مصاحبه رادیو تلویزیونی اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر با نمایندگان خبرگزاری‌ها و رسانه‌های همگانی ایران و جهان ۴ بهمن ماه ۱۳۴۹

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سخنرانی‌های محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بر پایه تاریخ اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران

سخنرانی‌های محمدرضا شاه پهلوی آریامهر سال ۱۳۴۹ خورشیدی تازی

تصمیم‌های مجلس


مصاحبه رادیو تلویزیونی اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر با نمایندگان خبرگزاری‌ها و رسانه‌های همگانی ایران و جهان در کاخ نیاوران ۴ بهمن ماه ۱۳۴۹


مذاکرات نفت

سؤال کردید که آیا از پیشرفت مذاکرات نفت راضی هستم و اصولاً راجع به این موضوع چه فکر می‌کنم؟

به این پرسش در یکی دو کلمه نمی‌توان پاسخ داد، به خصوص که این روزها دستگاه‌های نیرومند تبلیغاتی بین‌المللی از راه‌های مختلف سعی دارند در مصرف‌کنندگان نفت حس همدردی یا ناراحتی ایجاد کنند و چنین وانمود سازند که گویا ممالک تولیدکننده نفت هر روز و هر ساعت بهانه‌ای پیدا می‌کنند تا باعث گران شدن نفت و در نتیجه پرداخت پول بیشتری از طرف مصرف‌کنندگان شوند، در صورتی که این شرکت‌های نفتی هستند که به جبهه‌بندی پرداخته‌اند. مخصوصاً می‌شنویم که ممالک بزرگ صنعتی دنیا تصمیم گرفته‌اند یا در فکر آنند که به کمک یا حمایت شرکت‌های نفتی بروند. این است که ما باید درمورد نفت وضع را کاملاً روشن کنیم.

به خاطر دارم و مطمئنم ایرانیانی که در حدود ۳۰ تا ۳۵ سال دارند نیز به یادشان هست که در سال‌های بین ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۰ و هنگامی که تب استیفای حقوق ملت ایران از منابع ثروت خودش یعنی نفت به وجود آمده بود چه حوادثی رخ داد. می‌گذریم از اینکه اشخاصی برای خراب‌کردن کار مدت‌ها تربیت شده بودند و مثلاً پرچمدار این کار شدند و نتیجه کارشان هم این شد که ایران به اجبار در چاه‌های نفت خود را بست و حتی کارش به جایی رسید که کوشید نفت را به اصطلاح «شبکه بشکه» آن هم با پنجاه درصد تخفیف بفروشد و حتی یک خریدار پیدا نشد و سرانجام برای آنکه لااقل حقوق کارکنان صنعت نفت را بدهند ناچار از چاپ اسکناس شدند، و شرکت‌های نفتی معادل بیش از سی‌میلیون تن تولید آن روز ایران را بلافاصله در عراق و کویت جبران کردند و شاید هم می‌خواستند چنان ضرب شستی نشان دهند که دیگر هیچ مملکتی درصدد فضولی در این قسمت‌ها برنیاید و آنها بتوانند بگویند ایران سعی کرد کاری بکند و این طور به زانو درآمد و حتی برای چند روز هم جریان طبیعی نفت در دنیا بر هم نخورد. و اما ببینیم که همین شرکت‌های نفتی بعد از آن حوادث چه کردند. قیمت اعلان شده نفت در ژوئن سال ۱۹۵۷ در خلیج فارس ۰۴/۲ دلار برای هر بشکه بود. در فوریه سال ۱۹۵۹ اولین تنزل اتفاق افتاد و قیمت نفت به ۸۶/۱ دلار رسید و سپس در اوت سال بعد به ۷۸/۱ دلار کاهش مجدد یافت و اگر تفاوت این دو رقم را حساب کنید می‌بینید بیش از ۲۲ سنت در هر بشکه است. البته این قیمت نفتی بود که از ماه‌شهر صادر می‌شد و در آن هنگام هنوز تأسیسات امروزی جزیره خارک به وجود نیامده بود، ولی از موقعی که این تأسیسات ایجاد شد، به علت نزدیکی مسافت و کاهش یافتن هزینه بارگیری و قیمت حمل و نقل، قیمت اعلان شده برای هر بشکه در ۷۹/۱ دلار تثبیت گردید و از سال ۱۹۶۰ (که سال تأسیس اوپک است) دیگر در قیمت‌های اعلان شده نفت تغییری داده نشده‌است.

جالب است که این تخفیف‌ها درست با دهه ۱۹۷۰ – ۱۹۶۰ که سازمان ملل متحد آن را به اصطلاح «دهه پیشرفت» اعلام کرده بود، مصادف بود.

حالا به این موضوع کاری نداریم که ایران در این مدت، علیرغم همه این حرف‌ها به موفقیت‌هایی که بعضی‌ها آن را «معجزه اقتصادی» می‌نامند دست یافت و علت اصلی آن انقلاب سفید ایران و امکانات خاص این مملکت بود، ولی اگر درست مطالعه کنیم می‌بینیم این دهه پیشرفت، در حقیقت و عملاً دهه پیشرفت ممالک پیشرفته و دهه در جا زدن ممالک در حال توسعه بود.

رویه دیگری که ما از این حضرات دیدیم این بود که در ۱۸ نوامبر ۱۹۶۷ نرخ لیره استرلینگ به میزان ۳/۱۴ درصد تنزل یافت، و آن وقت شرکت‌های نفتی عضو کنسرسیوم بابت نفتی که از اول اکتبر تا ۱۸ نوامبر ۱۹۶۷ از ایران صادر کرده بودند، مبلغی در حدود ۴/۶میلیون لیره (۹/۴میلیون لیره بابت مالیات بردرآمد و ۵/۱میلیون لیره بابت پرداخت مشخص به بهانه تنزل نرخ لیره) از سهم ایران کسر کردند، در حالی که در آن زمان نفت از ایران صادر شده بود و این کاهش فقط به خاطر فاصله بین تاریخ صدور نفت و پرداخت سهم ایران اعمال شد، و با وجود روشن بودن حقانیت ایران مدت‌ها در این باره مذاکره شد تا اینکه بالاخره در ژانویه ۱۹۶۸ این مبلغ را به ما پس دادند و پافشاری ما سبب شد که همین کار را درباره سایر ممالک حوزه خلیج فارس نیز انجام بدهند. در این بین، در اروپا شرکت‌های نفتی B.P. و «شل» بهای هر گالن امپریال فرآورده‌های نفتی را در سوم نوامبر یک پنی کاهش دادند و سپس در تاریخ ۳۱ دسامبر، مجدداً قیمت هر گالن امپریال فرآورده‌های نفتی را یک‌ونیم پنی دیگر در انگلستان افزایش دادند و جمع این دو مبلغ برای هر بشکه به ۵/۸۷ سنت می‌رسد. بین ماه اوت تا پایان دسامبر بهای فرآورده‌های نفتی در سایر کشورهای غربی اروپا نیز به همین ترتیب اضافه شد که حد متوسط این افزایش از این قرار بود: در ۹ کشور اروپای غربی (به استثنای ایتالیا) ۸۶ سنت در هر بشکه. در ۹ کشور اروپا (شامل ایتالیا) ۷۴ سنت در هر بشکه. توضیح آنکه بهای نفت در ایتالیا افزایش نیافته بود و در نتیجه اگر مصرف ایتالیا در محاسبه منظور شود، متوسط افزایش قیمت به شرحی که گفتم کاهش می‌یابد.

در ۹ کشور اروپایی (به استثنای ایتالیا) و شامل افزایش قیمت برای فقط ۲۵ درصد مصرف آلمان، هر بشکه ۵۹ سنت (توضیح آنکه در آلمان قیمت فرآورده‌ها توسط شرکت «آرال» که ۲۵ درصد کل مصرف آن کشور را تأمین می‌کند، افزایش یافته‌است). در امریکا در ماه نوامبر ۱۹۷۰ شرکت‌های نفتی بهای نفت خام را بشکه‌ای ۲۵ سنت افزایش دادند و در ژاپن در اکتبر همان سال بهای فرآورده‌های نفتی بشکه‌ای ۲۲ سنت اضافه شد و شرکت‌های عامل نفت بعداً اعلام کردند که از اول ژانویه ۱۲ سنت دیگر بر قیمت هر بشکه فرآورده‌های نفتی اضافه خواهدشد. این دو رقم جمعاً به ۳۴ سنت در هر بشکه بالغ می‌شود و باز صحبت از این است که قیمت‌ها را مجدداً بالا ببرند. ولی آیا از این افزایش‌ قیمت‌ها به خود ما چیزی اضافه داده‌اند؟ البته که خیر!

همین تصمیمات یک جانبه شرکت‌های نفتی چه در پایین آوردن قیمت‌های اعلان شده مثلاً در منطقه خلیج فارس، و چه در بالا بردن یک طرفه قیمت نفت که از آن حتی یک دینار نیز به ما نمی‌رسد، وضعی ایجاد کرده که البته غیر قابل دوام است. ما این مطالب را در کنفرانس‌های مختلف اوپک مطرح کردیم و به نتایجی نیز رسیدیم و آخرین نتیجه در کنفرانس کاراکاس اتخاذ شد که به موجب آن ایران و عربستان سعودی و عراق برای منطقه خلیج فارس مأمور مذاکره با شرکت‌های نفتی شدند. در این هنگام ناگهان ما ملاحظه کردیم که در دنیا تبلیغات عجیب و غریبی شروع شده. شرکت‌های نفتی دور هم جمع شدند و حتی خبر رسید که دولت‌های صنعتی می‌خواهند شرکت‌های نفتی را مورد پشتیبانی قرار دهند و یا به نفع آنها دست به اعمال نفوذ بزنند که اگر این حرف درست باشد، البته دقیقاً نمونه همان چیزی است که آن را امپریالیزم اقتصادی و «نئوکولونیالیزم» می‌نامند که تا کنون چند بار در طول تاریخ (تاریخی که باید از آن پند و عبرت گرفت) طرز فکر و عقیده زمامداران مسئول دنیا را تحت تأثیر قرار داده است. به خاطر دارم در جریان کانال سوئز باز صاحبان کشتی یا به اصطلاح «مصرف‌کنندگان این راه دریایی» دور هم جمع شدند و تصمیماتی گرفتند، ولی سرانجام ناچار شدند صددرصد در برابر مصر (یعنی صاحب کانال و آب و خاک آن منطقه که البته نمی‌توانست حقوق ملی خود را به دست دیگران بدهد) تسلیم شوند. مصر کانال را ملی اعلام کرد و همه پذیرفتند و این البته جزء حقوق ملی مصر بود که عایدات سرشاری نیز از این راه پیدا کرد و ملاحظه کردیم که مصر توانست رأساً امور کشتیرانی را در کانال سوئز اداره کند و آن را حتی برای یک ساعت متوقف نسازد.

خاطرم هست سفیر یکی از این ممالکی که در ایران منافع مهم نفتی داشت روزی به من گفت: جای تأسف برای ایران این است که هیچ وقت مستعمره نبوده است، زیرا اگر مستعمره بود می‌توانست زیربنای لازم را بسازد. کاملاً طبیعی است که یک سوم عایدات نفت را شما (یعنی ایران) ببرید، یک سوم را شرکت نفتی و یک سوم را هم ما (یعنی مملکتی که شرکت نفتی متعلق به او بود).

این مطلبی بود که آن سفیر خارجی به من گفت و من چند جمله از این گونه کلمات قصار از او شنیدم که یکی از آنها همین بود که اشاره کردم.

البته این گونه افکار اکنون دیگر خیلی قدیمی و کهنه شده‌است، چیزی که ما مایلیم برای افکار عمومی دنیا کاملاً روشن شود، این است که روی چه حسابی ایران بابت هر بشکه نفت خود کمتر از یک دلار عایدی دارد و آن وقت مصرف‌کننده اروپایی بعضی اوقات حتی تا ۱۴ دلار باید برای هر بشکه فرآورده نفتی بپردازد؟ البته ما نمی‌گوییم که تمام این ۱۳ دلار تفاوت به جیب شرکت‌های نفتی می‌رود، بلکه زیادی واسطه، هزینه حمل و نقل، هزینه پخش، مخارج پالایش و تبدیل نفت به فرآورده‌های مختلف و مراحل متعدد دیگر و صدها هزار نفری که در همه این مراحل مشغول کارند و از این راه زندگی می‌کنند (و می‌دانید که در آنجاها، حقوق‌ها زیاد و سطح درآمد سرانه بالا است) همه از عوامل گرانی مواد نفتی هستند و در این میان مالیاتی نیز که دولت‌های پیشرفته صنعتی برای فرآورده‌های نفتی وضع می‌کنند خود عامل مهمی است.

