تفاوت میان نسخه‌های «منشور حقوق بشر کوروش»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
 
{{سرصفحه پروژه
 
{{سرصفحه پروژه
| عنوان = برگردان‌
+
| عنوان = [[منشور حقوق بشر کوروش]]
[[منشور حقوق بشر کوروش]]
+
[[جشن‌های ۲۵۰۰ سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران]]
 
| قسمت =
 
| قسمت =
| قبلی =
+
| قبلی = [[انقلاب شاه و مردم]]
| بعدی =  
+
| بعدی = [[جشن‌های ۲۵۰۰ سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران/نخستین کنگره جهانی ایران‌شناسی - تهران ۹ تا ۱۶ شهریور ماه ۱۳۴۵|نخستین کنگره جهانی ایران‌شناسی - تهران ۹ تا ۱۶ شهریور ماه ۱۳۴۵]]
 
| یادداشت =
 
| یادداشت =
 
}}
 
}}
  
[[پرونده:Cyrus Cylinder.jpg|thumb|left|[[منشور حقوق بشر کوروش]]]]
+
[[پرونده:Cyrus Cylinder.jpg|thumb|left|200px|[[منشور حقوق بشر کوروش]]]]
[[پرونده:Cyrus cylinder extract.png|thumb|left|گزیده‌ای از منشور حقوق بشر کوروش بزرگ خط ۱۵ تا ۲۱]]
+
[[پرونده:Cyrus cylinder extract.png|thumb|left|200px|گزیده‌ای از منشور حقوق بشر کوروش بزرگ خط ۱۵ تا ۲۱]]
 +
[[پرونده:ShahanshahiIran2500YearsEmblem.jpg|thumb|left|180px|نشان یادبود ۲۵۰۰ شاهنشاهی ایران]]
 +
[[پرونده:ShahanshahiIran2500YearsPlate.jpg|thumb|left|180px|بشقاب یادبود ۲۵۰۰ شاهنشاهی ایران]]
  
 +
منشور کوروش بزرگ در ۵۳۸ سال پیش از میلاد مسیح نگاشته شده و نخستین منشور حقوق بشر در تاریخ می باشد.
  
 
'''برگردان نوشتار منشور حقوق بشر کورش بزرگ شاه ایران شاه شاهان'''<ref>[http://www.britishmuseum.org/PDF/cyrus_cylinder_translation_persian_v2.pdf برگردان منشور حقوق بشر کورش بزرگ از بابلی به پارسی به وسیله دکتر شاهرخ رزمجو، بخش خاورمیانه موزه بریتانیا]</ref>
 
'''برگردان نوشتار منشور حقوق بشر کورش بزرگ شاه ایران شاه شاهان'''<ref>[http://www.britishmuseum.org/PDF/cyrus_cylinder_translation_persian_v2.pdf برگردان منشور حقوق بشر کورش بزرگ از بابلی به پارسی به وسیله دکتر شاهرخ رزمجو، بخش خاورمیانه موزه بریتانیا]</ref>
  
  
۱) [آن ﻫﻨﮕﺎم ﻛﻪ................ ﻣﺮدو]ک، ﭘﺎدﺷﺎه همه آﺳﻤﺎن‌ﻫﺎ و زﻣﻴﻦ، ﻛﺴﻲ ﻛﻪ...... ،... ﻛﻪ ﺑﺎ... ﻳﺶ ﺳﺮزﻣﻴﻦ ﻫﺎی دﺷﻤﻨﺎﻧﺶ (؟) را ﻟﮕﺪﻛﻮب می ﻛﻨﺪ
+
۱) [آن هنگام که................ مردو]ک، پادشاه همه آسمان‌ها و زمین، کسی که...... ،... که با... یش سرزمین های دشمنانش (؟) را لگدکوب می کند
 
    
 
    
۲)  [....................................................] ﺑﺎ داﻧﺎیی ﮔﺴﺘﺮده،... کسی ﻛﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﻫﺎی ﺟﻬﺎن را زﻳﺮ ﻧﻈﺮ دارد،
+
۲)  [....................................................] با دانایی گسترده،... کسی که گوشه های جهان را زیر نظر دارد،
  
۳) [........................................................................]... ﻓﺮزﻧﺪ ارﺷﺪ او[ ] (=ﺑِﻠﺸَﺰَرﻓﺮوﻣﺎﻳﻪ
+
۳) [........................................................................]... فرزند ارشد او[ ] (=بِلشَزَرفرومایه
ای ﺑﻪ ﺳﺮوری ﺳﺮزﻣﻴﻨﺶ ﮔﻤﺎرده ﺷﺪ
+
ای به سروری سرزمینش گمارده شد
 
    
 
    
۴)...[........................................................................... ┐ اﻣﺎ ┌ او [ﻓﺮﻣﺎﻧﺮوایی؟ ﺳﺎ]ختگی ﺑﺮ آﻧﺎن ﻗﺮار داد،   
+
۴)...[........................................................................... ┐ اما ┌ او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرار داد،   
  
۵)  ﻧﻤﻮﻧﻪ‌ای ﺳﺎﺧﺘﮕﻲ از اﺳﮕﻴﻞ ﺳﺎ[ﺧﺖ و]....................... ﺑﺮای (ﺷﻬﺮ) اور و دﻳﮕﺮ ﺟﺎﻳﮕﺎه ﻫﺎی ﻣﻘﺪس [ﻓﺮﺳﺘﺎد؟]
+
۵)  نمونه‌ای ساختگی از اسگیل سا[خت و]....................... برای (شهر) اور و دیگر جایگاه های مقدس [فرستاد؟]
  
