوجه بیگلو را کشتند. دسته‌ای از این ایل که در نزدیکی بازار بیله بودند از کشته شدن کسان خود آگاه شدند و در درگیری با روس‌ها، دو تن از آنان کشته شدند. پاسداران روس به بیله تاختند و ۳۷ تن را کشتند و گمرک‌خانه و ۱۳۵ خانه را آتش زدند و سراسر دهات پیرامون را تاراج کردند. چهار روز پس از آن دوباره به خاک ایران یورش آوردند و در دهات "زرگر" ۱۷ تن را کشتند و ۲۷۰ خانه را آتش زدند. سپس به "شیرین سو" تاختند و ۲۰ تن را هم در آنجا کشتند. سه روز دیگر به "جواد کندی" ریختند و پس از تاراج و کشتار، ۷۵ خانه را آتش زدند.[۷۶] دولت این کشتارها و چپاول را از نمایندگان پنهان کرد و نیروی نظامی برای آذربایجان نفرستاد زیرا که در کشیدن نقشه برای بمباران مجلس بودند. این میوه قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس[۷۷] و روی آوردن محمدعلی شاه به روسیه بود. روس‌ها سپاه خود را در مرز با ایران نگاه داشتند.

محمدعلی شاه کوشش داشت که آذربایجان که از ستون‌های مشروطه به شمار می‌آمد را در ناآرامی و فشار نگاه دارد. برای رسیدن به این هدف شوم، در آن زمان حاجی محتشم‌السلطنه از هواداران خودکامگی دربار، حکمران ارومیه بود و مخبرالسلطنه نیز به والی‌گری تبریز برگزیده شد. رحیم خان که از اشرار و در زندان بود را محمدعلی شاه با نیرنگ از زندان آزاد ساخت و رحیم خان با چاپلوسی در شمار مشروطه‌خواهان درآمد. از آنجا که ایل شاهسون در سرکوب و جلوگیری از پیشرفت سربازان روسیه دلیری‌های بسیار کرده بود، مخبرالسلطنه، انجمن تبریز را فریب داد و رحیم خان با هشتصد تفنگ و دو توپ و هیجده هزار تومان پول روانه قراه‌داغ شد که نیروی سرباز و سواره گردآورد و آنجا ماند تا اینکه با دستور محمدعلی شاه به تبریز آمد و انجمن تبریز را ویران ساخت. نیرنگ دیگر محمدعلی شاه، فرستادن حاجی میرزا امام جمعه و مجتهد همدست شیخ فضل‌الله نوری در پدیدآوردن بست نشینی عبدالعظیم بدون آگاهی تبریزیان به آن دیار بود. آمدن امام جمعه و مجتهد بدخواهان مشروطه را گستاخ‌تر کرد. محتشم‌السلطنه به جای آنکه از همان مردم شهر و روستا و سرباز و سواره سپاهی بسازد و تاراج‌گران کُرد را دور کند با بی‌شرمی تلگرافی به تبریز فرستاد که "دولت و ملت که نتواند پنجهزار نفر را در سر حد خود برای حفظ رعیت خودش تدارک کند باید این روزها را ببیند."

نخست‌وزیر احمد مشیرالسلطنه و بمباران مجلس شورای ملی

مشیرالسلطنه نخست‌وزیر
محمدعلی شاه، لیاخوف و نخست‌وزیر و دیگران پیش از بمباران مجلس
میرزاجهانگیرخان مدیر روزنامه صوراسرافیل
ملک‌المتکلمین

نظام‌السلطنه مافی دریافت که با دشمنی‌های محمدعلی شاه با مشروطه و مجلس شورای ملی کاری نمی‌تواند از پیش ببرد بنابراین از نخست‌وزیری کناره‌گیری کرد. محمدعلی شاه پس از او مشیرالسلطنه را به نخست‌وزیری برگزید.[۷۸]

تدارک بمباران مجلس شورای ملی

روز شنبه نهم خرداد نشست بزرگی در خانه عضدالملک رییس ایل قاجار برپا شد و شاهزادگان و قاجاریانی مانند امیراعظم، علاءالدوله، معین‌الدوله، سردار منصور و جلال‌الدوله (پسر ظل‌السلطان) که تکانی خورده و از خواب گران خود بیدار شده بودند به گفتگو نشستند. در این نشست گفته شد که تا زمانی که شاه با مجلس همدل نشود و درباریانی که بدخواه مشروطه هستند و پیوسته محمدعلی شاه را علیه مجلس و مشروطه بر می‌انگیزند، از دربار دور نشوند، از خانه عضدالملک بیرون نخواهند رفت.[۷۹] روز سه‌شنبه ۱۲ خرداد عضدالملک و مشیرالدوله نخست‌وزیر به نزد محمدعلی شاه رفتند و درخواست شاهزادگان و قاجاریان را که بیرون کردن امیربهادر و شاپشال و چند تن دیگر از دربار بود به آگاهی رساندند. محمدعلی شاه همه این کوشش‌ها را توطئه‌ای از سوی عمویش ظل‌السلطان می دید که او می‌خواهد شاه بشود. محمدعلی شاه که نقشه آخرین گام‌های برنامه خود با روسیه برای برانداختن مجلس شورای ملی را می‌کشید با این درخواست‌ها در اراده خود استوارتر شد و برای پرده‌پوشی از اندیشه‌های شومی که داشت، درخواست را پذیرفت و مشیرالسلطنه با فرمان محمدعلی شاه آگاهی‌نامه‌ای با مُهر خود بیرون داد:

این بنده مشیرالسلطنه که رییس‌الوزرا هستم در خدمت حضرت اشرف آقای عضدالملک مدظله‌العالی و سرکار والا نیرالدوله شرفیاب خاکپای جواهرآسای مبارک همایونی ارواحنا فداه شده مطالب دولت‌خواهانه امرا و وزرا و اعیان و عموم ملت را معروض داشته، مستدعیات راجع به تصفیه دربار در حضور همایونی مقبول افتاد و اشخاص مفصله ذیل را: امیربهادر جنگ، شاپشال، علی بک، موقرالسلطنه، امین‌الملک و مفاخرالملک از دربار معدلت مدار تبعید و از نوکری معزول فرموده و امیدواریم بعد از رفع این سوانح کلیه امور مملکتی اصلاح شود.