خوب به خاطرم هست که سه سال گذشته در جایی دیدیم که میزان درآمد یکی از همین ممالک پیشرفته و صنعتی اروپا از محل مالیاتی که از نفت می‌گیرد، از جمع کل عوایدی که ایران از محل فروش ثروت نفتی خود دارد بیشتر است. با این همه اینها جنجال می‌‌کنند که ممالک تولیدکننده نفت هر روز اسباب زحمتند، و به مردم کشورهای خودشان این طور جلوه می‌دهند که به علت همین رفتار ممالک تولیدکننده نفت آنها ناچارند هر روز پول بیشتری بپردازند. خوب است اینها روشن کنند که در این معامله، مملکتی که نفت تولید می‌کند و حداکثر تا پنجاه سال دیگر این منبع ثروت خود را از دست می‌دهد، چقدر درآمد دارد؟ شرکت‌های نفتی چقدر به دست می‌آوردند؟ واسطه‌ها چقدر سهم می‌برند؟ و بالاخره دولت‌های خودشان چقدر مالیات وصول می‌کنند؟ اتفاقاً من به یک نفر می‌گفتم این چه وضعی است که دولت‌ها این قدر مالیات می‌گیرند و روی قیمت نفت می‌کشند و غیر مستقیم تبلیغات به ضرر ممالک تولیدکننده می‌کنند؟ گفت خوب بالاخره آنها باید طوری خزانه خودشان را پر کنند. گفتم آنها دوهزار صنعت مختلف دارند که می‌توانند خزانه خود را از راه‌های دیگر پر بکنند، ولی صرفنظر از ایران که امکانات دیگری دارد، بعضی ممالک تولیدکننده نفت ممر درآمدشان فقط نفت است، پس آنها به چه صورت خزانه خود را پر کنند؟ به هر حال در این کنفرانس اوپک ما مأمور شدیم برای تعیین تکلیف نفت خلیج فارس مذاکراتی بکنیم. به ما می‌گویند ملایم هستند، ملایمت ما به هیچ چیز جز عقل و منطق نباید تعبیر شود. اگر ملایم هستیم روی اصل منطق است، روی اصل منافع ایرانی است. اگر سخت هستیم باز هم به همان دلیل است. دلیل منطق و دلیل منافع ایران. به هر صورت ما همه می‌فهمیم که مثلاً نفت حوزه خلیج فارس را در اروپا نمی‌توان به گرانی نفت لیبی و الجزایر فروخت، زیرا موضوع حمل و نقل در میان است و احیاناً موضوع کیفیت نفت که گوگردش کم و زیاد و یا نفت سبک و یا سنگین باشد. همانطور که لیبی و الجزایر نمی‌توانند نفت خود را به قیمت نفت ایران به ژاپن بفروشند، طبیعی است که خلیج فارس هم با دریای مدیترانه یا خلیج مکزیک از این لحاظ فرق دارد. کاری که ما سعی می‌کنیم انجام بدهیم این است که به کمپانی‌ها بگوییم این جبهه‌ای که شما بسته‌اید و می‌گویید با همه صاحبان نفت یک جا صحبت کنیم و در یک روز با همه یک قرارداد واحد ببندیم حرفتان بیشتر جنبه شوخی دارد و یا قصدتان اتلاف وقت است (البته هر قدر به این طریق اتلاف وقت کنند آن اضافه قیمت‌هایی که بالاتر گفتم به جیب آنها می‌رود و به ما چیزی نمی‌رسد، به خصوص که گفته‌اند موضوع پرداخت‌های مربوط به تاریخ عقب‌افتاده را نخواهند پذیرفت).

هدف آنها از این روش، اتلاف وقت و سرگرداندن و ایجاد اختلاف و شکاف است. حرف ما این است که شرکت‌های نفتی نمی‌توانند درمورد این سه حوزه یک جا و یکسان رفتار کنند. حرف ما این است که بیایید بنشینیم و ببینیم حق ممالک حوزه خلیج فارس که بزرگترین حوزه نفتی دنیا را با پانزده‌میلیون بشکه تولید روزانه تشکیل می‌دهند و با حوزه‌های دیگر قابل قیاس نیستند، چقدر است؟ شما تکلیف این حوزه‌ها را معلوم بکنید و حقوق حقه ما را بدهید، بیایید بنشینیم با هم صحبت کنیم بالاخره به یک رقم عادلانه‌ای خواهیم رسید. ما حتی به امتیازات بخصوصی نیز که احیاناً به آن ممالک داده شود حسادت نمی‌کنیم و بهانه نخواهیم گرفت. ما حاضریم حتی همانطور که خود شرکت‌های نفتی پیشنهاد کردند، برای مدت پنج سال قرارداد ببندیم به شرط آنکه آنها نیز متقابلاً قیمت‌ها را بالا نبرند و قیمت‌های اعلان‌شده برای خلیج فارس با قیمت‌های بین‌المللی تطبیق کند، و باز به شرط آنکه در ظرف این پنج سال بهای اجناسی مانند فولاد و پنج یا شش کالای دیگر که در هزینه زندگی تأثیر دارد، تغییر نکند و بهای اعلان‌شده نفت خلیج فارس با ارقام و اندکس قیمت‌های بین‌المللی تطبیق داشته باشد. به هر حال اگر قرارداد پنج ساله می‌خواهند باید این دو شرط در آن قید شده باشد:


تطبیق قیمت نفت با اندکس‌های اصلی بین‌المللی و خودداری از بالابردن قیمت‌ها.

تا آنجا که من اطلاع دارم، گویا هزینه زندگی در انگلستان ظرف ده سال اخیر ۷/۳۹ و در امریکا ۹/۲۴ بالا رفته‌است، ولی به طوری که خودشان می‌گویند ارزش دلار امریکایی در سال ۱۹۷۰ معادل ۷۳ سنت ( به تناسب قدرت خرید ما) کاهش یافته و به عبارت روشنتر قدرت خرید ما از لحاظ سنت کمتر شده، در حالی که در همان حال هزینه زندگی هم آنجا بالا رفته‌است و نتیجه این امر را به سهولت می‌توان دریافت. حاصل امر آنکه ممالک غنی، غنی‌تر می‌شوند و ممالک دیگر یا در همان حال که هستند می‌مانند و یا چون روزبه‌روز جمعیت بیشتری پیدا می‌کنند طبعاً فقیرتر می‌شوند و سرانجام روزی خواهد رسید که این عدم توازن به انفجار خواهد انجامید.

مختصر آنکه ما حاضریم درباره قیمت نفت بر یک اساس عادلانه صحبت کنیم، و باز تکرار می‌کنیم منظور ما این نیست که چون ما یک دلار به دست می‌آوریم و عایدی شرکت‌های نفتی ۱۴ دلار است، پس میانگین آن ۷ دلار خواهد بود و در نتیجه ما باید درباره همان ۷ دلار صحبت کنیم، بلکه منظور ما این است که بنشینیم صحبت کنیم و با توجه به جمیع جهات برای نفت بهای عادلانه‌ای تعیین کنیم.

و اما مطلب دیگری که باید خاطرنشان کنم و مربوط به مردم کشورهای پیشرفته و صنعتی است، این است که آنان نباید گرانی محصولات نفتی را به گردن ما تولیدکنندگان نفت بگذارند. اگر نفت گران به دست آنها می‌رسد باید برای آنها روشن شود که تقصیر از ما نیست. ما حاضریم قرارداد پنج ساله امضا کنیم. حتی حاضریم از مطالبه هر پول یا امتیازات اضافی که شرکت‌های نفتی به حوزه‌های نفتی دیگر مانند لیبی و الجزایر و غیره خواهند داد خودداری کنیم، زیرا ما خود می‌دانیم که موقع جغرافیایی خلیج فارس با نقاط دیگر فرق دارد. اما اگر بخواهند روی نظریات خودشان پافشاری کنند و به این تصور باشند که کارتل هستند و نفوذ ممالک بزرگ صنعتی دنیا یعنی امپریالیزم صنعتی و نئوکولونیالیزم حامی آنها است و تصور کنند که تاریخ تکرار می‌شود، ناچارم اخطار کنم که اشتباه می‌کنند. امروز شرایط سال ۱۹۵۱ دیگر وجود ندارد. در ایران دیگر کسی زیر پتو نخزیده و خود را در اطاق زرهی محبوس نکرده، نه در عراق و کویت همان افراد هستند و نه در لیبی و الجزایر و نه در هیچ یک دیگر از ممالک تولیدکننده نفت. آیا می‌خواهید با همه کشورهای تولیدکننده نفت یک جا قرارداد ببندید؟ بسیار خوب، اما این کار به کجا خواهد انجامید؟ آن وقت مایی که شما می‌گویید ملایم و عاقل هستیم، ناچار پشت سر آن کسی که از همه بیشتر می‌خواهد خواهیم رفت و از حالا می‌گوییم که خواهیم رفت و خواهیم گفت که آنچه درمورد ونزوئلا عملی شده‌است باید درمورد همه عملی شود، زیرا شما نمی‌توانید بگویید که کشوری به نام ونزوئلا مستقل و دارای حق حاکمیت است و می‌تواند هرکار که خواست بکند اما این کار را ایران نمی‌تواند بکند، یا کویت و عربستان سعودی و عراق و دیگران نمی‌توانند بکنند. مگر استقلال میزانی دارد و مگر می‌توان گفت که فلان مملکت صددرصد مستقل است و فلان مملکت دیگر ۹۵ درصد؟ استقلال از لحاظ حقوق سیاسی و بین‌المللی کاملاً یکسان است، حالا اگر شرکت‌های نفتی مایلند که با همه ما یک جا صحبت کنند و یک جا قرارداد ببندند ما نیز همه تصمیم می‌گیریم سیستم ونزوئلا را بپذیریم.

البته در حال حاضر مذاکرات ادامه دارد و کارشناسان در سطح پایین‌تر از رؤسا سرگرم مطالعه‌اند و قرار است روز پنجشنبه جلسه در تهران تشکیل شود. به هر حال شرکت‌های نفتی تا روز سوم فوریه که جلسه اوپک در تهران تشکیل خواهد شد، وقت دارند درباره تصمیمات کنفرانس کاراکاس که کشورهای ایران و عربستان سعودی و عراق مأمور مذاکره با آنها هستند فکر کنند تا ما سه کشور بتوانیم به اوپک گزارش بدهیم که مأموریت خود را تا به اینجا رسانده‌ایم. البته اگر مذاکرات به جایی نرسد کنفرانس اوپک تشکیل خواهد شد و فکر می‌کنم که نتیجه‌اش این باشد که همگی بگوییم بسیار خوب، همه ما روش ونزوئلا را انتخاب خواهیم کرد.


قطع جریان نفت

در مورد امکان قطع جریان نفت این البته بسته به تصمیمی است که کنفرانس اوپک در تهران باید بگیرد. این حرف تازگی ندارد، زیرا قبلاً گفته شده و مورد مطالعه قرار گرفته‌است و ایران هر چه را که اکثریت تصمیم بگیرد دنبال خواهد کرد. اگر باز هم عده‌ای فکر بکنند که ایران به طور روزمره به درآمد نفت محتاج است و به علت احتیاج خود حتماً خواهد کوشید دیگران را از این کار منصرف کند، باز اشتباه می‌کنند.

(هر چند که بعضی از ممالک تولیدکننده نفت آنقدر در بانک‌ها ذخیره دارند که می‌توانند شاید تا چهار سال بدون نیاز حتی یک دلار از درآمد نفت خود زندگی کنند و در مخارج خویش هم کمترین تغییری ندهند). اگر ممالک تولیدکننده نفت کوچکترین شکستی بخورند باید فاتحه اوپک را خواند و آن وقت دیگر این کشورها جرأت نخواهند کرد دور هم جمع شوند و به اصطلاح در مقابل آن «غول‌ها» قد علم کنند.

یادم هست هنگامی که ما شروع به بستن قراردادهای جدید معروف به ۲۵ – ۷۵ کرده بودیم، شخصی که مرحوم شده و خداوند او را بیامرزد به من گفت: «از این سلاطین نفت بترسید که چنین و چنان می‌کنند». من از آنها نیستم که مانند سابق هر اتفاقی در مملکت می‌افتاد می‌گفتند صددرصد کار انگلیس‌ها است و یا حالا هر اتفاقی بیفتد فکر کنیم که کار شرکت‌های نفتی است، ولی موقعی که ما با اینها درافتادیم مظاهری از این امر پیدا شد. بعد از انتشار کتاب من به نام «مأموریت برای وطنم» در سال ۱۹۵۹، دیدیم در ایران که کاملاً کشور آرامی بود، رفته‌رفته جریاناتی و هیاهویی پیش می‌آید. یک دفعه دیدیم بعضی دولت‌های خارجی که در تمام مدت جنگ جهانی دولت تشکیل می‌دادند و وکیل انتخاب می‌کردند و هر روز از حکومت انتخابی آنها با حکومت نظامی توأم بود، ناگهان دلشان برای دموکراسی ایران سوخت و دفعتاً در انگلستان کنفدراسیون و انجمن دانشجویان ایرانی درست شد و غیره و غیره.

البته شاید همه اینها تصادفی بیش نباشد. به هر حال برای آنکه پاسخ شما را به درستی داده باشم، می‌گویم موضوع قطع جریان نفت یکی از مطالبی است که مسلماً مورد بررسی قرار خواهد گرفت.


تحولات ایران

من تا به حال درباره این موضوع به کرات صحبت کرده‌ام و شاید عده‌ای بین شما هستند که کتاب «انقلاب سفید» را خوانده‌اند و از نظریات من و فلسفه انقلاب ایران آگاهند. اساس پیشرفت‌های انقلابی ما بر چند اصل استوار است و این اصول قابل تغییر نیست. مثلاً زمینی که بر اساس اصلاحات ارضی ایران به کشاورز ایرانی داده شده‌است دیگر از او پس گرفته نمی‌شود و تنها کاری که می‌توان کرد این است که آن زارع را با زمینش در تعاونی‌ها جمع کنیم تا واحد بزرگتری زیر کشت قرار بگیرد و طرح‌ریزی دامنه‌دارتری میسر گردد و بتوان ماشین‌آلات بیشتری را مورد استفاده قرار داد، یا آنکه کشاورز عضویت شرکت‌های سهامی زراعی را بپذیرید و زمین خود را به سهام شرکت تبدیل کند، کما اینکه تا کنون بیست شرکت از این نوع در ایران تأسیس شده‌است و درآمد هر یک از اعضای شرکت‌ها در عرض یک سال به حدود سه برابر درآمد او قبل از تشکیل شرکت رسیده‌است. دیروز شخصی به من می‌گفت در جایی خوانده است که گویا در انگلستان سمیناری از کشاورزان تشکیل شده و در آن تقاضای تشکیل شرکت‌هایی از نوع شرکت‌های سهامی زراعی ما مطرح گردیده است. وقتی نیز که درباره همین موضوع با دوستان خود در ممالک کمونیستی اروپا صحبت می‌کردم، به کرات از آنها نیز شنیدم که به نهضت تعاونی زراعی ما ابراز علاقه می‌کردند و از ما می‌خواستند نتیجه تجربیات و فعالیت‌های خود را در این زمینه برای آنها بازگو کنیم. طبیعی است که این اصل انقلاب ایران لایتغیر است و تنها تغییری که می‌تواند بکند ایجاد واحدهای بزرگتر زراعی به وسیله شرکت‌های سهامی یا تعاونی در عین استفاده از تکنولوژی جدید و پیشرفت‌های دانش کشاورزی است. موضوع دیگر این است که ثروت‌های طبیعی که انسان در ایجاد آنها سهم و دخالتی ندارد، نمی‌تواند مورد مالکیت فردی قرار بگیرد، بلکه باید متعلق به جامعه باشد و جامعه نیز آن را به وسیله نمایندگان خود یعنی دولت اداره کند، مانند جنگل‌های طبیعی. البته اگر کسی مثلاً ده یا بیست هکتار زمین داشته باشد و در آنجا درخت بکارد این مطلب دیگری است، اما جنگل‌های طبیعی که خداوند ایجاد فرموده‌است باید به جامعه تعلق داشته باشد. به این ترتیب اصل ملی‌کردن جنگل‌ها و مراتع نیز لایتغیر است گو اینکه در آینده از لحاظ مراتع موجود در کشور ما متعلق به دورانی است که جمعیت ایران ده‌میلیون نفر بود و سی یا چهل‌میلیون گوسفند و حشم برای تأمین خوراک و حتی صادرات آن ده‌میلیون نفر کافی بود، ولی اکنون جمعیت ایران سی‌میلیون نفر است و این جمعیت قدرت خریدی معادل ده‌ها برابر زمان سابق را دارد، اکنون گوشت تقریباً غذای عادی مردم شده و اگر سابقاً کسی ماهی یک بار گوشت می‌خورد، امروز لااقل یک وعده از غذای روزانه او را تشکیل می‌دهد، و حال آنکه مراتع ایران برای بیش از چهل‌میلیون گاو یا گوسفند کافی نیست و ما اکنون بین ۶۰ تا ۷۰میلیون گاو و گوسفند داریم که سی‌میلیون آن زیادی است.