۶) آﻳﻴﻦ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺴﺘﺔ آﻧﺎن (ﺧﺪاﻳﺎن/ﭘﺮﺳﺘﺸﮕﺎه ﻫﺎ) ﻧﺒﻮد. ﭘﻴﺸﻜﺸﻲ[ﻫﺎیی ﻧﺎﭘﺎک]........................... ﮔﺴﺘﺎﺧﺎﻧﻪ [...] ﻫﺮ روز ﻳﺎوه ﺳﺮایی ﻣﻲ ﻛﺮد و [ ]اﻫﺎ ﻧﺖ آﻣﻴﺰ   ۷) (او) ﭘﻴﺸﻜﺸﻲ ﻫﺎی روزاﻧﻪ را ﺑﺎز داﺷﺖ. او در [آﻳﻴﻦ ﻫﺎ دﺳﺖ ﺑﺮد و]................. درون  ﭘﺮﺳﺘﺸﮕﺎه ﻫﺎ ﺑﺮﻗﺮار[ﻛﺮد]. در اﻧﺪﻳﺸﻪ‌اش ﺑﻪ ﺗﺮس از ﻣﺮدوک - ﺷﺎه ﺧﺪاﻳﺎن - ﭘﺎﻳﺎن داد.  
+
۶) آیین هایی که شایستﺔ آنان (خدایان/پرستشگاه ها) نبود. پیشکشی[هایی ناپاک]........................... گستاخانه [...] هر روز یاوه سرایی می کرد و [ ]اها نت آمیز   ۷) (او) پیشکشی های روزانه را باز داشت. او در [آیین ها دست برد و]................. درون  پرستشگاه ها برقرار[کرد]. در اندیشه‌اش به ترس از مردوک - شاه خدایان - پایان داد.  
  
۸) ﻫﺮ روز ﺑﻪ ﺷﻬﺮش (=ﺷﻬﺮ ﻣﺮدوک) ﺑﺪی روا ﻣﻲ داﺷﺖ............................ همه ﻣﺮدﻣﺎ[ﻧﺶ را....] (=ﻣﺮدﻣﺎن ﻣﺮدوک) را ﺑﺎ ﻳﻮغی رﻫﺎ ﻧﺸﺪنی ﺑﻪ ﻧﺎﺑﻮدی ﻛﺸﺎﻧﺪ.  
+
۸) هر روز به شهرش (=شهر مردوک) بدی روا می داشت............................ همه مردما[نش را....] (=مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.  
  
۹) اﻧﻠﻴﻞِ ﺧﺪاﻳﺎن (=ﻣﺮدوک)، از ﺷﻜﻮِه اﻳﺸﺎن ﺑﺴﻴﺎر ﺧﺸﻤﮕﻴﻦ ﺷﺪ، و..................... ﻗﻠﻤﺮو آﻧﺎنﺧﺪاﻳﺎﻧﻲ ﻛﻪ درون آﻧﻬﺎ می زﻳﺴﺘﻨﺪ ﻣﺤﺮاب‌ﻫﺎﻳﺸﺎن را رﻫﺎ ﻛﺮدﻧﺪ،    
+
۹) انلیلِ خدایان (=مردوک)، از شکوِه ایشان بسیار خشمگین شد، و..................... قلمرو آنانخدایانی که درون آنها می زیستند محراب‌هایشان را رها کردند،    
  
۱۰) ﺧﺸﻤﮕﻴﻦ از اﻳﻨﻜﻪ او (=ﻧﺒﻮﻧﺌﻴﺪ) (آﻧﺎن را) (=ﺧﺪاﻳﺎن ﻏﻴﺮ ﺑﺎﺑﻠﻲ) ﺑﻪ ﺷﻮاَﻧّﻪ (=ﺑﺎﺑﻞ) وارد ﻛﺮده ﺑﻮد.  [دلِ] ﻣﺮدوک ﺑﻠﻨﺪ[ﭘﺎﻳﻪ، اﻧﻠﻴﻞِ ﺧﺪاﻳﺎن] ﺑﺮﺣﻢ آﻣﺪ... (او) ﺑﺮ همه زﻳﺴﺘﮕﺎه‌ﻫﺎیی ﻛﻪ ﺟﺎﻳﮕﺎه‌ﻫﺎی ﻣﻘﺪﺳﺸﺎن وﻳﺮان ﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮد  
+
۱۰) خشمگین از اینکه او (=نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیر بابلی) به شواَنّه (=بابل) وارد کرده بود.  [دلِ] مردوک بلند[پایه، انلیلِ خدایان] برحم آمد... (او) بر همه زیستگاه‌هایی که جایگاه‌های مقدسشان ویران گشته بود  
  
۱۱) و ﻣﺮدم ﺳﺮزﻣﻴﻦ ﺳﻮﻣﺮ و اَﻛﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﭽﻮن ﻛﺎﻟﺒﺪ ﻣﺮدﮔﺎن ﺷﺪه ﺑﻮدﻧﺪ، اﻧﺪﻳﺸﻪ ﻛﺮد (و) ﺑﺮ آﻧﺎن رﺣﻢ آورد. او همه ﺳﺮزﻣﻴﻦ‌ﻫﺎ را ﺟﺴﺖ و ﺑﺮرسی ﻛﺮد،  
+
۱۱) و مردم سرزمین سومر و اَکد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همه سرزمین‌ها را جست و بررسی کرد،  
  
۱۲) ﺷﺎهی دادﮔﺮ را ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻛﺮد ﻛﻪ دﻟﺨﻮاﻫﺶ ﺑﺎﺷﺪ. او ﻛﻮرش، ﺷﺎه (ﺷﻬﺮ)اﻧﺸﺎن را ﺑﻪ دﺳﺘﺎﻧﺶ ﮔﺮﻓﺖ، و او را ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﻮاﻧﺪ، (و) ﺷﻬﺮﻳﺎری او ﺑﺮ ﻫﻤﮕﺎن را ﺑﻪ آوای ﺑﻠﻨﺪ اﻋﻼم ﻛﺮد.
+
۱۲) شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کورش، شاه (شهر)انشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد.
  