این آخرین فریب‌کاری محمدعلی شاه بود. نیمه شب همان روز امیربهادر با بیست تن غلامان تفنگدار به زرگنده رفتند و در سفارت روسیه بست نشستند. روز پنج‌شنبه ۱۱ خرداد محمدعلی شاه از کاخ گلستان به پادگان باغشاه رفت و در آنجا ماند. سربازان سیلاخوری ساعت هشت و نه روز عربده‌کشان به خیابان‌ها ریخته و هر کسی را که در سر راهشان بود کتک زدند و لخت کردند. پشت سر آنان دو فوج قزاق سوار، تفنگ بر دست، با یک توپ که به همراه خود می‌کشیدند، به سوی مجلس شورای ملی تاختند. در همان هنگام یک تیپ قزاق پیاده در میدان توپخانه جای گرفت. مردم تهران هراسان شدند و می‌پنداشتند که جنگ شده است. در گرماگرم این آشفتگی، ناگهان کالسکه شش اسبه شاهی از درالماسی بیرون تاخت و محمدعلی شاه با لیاخوف و شاپشال با شمشیرهای بیرون کشیده در چپ و راست و سواران قزاق در پس و پیش روانه توپخانه شد. به میدان توپخانه که رسیدند به دست چپ پیچیدند و به خیابان فرمانفرما (خیابان سپه) و از آنجا به قزاقخانه (جای وزارت خارجه و باغ ملی) وارد شدند و قزاقان برایشان "سلام نظامی" نواختند ولی در آنجا درنگ نکردند و به سوی باغشاه روانه شدند. ابزار جنگی بسیاری نیز به باغشاه جا به جا شد. آشکار بود که نقشه هراسناکی در پیش است و محمدعلی شاه آخرین زور خود را در برانداختن مجلس بکار برده و به همه سوگندهای خود پشت پا زده است. پس از نیم‌روز محمدعلی شاه از باغشاه دستخطی بیرون داد بدینسان:

جناب اشرف مشیرالسطنه چون هوای تهران گرم و تحملش بر ما سخت بود از این رو به باغشاه حرکت فرمودیم
پنجشنبه ۴ جمادی‌الاولی عمارت باغشاه


همان روز به دستور محمدعلی شاه سیم‌های تلگراف را بریدند تا شهرهای دیگر از آنچه که در تهران می‌گذرد آگاهی نیابند. شامگاه امیربهادر از سفارت روسیه بیرون آمد و به باغشاه رفت و رشته براندازی مجلس را به دست‌گرفت. روز یکشنبه ۱۴ خرداد عضدالملک به همراه جلال‌الدوله (پسر ظل‌السلطان) و علاءالدوله و سردار منصور به باغشاه رفتند. به هنگام بیرون آمدن از باغشاه سه تن را دستگیر کردند و هر چه عضدالملک میانجیگری کرد، سودی نداشت. روز پسین هر سه را راهی مازندران کردند. در همین روز مشیرالسلطنه کابینه خود را سرانجام به مجلس شورای ملی شناساند.[۸۰] دوشنبه دستخطی از محمدعلی شاه با فرنام "راه نجات و امیدواری" که می‌باید برآن "آگهی جنگ" با مجلس شورای ملی و مشروطه نام نهاد در تهران پخش شد.[۸۱] در این میان مخبرالدوله با دادن پول هنگفتی به محمدعلی شاه کنترل تلگراف‌خانه را که در دست سردار منصور بود به دست آورد. سیم‌های تلگراف را که پاره کرده بودند دوباره بسته شدند و "آگهی جنگ محمدعلی شاه" را به همه جای ایران پخش کردند. باز هم نمایندگان مجلس درنیافتند که دنبال کارهای محمدعلی شاه به کجا خواهد کشید. همان روز دوشنبه آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی تلگرافی به تبریز نوشتند و به مردم آگاهی دادند که "انهدام اساس مشروطیت و مجلس قریب وقوع" ولی از آنجا که تلگراف‌خانه در دست محمدعلی شاه بود، تلگراف را به دست دو مشروطه‌خواه گیلانی دادند و آنان با شتاب روانه شدند و در درازای یک روز تلگراف را به قزوین رساندند.[۸۲] نوزدهم خرداد انجمن‌های تهران به تلاش و جنبش افتادند و به مدرسه سپهسالار آمدند. بیشتر انجمن‌ها با ابزار جنگ وارد می‌شدند. انبوه مردم مدرسه و بهارستان را پرکرده بودند و سخن از شکسته شدن قانون اساسی می‌گفتند و از محمدعلی شاه خرده می‌گرفتند. روز ۲۲ خرداد ۱۲۸۶ غلامرضا خان سرهنگ قزاقخانه از سوی شاه پیامی به مجلس آورد: "گردآمدن انجمن‌ها در مدرسه و بهارستان نیکی نمی‌دارد به ویژه که پاره جوانان افزار جنگ همراه می‌دارند آنان پراکنده شوند تا ما خودمان با مجلس گفتگو را دنبال نموده به پایان رسانیم" در هنگام خواندن این پیام به دستور محمدعلی شاه توپ‌ها در دروازه‌های دوشان تپه و شمیران گذاشته شد. این پیام و کارگذاشتن توپ‌ها سبب شگفتی شد و آیت‌الله بهبهانی، آیت‌الله طباطبایی، تقی‌زاده، ممتازالدوله، مستشارالدوله و دیگران به مدرسه شتافتند و از مردم درخواست کردند که پراکنده شوند. مردم نپذیرفتند و غوغایی برپاکردند. به هر راهی بود آنها مردم را به خانه‌هایشان بازگرداندند. تنها چند تن از هر انجمن برای نگهداری ابزار جنگ در آنجا ماندند.