مراتع کشور باید حفظ شود، زیرا اگر این کار نشود، همه مراتع مبدل به خاک خواهند شد و فرسایش خاک نیز خود موجب بلایایی می‌شود که اندازه ندارد، به خصوص در آبریزهای حوزه‌های سدها.

در جلسه سازمان برنامه به این نکته اشاره کردم که تا کنون سیصدمیلیون تن سنگ و گل و لای در سدی که به نام من است، جای گرفته و یکی از عللش این است که چیزی مانع سرازیر شدن آب و باران به مخازن سدها نیست و بوته‌ها و علف‌ها نیز که می‌توانند جلوی جریان گل و لای را بگیرند به وسیله گاو و گوسفند، مخصوصاً بز از بین رفته‌اند. از این رو است که مراتع ایران ملی شده‌است و اجازه استفاده برای دامداران نیز به کمترین حدی که امکان دارد کاهش داده خواهدشد. ما برای تأمین علوفه لازم جهت دامداری باید به زراعت علوفه بپردازیم.

همین طور صنایع سنگین که در قیمت‌ها مؤثرند، مانند نفت که البته همیشه ملی خواهدبود، یا ذوب‌آهن و پتروشیمی و گاز (هر چند که مشتقات آن را می‌توان به بخش خصوصی واگذار کرد، زیرا مواد اولیه آن که نفت و گاز باشد، در دست و زیر کنترل همیشگی دولت است و تأثیری در قیمت‌ها ندارد) و برق و آب همیشه متعلق به جامعه خواهدبود.

شاید ما یکی از ممالک نادر دنیا باشیم که در آن همه منابع آب ملی شده‌است. اینها همه اصولی است که مسلماً تغییر نخواهد کرد. ولی ما آنقدر انعطاف داریم که عاشق خویشتن نباشیم و فکر نکنیم که هر چه ما می‌گوییم صحیح است. تغییرات سریع تکنولوژی هر یک سال یا دو سال اصول زندگی را زیر و رو می‌کند. مثلاً ماشین حساب‌های امروز با ماشین حساب‌های اولیه چقدر تفاوت دارد یا موضوع استفاده از اتم یا لیزر، و ما آنقدر انعطاف داریم که کارهای عادی و روزمره و حتی امور تکنولوژی و فنی خود را پیوسته با پیشرفت‌های فنی و تکنولوژیک دنیا تطبیق دهیم و جامعه ما بر اساس صحیحی که اکنون دارد از همه این پیشرفت‌ها و اختراعات استفاده خواهدکرد. یکی از دانشمندان بزرگ متخصص در امور مربوط به اشعه «لیزر» یک ایرانی است به نام «دکتر جوان» که فعلاً در امریکا کار می‌کند و آدم فوق‌العاده‌ای است و به کشفیات بزرگی دست یافته‌است. ما اکنون نمی‌توانیم از او بخواهیم که به میهنش بازگردد، زیرا وسایلی نداریم که در اختیارش بگذاریم تا او به تحقیقات و کشفیاتش ادامه بدهد.

به هر حال اصول و اساس فلسفه اجتماعی ما تغییر نخواهد کرد، مثلاً اصل ملی بودن جنگل‌ها لایتغیر است و در هیچ زمینه‌ای مانند نفت یا پتروشیمی و نظایر آن تکنولوژی مدرن هیچ گونه تغییری نمی‌تواند در این اصول بدهد.

اما درمورد اصول انقلاب سفید ایران و نتایج اجرای این اصول، البته آمار و ارقام مستندی در دست است که می‌توان به آنها مراجعه کرد. با این وصف شاید قبل از هر چیز باید به این نتیجه معنوی انقلاب ایران اشاره کرد که این انقلاب به ایران و ایرانی شخصیت و حیثیت تازه‌ای بخشیده است. انقلاب ایران فئودالیسم را از بین برده و یک مملکت قرون وسطایی را در فرصتی کوتاه به کشوری شایسته زندگی در قرن بیستم مبدل ساخته است، و می‌خواهم بگویم قوانینی که در ایران به تصویب رسیده و مجری است و به خواست خداوند تا آخرین کلمه آن اجرا خواهدشد و مخصوصاً روح قانون به مرحله اجرا و عمل درخواهد آمد، قوانینی است که از قوانین بسیاری ممالک پیشرفته جهان مترقی‌تر است. ما حاضریم بحث و مقایسه کنیم تا ملاحظه شود آنچه در این باره می‌گویم ادعا نیست.

با اصلاحات ارضی که یکی از اصول اساسی انقلاب سفید ایران است، موجبات مالکیت بیش از سه‌میلیون خانوار کشاورز با تقریباً پانزده‌میلیون عائله فراهم شده و بر اساس قانونی که هم اکنون در مجلسین مورد بررسی نهایی است از آغاز مهرماه سال ۱۳۵۰ در ایران زراعی که مالک نسق خود نباشد، وجود نخواهد داشت. تا این تاریخ بیش از ۸۲۰۰ شرکت تعاونی با عضویت بیش از یک‌میلیون‌وپانصدهزار خانواده کشاورز در نقاط مختلف مملکت تشکیل شده‌است و ۲۰ شرکت سهامی زراعی و ۲۲۰ خانه فرهنگ روستایی نیز ایجاد گردیده‌است.

اگر خانه‌های انصاف و انجمن‌های روستایی و شرکت فعالانه روستاییان ایران در زندگی سیاسی و اجتماعی کشور یعنی استفاده از حق رأی و اظهار عقیده در شرکت‌های سهامی، شرکت‌های تعاونی و انجمن‌های ده و بالاتر از آن انجمن‌های استان و شهرستان و بالاخره سنا و مجلس شورای ملی را نیز به حساب آوریم، به عمق اصلاحات ارضی ایران پی خواهیم برد. بر شمردن اثرات سپاهیان انقلاب در زندگی روستاها از حوصله توضیحات چند دقیقه‌ای خارج است و باید رفت و به چشم دید و از قضا یکی از وظایف مهم مطبوعات و دستگاه‌های اطلاعاتی و خبری ما انعکاس همین حقایق است و انشاءالله از این پس بیشتر به این موضوع توجه خواهند کرد. در قسمت آموزش و پرورش ارقامی جالب‌تر در اختیار داریم:

در سال ۱۳۴۱ تعداد کل دانش‌آموزان ابتدایی و متوسطه و مدارس حرفه‌ای ما نزدیک به دومیلیون نفر بود. در سال ۱۳۴۹ سه‌میلیون‌وچهارصدهزار دانش‌آموز در مدارس ابتدایی و یک‌میلیون‌وده‌هزار دانش‌آموز در مدارس متوسطه و سی‌وشش‌هزار دانش‌آموز و هنرجو در مدارس حرفه‌ای و شش‌هزار نفر در انستیتوهای تکنولوژی و شش‌هزار نفر در دانشسراهای تربیت معلم و بیست‌هزار نفر در کودکستان‌ها سرگرم تحصیل بوده‌اند، که جمع آنها به بیش از پنج‌میلیون نفر (تقریباً دو برابر و نیم رقم مربوط به سال ۱۳۴۱) می‌رسد. در سال ۱۳۴۱ تعداد دبستان‌ها و دبیرستان‌ها و مدارس حرفه‌ای مجموعاً ۱۴هزار باب بود و در سال ۱۳۴۹ تعداد دبستان‌های عادی به ۳۰هزار، تعداد دبستان‌های سپاه دانش به ۲۲هزار، تعداد دبیرستان‌ها به پنج‌هزار، تعداد هنرستان‌های حرفه‌ای به ۳۲ و تعداد انستیتوهای تکنولوژی به ۱۴ (مجموعاً بیش از ۵۷هزار) رسید. در سال ۱۳۴۱ تعداد کل دانشجویان دانشگاه‌ها و مدارس عالی کشور ۲۴۵۰۰ نفر بود و این رقم در سال ۱۳۴۹ به ۷۳۰۰۰ نفر رسید. از سال ۱۳۴۱ تا سال جاری ۳۶ دانشگاه، دانشکده و مدرسه عالی تأسیس شده و کمک هزینه دولت به مؤسسات آموزشی عالی که در سال ۱۳۴۳ دومیلیارد ریال بوده در سال ۱۳۴۹ به شش‌میلیارد ریال رسیده‌است.

در زمینه سپاه‌های انقلاب، نتیجه فعالیت سپاهیان از درخشان‌ترین مظاهر ایران امروز است و آنان به صورتی عمل کرده‌اند که شهرت بین‌المللی یافته‌اند، و همین موجب شد که سازمان ملل متحد پیشنهاد ما را برای ایجاد لژیون خدمتگزاران بشر بپذیرد. البته اساس پذیرش این فکر خود فکر بود، اما شاید نتیجه کار سپاهیان انقلاب در قبول این نظریه بی تأثیر نبوده باشد.

ظرف هشت سال گذشته جمعاً هفتادوچهارهزار سپاهی دانش، من جمله هفت‌هزار سپاهی دختر، در این خدمت بزرگ ملی شرکت کرده‌اند و هم اکنون نیز سیزده‌هزار دختر و پسر سپاهی سرگرم خدمتند که در ۲۲هزار دبستان خدمت می‌کنند. در همین مدت ۱۷۵۵ پزشک و ۶۹۵ دندانپزشک و داروساز و ۵۰۱۷۹ دیپلمه در ۵۱۶ واحد سپاه بهداشت در روستاها خدمت کرده‌اند. تعداد افراد ترویج و آبادانی در این مدت ۶۷۵۵ نفر بوده‌است که ۱۶۷۹ نفر لیسانسه و ۴۸۹۶ نفر دیپلمه بوده‌اند و هم‌اکنون نیز ۵۸۷۳ نفر در روستاها سرگرم خدمت هستند. در این سپاه‌ها جمعاً ۱۲۳۵۸ نفر خدمت کرده‌اند.

تأثیر خدمت این سپاه‌ها در پیشرفت مناطق روستایی ما حقیقتاً حیرت‌آور بوده‌است. روستاییان، دختران سپاهی ما را «فرشته سعادت» می‌نامند و به جوانان سپاهی احترام فراوان می‌گذارند و همه مراجعات آنها به سپاهیان است که مورد اعتماد روستاییان قرار دارند، زیرا با از خودگذشتگی و فداکاری خدمت می‌کنند.

یک اصل مهم دیگر انقلاب ما سهیم کردن کارگران در سود ویژه کارخانه‌ها است. بسیاری از ممالک که خواسته‌اند به چنین کاری دست بزنند یا موفق شدند یا نشدند، مثل اینکه بیشترشان این کار را نکردند، ولی نتایجی که ما از این کار گرفته‌ایم بسی جالب است:

در حال حاضر ۱۶۰۰۰۰۰ کارگر حقوق‌بگیر و دستمزدبگیر در ۲۲۷۰ کارگاه مشغول به کارند و ۳۲۲ سندیکای ثبت‌شده کارگری و ۱۴۱ سندیکای ثبت‌شده کارفرمایی تشکیل شده‌است. تنها در سال جاری ۱۶۰۰۰۰ کارگر از فرمول سهیم‌شدن کارگران در سود کارگاه‌ها بهره‌مند شده‌اند و به طور متوسط بین ۴۰ تا ۴۵ روز حقوق بابت سهم خود از سود ویژه کارگاه‌ها دریافت داشته‌اند و این رقم در بعضی جاها از نود روز هم بیشتر است. در این زمینه هدف اولیه ما این است که کارگران بتوانند در عرض سال معادل ۶۰ روز حقوق خود را به عنوان سهم خود از سود ویژه کارخانه‌ها دریافت کنند و شاید بعدها این رقم باز هم افزایش یابد، و همانطور که گفتم به هر تناسبی که کارگاه‌ها مدرنیزه شوند و سطح تولیدشان افزایش یابد، به همان میزان درآمد کارخانه و در نتیجه به همان تناسب سهم کارگر افزایش خواهد یافت، اضافه بر اینکه مزد کارگر نیز طبیعتاً بالا خواهد رفت.

در این میان یکصدهزار نفر کارگران بخش دولتی که نمی‌توانستند مشمول مقررات باشند، سهم خود را به صورت پاداش دریافت داشتند. برای واحدهای از صد نفر به بالا، طبقه‌بندی مشاغل به صورت اجباری درآمده‌است تا نظم دستمزدها در کارگاه‌ها کنترل شود. در این مدت بیش از ۸۰۰هزار کارگر بیمه شده‌اند و با بیش از ۳میلیون نفر اعضای خانواده‌های خود از مزایای بیمه استفاده می‌کنند.