۱۳) او (=ﻣﺮدوک) ﺳﺮزﻣﻴﻦ ﮔﻮتی (و) همه ﺳﭙﺎﻫﻴﺎن ﻣﺎدی را در ﺑﺮاﺑﺮ ﭘﺎﻫﺎی او (=ﻛﻮرش) ﺑﻪ ﻛﺮﻧﺶ درآورد و همه ﻣﺮدﻣﺎن ﺳﺮﺳﻴﺎه (=ﻋﺎمه ﻣﺮدم) را ﻛﻪ (ﻣﺮدوک) ﺑﻪ دﺳﺘﺎن او (=ﻛﻮرش) ﺳﭙﺮده ﺑﻮد،  
+
۱۳) او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همه سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کورش) به کرنش درآورد و همه مردمان سرسیاه (=عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کورش) سپرده بود،  
  
۱۴) ﺑﻪ دادﮔﺮی و راستی ﺷﺒﺎنی ﻛﺮدﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، ﻛﻪ ﭘﺮورﻧﺪه ﻣﺮدﻣﺎﻧﺶ اﺳﺖ، ﺑﻪ ﻛﺎرﻫﺎی ﻧﻴﻚ او (=ﻛﻮرش) و دل راﺳﺘﻴﻨﺶ ﺑﻪ ﺷﺎدی ﻧﮕﺮﻳﺴﺖ  
+
۱۴) به دادگری و راستی شبانی کردمردوک، سرور بزرگ، که پرورنده مردمانش است، به کارهای نیک او (=کورش) و دل راستینش به شادی نگریست  
  
۱۵) (و) او را ﻓﺮﻣﺎن داد ﺗﺎ ﺑﺴﻮی ﺷﻬﺮش (=ﺷﻬﺮ ﻣﺮدوک،) ﺑﺎﺑﻞ، ﺑﺮود. او را واداﺷﺖ (تا) راه ﺗﻴﻨﺘﻴﺮ (=ﺑﺎﺑﻞ) را در ﭘﻴﺶ ﮔﻴﺮد، و، ﻫﻤﭽﻮن دوﺳﺖ و ﻫﻤﺮاﻫﻲ در ﻛﻨﺎرش ﮔﺎم ﺑﺮداﺷﺖ.
+
۱۵) (و) او را فرمان داد تا بسوی شهرش (=شهر مردوک،) بابل، برود. او را واداشت (تا) راه تینتیر (=بابل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.
  
۱۶) ﺳﭙﺎﻫﻴﺎن ﮔﺴﺘﺮده‌اش ﻛﻪ ﺷﻤﺎرﺷﺎن ﻫﻤﭽﻮن آب یک رودﺧﺎﻧﻪ ﺷﻤﺮدنی ﻧﺒﻮد، ﭘﻮﺷﻴﺪه در ﺟﻨﮓ اﻓﺰارﻫﺎ در ﻛﻨﺎرش روان ﺑﻮدﻧﺪ.
+
۱۶) سپاهیان گسترده‌اش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگ افزارها در کنارش روان بودند.
  
۱۷) (ﻣﺮدوک) او را ﺑﺪون ﺟﻨﮓ و ﻧﺒﺮد ﺑﻪ درون ﺷﻮاَﻧّﻪ(=ﺑﺎﺑﻞ) وارد ﻛﺮد. او ﺷﻬﺮش، ﺑﺎﺑﻞ را از سختی رﻫﺎﻧﻴﺪ. او (= ﻣﺮدوک) ﻧﺒﻮﻧﺌﻴﺪ، ﺷﺎهی را ﻛﻪ از او نمی ﻫﺮاﺳﻴﺪ، در دﺳﺘﺶ (=دﺳﺖ ﻛﻮرش) ﻧﻬﺎد.
+
۱۷) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شواَنّه(=بابل) وارد کرد. او شهرش، بابل را از سختی رهانید. او (= مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمی هراسید، در دستش (=دست کورش) نهاد.
  
۱۸) همه ﻣﺮدم ﺗﻴﻨﺘﻴﺮ (=ﺑﺎﺑﻞﺗﻤﺎﻣﻲ ﺳﺮزﻣﻴﻦ‌ﻫﺎی ﺳﻮﻣﺮ و اَﻛﺪ، ﺑﺰرﮔﺎن و ﻓﺮﻣﺎﻧﺪاران در ﺑﺮاﺑﺮش ﻛﺮﻧﺶ ﻛﺮدﻧﺪ (و) ﺑﺮ ﭘﺎﻫﺎﻳﺶ ﺑﻮﺳﻪ زدﻧﺪ، از ﭘﺎدﺷﺎﻫﻲ او ﺷﺎدﻣﺎن ﮔﺸﺘﻨﺪ (و) ﭼﻬﺮه ﻫﺎﻳﺸﺎن درﺧﺸﺎن ﺷﺪ.
+
۱۸) همه مردم تینتیر (=بابلتمامی سرزمین‌های سومر و اَکد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهره هایشان درخشان شد.
  
