مذاکرات مجلس شورای ملی ۶ خرداد ۱۳۲۴ نشست ۱۲۷ دنباله برنامه دولت

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مجلس شورای ملی مجموعه قوانین دوره قانونگذاری چهاردهم تصمیم‌های مجلس

مجلس شورای ملی مذاکرات دوره قانونگذاری چهاردهم

قوانین بودجه مصوب مجلس شورای ملی
نمایندگان مجلس شورای ملی دوره قانونگذاری چهاردهم

دوره چهاردهم قانونگذاری

شماره مسلسل ۱۳۹۲

مذاکرات مجلس

بقیه جلسه ۱۲۷ صورت مشروح مذاکرات مجلس روز یک شنبه ششم خرداد ماه ۱۳۲۴

بقیه مذاکرات ایرج اسکندری

با این وصف اصلا برای ادارات سیویل حق دخالتی در امور قائل نشده‌اند و تا ۶ کیلومتر درتمام طول راه‌آهن و طول راهها و طرق حکومت نظامی برقرار شده، حالا نتیجه چی شده؟ نتیجه این شده‌است که هر طور خلاف قانون هر جور عملی که بخواهند بکنند و این اصلا تطبیق با موازین مشروطیت نمی‌کند هر عملی که می‌خواهند مرتکب می‌شوند باسم حکومت نظامی و هیچکس هم نیست بهشان بگوید که بالای چشتان ابرو است بنظر من باید باین آزادیهای که قانون اساسی به ما داده خیلی احترام بگذاریم و این آزادی‌ها را واقعاً سعی می‌کنیم که داشته باشیم برای اینکه اینها اساس مشروطیت ما است اگر این آزادی‌ها نباشد شما از مشروطیت فقط یک قالبی خواهید داشت و آن قالب هم بسیار ناقص است چون حکومت مشروطه یک مغزی دارد و یک قالبی، مغز حکومت مشروطه این آزادی‌های فردی است این آزادی‌هائی است که قانون اساسی به افراد تفویض کرده‌است وقتی شما این مغز را درآوردید می‌ماند یک مشروطه ظاهری یعنی یک حکومت مشروطه‌است با مسئولیت وزیران که آن هم معلوم نیست چطور مسئول هستند پس باید بافکار عمومی توجه بشود و شما توجه بافکار عمومی نکردید و وقتی که افکار عمومی کنترل نکرد عملیات شما و مجلس و سایرین را نتیجه‌اش این می‌شود که مشروطیت بکلی از بین برود دلیل من اصل ۱۲ قانون اساسی است که در آنجا تذکر داده‌است که مخصوصا جراید تمام مذاکرات مجلس را بدون تحریف (گرچه بعضی از جراید هستند که نطق نمایندگان را تحریف می‌کنند) ولی بدون تحریف گفته شده‌است که اینها آزادند بنویسند عبارت اینطور است تا عامه ناس از امور مملکت مستحضر باشند و هیچ چیزی بر مردم مستور نماند من از شما سؤال می‌کنم که در این مملکت مردم میدانند این چیزها را اصلا نمایندگان مجلس نمیدانند شما چکار می‌کنید این سانفرانسیسکو که نماینده بآنجا فرستادید موضوعی را که نمایندگان دولت باید در این کنفرانس دفاع بکنند چیست؟! مصر و عراق هر کدام یک تزی دارند ولی ما نمیدانیم که این نمایندگان ما که اعزام شدند با اینهمه طمطراق و سرو صدا چه تزی دارند که دفاع بکنند بگویند چی ایران چه چیز این مطلب را آخر یک نفر نباید بگوید یکدفعه توی این مجلس یک نفر نباید توضیح بدهد؟ حالا نمی‌گویم که توی جراید بنویسند و مردم اطلاع داشته باشند توی رادیو بگویند ولی توی این مجلس نباید یک نفر توضیح بدهد ک آخر این آقایان که آنجا رفته‌اند چه بگویند آیا در آنجا آلت دست دیگران هستند یا اینکه خودشان از خودشان نظری دارند؟!