همانطور که در فرصت‌های قبلی یادآوری کرده‌ام، فلسفه انقلاب ما این است که اکثریت مردم ایران از مزایای انقلاب برخوردار باشند. در نخستین مراحل زارعین ایرانی و در مراحل بعدی کارگران که دومین اکثریت بزرگ ملت ایران را تشکیل می‌دهند از مزایای انقلاب مستقیماً بهره‌مند شدند. البته در آینده که مملکت صنعتی می‌شود ممکن است این تناسب عوض شود و اکثریت مردم ایران را کارگران تشکیل دهند. ما همیشه منافع و زندگی و رفاه کارگران را در نظر داریم و این توجه روزبه‌روز بیشتر می‌شود. کاری که ابتدا باید بکنیم این است که مطمئن شویم آن ۲۰ درصد سود کارگران از منافع ویژه کارخانه حتماً وصول می‌شود و حتماً به دست کارگران می‌رسد. از سوی دیگر باید برای تقویت هر چه بیشتر تعاونی‌ها بکوشیم. زیرا وقتی یک کارگر ناچار است برای یک آپارتمان کوچک پنج یا شش‌هزار ریال کرایه بپردازد و وقتی مجبور است احتیاجاتش را دویست تا سیصد درصد گرانتر بخرد، چه اثری دارد که مزدش بیشتر شود و معادل ۲ یا ۳ و یا ۴ ماه حقوق خود را از راه سهیم بودن در سود کارخانه‌ها دریافت کند؟ چه اثری دارد که از طرفی به کسی اضافه بدهند و از طرف دیگر آن شخص ناچار باشد قدری بیشتر روی دریافتی خود بگذارد و خرج مسکن و احتیاجات اولیه خود کند؟ پس ما باید آن قسمت‌ها را کنترل کنیم و ابتدا به مسکن و احتیاجات اولیه برسیم. با این حال قابل یادآوری است که در این دهه، ایران از لحاظ رشد اقتصادی و تولیدات صنعتی و درآمد سرانه موفقیت‌های قابل ملاحظه‌ای داشته‌است، در حالی که هزینه زندگی در دوران تحول انقلابی شاید از پایین‌ترین اندیکس‌های بین‌المللی باشد.

در قسمت بهداری، در سال ۱۳۴۱ تعداد تخت‌ها در بیمارستان‌های سراسر کشور بیست‌هزار بود و این رقم در سال ۱۳۴۹ به ۳۵هزار رسید. در سال ۱۳۴۱ تعداد درمانگاه‌ها در سراسر مملکت ۱۱۰۰ بود و در سال ۱۳۴۹ به ۲۵۰۰ باب بالغ شد. در سال جاری نسبت پزشکان در روستاها و بخش‌ها که در سال آغاز انقلاب فقط ۳درصد کل پزشکان کشور بود و به ۲۲ درصد رسیده‌است. در سال ۱۳۴۱ تعداد جمعیت روستایی که قادر به استفاده از خدمات درمانی بودند از یک‌میلیون نفر تجاوز نمی‌کرد و این رقم در سال ۱۳۴۹ به هشت‌میلیون نفر رسید و تا این تاریخ ۴۳هزار گروه اختصاصی یا واسطه برای تنظیم خانواده تعلیم دیده‌اند و ۱۳۷۸ درمانگاه بهداشت و تنظیم خانواده ایجاد شده‌است که نیمی از آنها در روستاها مستقر است.

ما برای امر تنظیم خانواده اهمیت فراوان قائلیم و با آنکه در این راه به اصطلاح تازه‌کار هستیم، نمایندگان سازمان‌های بین‌المللی که به ایران می‌آیند به ما تبریک می‌گویند و ضمن تأیید اقداماتمان وعده می‌دهند که هر کمکی بخواهیم، در اختیارمان قرار خواهند داد. در حقیقت یکی از خطرهایی که دنیا را تهدید می‌کند افزایش سریع جمعیت است که ممکن است در پایان این قرن به حد انفجار برسد. در جایی می‌خواندم که به عقیده یکی از صاحب‌نظران هرگاه جمعیت دنیا کنترل نشود، بشریت ممکن است تا پایان قرن حاضر حتی با مسئله آدم‌خواری آن هم از نوع اجباری آن مواجه گردد. البته از لحاظ کشاورزی و تأمین غذای بیشتر تغییرات فراوانی در دنیا به وجود آمده‌است و به اصطلاح «انقلاب سبز» ایجاد شده و حتی سرزمینی مانند هند که همیشه گرفتار کم‌غذایی بوده و از این لحاظ سختی فراوان کشیده‌است، شاید توانسته باشد نیازمندی‌های خویش را برآورده سازد و این پیشرفت بزرگی است.

ما نیز امیدواریم بتوانیم در زمینه کشاورزی فعالیت‌های درخشانی در کشور خود داشته باشیم و خوشبختانه امکاناتی استثنایی در اختیار داریم، مثلاً خوزستان ما از این لحاظ سرزمینی کاملاً مستعد است، ولی ما علاوه بر خوزستان دشت مغان و دشت قزوین و خراسان و نقاط دیگر را نیز در اختیار داریم.

ساختمان سد شاه‌عباس کبیر در اصفهان تأثیر مهمی خواهدکرد. کشاورز اصفهانی شاید بهترین زارع ایرانی باشد که زحمت می‌کشد و کار می‌کند. شاید به وسیله سد شاه‌عباس کبیر بتوانیم نودهزار هکتار به اراضی زیر کشت اصفهان اضافه کنیم. در فارس نیز مناطق مستعدی هست. در بلوچستان امکانات فراوان است و در آب و هوای آنجا خاصیت و شرایطی است که تولیدات کشاورزی ارقام تقریباً نجومی پیدا می‌کند و معروف است که می‌گفتند در سابق یک تخم می‌کاشتند و ۴۰۰ تخم برمی‌داشتند. مشغول مطالعه هستیم که در آنجا در کدام نقطه می‌توان سد بست و شاید این محل مناسب «باهوکلات» باشد. امکانات دیگری نیز وجود دارد. جیرفت را می‌توان توسعه داد. سیستان را می‌توان از وجود یک شبکه آبیاری صحیح برخوردار کرد. نقاط بسیار دیگری نیز هست که با استفاده صحیح از آنها ایران نه فقط جمعیت سی‌میلیون امروزی خود، بلکه شاید بتواند درحدود پنجاه‌میلیون نفر جمعیت را سیر و برخوردار از غذای کافی نگهداری کند و در عین حال بتواند تاحدودی به جبران کمبود مواد غذایی دنیا کمک مؤثری کند.

در سال ۱۳۴۱ تعداد پزشکان در کشور ما ۴۵۰۰ نفر بود و در سال ۱۳۴۹ تعداد آنها به ۸۰۰۰ نفر رسید. در سال ۱۳۴۱ تعداد ۱۹۰۰ پرستار و ماما در کشور سرگرم کار بودند و شمار آنها در سال ۴۹ به ۳۵۰۰ نفر رسید. تعداد بهیاران که در نخستین سال انقلاب ۷۵۰ نفر بود در سال جاری به ۷۰۰۰ نفر رسیده‌است و این تفاوت مهمی است. بودجه مستمر بهداری از دومیلیارد ریال که پیش‌بینی کرده بودند به ۱۴میلیارد ریال رسیده‌است. تا این تاریخ ۳۱۶۴ خانه انصاف و ۱۱۶ شورای داوری در شهرها و ۱۰۸۰ سپاهی خدمات دادگستری (در حین خدمت یا آموزش) به کار پرداخته‌اند.

البته حالا صحبت‌هایی هست، یکی اینکه بعضی افراد تحصیلکرده (البته بیشترشان تحصیلکرده خارج، که بعضی از ادارات ما به ما می‌گویند به آنها احتیاج قطعی و حیاتی دارند) بعد از خدمت اولیه، مأمور آن دستگاه‌ها شوند، مثل وزارتخانه‌ها و بعضی از اوقات هم حتی به شرکت‌های خصوصی. بعید نیست که در آینده ما یک سپاه دین هم ایجاد بکنیم تا اگر بین این طلاب علوم دینی کسانی باید به خدمت نظام وظیفه بروند، این خدمت را انجام دهند. البته ما ترجیح می‌دهیم که اگر سپاه دین تشکیل دادیم اینها را به آن سپاه بفرستیم، زیرا به همان اندازه‌ای که ما می‌گوییم کار دولت از کار مذهب جدا است و اختلاطش را چند سال پیش دیدیم که چه نتایجی داشت و به همان تناسبی که در آن قسمت سختگیری بکنیم و کار دین را از دولت جدا کنیم، به همان تناسب مردم را به دینداری تشویق می‌کنیم، زیرا فکر می‌کنیم هیچ جامعه‌ای بدون دین قوام صحیحی ندارد و می‌بینیم که یک جامعه کاملاً ماشینی چگونه گرفتار فساد و لغزش می‌شود، به طوری که امروزه مناظر عجیبی در دنیا می‌بینید. یک مقدار جمعیت دنیا از روی بی‌اعتقادی به دین، دست به کارهایی می‌زنند که انسان بعضی اوقات حقیقتاً وحشت می‌کند که عاقبت خود این بدبخت‌ها چه هست و عاقبت جامعه بشری اگر این وضع ادامه داشته باشد چه خواهدشد. و آیا این تمدن ما قابل دوام است یا از بین خواهد رفت و منفجر خواهد شد و اگر بشود چه به جای آن می‌آید؟ یقیناً دریوزگی، بیکاری و بی‌علاقگی ...

وقتی یادم می‌آید خنده‌ام می‌گیرد که در ۱۹۶۸ (گمان می‌کنم مقارن با بهار کذایی پاریس) که پرچم‌های سرخ یا سیاه همه جا برفراز محوطه‌های دانشگاهی به اهتزاز بود و «نیهیلیست»ها جمع شدند و دانشگاه را اشغال کردند بعد از دو سه ساعت که آنجا رسیدند گفتند اولین کاری که باید بکنیم این است که ما باید برای این کار خودمان تشکیلاتی بدهیم. حتی نیهیلیست‌ها می‌گفتند که ما باید به کار خودمان تشکیلاتی بدهیم، پس اینها که حالا این طور زیر همه چیز زده‌اند، چکار خواهندکرد؟ آیا آنها مثل همان پرچم سیاه‌ها اگر بالاخره کار و مسئولیت به دستشان افتاد خواهند گفت که باید تشکیلاتی بدهیم و نظمی ایجاد کنیم؟ انشاءالله که کار به آن روزها نرسد.

در قسمت‌های اقتصادی از اول سال ۱۳۴۲ تا آخر سال ۱۳۴۸ نودویک‌میلیارد ریال در صنایع سرمایه‌گذاری ثابت در خود مملکت ۶۷۰میلیارد ریال بوده‌است. پیش‌بینی می‌کنم که از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۵ طبق پروتکل‌های امضاشده قطعی درحدود یک‌میلیارد دلار رقم صادرات کالاهای صنعتی ایران به کشورهایی که با آنها قرارداد بسته شده خواهدبود. از لحاظ کالاهای صنعتی، قبل از انقلاب ششم بهمن صادرات صنعتی ما تقریباً صفر بود و حال آنکه در حال حاضر قسمت اعظم کالاهای مصرفی در ایران ساخته می‌شود، به طوری که نسبت واردات کالاهای مصرفی ما به کل واردات فقط هشت درصد است و تقریباً کلیه واردات دیگر را کالاهای سرمایه‌ای و مواد اولیه و مواد واسطه‌ای آن تشکیل می‌دهد. نسبت واردات کالاهای مصرفی ما در قبل از انقلاب ۳۲ درصد بوده‌است. در قسمت آب و برق که هر دوی آن ملی است، در سال ۱۳۴۱ تولید برق در تمام کشور ۵۰۰میلیون کیلو وات ساعت بود و در سال ۱۳۴۹ این رقم به ۴میلیاردو۵۰۰میلیون کیلو وات ساعت رسید. در سال ۱۳۴۱ قدرت نصب‌شده در تمام مملکت ۴۰۰هزار کیلو وات بود و در سال ۱۳۴۹ این رقم به یک‌میلیون‌و۵۰۰هزار کیلو وات رسید و تا آخر برنامه چهارم این رقم یعنی قدرت نصب‌شده در تمام مملکت ۲میلیون‌و۷۰۰هزار کیلو وات خواهدبود، یعنی از ۴۰۰هزار به ۲میلیون‌و۷۰۰هزار می‌رسد، کما اینکه مقدار کیلووات ساعت از ۵۰۰میلیون به ۴میلیاردو۵۰۰میلیون یعنی بیش از هشت برابر بالغ شده‌است. مجموع سرمایه‌گذاری در کار برق از ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۹ پنجاه‌میلیارد ریال و مجموع سرمایه‌گذاری در کار آب از ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۹ پنجاه‌میلیارد ریال است. نزدیک به ۷۸۰هزار هکتار آب زراعتی تنظیم می‌شود و شبکه آبیاری این مجموعه هم‌اکنون به سرعت در دست ساختمان است. تا امروز ساختمان ۱۳ سد تکمیل شده یا تا آخر سال تکمیل خواهدشد. درمورد کشت و صنعت برای بیش از ۱۶۰هزار هکتار قرارداد با سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی امضاشده و محصولات از همین امسال به بازار آمده‌است.