۱۹) (ﻣﺮدوک) ﺳﺮوری ﻛﻪ ﺑﺎ ﻳﺎری‌اش ﺑﻪ ﻣﺮدﮔﺎن زﻧﺪﮔﻲ ﺑﺨﺸﻴﺪ (و) آﻧﻜﻪ ﻫﻤﻪ را از سختی و دﺷﻮاری رﻫﺎﻧﻴﺪ، آﻧﺎن او را ﺑﻪ ﺷﺎدی ﺳﺘﺎﻳﺶ ﻛﺮدﻧﺪ و ﻧﺎﻣﺶ را ﺳﺘﻮدﻧﺪ.
+
۱۹) (مردوک) سروری که با یاری‌اش به مردگان زندگی بخشید (و) آنکه همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را به شادی ستایش کردند و نامش را ستودند.
  
۲۰) ﻣﻨﻢ ﻛﻮرش، ﺷﺎه ﺟﻬﺎن، ﺷﺎه ﺑﺰرگ، ﺷﺎه ﻧﻴﺮوﻣﻨﺪ، ﺷﺎه ﺑﺎﺑﻞ، ﺷﺎه ﺳﻮﻣﺮ و اَﻛﺪ، ﺷﺎه ﭼﻬﺎرﮔﻮشه ﺟﻬﺎن.
+
۲۰) منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکد، شاه چهارگوشه جهان.
  
۲۱) ﭘﺴﺮ ﻛﻤﺒﻮﺟﻴﻪ، ﺷﺎه ﺑﺰرگ، ﺷﺎه ﺷﻬﺮ اﻧﺸﺎن، ﻧﻮه ﻛﻮرش، ﺷﺎه ﺑﺰرگ، ﺷﺎﺷﻬﺮ] اﻧﺸﺎن، از ﻧﺴﻞ ﭼﻴﺶ ﭘﻴﺶ، ﺷﺎه ﺑﺰرگ، ﺷﺎه ﺷﻬﺮ اﻧﺸﺎن.
+
۲۱) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کورش، شاه بزرگ، شاشهر] انشان، از نسل چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.
  
۲۲) دودﻣﺎن ﺟﺎوداﻧه ﭘﺎدﺷﺎهی ﻛﻪ (ﺧﺪاﻳﺎن) بل و ﻧَﺒﻮ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮواﻳﻴﺶ را دوﺳﺖ دارﻧﺪ (و) ﭘﺎدﺷﺎهی او را ﺑﺎ دلی ﺷﺎد ﻳﺎد می‌ﻛﻨﻨﺪآﻧﮕﺎه ﻛﻪ ﺑﺎ آشتی ﺑﻪ در[ون] ﺑﺎﺑﻞ آﻣﺪم،
+
۲۲) دودمان جاودانه پادشاهی که (خدایان) بل و نَبو فرمانرواییش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد یاد می‌کنندآنگاه که با آشتی به در[ون] بابل آمدم،
 
    
 
    
۲۳) ﺟﺎﻳﮕﺎه ﺳﺮوری (ﺧﻮد) را ﺑﺎ ﺟﺸﻦ و ﺷﺎدﻣﺎنی در ﻛﺎخ ﺷﺎهی ﺑﺮﭘﺎ ﻛﺮدم. ﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، ﻗﻠﺐ ﮔﺸﺎده ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﺑﻞ را دوﺳﺖ دارد، [ﻫﻤﭽﻮن ﺳﺮﻧﻮ]ﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ [ﺑﺨﺸﻴﺪ] (و) ﻣﻦ ﻫﺮ روز ﺗﺮﺳﻨﺪه در پی ﻧﻴﺎﻳﺶ او ﺑﻮدم.
+
۲۳) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده کسی که بابل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم.
  
۲۴) ﺳﭙﺎﻫﻴﺎن ﮔﺴﺘﺮده‌ام ﺑﺎ آراﻣﺶ درون ﺑﺎﺑﻞ ﮔﺎم ﺑﺮمی داﺷﺘﻨﺪ. ﻧﮕﺬاﺷﺘﻢ ﻛﺴﻲ در همه [ﺳﻮﻣﺮ] و اَﻛﺪ ﻫﺮاس آﻓﺮﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ.  
+
۲۴) سپاهیان گسترده‌ام با آرامش درون بابل گام برمی داشتند. نگذاشتم کسی در همه [سومر] و اَکد هراس آفرین باشد.  
  
۲۵) در پی امنیت ┐  ﺷﻬﺮِ ﺑﺎﺑﻞ و همه ﺟﺎﻳﮕﺎه‌ﻫﺎی ﻣﻘﺪﺳﺶ ﺑﻮدم. ﺑﺮای ﻣﺮدم ﺑﺎﺑﻞ...................... ﻛﻪ ﺑﺮ ﺧﻼف ﺧﻮا[ﺳﺖ ﺧﺪاﻳﺎن] ﻳﻮغی ﺑﺮ آﻧﺎن ﻧﻬﺎده ﺑﻮد ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ‌ﺷﺎن ﻧﺒﻮد،
+
۲۵) در پی امنیت ┐  شهرِ بابل و همه جایگاه‌های مقدسش بودم. برای مردم بابل...................... که بر خلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایسته‌شان نبود،
 
    
 