لیاخوف و کارکنان سفارت روسیه گفتگوها را دنبال می‌کردند و لیاخوف گزارش‌های محرمانه را به سن پترسبورگ و تفلیس (کانون لشکری قفقاز) می‌فرستاد. لیاخوف در گزارش خود به روسیه به تاریخ ۹ ژوئن ۱۹۰۸ نوشت "... چون از باغشاه برگشتیم من و مترجمان همانشب در سفارت ترتیبی به جهت معامله آینده با آشیانه دزدان که در این شهر با طنطنه عظیم مجلس نامیده می‌شود معین نمودیم در این ترتیب که یک اساسی است از برای اجرای کارهای آینده که تا دم آخر باید مجلس و طرفداران او را بکلی غافل کرده و به سفارت نیز نباید گذاشت خبری معلوم شود تا یک دفعه کار را به مخالفت کشانده و به استعمال قوه مرتبه عسکریه آشیانه دزدان و رشوه‌خواران را خراب و حامیانش را که مقاومت و ممانعت کنند بکشیم و آنها را هم که زنده ماندند در عدلیه محکوم و با جزاهای بسیار سخت مجازات دهیم..." [۸۳] در گزارش محرمانه دیگر لیاخوف که به تاریخ ۱۳ ژوئن ۱۹۰۸ برابر با ۲۳ خرداد ۱۲۸۶ می‌نویسد: "... تا دقیقه آخر یعنی حاضر شدن کلیه ترتیبات بطور دوستانه با مجلس رفتار نمودن و چنین وانمود کردنکه شاه با مجلس صلح کند و هم‌چنین داخل مکالمه صلح شدن شاه با مجلس..." [۸۴]

مجلس شورای ملی انجمن‌ها را پراکندند و امید داشتند که محمدعلی شاه از خشم و تندی خود بکاهد ولی محمدعلی شاه گستاخ‌تر شد و خواستار به دست او سپردن و یا بیرون کردن از ایران هشت تن از مردان به نام و سران آزادی‌خواهی شد، میرزا جهانگیر مدیر روزنامه صوراسرافیل، سید محمد رضای شیرازی مدیر روزنامه مساوات، ملک‌التمکلمین، سید جمال واعظ، میرزا داود خان، بهاءالوعظین، و دو تن دیگر که شاید سلطان‌العلما مدیر روزنامه روح‌القدس و قاضی ارداقی بوده باشند. مجلس این درخواست محمدعلی شاه را نادیده گرفت و آیت‌الله بهبهانی پاسخ داد:"ما اگر این درخواست دربار را بپذیریم هر زمان درخواست دیگری خواهند کرد." و مجلس پایدار ماند. تبریزیان در روز ۱۸ خرداد ۱۲۸۶ بدون آگاهی مانده بودند تا اینکه تلگراف "آگهی جنگ محمدعلی شاه" به دستشان رسید و دریافتند که تهران در وضع وخیمی بسر می‌برد. آذربایجانی‌ها پیمان بستند که به تهران بروند و از مشروطه و مجلس شورای ملی نگهداری کنند ولی تبریزیان نمی‌دانستند که سفارت روس و لیاخوف دست اندر کاران این نقشه هولناک هستند در همین روز آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی تلگرافی به شاه فرستادند که:" صدمه‌ای که از این مخالفت‌ها خدا نکرده ملحوظست جزء اعظم متوجه به خانواده سلطنت است."

کمیسیون رفع اختلاف

انجمن ایالتی آذربایجان چاره را در ابراز بیزاری به پادشاهی محمدعلی شاه مانند چند ماه پیش دید و تلگرافی در روز ۲۰ خرداد ۱۲۸۶ به انجمن‌های شیراز و خراسان و اسپهان و کرمان فرستاد: "رفتار و حرکات مخالفانه و خائنانه این شخص خائن دولت و ملت و وطن مسبوق شاه بلادرنگ به اقدامات مادی و معنوی موثره قیام نمایند که دارالشورای و مبعوثین محترم ملت در خطر مهاجمات خائنین موقع غیرت و فتوت است که از برکت یک قوه متحده ملی عموم ملت ایران را از شر و فساد خائنین مستخلص نموده و به سعادت ابدی نایل شویم." دستآورد این تلگراف سیل نامه‌ها و آواز بیزاری از پادشاهی محمدعلی شاه بود. رشت و تبریز به پاخاستند. روز ۲۱ خرداد انجمن تبریز تلگرافی برای علما به نجف فرستاد: "شاه نقض قسم قرآن مجید و مخالفت مجلس در صدد تخریب اساس مقدس مشروطیت ملت آذربایجان با تغذیه جان و مال در مدافعه حاضر و منتظر امر مبارک آقایان هستیم." از گوشه و کنار ایران علیه پادشاهی محمدعلی شاه تلگراف‌های بسیاری به تهران رسید ولی در مجلس شورای ملی خوانده نشد و به هیچ یک نیز پاسخ داده نشد. مجلس یک کمیسیون "رفع اختلاف" تشکیل داده بود که با لایحه‌ای که مجلس نوشت و با خامه (قلم) مستشارالدوله بر روی کاغذ آمده بود، شاه را دوباره به دربار بازگردانند. از ۲۳ خرداد در تهران آرامش بود و بازار بسته بود. قزاقان در شهر می‌گشتند و تفنگ‌ها و ابزار جنگی را از مردم می‌گرفتند. در این میان نیز توپ‌های قزاق‌خانه را بیرون آوردند و به باغشاه فرستادند و از ذخیره نظامی، تفنگ و فشنگ و رخت به سربازان و سواران بخشیدند. ۲۵ خرداد میرزا سلیمان خان رییس "انجمن برادران دروازه قزوین" که مستوفی لشگر و دستیار وزیر جنگ نیز بود را دستگیر کردند و به باغشاه بردند و در آنجا زنجیر به گردنش انداختند. او نخستین کسی از آزادی‌خواهان بود که دستگیر شد.