البته به شما تذکر می‌دهم که خوزستان به تنهایی ۸۰۰هزار هکتار زمین دارد که می‌تواند با همین وضعیت زیر کشت و صنعت قرار بگیرد و گفتیم هر کاری آنجا بکنید رکورد دنیا را به دست می‌آورید. از لحاظ منابع طبیعی تمام عرصه جنگل‌ها و مراتع کشور ملی شده‌اند، در حالی که در برخی رژیم‌های دیگر هنوز این موضوع تحقق نیافته‌است. مخصوصاً در قسمت آب که ما از لحاظ ملی کردن آن یکی از ممالک نادر دنیا هستیم. در خیلی از ممالکی که من در اروپا دیده‌ام (من جمله در اسکاندیناوی که بسیار پیشرفته هستند) خیلی از جنگل‌ها اصلاً به کلی فردی و خصوصی است. یعنی در مالکیت شخصی است. در یک سال گذشته متجاوز بر ده‌هزار هکتار جنگل در اطراف شهرهای بزرگ ما به صورت دست‌کاشت ایجاد شده که البته این مقدار خیلی هنگفتی از آب را مصرف می‌کند و حتی شنیده‌ام جنگل‌های اطراف تهران نصف آب مصرفی شهر تهران را می‌بلعد، ولی این وضع در آتیه تغییر خواهد کرد، زیرا جوی‌های سابق را داریم به لوله‌های مختلف نایلونی و غیره تبدیل می‌کنیم و از آبیاری‌های بارانی استفاده خواهیم کرد و جاهایی که لازم است در روی زمین «مالچ» خواهیم پاشید تا رطوبت زمین را نگاه بدارد. با این کار مصرف آب فعلی در آینده خیلی کمتر خواهدشد، به خصوص وقتی که درختان رشد کرده باشند. در همین مدت متجاوز بر ۶۰هزار هکتار در مناطق کویری و ریگزار جنگل‌کاری شده‌است. در حال حاضر سالانه متجاوز بر ۱۵۰میلیون اصله درخت در کشور کشت می‌شود. بانک علوفه موضوع خیلی مهمی است که در آتیه بیش از پیش باید به آن توجه بکنیم. اوایل صحبت‌هایم اشاره‌ای به مقدار ظرفیت مراتع ایران کردم. بانک علوفه برای تلفیق زراعت و دامداری و تولید و توزیع علوفه در جریان تأسیس است و ما به این موضوع خیلی اهمیت خواهیم گذاشت، ولی درمورد درختکاری و فعالیت‌های مشابه آن من در بعضی ممالک دیدم در تابستان و در ایام تعطیلات دولت‌ها تشکیلاتی می‌دهند و اردوگاه‌هایی درست می‌کنند و داوطلبینی برای این کار به آنجا می‌رود و عده زیادی تعطیلاتشان را به همین طریق می‌گذرانند، یعنی به کاشت درخت می‌پردازند و حتی جاده‌سازی می‌کنند و در برخی موارد بناهایی در این «تیپ‌های کار» ساخته‌اند که ما از آنها دیدن کرده‌ایم.

حالا البته ما هم می‌توانیم این کار را بکنیم، ولی به هیچ وجه در مملکت ما این کار جنبه اجباری نخواهد داشت. البته چقدر خوب است اگر داوطلبانه عده زیادی در امر درخت‌کاری شرکت می‌کردند و چقدر خوب بود اگر برای مبارزه با بعضی خطرات مثلاً خطر آمدن سیل برای ایجاد سیل‌بند یا نهر یا خندق یا دیوار یا یک هائل، مردم داوطلبانه می‌رفتند و شرکت می‌کردند، زیرا بالاخره این مملکت متعلق به همه است، زیبا باشد مال همه است، نازیبا باشد باز هم مال همه است.

در قسمت پست و تلگراف در برنامه سوم جمعاً شش‌میلیارد ریال در امر مخابرات سرمایه‌گذاری شده بود و در برنامه چهارم این رقم به ۳۵۰میلیون دلار یا تقریباً ۲۷میلیارد ریال بالغ شده‌است. ۱۵هزار کیلومتر میکروویو در دست ایجاد است تا تلفن خودکار بین شهری و تلکس به کار بیفتد و برنامه‌های تلویزیون و رادیو به اکثر شهرها و روستاها برسد.

در سال ۱۳۳۹ درآمد سرانه ایران ۱۵۹ دلار یا تقریباً ۱۲هزار ریال بود، از سال ۱۳۴۹ این رقم به ۳۱۱ دلار یعنی تقریباً ۲۴هزار ریال رسیده و ممکن است از این بیشتر هم باشد، و به این ترتیب در عرض ده سال درآمد دو برابر شده‌است. حالا کار ما از این به بعد بیشتر این است که هر چه بیشتر درآمدها در مملکت حتی از حالا عادلانه‌تر تقسیم بشود.

بد نیست خاطرنشان کنم که اینها تماماً نتایج مادی انقلاب است که می‌توان به چشم دید. اما نتایج معنوی آن غیر قابل اندازه‌گیری است و در یک اکثریت قاطع روحیه‌ای ایجاد شده که هر روز مملکت را بیشتر به سمت ترقی می‌برد. البته این پیشرفت‌ها بعضی اوقات یک عکس‌العمل‌های معکوس دارد. عده‌ای حسودیشان می‌شود یا عده‌ای نمی‌فهمند. یکی دو دفعه در همین زمینه برخورد کردم به چیزهای عجیب و غریب و تزهای نوظهور.

یادتان هست یک موقع در ماه فروردین نسبت به من سوءقصدی شد و حالا پس از گذشت این مدت می‌خواهم لااقل باور بکنم آن کسی که در همان موقع (مقصودم پرویز نیک‌خواه است) می‌گفت: «من مخالف این کار بودم» و راست می‌گفته حالا می‌بینم که چطور عوض شده و به سمت میهن برگشته است. حرفش را قبول می‌کنم که او با سوء قصد مخالف بوده اما به هر صورت از آن اطلاع داشته‌است، اما درمورد منصوری این را هیچ کس نمی‌داند.

او همان روزی که توقیف شد درخواست کرد که بیاید مرا ببیند، شاید درحدود یک ساعت بعد از نیمه شب بود. در آن موقع سپهبد کمال رئیس اداره دوم ایران بود. او منصوری را به داخل اتاق من برد و من رفتم پایین تا او را ببینم. شهبانو در طبقه بالا ایستاده بود. در منزل ما بالای «هال» باز است و از بالا پایین را می‌شود دید. این آدم را وقتی نزد من آوردند متوجه شدم که او مثل اینکه هاج و واج است. خودش را گم کرده‌بود و قیافه مظلومی داشت. همان لحظه در قلب من این احساس به وجود آمد که چنین انسانی را اصلاً آدم نمی‌تواند تنبیه بکند. اولاً اینکه پناه آورده بود که بیاید و بگوید موضوع چه بوده، ثانیاً من حق دارم همیشه از گناه کسی که نسبت به شخص من بدی بکند صرفنظر بکنم کما اینکه تا به حال همیشه کرده‌ام اما از کسی که به مملکت خیانت بکند، محال است بتوانم بگذرم. برای اینکه من چنین حقی را ندارم و اصلاً سوگندی که من یاد کرده‌ام برای حفظ این مملکت است و این در آن سوگند مستتر است که اگر کسی به این مملکت خیانت بکند من باید نسبت به آن شخص کاملاً بی‌رحم باشم، اما اگر کسی به خود من بدی بکند این دیگر مربوط به شخص من می‌شود و حق دارم از خطایش صرفنظر بکنم. به هر حال بعد که صحبت ما تمام شد رفتم بالا دیدم که اتفاقاً شهبانو هم از آن بالا این شخص را دیده‌است و ظاهراً همان حسی که در من ایجاد شده بود، در ایشان هم ایجاد شده بود. به هر صورت آن شخص هم که چند روز پیش مرخص شد به راه وطن بازگشت. نیک‌خواه می‌گفت که او نیز از طرف کنفدراسیونی که در انگلستان درست کرده بودند به ایران آمده بود. بچه‌هایی که بیشتر در دانشگاه منچستر درس می‌خواندند و حالا نمی‌دانم بر حسب تصادف یا چیز دیگر آنجا تربیت شده بودند، یکی از اینها تز عجیبی داشت. می‌گفت: «حرف‌هایی که من می‌زنم حالا هم عملی نشود، سیصد سال دیگر عملی خواهدشد و ایران باید به اشغال خارجی درآید تا اشغال خارجی باعث این بشود که ما به صورت GUERILLA بیاییم و کارها را به دست بگیریم».

حرفی است که چند روز پیش در یک دادگاه، آدمی زده بود که اسمش اتفاقاً «پاک‌نژاد» است. واقعاً چقدر پاک است این نژاد که می‌گوید راه نجات ما این است که وضعیت ما مثل فلسطین باشد، من عاشق فداییان فلسطین هستم و می‌خواهم بروم پیش آنها. معنی این حرف آن است که ایران به صورت اسرائیل ثانی درآید و ایرانی‌ها را از داخل مملکت خودشان بیرون بکنند و ۲۹ – ۲۸میلیون ایرانی به خارج مهاجرت بکنند و آواره بشوند و مثلاً در افریقا جمع بشوند تا آقای پاک‌نژاد لیدر آنها بشود و روزی به ایران باز گردد. باید به اینها گفت که شما حالا هم در ایران هستید، ولی فلان خارجی که همیشه دلش می‌خواهد به اصطلاح مقاله‌های هیجان‌انگیز بنویسد، یا این کار را یادش داده‌اند، همان خارجی‌ها، همان کنفدراسیون‌ها، همان حقوق‌دان‌های خارجی که به عنوان ناظر به اینجا می‌آیند و حتی نماینده مجلس که برای خودنمایی مقاله می‌نویسد، به تو داده‌اند که بگو: «ما را شکنجه داده‌اند». خوب، تو که محکوم به حبس ابد هستی، نمی‌ترسی که از حالا تا آن موقع که زنده هستی هر روز تو را شکنجه بدهند؟ اگر قرار بود شکنجه بدهد که از حالا تا موقعی که زنده هستی هر روز می‌شود شکنجه داد و دیگر تو بیرون نمی‌آیی و در حبس هم کسی تو را نمی‌بیند. پس این حرف‌های بچگانه چیست که مطبوعات خارجی سعی می‌کنند با تیتر بزرگ آنها را بنویسند؟ این چیزها دیگر کهنه و قدیمی شده و حقیقتاً مهوع است. ما احتیاج به این کار نداریم. قدرتی که ما داریم به خواست خدا قدرتی است غیر قابل تصور، اما آنها نمی‌فهمند، زیرا وضع ایران را نمی‌فهمند چه هست. وضع ایران یک وضع استثنایی است. جشنی را که کمتر از یک سال دیگر در ایران بر پا می‌شود، یعنی جشن ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی مستمر ایران، تا کنون کدام کشور و کدام ملت توانسته است بگیرد؟ بعضی‌ها ۲۰۰ سال تاریخ دارند و بعضی‌ها حداکثر هزار سال و طبیعتاً چه می‌فهمند که سه‌هزار سال تاریخ و دوهزاروپانصد سال سلطنت برای یک مملکت چه هست و نمی‌دانند چه ارتباط مافوق تصوری بین پادشاه و ملت در ایران هست. آنها اینها را نمی‌فهمند و بنابراین قدرت ما را درک نمی‌کنند. آنها هر چیزی را به مقیاس خودشان نگاه می‌کنند و مقالاتی می‌نویسند و اعمالی می‌کنند که در اینجا غیر از لبخند زدن واکنش دیگری برای نشان دادن نداریم. همین ایرانی که آمدند اشغالش کردند، در آن ستون پنجم ایجاد کردند و تخم خیانت را در آن کاشتند تا درخت تنومندی بشود، وکیل تراشیدند، وزیر تراشیدند، همه چیز را دیکته کردند، همین مملکت امروز ببینید چه سیاست مستقلی پیش می‌گیرد که شاید باعث حسادت خیلی‌ها بشود و ببینید همین مملکت در عرض این مدت کم، با این ارقامی که برایتان خواندم از کجا به کجا رسیده و ببینید همین مملکت از ۱۹۷۰ یا ۷۱ تا آخر دهه هفتاد به کجا خواهد رسید.

از لحاظ نظامی هم روزبه‌روز بیشتر متکی به خودمان می‌شویم. همین حالا نیروی نظامی ایران دارد جزو حساب می‌آید. تا ۱۹۷۶ نیروهای مسلح ایران از لحاظ قدرت و کیفیت به حدی خواهند رسید که مسلماً در هر حساب بین‌المللی به شمار خواهند آمد. اینکه منطقه ما چه بشود نمی‌دانم، اما دعای ما اول این است که صلح برقرار شود، قطعنامه ۲۲ نوامبر ۱۹۶۷ باید اجرا بشود و سرزمین‌هایی که به زور گرفته شده‌است باید به صاحب اصلی آن پس داده بشود.

امیدوار هستیم صلح برقرار بشود. امیدوار هستیم که در تمام دنیا صلح برقرار باشد و دوره جنگ، خونریزی، قتل، کشت و کشتار به سر برسد. اما اگر این آرزو و امید چه در منطقه خاورمیانه و چه در مناطقی که نزدیک به ما است و احیاناً ممکن است دود آشوب و حوادثش به چشم ما برسد تحقق نیابد، بدانید ایران سیاستش این است که برای هر اتفاقی که بیفتد آماده باشد، و به هر حال و همانطور که چند وقت پیش تذکر دادم، دیگر وقایع شهریور در این مملکت تکرار نخواهد شد. البته همانطور که مختصراً اشاره کردم، با نتایجی که در عرض این هشت سال گرفته‌ایم ترقی ایران از این پس یک ترقی عادی و به اصطلاح «شیب مایل» نخواهد بود و این شیب به تدریج سریع‌تر و باز هم سریع‌تر ادامه خواهد یافت و دو برنامه پنج ساله دیگر با روح انقلاب سفید ایران اجرا خواهد شد.

میل دارم روزبه‌روز تعداد بیشتری از افراد در کارها سهیم و شریک و مسئول باشند، زیرا به مناسبت شرکت مردم در کارها، به تناسب از بین رفتن بی‌سوادی، به تناسب فهم بیشتر، تخصص بیشتر و علاقه بیشتر در کارها آن چیزی که ما به آن دموکراسی حقیقی می‌گوییم، بیشتر خواهد شد.