    
۲۶) خستگی‌ﻫﺎﻳﺸﺎن را ﺗﺴﻜﻴﻦ دادم (و) از ﺑﻨﺪﻫﺎ(؟) رﻫﺎﻳﺸﺎن ﻛﺮدم. ﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، از رﻓﺘﺎر [ﻧﻴﻚ ﻣﻦ] ﺷﺎدﻣﺎن ﮔﺸﺖ) و  
+
۲۶) خستگی‌هایشان را تسکین دادم (و) از بندها(؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت) و  
  
۲۷)  ﺑﻪ ﻣﻦ ﻛﻮرش، ﺷﺎهی ﻛﻪ از او ﻣﻲ ﺗﺮﺳﺪ و ﻛﻤﺒﻮﺟﻴﻪ ﭘﺴﺮ تنی [ام و ﺑﻪ] همه ﺳﭙﺎﻫﻴﺎﻧﻢ،
+
۲۷)  به من کورش، شاهی که از او می ترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همه سپاهیانم،
 
   
 
   
۲۸) ﺑﺮکتی ﻧﻴﻜﻮ ارزانی داﺷﺖ. ﺑﮕﺬار ﻣﺎ ﺑﺎ ﺷﺎدی در ﺑﺮاﺑﺮش ﺑﺎﺷﻴﻢ، در آراﻣﺶ. ﺑﻪ [ﻓﺮﻣﺎن] واﻻﻳﺶ، همه ﺷﺎﻫﺎنی ﻛﻪ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ‌اﻧﺪ،  
+
۲۸) برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش. به [فرمان] واﻻیش، همه شاهانی که بر تخت نشسته‌اند،  
 
   
 
   
۲۹) از ﻫﺮ ﮔﻮشه (ﺟﻬﺎن)، از درﻳﺎی ﺑﺎﻻ ﺗﺎ درﻳﺎی ﭘﺎﻳﻴﻦ، آﻧﺎﻧﻜﻪ در ﺳﺮزﻣﻴﻦ‌ﻫﺎی دور دﺳﺖ ﻣﻲ زﻳﻨﺪ،(و) همه ﺷﺎﻫﺎن ﺳﺮزﻣﻴﻦ اَﻣﻮرو ﻛﻪ در ﭼﺎدرﻫﺎ زﻧﺪگی می‌ﻛﻨﻨﺪ، همه آﻧﺎن،  
+
۲۹) از هر گوشه (جهان)، از دریای باﻻ تا دریای پایین، آنانکه در سرزمین‌های دور دست می زیند،(و) همه شاهان سرزمین اَمورو که در چادرها زندگی می‌کنند، همه آنان،  
  
۳۰) ﺑﺎج ﺳﻨﮕﻴﻨﺸﺎن را ﺑﻪ ﺷﻮاَﻧّﻪ (ﺑﺎﺑﻞ) آوردﻧﺪ و ﺑﺮ ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺑﻮﺳﻪ زدﻧﺪ.  از [ﺷﻮاَﻧّﻪ=ﺑﺎﺑﻞ] ﺗﺎ ﺷﻬﺮ آﺷﻮر و ﺷﻮش،
+
۳۰) باج سنگینشان را به شواَنّه (بابل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند.  از [شواَنّه=بابل] تا شهر آشور و شوش،
  
۳۱) اَﻛﺪ، ﺳﺮزﻣﻴﻦ اﺷﻨﻮﻧﻪ، زمپن،  ﺷﻬﺮ ﻣﺘﻮرﻧﻮ، در،  ﺗﺎ ﻣﺮز ﮔﻮتی، ﺟﺎ[ﻳﮕﺎه ﻫﺎی ﻣﻘﺪس آﻧﺴﻮدﺟﻠﻪ ﻛﻪ از دﻳﺮﺑﺎز ﻣﺤﺮاب‌ﻫﺎﻳﺸﺎن وﻳﺮان ﺷﺪه ﺑﻮد،
+
۳۱) اَکد، سرزمین اشنونه، زمپن،  شهر متورنو، در،  تا مرز گوتی، جا[یگاه های مقدس آنسودجله که از دیرباز محراب‌هایشان ویران شده بود،
 
    
 
    
۳۲) ﺧﺪاﻳﺎنی را ﻛﻪ درون آﻧﻬﺎ ﺳﺎﻛﻦ ﺑﻮدﻧﺪ، ﺑﻪ ﺟﺎﻳﮕﺎه ﻫﺎﻳﺸﺎن ﺑﺎزﮔﺮداﻧﺪم و (آﻧﺎن را) در ﺟﺎﻳﮕﺎه اﺑﺪی ﺧﻮدﺷﺎن ﻧﻬﺎدم. همه ﻣﺮدﻣﺎنِ آﻧﺎن (=آن ﺧﺪاﻳﺎن) را ﮔﺮد آوردم و ﺑﻪ ﺳﻜﻮﻧﺘﮕﺎه‌ﻫﺎﻳﺸﺎن ﺑﺎزﮔﺮداﻧﺪم و  
+
۳۲) خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاه هایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همه مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاه‌هایشان بازگرداندم و  
 
    
 
    
۳۳) ﺧﺪاﻳﺎنِ ﺳﺮزﻣﻴﻦ ﺳﻮﻣﺮ و اَﻛﺪ را ﻛﻪ ﻧﺒﻮﻧﺌﻴﺪ - در ﻣﻴﺎن ﺧﺸﻢ ﺳﺮور ﺧﺪاﻳﺎن - ﺑﻪ ﺷﻮاَﻧّﻪ(=ﺑﺎﺑﻞ) آورده ﺑﻮد، ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎن ﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ
+
۳۳) خدایانِ سرزمین سومر و اَکد را که نبونئید - در میان خشم سرور خدایان - به شواَنّه(=بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت
 