آیا دولت ایران از خودش تزی دارد؟ نظری دارند؟! بنده می‌گویم در این انجمن که رفته‌اند آیا با اینکه ملت ایران این همه فداکاری در راه پیروزی کردند با این همه فدارکاری‌ها لااقل نمی‌توانستند موضوع بحرین را اصلاح کنند؟! نمی‌توانید بگوئید که این قضیه بحرین چه شد این موضوعی که این همه مورد اختلاف است و جزء لاینفک خاک ایران محسوب می‌شود و وزارت خارجه هنوز تذکر نمی‌دهد برای بحرین زیرا که خاک ایران است نمی‌توانستید صحبت بکنید بگوئید که ما که اینقدر فداکاری کردیم لااقل این اختلاف‌ها را رفع کنیم؟ کی آمد این حرف را بزند اصلا کسی توجه نمی‌کند که این نمایندگان ما چه می‌خواهند و اصلا حرف حسابشان چیست رفته‌اند آنجا نشسته‌اند یکمدتی توی مهمانخانه‌ای توی هتلی بعد هم یک کسی یک پیشنهادی می‌دهد آنها هم رای می‌دهند عیناً مثل مجلس ما اوضاع مجلس ما منعکس شده در سانفرانسیسکو (مظفرزاده- آقای اسکندری تلگراف کرده‌اند که روزنامه‌ها را سانسور کنند) خوب بله جریان این است (هاشمی-تلگراف کرده‌اند فحش ندهند) حالا واقعاً من نمی‌خواهم در این موقعی که نمایندگان ما آنجا هستند از قدرت آنها و از وزن آنها از نظر مصالح مملکت کم بکنم و امیدوارم کارهای خوبی برای مملکت انجام بدهند ولی ما نمیدانیم چکار می‌خواهند بکنند و دولت هم نمیداند من به شما قول می‌دهم الان از آقای نخست وزیر یا وزیرخارجه بپرسیم که نمایندگان ما آنجا چه می‌خواهند بگویند، حرف دولت ایران چیست؟

اگر گفتند من قبول دارم دولت ایران اصلا نمیداند در کنفرانس سانفرانسیسکو چه می‌خواهد بگوید اصلا تزش چیست دعوایش چیست و حرفش چیست؟ ادعایش چیست؟ با کی طرف است هیچ معلوم نیست همین رفته‌اند آنجا نشسته‌اند اینها را باید مردم بدانند این دموکراسی اگر افکار عمومی در این مملکت بود اگر افکار عمومی را بهش توجه می‌کردند و در اوضاع مملکت تاثیر داشت شما امروز نمی‌توانستید این مسائل را مستور از مردم نگاه دارید آن وقت مردم به شما اعتراض می‌کردند داد و فریاد می‌کردند توی جراید می‌نوشتند می‌گفتند آقا چی شده بالاخره این نمایندگانرا فرستادید آنجا رفتند چی بگویند؟ از طرف کی می‌خواهند صحبت کنند و حرفشان چی است بالاخره ادعاهاشان چی است؟ در دوره گذشته متاسفانه یک قسمتهایی از خاک ایران راهمینطور با قیام و قعود باتفاق آراء در همین مجلس‌ها به خارجیها دادند خاک ایران را که این همه برایش قربانی شده آرارات را دادند به ترکها، اختلافاتی را که ما با دولت افغانستان پیدا کردیم دولت ترکیه دوست خودمان را حکم قرار دادیم آمدند بضرر ایران رای دادند و یک قسمت از خاک ایران رفت جزء افغانستان تمام این مسائل را چرا کردند؟