وقتی شخص سواد دارد تشخیص می‌دهد که چه کار برای او مفید است و چه کار باید بکند. وقتی شخص حق رأی دادن دارد، چه مرد و چه زن می‌رود و رأی خودش را به صندوق می‌اندازد و ما او را در این کار تشویق می‌کنیم. البته لازمه این کار در هر مملکتی وجود تشکیلات و احزاب است. اگر احزاب خوب نیستند بهتر می‌شوند، اگر باز حزب جدیدی بخواهد تأسیس بشود ما جلوی آن را نمی‌گیریم، اما در یک کشور مگر چند حزب می‌تواند وجود داشته باشد؟ به هر نسبتی که مملکت از لحاظ مادی و معنوی ترقی بکند دموکراسی حقیقی، دموکراسی تمیز، دموکراسی پاک و منزه در آن بارورتر می‌شود. این مملکت همه نوع استعداد پیشرفت را دارد. اما اگر کسی بخواهد بگوید دموکراسی یعنی اینکه «من از این آدم خوشم نمی‌آید، بنابراین هفت‌تیرم را درمی‌آورم و او را می‌کشم زیرا آزاد هستم» و یا اینکه آنها که فکر می‌کنند خیلی دموکرات هستند فوراً قانون وضع می‌کنند که هیچ کسی را نباید کشت، نتیجه‌اش این می‌شود که به زندان می‌رود و بعد از پنج یا ده سال او را می‌بخشند و باز دو مرتبه هفت‌تیرش را درمی‌آورد و باز آدم می‌کشد. و یا اینکه اگر دموکراسی، افراط در کشیدن حشیش یا استعمال قرص (L.C.D) و فسق و فجور و بی‌عفتی و این قبیل چیزها باشد، فکر نمی‌کنم با اخلاق ایرانی زیاد جور در بیاید. ممکن است بعضی‌ها بگویند که هر فرد آزادی ممکن است هر کاری دلش می‌خواهد بکند، ولی ضمناً این نکته هم هست که آزادی تا موقعی محترم است که به آزادی دیگری تجاوز نکند.

وقتی ما می‌گوییم به هر اندازه جامعه پیشرفت کند، به همان اندازه دموکراسی در این مملکت ریشه‌دار و تقویت خواهد شد، منظور همان دموکراسی تمیز است، و الا با اخلاق و مذهب و سنتی که ما داریم این کارهای زشت، اجتماع و مخصوصاً اجتماع مریض را ناتوان‌تر خواهد کرد. ما باید آنقدر وسعت دید و فکر داشته باشیم که بدانیم یک عده از افرادی که امروز منحرف هستند، روی بی‌عدالتی‌ها و جنگ‌هایی که به عقیده آنها غیر لازم و ظالمانه است منحرف شده‌اند، عده‌ای از آنها عاصی شده و طغیان کرده‌اند، یک عده هم این موضوع را عنوان کرده‌اند تا از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند (مثلاً برای اینکه آنها را سربازی نبرند و برای اینکه جنگ نروند). به هر صورت امیدوارم آنها هم هدایت بشوند، اما اگر این اسمش دموکراسی است، باید گفت که در ایران این نوع دموکراسی مورد پسند مردم نیست. به هر حال وعده‌ای که من به شما می‌توانم بدهم این است که روح و فلسفه انقلاب ایران ادامه خواهد داشت و هر پیشرفت تکنولوژیک که برای پیشرفت جامعه و بهبود زندگی جامعه ضروری باشد، ما آن را قبول می‌کنیم. اینقدر خودمان فکر و هوش و استعداد داریم که بتوانیم چیزی که برای کشورمان لازم است خودمان ایجاد و تدوین بکنیم و در عین حال هیچ نوع عقده حقارتی هم نداریم که اگر چیز بهتری در جای دیگر دیدیم آن را اقتباس نکنیم.

ما با سیاست مستقل ملی خود از ثروت‌های طبیعی مملکت استفاده خواهیم کرد. درمورد نفت به طور مفصل صحبت کردم، ولی امروز معادن مس مهمی در ایران پیدا شده‌است که آنها را نیز استخراج می‌کنیم. صنایع پتروشیمی روزبه‌روز اهمیت بیشتری پیدا می‌کند و لازم است خاطرنشان بکنم که آرزوی قلبی من (و می‌دانم شما) این است که حتی یک بشکه نفت از ایران صادر نشود، بلکه هر چه که از کشور ما صادر می‌شود، فرآورده‌هایی به صورت پتروشیمی یا به صورت مواد پالایش شده باشد. و باز هم این گفته خود را تکرار می‌کنم که نه حتماً قبل از خاتمه قراردادمان با شرکت‌های نفتی و شاید همان روز خاتمه، ولی بالاخره یک روز فراخواهد رسید که روابطی که باید بین ممالک تولیدکننده نفت و ممالک مصرف‌کننده (یا به واسطه همین شرکت‌های موجود یا به واسطه شرکت‌هایی که ایجاد خواهدشد) برقرار باشد، برقرار بشود و مملکت تولیدکننده باید نفت یا فرآورده‌های نفتی را بفروشد و مملکت مصرف‌کننده باید بخرد. این است که کمپانی‌های نفتی (یا به قول انگلیس‌ها «آپریتینگ کمپانیز» یا آنهایی که امتیاز دارند) به عقیده من باید از بین بروند و این به نفع همه است. دیگر تولیدکننده به کسی نمی‌تواند «غر» بزند که من استثمار شده‌ام، کلاه سر من گذارده‌اند و به من حقه می‌زنند یا صورتحساب‌ها غلط است. البته رقابت بین ممالک تولیدکننده برقرار خواهد بود، اما می‌دانیم که احتیاجات نفتی دنیا مرتباً زیادتر می‌شود. امروزه می‌گویند ۴۰میلیون بشکه در روز مصرف دنیا است و طبق نقشه‌ای که طرح کرده‌اند مصرف نفتی دنیا به ۸۰میلیون بشکه در روز می‌رسد. امروز خلیج فارس ۱۵میلیون بشکه تولید دارد و سال دیگر نمی‌دانم چقدر می‌شود و اگر سالی ۱۲ درصد (یعنی همین طور که تا به حال پیشرفت کرده‌است) بالا برود، عن‌قریب حوزه خلیج فارس شاید بتواند تا ۳۰ یا ۳۵میلیون بشکه و شاید هم نصف مصرف نفت دنیا را تأمین کند. فروش و معامله نفتی نیز در چنین شرایطی در واقع رقابتی است بین تولیدکنندگان نفت. من بهتر کار کنم و صنعت نفتم را بهتر اداره بکنم و یا افراد کمتر، نتیجه بهتر و بهره بیشتر و فرآورده‌هایی با کیفیت بهتر تولید می‌کنم، طبیعی است که لیاقتش را دارم و ارزش لیاقتم را به دست می‌آورم. آنکه این لیاقت را ندارد دیگر نمی‌تواند «غر» بزند، بلکه باید سعی بکند همین لیاقت را به دست بیاورد. در چنین شرایطی مصرف‌کننده هم که الان اینقدر واسطه بین او و فروشنده نفت وجود دارد که قیمت یک دلار را به ۱۴ دلار می‌رساند نفت ارزان‌تری در اختیار خواهد داشت، زیرا واسطه‌ها کم می‌شوند و دولت‌هایی هم که اینقدر مالیات می‌گیرند دیگر خودشان می‌دانند و مردم مملکت خودشان، و این دیگر به ما مربوط نیست.

به هر صورت همان طوری که گفتم این وعده‌ای است که من به شما می‌توانم بدهم و این کار خواهد شد. بعضی اوقات من این جمله را استعمال کرده‌ام و اکنون باز هم می‌کنم که «این مملکت همیشه خدایی داشته و دارد و محکوم به پیشرفت است». این مملکت محکوم به این است که در دنیا نقش درجه اول و رل پرمسئولیتی را در آینده بازی بکند و ما با کمال قدرت و از صمیم قلب خود را برای ایفای این نقش آماده کنیم.


روش کارتل‌های نفت

گفتم که ما قراردادهایی را که امضا کرده‌ایم محترم خواهیم شمرد، مگر آنکه مجبور شویم به نحو دیگری اقدام کنیم، و همه کس می‌داند که صبر ما زیاد است، ولی به عقیده من وقتی که قرارداد کنونی ما تمام شود بهترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد آن است که ما کشورهای تولیدکننده (یعنی صاحبان این ثروت زیرزمینی که متأسفانه روزی تمام می‌شود) خودمان مستقلاً آن را تولید کنیم، آن را تصفیه کنیم و به فرآورده‌های مختلف تبدیل سازیم و آن وقت شرکت‌های نفتی (همین‌ها که فعلاً هستند و یا سازمان‌های جدید، این را من نمی‌دانم چون وابسته به طرف مقابل است) فقط و فقط به عنوان خریدار و یا مشتری بیایند و آن را به هر جهت و به هر مقصد ببرند و سپس آن را توزیع کنند.

من این نکته را مخفی نمی‌کنم که امید من آن است که ما در کشورهای مصرف‌کننده سرمایه‌گذاری کنیم و نیز ممکن است به عنوان شریک در مراحل بعدی تا هنگامی تولیدات به پمپ می‌رسد، شرکت کنیم و چرا که این طور نباشد؟ اگر شما در کشور من سرمایه‌گذاری می‌کنید، من هم این حق را دارم که در کشور شما سرمایه‌گذاری کنم. این امید و هدف غایی من است، ولی در این میان همچنان‌که قبلاً گفتم باید سهم عادلانه‌ای از عواید نفت تحصیل شود.

اگر کمپانی‌های نفتی یک کارتل بزرگ بین‌المللی تشکیل دهند تا همه را خفه بکنند و اگر خصوصاً کشورهای صنعتی در صدد حمایت از این کارتل برآیند، در این مورد ما بدترین اصطلاح را که امپریالیسم صنعتی یا استعمار نوین باشد به آنها اطلاق خواهیم کرد و از طرف دیگر باید بگویم که این کار فایده‌ای در بر نخواهد داشت. وقایع نشان داده‌است که شرایط سال‌های ۵۲ و ۵۳ دیگر به پایان رسیده‌است و ما دیدیم درباره کانال سوئز چه ماجرایی رخ داد.

جبهه‌بندی‌هایی برای در پیش گرفتن یک خط مشی سیاسی جهت مقابله با آن اوضاع تشکیل شده بود، ولی سرانجام همه این مسئله را پذیرفتند که کشورهای دارای حقوق حاکمیت می‌توانند هر تصمیمی را که بخواهند درباره خود اتخاذ کنند و همین ماجرا در کشورهای حاکمه تولیدکننده نفت نیز اتفاق خواهد افتاد. اگر آنها پیشنهاد مذاکره را برای منطقه خلیج فارس که مختصات جغرافیایی و سایر مشخصات آنها با کشورهای مناطق دیگر، من‌جمله منطقه مدیترانه و خلیج مکزیکو متفاوت است قبول نکنند و چنانچه آنها باز هم مصرانه بخواهند با همه و یک جا مذاکره کنند و ضمناً اگر این مسئله به صورت خواستن مهلتی جهت سر دواندن و به تعویق انداختن قضیه باشد، در این صورت من تصور می‌کنم نتیجه‌ای که عاید آنها خواهدشد درست برخلاف انتظاری که دارند خواهدبود. ما حاضریم با کمپانی‌های نفتی به طور عادلانه و منصفانه درباره قیمت‌ها وارد مذاکره شویم. ما حاضریم یک قرارداد پنج ساله را امضا کنیم و در آن چیز تازه‌ای هم نخواهیم خواست به شرط آنکه کمپانی‌های نفتی بهای نفت را افزایش ندهند و قیمت اعلان‌شده نفت با اندکس پنج یا شش قیمت تولیدات جهانی که در هزینه زندگی ممکن است مؤثر باشد وفق دهد و همچنین در خریدهایی که کشور من از خارج به عمل می‌آورد تأثیر داشته باشد، ولی چنانچه کمپانی‌های نفتی اصرار ورزند که با همه کشورهای عضو اوپک در آن واحد وارد مذاکره شوند، این امری است عادی که همه ما رویه کشوری را در پیش بگیریم که نتایج بهتری در زمینه نفت به دست آورده است، یعنی ونزوئلا. چنانچه کشورهای جهانی تصمیمات ونزوئلا را قبول کنند و مالیات را به ۶۰ درصد برسانند و قیمت اعلان‌شده نفت را یک جانبه اعلام کنند، ما هم به این تز ملحق خواهیم شد و خواهیم گفت: «اگر شما این را قبول دارید از نظر ما نمی‌توان گفت تفاوتی میان کشورهای حاکمه قائل شد، نمی‌توان گفت که ونزوئلا صددرصد از حق حاکمیت برخوردار است و حق حاکمیت کشورهای خلیج فارس مثلاً ۵۸ درصد است. این قضیه صحیح نیست و حقوق برای همه کشورها یکسان است و ما عیناً مانند ونزوئلا رفتار خواهیم کرد.» اگر میل کمپانی‌ها واقعاً چنین چیزی است، به این خواست آنها ترتیب اثر داده خواهدشد، ولی البته من به آنها توصیه نمی‌کنم که دست به چنین کاری بزنند، برای اینکه همیشه این ماجرا پیش می‌آید که انسان در بلوف خودش درگیر می‌شود و بعداً پشیمان می‌شود، ولی دیگر پشیمانی چه فایده‌ای دارد؟


کمپانی «انی» ایتالیا

ما از این کمپانی راضی هستیم. این نخستین کمپانی است که ما با آن موافقتنامه‌ای منعقد ساخته‌ایم که یک موافقتنامه انقلابی است و مبنای موافقتنامه‌های قبلی را به کلی تغییر داده‌است، یعنی موافقتنامه ۲۵ – ۷۵.

من تصور می‌کنم که اراپ نیز همین کار را کرده‌است و از کمپانی‌های بزرگ نفتی جدا شده‌است. من در اینجا نمی‌خواهم از روابط بسیار خوبی که میان اراپ و انی وجود دارد صحبت بکنم، ولی اگر این بتواند به چیزی کمک بکند، مطلب دیگری است، چون من اطلاعی از قدرت توزیع شرکت شما و اراپ ندارم ولی اگر انی و اراپ بتوانند به جای شرکت‌های بزرگ نفتی عمل کنند، تصمیم آنها در کشور ما خیلی خوب استقبال خواهدشد.


انقلاب اداری و آموزشی ایران

همانطور که اطلاع دارید ما هر سال کنفرانسی در این زمینه داریم. سال اول در رامسر جمع شدیم، بعد در شیراز، و این کنفرانس هر سال ادامه دارد. فکر می‌کنم تصمیمات اولیه رامسر را همه پسندیده باشند. پیاده کردن این موضوع به خیلی عوامل بستگی دارد که از همه مهمتر عوامل انسانی است. فرض بکنید از موقعی که کنفرانس رامسر تشکیل شد تا به حال در دانشگاه تهران بر روی هم بیش از ۴۰۰ نفر استاد، استادیار و معلم جدید وارد کار شده‌اند.