۲۶ خرداد پس از دیدار هیات رفع اختلاف با محمدعلی شاه و دادن لایحه به وی، محمدعلی شاه لایحه[۸۵] را گرفت و هیات را برگرداند و گفت که جواب آن را در چند روز آینده خواهد داد. پس از رفتن هیات محمدعلی شاه وزیران را به باغشاه خواست و با خشم بسیار چنین گفت:

« این کشور را پدران من با شمشیر گشادند. من نیز پسر همان پدرانم و کشور را دوباره با شمشیر خواهم گشاد. چنان که انجمن‌ها مرا از پادشاهی بر می‌دارند من نیز خود را پادشاه نمی‌شناسم تا دوباره تاج و تخت را بدست آورم. »


این هفته را باید "هفته زبونی مجلس شورای ملی" نام نهاد. مجلس همه نشان‌های درگیری سخت با محمدعلی شاه را پرده‌پوشی کرد و به روی خود نیاورد و سستی کرد. از روز ۲۹ خرداد دوباره انجمن‌ها را به گرد آمدن در مدرسه سپهسالار خواندند و انبوه مردم آمدند ولی هیچ یک ابزار جنگی نیاوردند. برخی از نمایندگان خیانت کردند و می‌گفتند "آن هشت نفر از ایران بیرون روند و خشم شاه فرونشیند". برخی دیگر چون تقی زاده که رییس انجمن آذربایجان بود و پشتگرمی به دلیری آذربایجانیان داشت جنگ می‌خواستند. هیچ کس باور نداشت که سربازان و قزاقان از لیاخوف فرمانبرداری کنند و با مجلس بجنگند.

بمباران مجلس شورای ملی روز ۲ تیر ۱۲۸۶

لیاخوف با سفیر روسیه در ساختمان سفارت در تهران در هم کوبیدن مجلس را برنامه‌ریزی می‌کنند
سیدجمال‌الدین افجه‌ای ناآگاهانه سبب آغاز تیراندازی در برابر مجلس شد
به دستور محمدعلی شاه لیاخوف روسی ساختمان مجلس شورای ملی را به توپ می بندد
ساختمان ویران شده مجلس شورای ملی
ساختمان در هم‌کوفته مجلس شورای ملی

روز سه‌شنبه دوم تیر ماه ۱۲۸۷ کشمکش دو ساله آزادی‌خواهی و خودکامگی در این روز به جنگ و خونریزی بدل شد و مشروطه و مجلس پس از دو سال ایستادگی از پای درآمد. روز سه‌شنبه با برآمدن آفتاب قزاقان و سربازان گرد مجلس و مسجد سپهسالار را گرفتند و راه‌ها و خیابان‌ها را بستند. مامانتوف آگاهی‌نویس روس که در این زمان در تهران می‌زیست چنین می‌نویسد:

در ساعت هشت شب محمدعلی شاه لیاخوف را به باغشاه خواسته دستور کار فردا را داد. لیاخوف به خانه خود در نزدیکی قزاقخانه بازگشت و برنامه یورش به مجلس را با سرکردگان روسی قزاقخانه در میان نهاد.

بامدادان ساعت پنج میرپنجه علی آقا با دسته قزاقان خود (۱۲۰ تن) مدرسه سپهسالار را فراگرفتند (اشغال کردند). سوارانی که فرمانده‌شان میرپنجه قاسم آقا بود دسته دسته شدند و خیابان‌های پیرامون مجلس را فراگرفتند تا انبوه شدن مردم جلوگیری کنند. پس از چند دقیقه یک دسته از مشروطه‌خواهان از مدرسه بیرون ریختند و با فشار خود قزاقان را از پهنه مدرسه بیرون کردند و در را بستند ولی پشت در مدرسه قزاقان ردیف ایستادند. لیاخوف از این شکست آگاه شد و فرمان داد دسته‌های دیگر قزاق که ۲۵۰ سواره و ۲۵ پیاده و ۴ توپ بود به سوی مجلس شورای ملی روانه شدند و ساعت ۷ در برابر مجلس رسیدند. لیاخوف پیرامون مجلس را بازدید کرد و دستور داد که چهار توپ آتشبار یکی در خیابان دروازه دولت، دیگری در خیابان روبروی آن، سومی و چهارمی در خیابان شاه‌آباد گزارده شوند و دهانه توپ‌ها به سوی مجلس شورای ملی گردانده شود. گرداگرد هر توپی دسته قزاق از سواره و پیاده جای گرفتند. بیش از دو هزار تن سرباز قزاق پیرامون مجلس بودند افزون بر آن یک فوج سربازان سیلاخوری همراه قزاقان بودند که لیاخوف آنان را به نگهداری از درهای شرقی مسجد سپهسالار و مجلس و آن نزدیکی‌ها گمارده بود. قزاقان و سربازان پروانه نمی‌دادند که کسی از مجلس بیرون رود یا به مجلس وارد شود. آیت‌الله بهبهانی (به همراه هواخواهان و خویشان)، آیت‌الله طباطبایی (به همراه هواخواهان و نزدیکان)، حاجی امام جمعه خویی، حاجی میرزا ابراهیم آقا، مستشارالدوله، ممتازالدوله، میرزا محمد صادق طباطبایی و حکیم‌الملک زودتر به مجلس آمده بودند. از سوی دیگر میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل، ملک‌المتکلمین و قاضی ارداقی که ترس جان خود را داشتند به مجلس پناهنده شده بودند. بیشتر نمایندگان مجلس بی‌غیرتی کردند و به مجلس نیامدند ولی مردم دسته دسته به پشتیبانی مجلس به سوی مجلس می‌آمدند. آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی کوشش می‌کردند که از جنگ و خونریزی جلوگیری کنند. آیت‌الله بهبهانی کسی را به نزد قاسم آقا فرستاد و وی را به نزد خود فراخواند. روشن نشد که پیام به قاسم آقا داده شد یا نه. به آزادی‌خواهان پیوسته گوشزد می‌شد که پیشدستی در تیراندازی به افسران روس نکنند. هر دو سو آماده برای جنگ ایستاده بودند. در آن میان سید جمال‌الدین افجه‌ای آن پیرمرد غیرتمند، سوار الاغی از خانه خود در پامنار بیرون آمد و با گروه انبوهی از مردم آهنگ مجلس شورای ملی را کردند، سید جمال‌الدین از کوچه مسجد سراج‌الملک و از تخت بربریها به خیابان پست‌خانه در آمد و از آنجا خود را به جلوی خانه ظل‌السلطان رسانده بود. افسران روسی به آنها "ایست" دادند ولی چون دیدند که گوش نمی‌دهد برای ترساندن دهانه توپی را به سوی آنان برگرداندند و آتش کردند. این توپ هوایی بود و کسی را زخمی نکرد ولی از آوای توپ الاغ افجه‌ای به زانو درآمد و او از روی الاغ بر زمین افتاد و مردم بهم ریختند. در آن هنگام یک افسر روسی تپانچه خود را درآورده و یک تیر هوایی شلیک کرد و این نشان جنگ شد و قزاقان ناگهان شلیک کردند و آزادی‌خواهان نیز پاسخ دادند و خونریزی آغاز شد و هنگامه شگفتی برخاست. تیراندازان زبردست مجلس و انجمن آذربایجان بسیاری از قزاقانی که سنگر نداشتند را از پا درآوردند. یک افسر روسی که خونسرد در آنجا ایستاده بود با توپ به شلیک پرداخت. اسب‌های توپخانه که بار گلوله و قورخانه بر پشت داشتند و زیر درختان[۸۶] ایستاده بودند، رَم کردند و میان میدان بهارستان کشته شدند. در گام نخست، پیروزی از آن آزادی‌خواهان بود، تا آنجا که می‌خواستند که توپی را به سوی مجلس بکشند. لیاخوف که از رویداد بهارستان آگاه شده بود شتابزده خود را به میدان رسانید و فرمان داد همه توپ‌ها از چپ و راست مجلس را گلوله باران کنند. افزون بر آن لیاخوف کسانی را فرستاد که از باغشاه توپ‌های بیشتری بیاورند.