   
 
   
۳۴) ﺑﻪ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﺸﺎن ﺑﺎزﮔﺮداﻧﺪم، ﺟﺎﻳﮕﺎهی ﻛﻪ دﻟﺸﺎدﺷﺎن می ﺳﺎزد. ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺧﺪاﻳﺎنی ﻛﻪ ﺑﻪ درون ﻧﻴﺎﻳﺸﮕﺎه‌ﻫﺎﻳﺸﺎن ﺑﺎزﮔﺮداﻧﺪم،
+
۳۴) به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان می سازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاه‌هایشان بازگرداندم،
 
   
 
   
۳۵) هر روز در ﺑﺮاﺑﺮ ﺑِﻞ و ﻧَﺒﻮ، روزﮔﺎری دراز (=ﻋﻤﺮی ﻃﻮﻻﻧﻲ) ﺑﺮاﻳﻢ ﺧﻮاﺳﺘﺎر ﺷﻮﻧﺪ (و) ﻛﺎرﻫﺎی ﻧﻴﻜﻢ را ﻳﺎدآور ﺷﻮﻧﺪ و ﺑﻪ ﻣﺮدوک، ﺳﺮورم ﭼﻨﻴﻦ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﻛﻪ “ﻛﻮرش، ﺷﺎهی ﻛﻪ از ﺗﻮ می‌ﺗﺮﺳﺪ و ﻛﻤﺒﻮجیه ﭘﺴﺮش  
+
۳۵) هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طوﻻنی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم چنین بگویند که “کورش، شاهی که از تو می‌ترسد و کمبوجیه پسرش  
  
۳۶)... ﺑﮕﺬار آﻧﺎن ﺳﻬﻤﻴﻪ رﺳﺎنِ ﻧﻴﺎﻳﺸﮕﺎه‌ﻫﺎﻳﻤﺎن ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺗﺎ روزﮔﺎران دراز (؟)...و ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻣﺮدﻣﺎن ﺑﺎﺑﻞ [ﺷﺎهی] ┐او را┌ ﺑﺴﺘﺎﻳﻨﺪ ”.  ﻣﻦ همه ﺳﺮزﻣﻴﻦ‌ﻫﺎ را در ﺻﻠﺢ ﻗﺮار دادم.
+
۳۶)... بگذار آنان سهمیه رسانِ نیایشگاه‌هایمان باشند، تا روزگاران دراز (؟)...و باشد که مردمان بابل [شاهی] ┐او را┌ بستایند ”.  من همه سرزمین‌ها را در صلح قرار دادم.
  
۳۷)...................... [غا]ز، دو ﻣﺮﻏﺎﺑﻲ، ده ﻛﺒﻮﺗﺮ، ﺑﻴﺸﺘﺮ از [ﭘﻴﺸﻜﺸﻲ ﭘﻴﺸﻴﻦِ] ﻏﺎز و ﻣﺮﻏﺎﺑﻲ و ﻛﺒﻮﺗﺮی ﻛﻪ.......   
+
۳۷)...................... [غا]ز، دو مرغابی، ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشینِ] غاز و مرغابی و کبوتری که.......   
  
۳۸)... [روزا]ﻧﻪ اﻓﺰودم................... در پی اﺳﺘﻮار ﻛﺮدن ﺑﺎروی دﻳﻮار اﻳﻤﮕﻮر -اﻧﻠﻴﻞ، دﻳﻮار ﺑﺰرگ ﺑﺎﺑﻞ ﺑﺮآﻣﺪم
+
۳۸)... [روزا]نه افزودم................... در پی استوار کردن باروی دیوار ایمگور -انلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم
 
    
 
    
۳۹)... دﻳﻮاری از آﺟﺮ ﭘﺨﺘﻪ، ﺑﺮ ﻛﻨﺎره ﺧﻨﺪقی ﻛﻪ ﺷﺎه ﭘﻴﺸﻴﻦ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮد، ولی ﺳﺎﺧﺘﺶ را ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎن [ﻧﺒﺮده ﺑﻮد]... ﻛﺎر آن را [ﻣﻦ... ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎن ﺑﺮدم.]
+
۳۹)... دیواری از آجر پخته، بر کناره خندقی که شاه پیشین ساخته بود، ولی ساختش را به پایان [نبرده بود]... کار آن را [من... به پایان بردم.]
  
۴۰)... [ﻛﻪ ﺷﻬﺮ را از ﺑﻴﺮون در ﺑﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﺷﺎﻫﻲ ﭘﻴﺶ از ﻣﻦ (ﺑﺎ) ﻛﺎرﮔﺮانِ ﺑﻪ ﺑﻴﮕﺎری [ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه ﺳﺮزﻣﻴﻨﺶ در] ﺷﻮاَﻧّﻪ (=ﺑﺎﺑﻞ) ﻧﺴﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮد.
+
۴۰)... [که شهر را از بیرون در بر نگرفته بودکه هیچ شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفته شده سرزمینش در] شواَنّه (=بابل) نساخته بود.
  
۴۱)... (آن را) [ﺑﺎ ﻗﻴﺮ] و آﺟﺮ ﭘﺨﺘﻪ از ﻧﻮ ﺑﺮﭘﺎ ﻛﺮدم و [ﺳﺎﺧﺘﺶ را ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎن رﺳﺎﻧﺪم   ].
+
۴۱)... (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو برپا کردم و [ساختش را به پایان رساندم   ].
  