ما گفتیم که گفت و شنود بین استاد و دانشجو ایجاد بشود. تکرار هم کردیم، قاعدتاً این عناصر تازه‌نفس که به مانند خون جدیدی در رگ‌های دانشگاه دویده و سنشان هم کمتر و مناسب‌تر بوده می‌بایستی عوامل ایجاد گفت و شنود بین استاد و دانشجو را تهیه می‌کردند. در طرح‌ریزی انقلاب آموزشی، ما اجرای چنین برنامه‌ای را پیش‌بینی کردیم. حالا اگر این موضوع عملی نشده‌است باید علتش را فهمید و شاید لازم باشد هیأتی برود با هر دو طرف مذاکره بکند که اگر گفت و شنود و تماس استاد و دانشجو ایجاد نشده، علتش چه بوده‌است؟ البته تغییرات فوق‌العاده‌ای به وجود آمده که قابل پوشیدن نیست. بعضی اوقات سر و صداهایی می‌شود و من اتفاقاً در دانشگاه آریامهر این نکته را یادآوری کردم که اگر دانشجو سر و صدا نکند، شاید علامت کسالت مزاج است و حتی گفته بودم شاید ویتامین کم داشته باشد و باید ویتامین بیشتری بخورد، زیرا در این سن لازمه قدرت جسمی و سنین جوانی همین نوع اظهارات پر سر و صدا و ماجراهای گوناگون است. منتها اگر بعضی اوقات برای ما اتفاقی می‌افتد (و فکر می‌کنم علتش عدم پیشرفت انقلاب آموزشی و یا گفت و شنود است)، بعد متوجه می‌شویم که عوامل سیاسی هم در آن دخیل بوده‌است.

با کمال تأسف باید اذعان بکنم که در وقایع اخیر ما به جریاناتی برخورد کردیم که هر روز البته رشته‌های مختلف آن کشف می‌شود و نشان می‌دهد که جریان کاملاً سیاسی و با نقشه کاملاً منظمی بوده که تمام جزئیاتش البته به اطلاع ما رسیده‌است. این نکته را هم باید در نظر گرفت که چیزی که ما فکر می‌کنیم ناشی از عدم پیشرفت انقلاب آموزشی است، در واقع یک جریان سیاسی اداره‌شده از خارج است، که وقتی اتفاق می‌افتد تازه ملتفت می‌شویم. ولی این دلیل بر این نمی‌شود که ما سعی نکنیم منشور انقلاب آموزشی رامسر روزبه‌روز با قدرت و میل بیشتر چه از طرف دولت و چه از طرف دانشگاه‌ها که استقلال کامل دارند، اجرا شود. دانشجوی ایرانی وطن‌پرست است و همه آنها از آن افکاری که چند وقت پیش گفتم، مسلماً ندارند و به عکس این مملکت را از جان و دل دوست می‌دارند و حاضرند خون خود را نیز برای مملکت بیفشایند.

اما درباره انقلاب اداری باید بگویم این هم از آن چیزهایی است که یک روزه محال است اصلاح بشود. البته از لحاظ اداری ما شروع به بازرسی کردیم و گفتیم بروند افراد را در هر شغلی که هست مورد مطالعه قرار دهند و ببینند آدم مناسبی است که در فلان شغل گذاشته‌اند یا نه، تخصص و دانش آن را بفهمند و طرز انجام وظیفه‌اش را بررسی کنند و به او نمره بدهند. من در ارتش دستور داده‌ام هر کس را که از رتبه عالی پایین‌تر باشد مرخص بکنند. اینجا فعلاً می‌گویم قابل قبول است، ولی مرحله بعدی در سازمان‌های غیر نظامی نیز به همین ترتیب افراد باید خوب، خیلی خوب و عالی باشند. اصلاً می‌خواهیم ببینیم سازمانی که فعلاً هست اصولاً درست است یا نه؟ من مطمئن هستم ۹۵ درصد سازمان‌های موجود ما اصلاً درست نیستند. در این چند سال سازمان‌هایی که داده‌اند مقداری برای این بوده که مردم را راضی بکنند و عده‌ای را در ادارات جمع بکنند و به آنها حقوقی بدهند، بیکارها را جمع بکنند و برای اینکه بگویند در این مملکت بیکار وجود ندارد، آنها را در ادارات وارد بکنند و به سازمان‌هایی بدهند که جوابگوی سازمان پراتیک عملی سبک خوب نیست. خیلی هم نمی‌شود ایراد گرفت، بالاخره فارغ‌التحصیل این مملکت باید نان بخورد، اما دلیل نمی‌شود که همیشه این سازمان بد باقی بماند. ما باید متخصصین سازمان دادن و کارشناسان اداری داشته باشیم و کم‌کم سازمان‌های خود را با احتیاجات و چیزهای صحیح تطبیق دهیم و بعد در همین سازمان افراد شایسته داشته باشیم، اما وقتی که این کارها را نیز کردیم و انقلاب اداری را از لحاظ سازمانی به ثمر رساندیم، یک چیز دیگر هنوز باقی است که باز وقت می‌خواهد و آن اخلاق عمومی است، مربوط به اخلاق مراجعه‌کننده است و آن کسی که پشت میز نشسته است و این دیگر چیزی است مربوط به تربیت و جامعه و مربوط به آن می‌شود که جامعه ما چه شکل مردمی را قبول داشته باشد؟ افراد دروغگو و شارلاتان و دزد، یا افراد صحیح‌العمل که وقتی باید بگوید «نه»، نه اینکه کشوی میزش را بیرون بکشد و «نه» گفتن و برای این باشد که پولی برود در کشوی میزش. این مربوط می‌شود به اخلاق ملی و این دیگر دست من نیست. این دست شما ملت است. اگر بخواهید درست می‌شود و اگر نخواهید درست نمی‌شود.


زن در ایران امروز

مسلماً از عکس‌العمل زن ایرانی نسبت به انقلاب ششم بهمن رضایت کامل دارم. زن ایرانی از این آزادی تازه به دست آورده برای ابراز شخصیت خود و برای نشان دادن آمادگی و پختگی خود استفاده کرده‌است. البته مثلی که می‌زنم مثل اکثریت است، ممکن است عده‌ای هم طور دیگری رفتار کرده باشند که چه این آزادی را به آنها می‌دادیم و چه نمی‌دادیم، به هر صورت همین طور رفتار می‌کرد، اگر هم در ایران نمی‌کردند می‌رفتند در اروپا این کار را می‌کردند. آنکه حساب نیست، ولی چطور استفاده کردند؟ چند مثل برایتان می‌زنم: روز اولی که ما سپاه انقلاب دختران ایران را ایجاد کردیم، کسانی آمدند و به من می‌گفتند که این کار را نکنید، مگر می‌شود در خانواده ایرانی دختر را از خانواده‌اش جدا کرد و او را فرستاد به نقطه دیگری؟ این ایجاد عکس‌العمل می‌کند. البته جواب من این بود که شما نمی‌توانید بگویید مملکتی واقعاً انقلاب کرده اگر فقط این انقلاب شامل نصف جمعیتش باشد، نصف جمعیتش مترقی و پیشرفته و نصف جمعیتش که زن‌ها باشند محجور و در زمره دیوانگان و ورشکستگان به تقصیر باقی بمانند، اینکه نمی‌شود. اگر زن می‌تواند وکیل بشود، می‌تواند وزیر بشود، وکیل دادگستری بشود و پزشک بشود و در تمام شئون مملکت وارد بشود، چرا سپاهی نشود؟ معهذا چون روز اول ما بیش از سه‌هزار محل برای تربیت دخترها نداشتیم، گفتیم برای ملاحظاتی بیاییم امتحانی بکنیم. می‌گوییم که روز اول ما داوطلب می‌گیریم، اولاً هیچ کسی را مجبور نمی‌کنیم به هیچ جایی برود و این امر هنوز هم هست و باید هم باشد. هر دختری حق دارد در محلی که انتخاب می‌کند خدمت بکند، ولی روز اول گفتیم ما داوطلب می‌گیریم. اگر سه‌هزار نفر نیامدند بعد احضارشان می‌کنیم. روز اول که ما اعلام کردیم و داوطلب خواستیم عوض سه‌هزار نفر که جا داشتیم ده‌هزار نفر آمدند، که اگر کار دو سه روز ادامه پیدا می‌کرد، معلوم نبود که این رقم به کجا می‌رسید.

چند وقت پیش که متأسفانه در مملکت ما سیل آمد و من به آذربایجان رفته بودم و من‌جمله به رضاییه، یکی از قسمت‌هایی که در فرودگاه دیدم، پیشواز سپاهیان انقلاب دختر از ما بود. صد و چند نفر سپاهی دختر آنجا ایستاده بودند. لباس‌هایشان، هم تمیز و مناسب برای کار کردن و هم زیبا. با کمال احتیاط از سرپرست آنها پرسیدم که بین این دخترها یک نفر داوطلب هم داریم که به دهات برود؟ حتماً به همان اندازه که من تعجب کردم شما هم تعجب خواهید کرد وقتی که شنیدم گفتند: صد درصد. تمام آنها داوطلب شده بودند که بروند به دهات خدمت بکنند. آیا این استعداد و لیاقت و استقبال زن ایرانی را از انقلاب نشان نمی‌دهد؟ از این صحنه حقیقتاً بالاتر و گویاتر نمی‌توانم پیدا بکنم.

در تمام مظاهر دیگر نیز ما دیدیم زن‌ها کارها را جدی می‌گیرند، با جان و دل دنبال کار می‌روند و نه فقط پرستاری (که می‌گویند چون جنس لطیف است، دلش می‌سوزد مواظبت می‌کند)، بلکه هر کاری را که ما به زن‌ها مراجعه کردیم به بهترین وجهی از عهده آن برآمدند.


سیاست داخلی و مسائل بین‌المللی

در امور داخلی مملکت به لطف خداوند مشکل چندان مهمی وجود ندارد که درباره آن بتوان چیزی گفت (آن طور که بعضی از روزنامه‌های خارجی درباره آن ناراحت هستند و مطالبی از خود می‌سازند و این مهم نیست) وضع داخلی ما مرتب در حال پیشرفت است، همانطور که از اول انقلاب تاکنون یعنی در مدت هشت سال گذشته پیش رفته‌است و سرعت پیشرفت ما به همین منوال خواهد بود و بیشتر نیز خواهدشد.

درمورد مسائل بین‌المللی، می‌دانید که ما طرفدار سازمان ملل متحد هستیم و به آن اعتقاد داریم، ولی زمانی می‌توان گفت واقعاً این سازمان ملل متحد است، که قطعنامه‌ها و تصمیماتی که به وسیله آن گرفته می‌شود، به خصوص قطعنامه ۲۲ نوامبر ۱۹۶۷ به مورد اجرا درآید.

سیاست خارجی ما بر پایه استقلال ملی کامل قرار دارد و اصولی را که ما همیشه به آن احترام می‌گذاریم عبارتند از: احترام به منشور ملل متحد و حقوق بشر، احترام به مناسبات دوجانبه، کوشش در راه برقراری صلح تا آن اندازه‌ای که بتوانیم.

ما با تمام قدرت برای تحقق بخشیدن به این مسائل خواهیم کوشید و در عین حال هیچ نوع تخیل و تصورات بیهوده‌ای در سر نمی‌پرورانیم و به همین منظور از نظر اقتصادی سعی می‌کنیم استقلال خود را تا اندازه‌ای که بتوانیم حفظ کنیم، از نظر نظامی با آنکه قراردادهایی داریم، خیلی روی آنها حساب نمی‌کنیم. البته می‌توان امیدوار بود که هنگام لزوم دوستانی خواهیم داشت، ولی ما سیاست خارجی خود را روی این ملاحظات پایه‌گذاری نمی‌کنیم. سیاست ملی ما فقط بر پایه آتوهای مخصوص خود ما و نیروهای خود ما استوار است و به همین علت ما مجبوریم سطح نظامی خودمان را تا آنجا که امکان دارد بالا ببریم. ما انقلاب خود را با همان قدرت و روحیه گذشته ادامه خواهیم داد و امیدواریم که با کمک تکنولوژی و علمی که بتواند کارها را بر وفق مراد پیش ببرد، سرعت پیشرفت صنعتی و تکنولوژی خود را افزایش دهیم.


برنامه‌های آینده

سیر تکامل جز درمورد آن مطالب اساسی که تذکر دادم و لایتغیر است، در هر زمینه‌ای هر موقع ممکن است، این از یک طرف مربوط به علوم و تکنولوژی و از طرف دیگر مربوط به پیشرفت تمدن و پیشرفت روابط انسانی بین کارفرما و کارگر و در تمام شئون دیگر است.

در موضوع خدمات اجتماعی باید اذعان بکنم من در این زمینه راضی نیستم، زیرا هنوز نمی‌توانم این نوع خدمات اجتماعی را که مردم کشور ما به آنها احتیاج دارند به طور کافی در اختیارشان بگذاریم. البته این چند علت دارد، یکی اینکه عوامل انسانی لازم را نداریم، پزشک کافی نداریم، پرستار کافی نداریم، بنا و ساختمانش را نداریم، ولی فرض کنید که ما بنا و ساختمانش را هم داشتیم، اگر آدمش را نداشتیم چه فایده‌ای داشت؟ بعضی اوقات هم اشکالاتی پیش می‌آید که قابل پیش‌بینی نیست و این را همه دارند، مثلاً درمورد پرستار، شما زحمت می‌کشید چند سال پرستار تربیت می‌کنید، فارغ‌التحصیل می‌شود، می‌آید بیرون، ولی جوان است و شاید هم زیبا است، بعد از چند روز یا چند ماه یا منتها بعد از دو سه سال شوهر پیدا می‌کند و می‌رود، و یک جا خالی می‌شود. اینجا را باید پر کرد. کما اینکه این اشکال پرستاری را همه ممالک دنیا دارند. در اینجا مطلبی به خاطرم رسید و آن این است که هنوز در ایران اختلاف بین حقوق‌هایی که ما می‌دهیم زیاد است، یعنی حداکثر حقوقی که در یک مؤسسه خصوصی پرداخت می‌شود، با آن حداقل و همچنین حداکثر حقوقی که در یک مؤسسه دولتی می‌دهیم، با آن حداقل تناسبی ندارد و این درست نیست. انقلاب ایران این مطلب را باید در آینده حل کند. البته ممکن است به من بگویید که چاره‌ای نیست، زیرا موضوع عرضه و تقاضا است، یک مدیر خوب هر قیمتی را می‌پردازد تا یک عنصر انسانی خوب و شایسته پیدا بکند، چون تعداد مدیر خوب کم است. پس چون کم است، می‌گویید من می‌آیم این آدم را به ماهی ۲۰۰ یا ۲۵۰هزار ریال در ماه استخدام می‌کنم، از او کار می‌گیرم و به نسبت حقوقی که به او می‌دهم از او سود می‌برم. چرا؟ برای اینکه به اندازه کافی آدم ندارید. حالا در آینده ما باید چکار بکنیم؟ آیا این حقوق‌ها را پایین بیاوریم یا نه؟ آن آخرین حقوق، یعنی پایین‌ترین حقوقی که در آن مؤسسه می‌دهند جوابگوی احتیاجات اولیه لازم مردم یک مملکت متمدن نیست. البته اگر دست من باشد می‌گویم حقوق پایینی را برسانید به آن حد لازم، چون که من نمی‌خواهم کسی که الان خوب زندگی می‌کند، بدتر زندگی بکند. من می‌خواهم کسی که الان خوب زندگی نمی‌کند، بهتر زندگی بکند.

