نامه ناصرالملک به آیت‌الله طباطبایی تیر ۱۲۸۵

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
اصل دوم متمم قانون اساسی انقلاب مشروطه

ضد انقلاب

۲۲ بهمن
درگاه انقلاب مشروطه

نامه ناصرالملک به آیت‌الله طباطبایی تیر ۱۲۸۵[۱]

به شرف عرض حضور مقدس عالی می رساند این بنده یکی از ستایش‌کنندگان وجود مبارک حضرت عالی هستم به جهت اینکه از روی انصاف می‌بینم درد وطن دارید و به ترقی ملت شایقید و ملتفت بدبختی‌های نوع خود شده‌اید و آرزو دارید که علاجی برای این دردها پیدا کنید و باب سعادت و نیکبختی را به روی این ملت که در شرف زوال است بگشایید و همچو فهمیده‌ام که اینهمه داد و فریاد و قال و مقال شما از روی نفس پرستی نیست مقصودتان چاره امراض ملی است ولی خیلی افسوس و غصه می‌خورم وقتی می‌بینم از شدت شوق و عجله که در علاج این مرض دارید نمی دانید به کدام معالجه دست بزنید و از کدام دوا شروع بفرمایید که به حال مریض مفید باشد چون نتیجه رفع مرض و عود صحت را در رفتار چست و چالاک مریض می دانید این بیچاره مریض که قادر به حرکت نیست مدت هاست غذایی به معده اش داخل نشده و بدل مایتحللی به بدنش نرسیده رمق حرکت و قدرت تکلّم ندارد تازیانه برداشته کتکش می‌زنید که بدود و از خندق جست و خیز نماید و این بدبختی که بواسطه مرض و نخوردن غذا همه روده‌هایش خشکیده و امعاء و احشایش از کار افتاده یک ران شتر نیم پخته به دهانش فرو می‌کنید که ببلعد. واضح است نتیجه آن دوا و این غذا چه خواهد شد طبیب حاذق که تشخیص مرض داد اول به استعمال داروهای مفیده دمبدم می‌پردازد اگر از گلو نتوانست تزریق می‌کند آبگوشت غلیظ روانی بدواً آهسته آهسته به حلقش می چکاند تا کم کم قوت بگیرد بعد زیر بازوهایش را می‌گیرند روزی چند قدم توی اطاق راهش می‌برند پس از آن به حیاط و باغ آورده ملایم می گردانند تا وقتی که تدریجاً قوت دویدن و استعداد جست و خیز را پیدا کند.
امروز تقاضای مجلس مبعوثان و اصرار در ایجاد قانون مساوات و دم زدن از حریت و عدالت کامله (آنطوریکه در تمام ملل متمدنه سعادتمند وجود دارد) در ایران همان حکایت تازیانه زدن و ران شتر طپانیدن است. خدای قادر عالم گواه است که در این عرایض خود تملق از احدی منظورم نیست فقط قصد حق گویی و توضیح ریشه مسئله است لاغیر. همه جای مملکت وسیع ایران مثل خیابان‌های تهران نیست کوه دارد، کتل و جنگ دارد، ماهور دارد، سباع دارد، وحوش دارد، الوار و اکراد دارد، شاهسون دارد، قشقائی دارد... این حرف‌ها که در همه جای دنیا عصاره سعادت و شرافت و افتخار است به عقیده بنده در ایران امروز مایه هرج و مرج و خراجی و ذلت و عدم امنیت و هزاران مفاسد دیگر خواهد بود زیرا که برای استقرار و اجرای ترتیبات جدیده هنوز علم و استعداد نداریم و نشر این حرف‌ها رعب و صلابت قدرت حالیه را از انظار می‌برد نتیجه پیداست که چه می‌شود!