اینها تمام مسائلی است که دولت باید توجه بکند، چرا میگوئیم تصمیمات دوره دیکتاتوری را قبول نداریم، چرا باینها اعتراض داریم برای اینست که ملت ایران خاک ایران را که به موجب قانون اساسی محترم است و هیچکس حق ندارد بغیر بدهد آمدند همین طور تسلیم اجانب کردند و آن وقت دارند سنگ وطن پرستی هم به سینه می‌زنند اینها را باید رفت گفت مذاکره کرد حل کرد آنوقت شما در این جور مسائل سکوت می‌کنید و در یک مسائل جزئی‌تری جنجال راه می‌اندازید هیچ معلوم نیست من وحله اول همانطوریکه گفتم عقیده داشتم که برای اجرای واقعی دموکراسی همانطور که آقای نخست وزیر عقیده دارند اولا همانطوریکه عرض کردم باید تصفیه عملی بشود باید یکدفعه در این مملکت تصفیه عملی بشود اگر این را شما نکنید مردم می‌کنند مردم دیگر حاضر نیستند که رشوه بدهند پولشان را بدزدند، گدائی هم بکنند و آزاد هم نباشند و صدایشان هم در نیاید این را دیگر از گوشمان، آقا این پنبه را باید بدر بیاوریم مردم دیگر حاضر باین چیزها نیستند، نکنید، می‌کنند تا زود است بکنید باید تصفیه بکنید باید تصفیه بکنند آقا این ادارات را ایندستگاه را از وجود عناصر دزد خائن اشخاصی که مقاصد ضد دموکراتیک دارند اینها را باید بیرون بریزند (صحیح است) و ثانیاً بایستی که وارد یک سلسله اصلاحات اجتماعی بشویم رفقای من اینجا تذکر دادند من زیاد در اطراف این جریان توضیح نمی‌خواهم بدهم فقط تذکر است این مملکت اوضاع اجتماعی‌اش متاسفانه در نقاط مختلفش تفاوت فاحش دارد (صحیح است) در گوشه‌های مملکتمان ما اقتصاد شبانی را که از آقار ادوار اولیه بشریت است هنوز داریم اقتصادی را که هنوز آن جمعیتی که با آن زندگی می‌کنند فقط وضع معششان این است که یک هده گوسفند و پشم بردارند و ییلاق و قشلاق کنند و زندگی آنها از شیر و پشم گوسفند بگذرد و این قسم زندگی را در رژیم اجتماعی بهش می‌گویند زندگی شبانی ما یک دوره زندگانی شبانی داریم و یک قسمت دیگری داریم که آن رژیم غالب اجتماعی و اقتصادی مملکت ما است رژیم متاسفانه آثارش هنوز هست این رژیم از زمان ساسانیها در این مملکت هست و می‌شود گفت که یک ننگی است برای این مملکت و من می‌توانم بگویم که در ظرف هزار و پانصد سال اوضاع اجتماعی این مملکت فرق نکرده‌است این نامه تنسر مؤبد مؤبدان در زمان انوشیروان است بردارید بخوانید اگر من یادم بود می‌آوردم برای آقایان می‌خواندم ببینید اوضاع اقتصادی این مملکت در زمان انوشیروان بعتر از حالا بوده‌است یا خیر (هاشمی – خیلی بهتر بوده‌است) بهتر بوده‌است بقول شما. آخر این واقعاً ننگ دارد هزار و پسال مادر جازدیم یک روز هم آخر شما بیائید یک تغییری باین اوضاع بدهید آخر تا کی باید طرز اقتصادی ما اینطور باشد؟ یک رژیم فئودالی که الان دویست و پنجاه،۳۰۰ سال است که اروپا آنرا طلاق داده‌است و در جائی جز ممالک عقب افتاده معمول نیست چرا شما این را دو دستی چسبیده‌اید و میگوئید این خیلی خوب است؟ آخر یک اصلاحاتی بکنید آقا ترتیبی بکنید مردم ناراضی هستند دیگر نمی‌توانند تحمل کنند نه دهم اهالی این مملکت زارع دهقان هستند رنج می‌کشند غذا برای ما تهیه می‌کنند ثروت این مملکت را تهیه می‌کنند باید یک فکری برایشان کرد بالاخره همانطور که عرض کردم دمکراسی که به همان چیزهای ظاهری نیست مغزش هم هست باید آن مغز را هم در نظر گرفت باید کاری بکنیم که مردم از تحت تبعیت یکدیگر بیرون بیایند این موضوع مهم است فرق رژیم فئودال با دمکراسی این است که شخص در رژیم فئودال تحت تبعیت شخصی است، تحت رقیب شخصی است و ناچار است که از او اطاعت کند.

وابستگی فرد به فرد از لحاظ اجتماعی و قضائی این فرمول کلی اجتماع فئودال است شما باید یک کاری بکنید حکومت دمکرات باید یک کاری بکند که این وابستگی فرد از لحاظ قضائی و اقتصادی ملغی بشود برای اینکه فرد بتواند آزادی عقیده و آزادی عمل و استقلال شخصی و شرافت و شخصیت خودش را حفظ کند این را چه جور می‌توانید عملی کنید؟ آیا واقعاً آن دهقانی که اربابش بهش می‌گوید برو پای صندوق رای بریز آیا او می‌تواند تخلف کند؟ انصاف بدهید نمی‌تواند چرا نمی‌تواند برای اینکه از نظر اجتماعی وابسته بآن است جرئت ندارد تکان بخورد این دمکراسی نیست چرا؟ برای اینکه مادام که یک شخصی از لحاظ اقتصادی وابسته بشخص دیگر است بطوریکه نمی‌تواند آزادی عقیده داشته باشد آزادی رای داشته باشد تمام حیثیت و شئون اجتماعی او دستخوش اغراض مالک و آن کسی است که او را تحت رقیت خودش نگاه داشته‌است حالا چه خوشتان بیاید چه خوشتان نیاید اینطور است این یک مطلب مسلمی است که در این اجتماع وجود دارد و این را باید تغییرش بدهید بنده عقیده‌ام این است که مردم این مملکت خودشان تغییرش خواهند داد ولی بیائید آقا اینجا یک رفرمی برای این وضع کنید یک رفرمی برای اوضاع اجتماعی دهقانها در نظر بگیرید آنوقت است که زمینه برای دکراسی دست می‌کنید آنوقت ممکن است دهقان حرف اربابش را گوش بدهد ولی اجازه ندهد که دیگر او پس گردنش بزند (ساسان – زارعین فاقد تمام وسائل زندگی هستند) صحیح بفرمائید من چون از لحاظ دمکراسی دارم صحبت می‌کنم می‌خواستم بگویم که اینها اگر بخواهند دمکراسی واقعی در این مملکت بشود بایستی وابستگی فرد از فرد از لحاظ اجتماعی و تبعیت افراد از افراد دیگر از لحاظ اقتصادی و اجتماعی ملغی شود جور دیگر نمی‌شود.