پس راه انقلاب ما حتماً در این قسمت به این شکل خواهدبود. در بخش دولتی که حتمی است، در بخش خصوصی هم به طور خودکار و اتوماتیک این موضوع اجرا می‌شود. اول تشویقشان می‌کنیم، بعد اگر لازم باشد قانون وضع می‌کنیم که حداقل حقوق و درآمد یک ایرانی از آن اندازه‌ای که برای یک زندگی شرافتمندانه و خوشبخت لازم است هیچ وقت در آینده کمتر نباشد.


صنعتی‌شدن کشور

صنعتی کردن کشور طبیعی است. می‌بنیم که امروز مترقی‌ترین ممالک دنیا آنهایی هستند که تعداد افرادشان که در امور کشاورزی مشغول هستند، از ۱۰ درصد پایین‌تر است. در ایران این نسبت ۶۰ درصد است، اما باید دید آب و هوای این مملکت اصلاً اجازه این را خواهد داد که کمتر از ۱۰ درصد جمعیت ما در امر کشاورزی مشغول باشد و تمام احتیاجات کشور را تهیه بکند یا نه؟ این مطلبی است که آینده روشن خواهد کرد. همانطور که قبلاً گفتیم آب در این کشور کم است. در نقاط معینی بیشتر نمی‌توانند زراعت بکنند و اگر بخواهیم زراعت دیم را ادامه بدهیم درآمد از زراعت دیم به نسبت درآمدهای دیگر به قدری پایین خواهد بود که در این کشور ما دو طبقه آدم خواهیم داشت: کسانی که در صنعت و در کشاورزی آبی درآمد خوبی خواهند داشت و کسانی که در دیم، به اصطلاح معروف دیمی، زندگی می‌کنند، یک سال آب می‌آید یک سال دیگر آب نمی‌آید، اینکه نمی‌شود، پس تعداد جمعیت دهات ما باید تا حد ممکن پایین بیاید. کسانی که باقی می‌مانند یا در تعاونی‌ها خواهند بود یا در شرکت‌های سهامی. همانطور که گفتم درآمد اعضای شرکت‌های سهامی سه برابر قبل از ایجاد شرکت شده‌است. ما به اینها کمک می‌کنیم، متخصص می‌فرستیم، مروج می‌فرستیم، اعتبارهای بانکی می‌دهیم. اگر انشاءالله کارهای مملکتی درست شد یعنی درآمد نفت ما اضافه شد، درآمد مس اضافه شد و درآمدهای دیگر اضافه شد، تصمیم قطعی داریم حتی در این دو سالی که از برنامه چهارم باقی مانده و در برنامه پنجم، اعتبارات کشاورزی خودمان را بالا ببریم. در برنامه پنجم که خیلی زیاد بالا خواهیم برد و اضافه بر اعتبارات کشاورزی که خواهیم داد، بانک علوفه درست می‌کنیم و هزار وسیله فراهم خواهیم کرد که کمک مستقیم و غیر مستقیم به دهات ایران و به زارعین ایران که یا در شرکت‌های سهامی شریک هستند یا عضو شرکت‌های تعاونی خواهند بود بشود.


برنامه‌های صنعتی و کشاورزی

خوشبختانه امکانات ایران طوری است که ایران می‌تواند نمونه کامل یک کشور صنعتی و کشاورزی باشد. البته همانطور که به کرات گفتیم ایران مملکتی است که بارندگی زیاد در آن نمی‌شود، ولی وجود همین کوه‌ها باعث می‌شود که ما بتوانیم آب‌هایی را به یک مقدار معین در پشت مخازن جمع کنیم و کشاورزی آبی پیشرفته‌ای را در این کشور ایجاد بکنیم که جوابگوی احتیاجات مصرف داخلی باشد و احیاناً کمک به احتیاجات مصرفی دنیا هم بکند. طبیعی است که کشت و صنعت با هم توأم خواهد شد و فرآورده‌های کشاورزی تبدیل به مواد غذایی یا مواد صنعتی خواهد شد و آخرین متدهای کشت و صنعت را عملی خواهیم کرد.

در این زمینه چند قرارداد امضا کرده‌ایم ولی امروز می‌دانید که این موضوع کار خیلی دقیق و مفصلی است، مثلاً یک منطقه کشاورزی را می‌گیرید و آنجا فرض بکنید که به تولید چغندر، گندم، جو و شبدر و یونجه می‌پردازید، (برای اینکه کشاورزی نمی‌تواند یک محصول داشته باشد)، در جنب این محصولات شما دامداری می‌کنید، بین دامداری مرغداری هم می‌کنید، وقتی که مرغی را می‌کشید چیزهایی که زاید است از شکمش درمی‌آورید و آنها را مثلاً می‌دهید به حیوانی مانند «مینک» که پوستش را خانم‌ها می‌پوشند (گو اینکه امروز آقایان هم پالتو مینک می‌پوشند). این مینک را بزرگ می‌کنید و به موقع آن را هم می‌کشید و پوستش را می‌کنید و چیزهایی را نیز که در داخل بدنش هست احیاناً به ماهی‌هایی که در همان جا نگاه‌داری می‌کنید می‌دهید. به هر صورت یک سلسله فعل و انفعالاتی است که آن را یک چیز جامع می‌گویند. مثل سابق که یک کشاورز ما (یعنی آن بدبختی که با گاو یا اسب و الاغ و حتی بعضی اوقات با انسان خیش را می‌بست تا به زمینی که در آن سنگ و نخاله فراوان بود مختصر خراشی بدهد)، گندمی می‌پاشید و یک تخم چند تخم برمی‌داشت و فقط غذا می‌خورد. زن و بچه‌هایش هم در ده می‌نشستند و پارچه ارزان قیمتی می‌بافتند و این را هم به اصطلاح می‌گذاشتند روی کول و دوششان. آن یک نوع کشاورزی بود که وقتی می‌خواستند خیلی تعریف بکنند می‌گفتند این یک تخم، ده تخم محصول می‌دهد ولی حالا همانطور که به شما گفتم کشاورزی توأم با دامداری است و دامداری توأم با چیزهای دیگر است و به اصطلاح از کوچکترین چیز حداکثر استفاده را خواهید برد. پس آتیه ما هم صنعتی و هم کشاورزی است و هم کشاورزی صنعتی است.


مذاکرات نفت

مذاکرات نفت همچنان ادامه دارد. آنها امکان رسیدن به توافق با ما را نفی نکرده‌اند، گرچه گفته‌اند که ترجیح می‌دهند مذاکرات یک جا با تمام کشورهای تولیدکننده صورت بگیرد، ولی آنچه ما می‌گوییم این است که این امر عملی نیست، به دلایل جغرافیایی، به دلایل مربوط به بازار و همچنین سایر عوامل. علاوه بر این کنفرانس اوپک در کاراکاس به ما مأموریت داده است که از طرف منطقه خلیج فارس صحبت کنیم و من نمی‌دانم که آنها چگونه می‌توانند یک جا یک قرارداد با تمام کشورهای تولیدکننده نفت امضا کنند؟ کشورهایی که منافع مختلف و بازارهای مختلف دارند و پاره‌ای از آنها می‌توانند چاه‌های نفت را ببندند و با ذخایر خود زندگی کنند و بعضی‌ها به این پول برای هزینه‌های روزمره خود احتیاج دارند. نخست اینکه این امر عملی نیست، ثانیاً اگر واقعاً روی این امر اصرار کنند، ما هم همان چیزی را خواهیم خواست که ونزوئلا عنوان کرده‌است و قانونی هم درمورد آن گذرانده است. ما هم می‌توانیم همین کار را بکنیم.

اگر این، آن چیزی است که آنها می‌خواهند و اگر آنها واقعاً فکر کنند که با گفتن اینکه می‌خواهند قراردادی با همه ببندند، خواهند توانست حداقل شرایط سودمند را بر کشورهای تولیدکننده تحمیل کنند و کار خود را به این نحو پیش ببرند، من تصور می‌کنم که آنها در این مورد مرتکب اشتباه وخیم و خطای بزرگی شده‌اند. اعضای اوپک در کاراکاس به ما مأموریت داده‌اند درباره پنج اصل با شرکت‌های نفت مذاکره کنیم و این بیشتر مربوط به منطقه خلیج فارس است و این کاری است که ما کرده‌ایم و از این پس هم خواهیم کرد. ما هنوز پیشنهادی را که از طرف شرکت‌های نفتی مطرح شده‌است (مبنی بر اینکه این توافق یک موافقتنامه پنج ساله باشد) قبول داریم و حاضریم چنین موافقتنامه‌ای را امضا کنیم، به شرط آنکه آنها در این مدت آن را تغییر ندهند و به شرط آنکه قیمت اعلان‌شده نسبت مستقیمی با شاخص قیمت‌های چند کالای مهم در جهان داشته باشد. ما همچنین گفته‌ایم که اگر آنها به دلایلی شرایط بهتری به کشورهای فرضاً حوزه مدیترانه و یا خلیج مکزیک بدهند، ما اصرار نخواهیم کرد از همان شرایط برخوردار شویم و قرارداد را محترم خواهیم شمرد، و به آنها اجازه خواهیم داد در جاهای دیگر کاری را که می‌خواهند بکنند و حتی در صورتی که آنها شرایط و امتیازهای بهتری به دیگران بدهند، ما حسادت نخواهیم کرد و به عکس مآلا از موفقیت بیشتر این ملت‌ها بسیار خرسند خواهیم شد.

ما اکنون در درجه اول با امور مربوط به خلیج فارس سر و کار داریم، ولی همانطور که گفتم اگر آنها اصرار کنند که یک قرارداد یک جا با همه امضا کنند، ما و در هر صورت من در صدد پیروی از قراردادی که از نوع قرارداد ونزوئلا است برخواهیم آمد.

البته ممکن است مسئله نفت به صورت یک بحران درآید، و این درصورتی است که شرکت‌های نفتی فکر کنند که می‌توانند به ما بلوف بزنند و یا بخواهند به ما که به درآمد نفت خود برای زندگی روزمره خویش احتیاج داریم، فشار بیاورند تا تسلیم بشویم. حتی ممکن است این بحران خطرناکتر شود و آن در صورتی خواهد بود که کشورهای بزرگ صنعتی جهان سعی کنند از شرکت‌های نفتی حمایت کنند و از منافع آنها به دفاع برخیزند. در این صورت میان ما و آنهایی که ما آنها را «امپریالیست‌های اقتصادی» و یا «قدرت‌های امپریالیستی» و یا «صورت و جنبه جدید نئوکلونیالیسم» می‌خوانیم، برخوردی اتفاق خواهد افتاد و بحران بسیار وخیمی میان این کشورها و کشورهایی که تولیدکننده نفت هستند و یا کشورهایی که کاملاً توسعه نیافته‌اند به وجود خواهد آمد. در این شرایط هر اتفاقی ممکن است بیفتد و نه تنها ممکن است جریان نفت قطع شود، بلکه ممکن است بحران خیلی خطرناکتری پدید آید. این در واقع طغیانی خواهد بود از طرف کشورهای فقیر علیه کشورهای ثروتمند و اگر روزی چنین چیزی شروع شود، این امر حداقل خارج از حدود کنترل من خواهد بود.


جنبه نظامی سازمان عمران منطقه‌ای

این نخستین باری است که چنین چیزی را می‌شنوم. دیروز هم در جراید چنین مطلبی را دیدم ولی این موضوع به قدری دور از منطق است که من حتی می‌توانم از قول ترک‌ها بگویم که یک چیز به کلی «من در آوردی» است، زیرا برخلاف روح و مفهوم «آر. سی. دی.» است.

«آر. سی. دی» یک سازمان به کلی غیر نظامی است و در آن هم به روی همه باز است. اگر بخواهیم به آن جنبه نظامی بدهیم، پس چطور ممکن است درش به روی همه باز باشد؟ به عقیده من این فقط یکی از شایعه‌هایی است که شما روزنامه‌نویس‌ها خوب بلدید بسازید و هر روز یک چیز تازه درست بکنید.


مناسبات ایران و فرانسه

می‌دانید که مناسبات دو کشور ما همواره خوب و صمیمانه و نزدیک بوده‌است. من فقط تحول منظم این مناسبات را می‌توانم در نظر بگیرم. از نظر سیاسی ما یکدیگر را درک می‌کنیم و از نظر اقتصادی می‌توانیم به یکدیگر کمک کنیم. ما رقیب یکدیگر نیستیم، بنابراین آنچه می‌توانیم بگویم این است که این مناسبات در آینده بیش از پیش با هماهنگی و مودت توسعه خواهد یافت.

عین مطلبی را که درباره فرانسه گفتم، درمورد روابط کشور خودمان با امریکا و شوروی و انگلستان تکرار می‌کنم. ممکن است با این کشورها اختلافاتی پیدا کنیم که با فرانسوی‌ها نداریم، ولی از لحاظ نکات دیگر، روابط ما همانطور خواهد بود که با فرانسه است.