کبک نشدیم کلاغی هم از یادمان رفت! فرض بفرمایید امروز بندگان اعلیحضرت شاهنشاهی به میل خاطر و کمال رضایت به این مملکت دستخط آزادی کامل مرحمت بفرماید و به شخص محترم مقدم حضرت مستطاب حجه الاسلام عالی امر شود مجلس مبعوثان تشکیل بدهید چه خواهید کرد اقلاً هزار نفر آدم کامل بصیر به مقتضای عصر آگاه از حقوق ملل و دُوَل لازم دارید تا این یک مجلس تشکیل یابد حالا سایر شعب و ادارات که همه مربوط به هم است و اجزای عالم لازم دارد بماند استدعا می‌کنم از روی بی طرفی و بی غرضی چنانچه شیوه طبیعی حضرت عالی است نه از روی طرفداری و خاطرخواهی دویست نفر آنطور آدم برای بنده بشمارید اما این را هم فراموش نفرمایید اگر کسی تمام اشعار عرب و عجم را از حفظ داشته باشد و برای فهمیدن کلماتش شخص محتاج به فرهنگ و قاموس باشد و تمام لغاتش از مقامات حریری باشد برای عضویت آن مجلس کافی و قابل نیست بلکه اشخاصی باید باشند که وقتی از ایشان بپرسند چه جهت دارد که روز به روز پول ما در تنزل است و حال آنکه نقره اش که از نقره فرانک و مارک و شلینگ وین و روپیه بیشتر بار ندارد صحیحش را بگوید و چاره اش را هم بداند یا سایر شعبات سیاسی و مالیاتی و تجارتی و فلاحتی و نظامی آنچه امروز به کار زندگی و ترقی یک ملتی می‌خورد همه را بتواند به مطرح مذاکره و حل و عقد بیاورد گمان بلکه یقینم این است و بر صحتش قسم می‌خورم که اگر از روی انصاف بخواهید انتخاب بفرمایید در تمام ایران یک صد نفر نمی‌توانید پیدا کنید پس برای چه فریاد می‌کنید؟... برای که سنگ به سینه می‌زنید؟... خوب نتیجه این درازنفسی‌های بنده چه شد و مقصود بنده چه چیز است؟ مقصودم این است که حضرت عالی را از این اقدامات غیورانه که خیر و سعادت و افتخار ملت منحصر به نتیجه آن است باز دارم؟ نه والله مقصودم این است که طرفداری تملق آمیزی از دولتیان بکنم؟ نه بالله - بلکه می‌خواهم این اقدامات از راه صحیح باشد که منتج نتیجه صحیح بشود در این صورت اگر اجازه بدهید راهش را عرض می‌کنم به شرط آنکه از روی دقت و انصاف در آن غور بفرمایید آیا این مسئله یقین و مسلم شد که برای تغییر اوضاع حالیه و اختیار طرز و ترتیبات جدید، آدم لازم داریم (یعنی عالم به علوم عصر جدید) والله عالم لازم داریم. بالله عالم لازم داریم. به قرآن عالم لازم داریم. به پیغمبر عالم لازم داریم. به مرتضی علی عالم لازم داریم. به اسلام به کعبه و دین به مذهب عالم لازم داریم، عالم لازم داریم عالم لازم داریم!!!!.
پس معلوم شد و تصدیق می‌فرمایید که منتها وسیله ترقی و مساوات و عدالت و سعادت و سیادت و سرافرازی بوجود علم و عالمین به مقتضیات عصر است در این صورت ملت ایرانی در روز حساب در پیشگاه عدالت کامله مطلقه با حضور جد بزرگوارت دامان حضرتت را خواهند گرفت و عرض خواهند کرد الهی خیر و سعادت ما در دست پادشاه نبود در دست اتابک‌ها و صدور نبود و در دست وزراء نبود فقط در دست آقایانی که می‌توانستند و نکردند و ما در ذلت و بدبختی و اسارت در دست ملل اجنبی باقی گذاردند حضرت عالی هم جواب عرض خواهید کرد بارالها همه را می دانید که من و رفقای من همه قسم اقدامات کردیم حضرت عبدالعظیم رفتیم کاغذهای سخت نوشتیم جواب‌های سخت