یک ساعت از جنگ گذشته بود و آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی و دیگران که در مجلس بودند که هیچگاه جنگ ندیده بودند، ترس برشان داشته بود. مستشارالدوله می‌گوید دیوار پشت مجلس را که پیشتر زمان شکافته بودیم، دوباره شکافتیم و آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی و امام جمعه و دیگران و انبوهی دیگر از مردم که در مجلس بودند همه را بیرون فرستادیم. زمانی کوتاه پس از آن آنها که در امن بودند گفتند شما هم بیایید تا راه چاره‌ای بیابیم و راهی باغ پارک مانند خانه امین‌الدوله شدیم. مجلس خالی شد و آزادی‌خواهانی که از مناره‌های مسجد سپهسالار می‌جنگیدند، دیدند که همه از پشت مجلس بیرون رفته‌اند، دیگر توان ایستادگی نداشتند و جنگ از سوی مجلس شورای ملی پایان یافت. ولی انجمن آذربایجان و میرزا صالح خان و همیارانش دلیرانه می‌جنگیدند. بدین روی لیاخوف دستور داد که توپ‌ها را از خیابان شاه‌آباد به میدان بهارستان بکِشند و دهانه توپ‌ها به سوی انجمن و خانه‌های بانو عظمی بگردانند. دسته‌ای از قزاق‌ها را نیز بر روی بام قزاق‌خانه برای جنگ فرستاد. آتشبارهای لیاخوف پیوسته به مجلس و انجمن شلیک می‌کردند تا اینکه نیم ساعت به نیم‌روز انجمن آذربایجان و دستگاه میرزا صالح خاموش شد و جنگ پس از چهار ساعت پایان یافت. با وجود این ساعت‌ها توپ‌ها هم‌چنان بر پهنه انجمن و خانه‌های بانو عظمی و ظل‌السلطان می‌باریدند. پس از ویران ساختن نوبت به چپاول رسید. سربازان سیلاخوری و دسته‌های قزاق به مجلس شورای ملی ریختند و هر چه یافتند، به تاراج بردند. خانه ظل‌السلطان و بانو عظمی و انجمن آذربایجان و انجمن مظفریه هم به همین سرنوشت دچار شدند و سربازان حتی درها و پنجره‌ها را کَندند و بردند.

دستگیری‌ها و به غُل و زنجیر کشیدن‌ها

امین‌الدوله پیوسته گلایه می‌کرد که دیوار خانه اش را خراب کرده‌اند. سپس به قزاقخانه تلفن کرد که آقایان آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی و دیگران در خانه او هستند و خود گفت که به خانه نیرالدوله می‌رود. مستشارالدوله می‌گوید در گرما گرم این سرگردانی‌ها در پارک باز شد و دسته انبوهی از سرباز و نوکر و جلودار و مردم بدرون ریختند و سربازان با ششلول آغاز به شلیک کردند. سربازان به سر آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی و امام جمعه خویی ریختند و با مشت و سیلی و قنداق تفنگ این سه پیر مرد را تا آستانه کشتن کتک زدند. پس از آن نوبت کندن ریش‌های آنان رسید که دسته دسته می‌کندند و دور می‌انداختند. بسیاری دیگر زخمی شده بودند و خون از سر یا گردن و بدنشان روان بود. در همین هنگامه دلگداز حاج میرزا ابراهیم آقا را کشتند. کوتاه اینکه قزاقان آقایان را همراه خود بردند بیرون از خانه، قاسم آقا فریاد زد که "اینان را برای چه گرفته‌اید؟ عغلیحضرت که اینان را نخواسته‌اند. قاسم آقا در خانه‌ای را زد و خواست آقایان را به درون ببرد ولی راهشان ندادند. در دوم را زدند، باز هم راهشان ندادند. در خانه سوم را که زدند، چند زنی بیرون آمدند و هر چه از دهنشان درآمد به قاسم آقا گفتند که "ای نامسلمانان! اینان پیشوای دین ما هستند! نمایندگان مجلس ما هستند! چه کرده بودند که آنها را به این حال انداخته‌اید؟ زنان آب آوردند و دست و پای آقایان را شستند. نان و چایی آوردند. سرانجام قاسم آقا وادار شد که آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی و مستشارالدوله و دیگران را به باغشاه ببرد. در جلوی باغشاه انبوهی قزاق و سربازان سیلاخوری و توپچیان و نان‌خواران دربار گردآمده بود و هر یک از آزادی‌خواهان را که به باغشاه می‌آوردند نخست اینان با فحش و مشت و لگد به پیش‌باز می‌آمدند. آقایان همین که از درشکه پیاده شدند گریبانشان به دست سد تن افتاد تا اینکه حشمت‌الدوله به یاری آنان شتافت و آنان را به داخل باغشاه آورد. در آنجا هر یک از دستگیرشدگان را به گوشه‌ای بردند و به زنجیر کشیدند.