این اصول فعلی اصول حکومت فئودال است، اصول حکومت دمکراسی نخواهیم داشت (فیروز آبادی – در این مملکت احکام بایستی مطابق احکام اسلام باشد) صحیح میفرمائید احکام اسلام اتفاقاً تطبیق می‌کند با این عرایض بنده برای اینکه طبق قوانین اسلام شما بایستی که اشخاص را بهشان اجحاف نکنید زمین باید مال زارع باشد الزرع للزارع و لو کان غاصبا (بهبهانی –استدعا می‌کنم دیگر در امور دینی دخالت نفرمائید) (جمال امامی- شما نباید آقای اسکندری دخالت در معقولات بکنید) دخالت در امور دینی وظیفه هر فردی از افراد است (حکم خدا این طور نیست زرع غیر از زمین است) شما اینطور می‌فهمید بنده آنطور می‌فهمم (بهبهانی – حکم فقط حق مجتهد است) آقای رئیس اخطار فقط برای بنده‌است؟ هر وقت ایشان فرمایششان تمام شد بنده حرف می‌زنم (نایب رئیس – آقای بهبهانی خواهش می‌کنم صحبت نفرمائید) خوب بنده دعوای فقهی که با ایشان ندارم این را ممکن است بعد خدمتشان عرض کنم این مطلبی را که بنده عرض کردم این تصور را نکنید یک چیزی است بی مورد و یک چیزی بنده این جوری گفتم و عملی هم نیست بنده خیال می‌کنم که خیلی خوب می‌توانید این را عمل کنید یک اسلوب بسیار صحیحی بوسیله بانکهای کشاورزی.