شنیدیم چه شب‌ها با تزلزل به روز آوردیم چه روزها که با تحمل ناملایمات شب کردیم ولی پیشرفت نکرد تقصیر ما چیست ملت جواب خواهند گفت تمام این اقدامات شما ناصواب بود و شالوده و بنایتان بر آب به جهت اینکه از راهش بر نیامدند. راهش این بود که اول ما را عالم به مقتضیات عصر و زمان بکنید و از جهل و عمی خلاصی بخشید که بالطبع با نور علم لوازم شرف و نیکبختی خود را فراهم کنیم و بعد با شرحی که ذیلاً به عرض خواهد رسید استدلال می‌کنند و به ثبوت می رسانند که وسیله تعمیم علوم فقط در دست آقایان علماء بود لاغیر آنوقت یقین دارم حضرت مستطاب عالی جوابی نخواهید داشت. این فقره را تمثیلاً عرض کنم بعد به اصل مطلب بپردازم امروز حالت آقایان علماء یعنی آن‌هایی که با حضرت عالی هم عقیده هستند و درد دین و وطن و ملت دارند و دلشان می‌خواهد این ملت را به اوج سعادت برسانند یقین مثل حال کسی است که در انبارهای متعدد همه قسم حبوبات و ارزاق و گوشت و روغن ذخیره انباشته داشته باشد و خود با یک جمعیت کثیری از عیال و اطفال از گرسنگی نزدیک به هلاکت و این در و آن در برای یک گرده نان تکدّی نمایند یا مثل کسی که تمام لوازم طعامی را در دیگ ریخته و حاضر کرده زیر دیگ را هم هیزم چیده در یک دست دسته گونی و در دست دیگر چراغی گرفته به در خانه‌های همسایه برای یک گل آتش می‌دود که زیر دیگ را روشن نماید و ملتفت نیست که آتشی هم در دست خود دارد گون را روی شعله چراغ بگیرد مشتعل می‌شود.
اعطای حکم به مثال بس است این مطلب را عرض کنم و عریضه را به دعای وجود مبارک ختم نمایم هیچیک از دُوَل متمدنه به منتها درجه عزت و سعادت نرسیده مگر وقتی که دولت و ملت با هم متحد شده دلشان را بروی هم گذارده باتفاق رفع نواقص خود را نموده اسباب ترقیات ملی را فراهم کردند و این اتفاق و اتحاد برای هیچ دولتی و ملتی دست نداده مگر وقتی که افراد و اجزای آن ملت به نور علم و تربیت منور شده پرورش یافتند.
هیچ پادشاهی و امپراطوری به طیب خاطر اقتدار خود را محدود و ملت را شریک سلطنت و طرف مشورت قرار نداد مگر اعلیحضرت میکادو و موتسوایتو امپراطور ژاپون و طلوع کوکب اقبال ژاپون از عجایب واقعات روزگار است و امروز برای سرمشق ملل غافل خواب آلوده هیچ نمونه بهتر از ژاپون نیست.(در اینجا سخن درازی از ژاپون و مشروطه آن می راند)
چند مدرسه ناقص در این یازده سال ایجاد شده که جز اسم بی رسم چیزی نیست و جهت اینکه نتوانسته‌اند مثل میکادو کار را از پیش ببرند به عقیده بنده این است که چون میکادو ریاست روحانی و مذهبی هم دارد ملت ژاپون او را الوالامر می دانند نفاذ فرمانش بیشتر و موانعش در اجرای افکار مقدسه خیلی کمتر بود پس تأسیس مدارس ملی در ایران تکلیف آقایان علمای روحانی و رؤسای مذهب است از حسن اتفاق و باطن شریعت مطهره اسلامیه اساس مدارس ملی و اسباب نشر علوم بطوریکه در ایران فراهم است در هیچ جای دنیا نبوده است سایر ملل وقتی که از خواب بیدار شده به خیال تعلیم و تربیت ملت افتادند چه زحمت‌ها کشیدند چه جان‌ها کندند تا یک