گروه دیگر میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل و ملک‌المتکلمین و قاضی ارداغی و برادرش میرزا اکبر خان اردغی و آقا محمد علی پسر ملک سرنوشت اندوه‌آور دیگری داشتند. اینان در پارک امین‌الدوله به یک بالاخانه برده شدند ولی امین‌الدوله با نیرنگ آنها را از خانه اش بیرون کرد و در را بست. همگی به خانه سید حسن مدیر روزنامه حبل‌المتین رفتند و برنامه داشتند که تا غروب آفتاب در آنجا بمانند و سپس روانه عبدالعظیم شوند. کوته زمانی نگذشته بود که قزاقان به در خانه سید حسن ریختند و همگی را دستگیر کردند و به باغشاه بردند و زنجیر به گردنشان انداختند.

ممتازالدوله و حکیم‌الملک با آقایان آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی تا پارک امین‌الدوله همراه بودند. پس از آنکه قزاق‌ها به خانه امین الدوله یورش بردند این دو خود را زیر درختان تاک (مو) پنهان کردند و به دستیاری نوکران امین‌الدوله که با نوکر ممتازالدوله دوستی داشت خود را به اتاق او رساندند و تا شب در آنجا ماندند. در سیاهی شب، ممتازالدوله و حکیم‌الملک به سفارت فرانسه گریختند و پس از چندی روانه اروپا شدند. سید جمال‌الدین افجه‌ای زمانی پنهان در خانه همسایه‌ای می‌زیست و پس از بیرون آمدن با دستور محمدعلی شاه وادار به بیرون رفتن از تهران شد. تقی‌زاده و سیدعبدالرحیم خلخالی دستیار مدیر مساوات، امیر حشمت و میرزا علی اکبر خان دهخدا نویسنده گفتارها در روزنامه صوراسرافیل، رویهم رفته شش تن، به سفارت انگلیس در تهران پناهنده شدند.

آنانی که در راه مشروطه در روز دوم تیر دلاورانه جنگیدند مردانی چون ابوالفتح‌زاده (اسدالله خان) با دو برادر خود، حسن خان پولادی و منشی‌زاده هر دو از کارکنان دفتری قزاق‌خانه، حاجب‌السلطان و اسماعیل خان سرابی هر دو از تفنگداران مظفرالدین شاهی، حامدالملک، سید عبدالرزاق، اسدالله خان خواهرزاده میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل، شجاع لشکر خلخالی، مسیب خان از آذربایجان، سلطان العلمای خراسانی مدیر روزنامه صوراسرافیل، میرزا صالح خان وزیر اکرم (با دلیری‌هایش بیش از ده قزاق را کشت). یادشان گرامی!

کسانی که علیه مشروطه توطئه می‌کردند چون شیخ محمد ورامینی و سید محمد یزدی از سرکردگان آشوب میدان توپخانه و سه تن دیگر که با دستور عدلیه در زندان بودند، با دستور محمدعلی شاه آزاد شدند و خلعت گرفتند. هم‌چنین محمدعلی شاه برای دیگر دشمنان مشروطه چون صنیع حضرت و یارانش که در کلات بسر می‌بردند تلگراف فرستاد و آنها را بازگرداند.

کشتن جانگداز میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل

محمدعلی شاه پافشاری داشت که بی‌درنگ میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل و ملک‌المتکلمین را نابود کند. به همین روی همان روز دوم تیر که آنان را به باغشاه بردند کنار فواره نگاه داشتند. بدون بازپرسی و خواندن اینکه جرم این دو چه بوده است، دو دژخیم محمدعلی شاه طناب به گردن میرزا جهانگیر خان و ملک المتکلمین انداختند و از دو سو به چپ و راست کشیدند تا از دهانشان خون بالا آمد در این زمان دژخیم سومی خنجر به دل‌های ایشان فرو کرد.


بدین سان، روز تیره دوم تیر ماه ۱۲۸۶ به پایان رسید و جنبش چند ساله تهران خاموش گردید. شگفتا که در دیگر شهرها بجز تبریز بدون چون و چرا مشروطه را برچیدند. مردمی که از سه سال پیشتر به جنبش آزادی‌خواهی برخاسته و آوازه شورش به سراسر جهان انداخته و نمایندگان آن در مجلس سخرانی می‌کردند که "ما پیمان با خون بسته‌ایم" و روزنامه‌ها آن نوشتارها را چاپ کردند در برابر چند هزار قزاق و سرباز از پا افتاد و رنج‌های سه ساله در چهار ساعت از بین رفت. با این روی‌داد و نابودی مشروطه، ایرانیان می‌بایستی که دوباره به یوغ بردگی سلطنت استبدادی مشروعه گردن گزارند و تقسیم ایران برای همیشه میان روس و انگلیس را به جان بخرند. روزنامه تایمس لندن درباره رخداد دوم تیر نوشت: "این نمونه‌ای به دست داد از آن که شرقیان شایسته زندگانی آزاد نمی‌باشند." سالی که از دوم تیر ۱۲۸۷ پیش روی ایرانیان بود، در تاریخ ایران به نام استبداد صغیر ثبت شد.