۴۲)... [دروازه ﻫﺎی ﺑﺰرگ از ﭼﻮب ﺳﺪر] ﺑﺎ روﻛﺶ ﻣﻔﺮﻏﻴﻦﻣﻦ همه آن درﻫﺎ را ﺑﺎ آﺳﺘﺎﻧﻪ [ﻫﺎ و ﻗﻄﻌﺎت ﻣﺴﻲ] ﻛﺎرﮔﺬاردم.
+
۴۲)... [دروازه های بزرگ از چوب سدر] با روکش مفرغینمن همه آن درها را با آستانه [ها و قطعات مسی] کارگذاردم.
  
۴۳)... [... ﻛﺘﻴﺒﻪ ای از] آﺷﻮرﺑﺎﻧﻴﭙﺎل، ﺷﺎهی ﭘﻴﺶ از ﻣﻦ، [(روی آن) ﻧﻮ]ﺷﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﻮد، [درون آن دﻳﺪ]م.
+
۴۳)... [... کتیبه ای از] آشوربانیپال، شاهی پیش از من، [(روی آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م.
  
۴۴)  [............] او... ﻣﺮدوک، ﺳﺮور ﺑﺰرگ، آﻓﺮﻳﻨﻨﺪه(؟)[...........................................................]
+
۴۴)  [............] او... مردوک، سرور بزرگ، آفریننده(؟)[...........................................................]
  
۴۵) [.........................................]... ﻣﻦ... ﻫﻤﭽﻮن ﻫﺪﻳﻪ‌ای [ﭘﻴﺸﻜﺶ ﻛﺮدم]....... [(ﺑﺮای) ﺧﺸﻨﻮدی‌ات ﺗﺎ ﺑﻪ ﺟﺎ]ودان.
+
۴۵) [.........................................]... من... همچون هدیه‌ای [پیشکش کردم]....... [(برای) خشنودی‌ات تا به جا]ودان.
  
 
== منبع ==
 
== منبع ==
خط ۱۱۰: خط ۱۱۳:
 
[[رده:سنگ‌نبشته‌ها]]
 
[[رده:سنگ‌نبشته‌ها]]
 
[[رده:برگردان‌ها]]
 
[[رده:برگردان‌ها]]
 +
[[رده:جشن‌های دو هزار و پانسد سال شاهنشاهی ایران]]
 +
[[رده:حقوق بشر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ اکتبر ۲۰۱۶، ساعت ۱۰:۵۹

انقلاب شاه و مردم منشور حقوق بشر کوروش

جشن‌های ۲۵۰۰ سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران

نخستین کنگره جهانی ایران‌شناسی - تهران ۹ تا ۱۶ شهریور ماه ۱۳۴۵
گزیده‌ای از منشور حقوق بشر کوروش بزرگ خط ۱۵ تا ۲۱
نشان یادبود ۲۵۰۰ شاهنشاهی ایران
بشقاب یادبود ۲۵۰۰ شاهنشاهی ایران

منشور کوروش بزرگ در ۵۳۸ سال پیش از میلاد مسیح نگاشته شده و نخستین منشور حقوق بشر در تاریخ می باشد.

برگردان نوشتار منشور حقوق بشر کورش بزرگ شاه ایران شاه شاهان[۱]


۱) [آن هنگام که................ مردو]ک، پادشاه همه آسمان‌ها و زمین، کسی که...... ،... که با... یش سرزمین های دشمنانش (؟) را لگدکوب می کند

۲) [....................................................] با دانایی گسترده،... کسی که گوشه های جهان را زیر نظر دارد،

۳) [........................................................................]... فرزند ارشد او[ ] (=بِلشَزَر)، فرومایه ای به سروری سرزمینش گمارده شد

۴)...[........................................................................... ┐ اما ┌ او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرار داد،

۵) نمونه‌ای ساختگی از اسگیل سا[خت و]....................... برای (شهر) اور و دیگر جایگاه های مقدس [فرستاد؟]

۶) آیین هایی که شایستﺔ آنان (خدایان/پرستشگاه ها) نبود. پیشکشی[هایی ناپاک]........................... گستاخانه [...] هر روز یاوه سرایی می کرد و [ ]اها نت آمیز ۷) (او) پیشکشی های روزانه را باز داشت. او در [آیین ها دست برد و]................. درون پرستشگاه ها برقرار[کرد]. در اندیشه‌اش به ترس از مردوک - شاه خدایان - پایان داد.

۸) هر روز به شهرش (=شهر مردوک) بدی روا می داشت............................ همه مردما[نش را....] (=مردمان مردوک) را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند.

۹) انلیلِ خدایان (=مردوک)، از شکوِه ایشان بسیار خشمگین شد، و..................... قلمرو آنان. خدایانی که درون آنها می زیستند محراب‌هایشان را رها کردند،

۱۰) خشمگین از اینکه او (=نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیر بابلی) به شواَنّه (=بابل) وارد کرده بود. [دلِ] مردوک بلند[پایه، انلیلِ خدایان] برحم آمد... (او) بر همه زیستگاه‌هایی که جایگاه‌های مقدسشان ویران گشته بود

۱۱) و مردم سرزمین سومر و اَکد که همچون کالبد مردگان شده بودند، اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد. او همه سرزمین‌ها را جست و بررسی کرد،

۱۲) شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد. او کورش، شاه (شهر)انشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام کرد.