مدرسه را ایجاد کردند ولی در ایران امروز هزاران مدارس ملی حاضر و موجود است که همه صاحب موقوفات معین و ترتیبات صحیحه است فقط در تهران قریب یکصد و سی و پنج مدرسه ملی بزرگ و کوچک داریم در سایر بلاد ایران حتی قصبات مدارس ملیه موجود است که روی هم باید سه هزار مدارس در تمام ایران داشته باشیم منتها از سوء اداره آن‌ها تمام این وسایل نازنین ضایع و عاطل مانده به قدر دیناری برای ملت فایده ندارد فلان گاوچران طالقانی یا زارع مازندرانی در سن بیست سالگی داخل مدرسه می‌شود حجره را معطل می‌کند حاصل موقوفه را مصرف می رساند در هفتاد سالگی نعشش را از مدرسه بیرون می‌برند در صورتیکه هنوز در ترکیب میم الکلمه مبهوت و مات است و با روز اول فرقی نکرده و این مدارس ملی را به صورت تنبل خانه در آورده‌اند در این مدت کدام مجتهد مجاز از مدارس ایران خارج شده است بنده عرض نمی‌کنم ترتیب مدارس را بر هم بزنند که مخالف شریعت و منافی با نیت واقف شده باشد بنده با جرأت می‌توانم قسم بخورم که ترتیبات حالیه مدارس ملیه هیچکدام با نیت اصلی واقف موافق نیست پس به اندک اهتمام و همت آقایان علماء ممکن است تمام این مدارس مصداق صحیح پیدا کند و مدرسه ملی بشود نه کاروانسرا و مهمانخانه و آن کاری که در ید قدرت آقایان است این است که همه با هم متفق شده پرگرام یا فهرست مرتبی برای تحصیل و درس‌های مدارس بنویسند مدت دوره تحصیل را معین کنند همین دو فقره را منظم کرده و لوازمش را فراهم نمایند... و در آن فهرست برای هر مدرسه یک دوره از علوم عصر جدید را مجبوری قرار بدهند دوازده سال نمی‌گذرد که دو طبقه شاگردهای فارغ التحصیل از این مدارس بیرون خواهد آمد آنوقت مملکت ایران به قدر کفایت آدم عالم خواهد داشت که بتواند این حرف‌هایی که امروز می‌زنند و ابداً ثمر و فایده‌ای ندارد از روی علم و بصیرت به موقع اجرا بگذارند.
به خدای متعال خون از دلم جاری می‌شود وقتی که فکر می‌کنم این همه استعداد حاضر و وسایل موجود این طور عاطل مانده و ضایع می‌شود اگر چه این ترتیب برای مدارس ملیه بسیار کال سهل و آسانی است (یعنی در صورت میل و اتفاق علماء) ولی به قدری مهم و بزرگ است که مؤسسین آن و اسم بزرگوارشان را با هزار سلام و صلوات ذکر کنند.
گوهر یگانه این خیال مقدس را من بنده به حضور مبارک تقدیم کردم و به عقیده خودم در عالم انسانیت و اسلامیت دارای اجر جمیل خواهم بود حالا شرح و بسط و موشکافی‌ها و ترتیب مفصل این کار بزرگ بسته به مذاکرات و مجالس عدیده است چون این بنده اسباب ژلاتین و محرر و میرزا ندارم و ضعف باصره‌ام نیز مانع از تحریر زیاد است استدعا می‌کنم سواد این عریضه بنده را از لحاظ انور سایر آقایان بزرگوار هم که با حضرت عالی در این افکار عالیه متفق هستند بگذرانید زیاده سلامتی و عزت و اقبال وجود مبارک حضرت عالی و همه آقایان عظام را طالبم.
بنده دولتخواه وطن پرست ملت دوست..... گم نامت

منبع

  1. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چاپ سیزدهم، دی ماه ۲۵۳۶ شاهنشاهی، ص. ۹۵ - ۹۱