MashrutehRevBagheShahPrisoners.jpg
ایستاده از چپ: قاضی ارداقی، مدیر روح‌القدس، میرزاحسن نوکر آقا بالاخان سردار، شیخ ابراهیم پسرعموی روح‌القدس،
آقا مجید سیگارفروش، آقا علی سرباز، شریف صحاف، میرزا محمدعلیخان مدیر روزنامه ترقی، مشهدی باقر تبریزی، حشمت نظام،
شاهزاده ناصرالممالک، میرزا علی اکبر خان معتمد دیوان، میرزا محمد علی پسر ملک‌المتکلمین - نشسته از چپ: نایب باقرخان، میرزا داودخان،
یحیی میرزا، میرزا بزرگ تبریزی، شیخ‌ابراهیم طالقانی، حاجی‌خان خیاط، علی‌بیک نوکر مستشارالدوله، حاجی محمدتقی بنکدار و میرزاعلی‌اکبرخان برادر قاضی
یادشان گرامی

منبع

  1. زمینداران بزرگ
  2. ضد انقلاب
  3. کنفدراسیون دانشجویان ایرانی
  4. Cure or Rest cure
  5. ناظم الاسلام کرمانی. تاریخ بیداری ایرانیان، بخش نخست، تهران ۱۳۶۲. ص ۵۴
  6. عدالتخانه یا عدلیه همان دادگستری است اداره‌ای که به دادخواهی مردم رسند و داوری نمایند
  7. نامه آیت‌الله طباطبایی به عین‌الدوله نخست‌وزیر خرداد ۱۲۸۵
  8. نامه آیت‌الله طباطبایی به مظفرالدین شاه خرداد ۱۲۸۵
  9. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران ۲۵۳۶ شاهنشاهی، ص. ۹۰
  10. نامه ناصرالملک به آیت‌الله طباطبایی تیر ۱۲۸۵
  11. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران ۲۵۳۶ شاهنشاهی، ص. ۱۰۵ - ۹۵
  12. تلگراف علمای تبریز به مظفرالدین‌شاه در پشتیبانی از بست‌نشینان قم امرداد ۱۲۸۵
  13. تلگراف محمدعلی میرزا ولیعهد به پدرش مظفرالدین‌شاه ۶ امرداد ۱۲۸۵
  14. پاسخ مظفرالدین‌شاه به تلگراف رسیده از علمای تبریز امرداد ۱۲۸۵
  15. پاسخ تلگراف مظفرالدین‌شاه به تلگراف محمدعلی میرزا ولیعهد ۶ امرداد ۱۲۸۵
  16. فرمان مشروطیت
  17. سخنان مشیرالدوله نخست‌وزیر در نشست ۲۶ امرداد ۱۲۸۵ برای بنیان مجلس شورای ملی
  18. نظامنامه انتخابات اصنافی مجلس شورای ملی
  19. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران ۲۵۳۶ شاهنشاهی، ص. ۱۴۸ - ۱۳۴
  20. ۸ شعبان ۱۳۲۴ برابر با ۴ مهر ماه ۱۲۸۵ گشایش مجلس شورای ملی
  21. گزینش رییس و نایب رییس مجلس شورای ملی
  22. نظامنامه داخلی دارالشورای ملی ایران
  23. شنبه ۲۴ شعبان برابر با ۲۰ مهر ماه ۱۲۸۵ نوشتن نظامنامه داخلی مجلس شورای ملی
  24. تصویب نظامنامه داخلی و ویژه ساختن کاخ بهارستان برای مجلس شورای ملی
  25. وام‌های گرفته شده از سوی شاهان قاجار در درازای سلطنت استبدادی‌اشان بر ایران از دو دولت استعماری روسیه و انگلستان
  26. مذاکرات مجلس شورای ملی ۳ دی ۱۲۸۵ نشست ۲۰ دست بردن خودسرانه محمدعلی میرزا ولیعهد در قانون اساسی
  27. مذاکرات مجلس شورای ملی ۵ دی ۱۲۸۵ نشست ۲۱ گفتگو در اصل‌های قانون اساسی
  28. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۹ دی ۱۲۸۵ نشست ۲۸ درگذشت مظفرالدین شاه
  29. مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۸ دی ۱۲۸۵ نشست ۳۱ تاجگذاری محمدعلی شاه بدون آگاه کردن مجلس شورای ملی نماینده ملت ایران
  30. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۳ بهمن ۱۲۸۵ نشست ۳۹ شناساندن وزرای مشیرالدوله به مجلس شورای ملی
  31. تلگراف انجمن مشروطه‌خواهان تبریز به نمایندگان آذربایجان در مجلس شورای ملی ۱۶ بهمن ۱۲۸۵
  32. مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۹ بهمن ۱۲۸۵ نشست ۴۴ درباره بیرون کردن مسیون نوز و پریم
  33. تلگراف مجلس شورای ملی به تبریز و دیگر شهرهای ایران با دستخط شاه درباره مشروطه بودن حکومت ایران ۲۲ بهمن ۱۲۸۵
  34. شناساندن کابینه بدون نخست‌وزیر محمدعلی شاه ۲۹ اسفند ۱۲۸۵
  35. مردم تبریز آموزش نظامی می‌بینند
  36. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۶ فروردین ۱۲۸۶ نشست ۶۴ بازگشت اتابک به ایران
  37. مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۳ فروردین ۱۲۸۶ نشست ۶۸ بازگشت اتابک به ایران
  38. سخنان نخستین نخست‌وزیر تاریخ مشروطه ایران اتابک در برابر مجلس شورای ملی ۱۳ اردیبهشت ۱۲۸۶
  39. تصویب کابینه اتابک امین‌السلطان
  40. اصل دوم متمم قانون اساسی
  41. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۶ اردیبهشت ۱۲۸۶ نشست ۸۲ دادخواهی مردم فارس و قم در پهنه بهارستان
  42. تصویب اصل دوم متمم قانون اساسی دایر بر دیده‌بانی پنج تن از ملایان بر قوانین
  43. اصل دوم متمم قانون اساسی
  44. مذاکرات مجلس شورای ملی ۹ امرداد ۱۲۸۶ نشست ۱۳۰ درگیری‌ها با دولت عثمانی
  45. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۲ امرداد ۱۲۸۶ نشست ۱۳۲ تجاوز عثمانی به کشور ایران