۱۳) او (=مردوک) سرزمین گوتی (و) همه سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=کورش) به کرنش درآورد و همه مردمان سرسیاه (=عامه مردم) را که (مردوک) به دستان او (=کورش) سپرده بود،

۱۴) به دادگری و راستی شبانی کرد. مردوک، سرور بزرگ، که پرورنده مردمانش است، به کارهای نیک او (=کورش) و دل راستینش به شادی نگریست

۱۵) (و) او را فرمان داد تا بسوی شهرش (=شهر مردوک،) بابل، برود. او را واداشت (تا) راه تینتیر (=بابل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت.

۱۶) سپاهیان گسترده‌اش که شمارشان همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگ افزارها در کنارش روان بودند.

۱۷) (مردوک) او را بدون جنگ و نبرد به درون شواَنّه(=بابل) وارد کرد. او شهرش، بابل را از سختی رهانید. او (= مردوک) نبونئید، شاهی را که از او نمی هراسید، در دستش (=دست کورش) نهاد.

۱۸) همه مردم تینتیر (=بابل)، تمامی سرزمین‌های سومر و اَکد، بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهره هایشان درخشان شد.

۱۹) (مردوک) سروری که با یاری‌اش به مردگان زندگی بخشید (و) آنکه همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را به شادی ستایش کردند و نامش را ستودند.

۲۰) منم کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اَکد، شاه چهارگوشه جهان.

۲۱) پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه کورش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، از نسل چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.

۲۲) دودمان جاودانه پادشاهی که (خدایان) بل و نَبو فرمانرواییش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد یاد می‌کنند. آنگاه که با آشتی به در[ون] بابل آمدم،

۲۳) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در کاخ شاهی برپا کردم. مردوک، سرور بزرگ، قلب گشاده کسی که بابل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم.

۲۴) سپاهیان گسترده‌ام با آرامش درون بابل گام برمی داشتند. نگذاشتم کسی در همه [سومر] و اَکد هراس آفرین باشد.

۲۵) در پی امنیت ┐ شهرِ ┌ بابل و همه جایگاه‌های مقدسش بودم. برای مردم بابل...................... که بر خلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود که شایسته‌شان نبود،

۲۶) خستگی‌هایشان را تسکین دادم (و) از بندها(؟) رهایشان کردم. مردوک، سرور بزرگ، از رفتار [نیک من] شادمان گشت) و

۲۷) به من کورش، شاهی که از او می ترسد و کمبوجیه پسر تنی [ام و به] همه سپاهیانم،

۲۸) برکتی نیکو ارزانی داشت. بگذار ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش. به [فرمان] واﻻیش، همه شاهانی که بر تخت نشسته‌اند،

۲۹) از هر گوشه (جهان)، از دریای باﻻ تا دریای پایین، آنانکه در سرزمین‌های دور دست می زیند،(و) همه شاهان سرزمین اَمورو که در چادرها زندگی می‌کنند، همه آنان،

۳۰) باج سنگینشان را به شواَنّه (بابل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شواَنّه=بابل] تا شهر آشور و شوش،

۳۱) اَکد، سرزمین اشنونه، زمپن، شهر متورنو، در، تا مرز گوتی، جا[یگاه های مقدس آنسو]ی دجله که از دیرباز محراب‌هایشان ویران شده بود،

۳۲) خدایانی را که درون آنها ساکن بودند، به جایگاه هایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همه مردمانِ آنان (=آن خدایان) را گرد آوردم و به سکونتگاه‌هایشان بازگرداندم و

۳۳) خدایانِ سرزمین سومر و اَکد را که نبونئید - در میان خشم سرور خدایان - به شواَنّه(=بابل) آورده بود، به فرمان مردوک، سرور بزرگ، به سلامت

۳۴) به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی که دلشادشان می سازد. باشد تا خدایانی که به درون نیایشگاه‌هایشان بازگرداندم،

۳۵) هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طوﻻنی) برایم خواستار شوند (و) کارهای نیکم را یادآور شوند و به مردوک، سرورم چنین بگویند که “کورش، شاهی که از تو می‌ترسد و کمبوجیه پسرش

۳۶)... بگذار آنان سهمیه رسانِ نیایشگاه‌هایمان باشند، تا روزگاران دراز (؟)...و باشد که مردمان بابل [شاهی] ┐او را┌ بستایند ”. من همه سرزمین‌ها را در صلح قرار دادم.

۳۷)...................... [غا]ز، دو مرغابی، ده کبوتر، بیشتر از [پیشکشی پیشینِ] غاز و مرغابی و کبوتری که.......

۳۸)... [روزا]نه افزودم................... در پی استوار کردن باروی دیوار ایمگور -انلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم

۳۹)... دیواری از آجر پخته، بر کناره خندقی که شاه پیشین ساخته بود، ولی ساختش را به پایان [نبرده بود]... کار آن را [من... به پایان بردم.]

۴۰)... [که شهر را از بیرون در بر نگرفته بود]، که هیچ شاهی پیش از من (با) کارگرانِ به بیگاری [گرفته شده سرزمینش در] شواَنّه (=بابل) نساخته بود.

۴۱)... (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو برپا کردم و [ساختش را به پایان رساندم ].

۴۲)... [دروازه های بزرگ از چوب سدر] با روکش مفرغین. من همه آن درها را با آستانه [ها و قطعات مسی] کارگذاردم.

۴۳)... [... کتیبه ای از] آشوربانیپال، شاهی پیش از من، [(روی آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م.

۴۴) [............] او... مردوک، سرور بزرگ، آفریننده(؟)[...........................................................]

۴۵) [.........................................]... من... همچون هدیه‌ای [پیشکش کردم]....... [(برای) خشنودی‌ات تا به جا]ودان.

منبع