  46. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۸ امرداد ۱۲۸۶ نشست ۱۳۵ آیا محمدعلی شاه با مشروطه هست یا نیست؟
  47. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۰ شهریور ۱۲۸۶ نشست ۱۴۸ تلگراف مجلس به محمدعلی شاه و پاسخ شاه به مجلس درباره کشته شدن اتابک
  48. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چاپ سیزدهم، دی ماه ۲۵۳۶ شاهنشاهی، ص. ۴۵۲ - ۳۷۵
  49. قرارداد سن پترزبورگ ۱۹۰۷
  50. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۴ شهریور ۱۲۸۶ نشست ۱۵۰ کناره‌گیری صنیع‌الدوله از ریاست مجلس و برگزیدن احتشام‌السلطنه به جای وی
  51. مذاکرات مجلس شورای ملی ۵ مهر ۱۲۸۶ نشست ۱۶۳ سوگند بیش از ۵۰۰ تن از درباریان قاجار به مشروطه از ترس کشته شدن اتابک
  52. مذاکرات مجلس شورای ملی ۸ مهر ۱۲۸۶ نشست ۱۶۵ سوگند درباریان به مشروطه
  53. تلگراف مجلس شورای ملی به مردم ایران در دومین سالروز گشایش مجلس ۱۵ مهر ۱۲۸۶
  54. قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی
  55. کابینه محمد علی میرزا ناصرالملک
  56. مذاکرات مجلس شورای ملی ۴ آبان ۱۲۸۶ نشست ۱۷۹ کابینه ناصرالملک نخست‌وزیر
  57. تلگراف انجمن اتحادیه آذربایجان به تبریز در هشدار از نیرنگ‌های انجمن فتوت ۱۲۸۶
  58. گزارش کمیسیون مالی مجلس شورای ملی در بودجه کشور ۱۷ آبان ۱۲۸۶
  59. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۷ آبان ۱۲۸۶ نشست ۱۸۷ خطابه محمدعلی شاه به مجلس شورای ملی پس از کاهش بودجه دربار از سوی کمیسیون مالی مجلس
  60. مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۰ آبان ۱۲۸۶ نشست ۱۸۹ خطابه و سوگند محمدعلی شاه در برابر مجلس شورای ملی
  61. مذاکرات مجلس شورای ملی ۵ آذر ۱۲۸۶ نشست ۱۹۷ خواندن دستخط محمدعلی شاه در تنگنا گذاشتن مجلس شورای ملی
  62. Fraser, David, Persia and Turkey in revolt
  63. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران ۲۵۳۶ شاهنشاهی، ۵۰۸ - ۵۰۲
  64. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۳ دی ۱۲۸۶ نشست ۲۱۴ نامه نمایندگان مجلس شورای ملی به سفارت‌خانه‌ها در روز آشوب ۲۵ آذر ۱۲۸۶
  65. روزنامه‌های مشروطه
  66. سوگندنامه محمدعلی شاه به مشروطه و قانون اساسی ۳۰ آذر ۱۲۸۶
  67. مذاکرات مجلس شورای ملی ۳۰ آذر ۱۲۸۶ نشست ۲۰۸ شناساندن کابینه نظام‌السطنه مافی
  68. تلگراف مستشارالدوله به انجمن ایالتی تبریز در پایان آشوب دی ۱۲۸۶
  69. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران ۲۵۳۶ شاهنشاهی، ص. ۵۲۷ - ۵۲۱
  70. مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۳ دی ۱۲۸۶ نشست ۲۲۰ نشست نمایندگان مجلس با محمدعلی شاه در دربار
  71. سومین سوگند وفاداری محمدعلی شاه به ملت و مشروطه و مجلس شورای ملی ۲۳ دی ۱۲۸۵
  72. مذاکرات مجلس شورای ملی ۷ اسفند ۱۲۸۶ نشست ۲۴۱ خواندن دستخط محمدعلی شاه در ابراز خشنودی از قانون مطبوعات در مجلس شورای ملی
  73. مذاکرات مجلس شورای ملی ۹ اسفند ۱۲۸۶ نشست ۲۴۲ تلگراف سوءقصد به جان محمدعلی شاه
  74. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۶ اسفند ۱۲۸۶ نشست ۲۴۶ تلگراف از فارس به مجلس شورای ملی دایر بر کشته شدن قوام‌الملک
  75. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۹ اسفند ۱۲۸۶ نشست ۲۴۸ کشتار در آیین سوگواری قوام‌الملک
  76. مذاکرات مجلس شورای ملی ۷ اردیبهشت ۱۲۸۷ نشست ۲۶۸ تلگراف کشتار در آذربایجان
  77. قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس
  78. کابینه احمد مشیرالسلطنه
  79. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۱ خرداد ۱۲۸۷ نشست ۲۸۲ نخست‌وزیری مشیرالدوله - گردهم‌آیی عضدالملک و بزرگان قاجار
  80. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۴ خرداد ۱۲۸۷ نشست ۲۸۴ کابینه مشیرالسلطنه به مجلس شورای ملی شناسانده شد
  81. دستخط محمدعلی شاه از باغشاه در دادن اولتیماتوم به مجلس شورای ملی و مشروطه ۱۵ خرداد ۱۲۸۶
  82. تلگراف آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی در آگاه کردن مردم از نیرنگ محمدعلی شاه ۱۵ خرداد ۱۲۸۶
  83. گزارش محرمانه لیاخوف به روسیه درباره برنامه بمباران مجلس شورای ملی ۹ ژوئن ۱۹۰۸
  84. گزارش محرمانه لیاخوف به روسیه درباره بمباران مجلس شورای ملی ۱۳ ژوئن ۱۹۰۸
  85. لایحه مجلس شورای ملی برای رفع اختلاف با محمدعلی شاه ۲۶ خرداد ۱۲۸۶
  86. میدان بهارستان در آن زمان درخت‌کاری بود که پس از سال‌ها آن‌ها را بریدند و گلکاری کردند