بانک‌های کشاورزی وظیفه اساسیشان اصلا این است که برای توسعه و آبادی املاک و بالاخره بهبودی وضعیت زمین و کشاورزی کمک بکند در اساس نامه بانک کشاورزی مخصوصا تذکر داده شده که وظیفه این بانک کمک به پیشرفت و بسط اصول کشاورزی و صنعتی است اینجا راجع به بانک کشاورزی چون دنباله صحبتم است اجازه می‌خواهم چند کلمه عرض کنم متاسفانه بانک کشاورزی ما بصورتی که برایش پیش بینی شده برای رفع حوائج مردم تعیین نشده‌است و به آن منظوری که عمل می‌کند برای رفع حوائج مردم عمل نمی‌کند بانک کشاورزی و صنعتی در حقیقت یکی از ادرات تابعه وزارت دارائی است حالا من می‌ترسم که آقای دکتر طاهری به بنده اعتراض کنند چون ایشان هم جزء هیئت نظارت بانک هستند ولی انتقاد بنده راجع باصول بانک است نه نسبت باشخاص و افراد این را ممکن است ایشان هم توجه بکنند. این بانک اصلا از صورت بانک خارج شده بانک یک موسسه اقتصادی است و باید یک اعمال اقتصادی انجام بدهد ولی بکلی از اینصورت در آمده‌است و وام هائی را که می‌دهد اگر بصورت آنها دقت کنیم خواهیم دید که این بانک از منظور اصلی خودش منحرف است اگر اینجا یک مقایسه بکنیم (آقایان توجه بفرمایند)این مطلب کاملا معلوم می‌شود اگر وامهائی که در سال ۲۲ و ۲۳ بانک داده‌است مقایسه کنید در سال ۲۲ با اینکه ۱۷۰ میلیون بانک سرمایه داشت و در سال ۲۳-۱۹۰ میلیون سرمایه داشته معهذا در سال ۲۳-۱۰۶ میلیون کمتر از سال ۲۲ وام داده (فرخ – در سال ۱۳۲۲ – ۲۹۸ میلیون وام داده‌است) اجازه بفرمائید صدوهفتاد میلیون سرمایه سال ۱۳۲۲ بوده‌است و ۱۹۰ میلیون سرمایه سال ۲۳ بنابراین با سرمایه بیشتر ۱۰۶ میلیون هم کمتر وام داده‌است حالا میفرمائید در سال ۱۳۲۲ – ۲۵۸ میلیون وام داده‌است (در این موقع عده برای مذاکره کافی نبود و پس از چند دقیقه انتظار عده کافی شد) عرض کردم میفرمائید در سال ۲۲ دویست و پنجاه و هشت میلیون وام بوده‌است پس در سال ۲۳ صدو پنجاه و دو میلیون بوده‌است این ارقام رسمی است که بنده دارم خیلی متشکر می‌شوم اگر اشتباهی دارم بفرمائید طبق قانون تاسیس بانک بهره بانک کشاورزی صدی شش تعیین شده‌است و حالا حداقل بهره‌ای که می‌گیرند صدی دوازده‌است و حتی بعضی موارد به صدی بیست و چهارم می‌رسد یعنی بعناوین مختلف بهره می‌گیرند در صورتیکه تصدیق بفرمائید که بانک کشاورزی برای این تاسیس شده‌است که کشاورزان در موقع لزوم بتوانند وام بگیرند و در موقعش بدهند این جا مقصود باخواری و ربح گرفتن که نیست اگر مقصود ربح گرفتن بود که کمک موضوع پیدا نمی‌کنید و مخصوصاً این ربح صدی ۲۴ بکسانی اطلاق می‌شود که بیش از ۵۰۰ تومان حق قرض گرفتن ندارند بزارعین فقیر بدهقان هائی که از آن صندوقهای روستائی که درست کرده‌اند داده می‌شود و مخارج زیادی از قبیل هزینه ارزیابی کارمزد به آن وام تعلق می‌گیرد برای اینکه آن قانون ربح صدی شش را از بین ببرند و با اینکه بهره را همانطور که عرض کردم بالا برده‌اند و به صدی ۱۲ رسانده‌اند بلکه گاهی صدی ۲۴ هم می‌گیرند بایستی بهره بانک و درآمد بانک بطور کلی نسبت به سالهای پیش ترقی کند بعکس با ارقامی که ما داریم نکث کرده صدی هفتاد و پنج نسبت بسال ۱۳۱۹ فعالیت بانک کشاورزی کمتر شده‌است ۵ تا صندوق کشاورزی تاسیس شد که این صندوقهای کشاورزی یکی از تاسیسات خوب بانک کشاورزی بود و برای رسیدگی بکار کشاورزان و روستائیان تسهیلات خیلی خوب فراهم کرد این ۵ صندوق را در نجف آباد و ساوه و دماوند و کرج و ورامین درست کردند و اخیرا ۲ صندوق آخریش بود مال کرج را برداشتند و منحل کردند مطلب دیگری که می‌خواستم تذکر بدهم این است که از این ۱۵۰ میلیون وامی که بانک کشاورزی داده‌است فقط ۸ میلیونش را برای پیشه و هنر وام داده در صورتیکه طبق این اساس نامه که خواندم بانک کشاورزی تنها برای کشاورزی نیست بلکه برای صنعت هم هست برای توسعه صنعت هم هست ولی بهیچوجه‌ای قضیه مورد توجه واقع نشده‌است و روی یک تئوری کهنه که بعد این جا توضیح می‌دهم می‌گویند ایران یک کشور فلاحتی است و فقط باید بکشاورزی کمک شود روی این نظر توجهی به صنعت نشده‌است حالا این ۸ میلیون را هم اگر بصنایع سودمند داده بودند خوب بود و ما حرفی نداشتیم ولی ۱ میلیون از این ۸ میلیون را مطابق احصائیه که من دارم داده‌اند به شراب سازی میکده و ۳ میلیون راهم داده‌اند بشرکت دوستان و باقی راهم همینطور‌ها بین اشخاص تقسیم کرده‌اند (فیروز آبادی – غارت شده) ملاحظه بفرمائید بنده از ذکر ارقام و مقایسه عمل در بانک کشاورزی نظر خصوصی نداشتم فقط خواستم یک مطلبی را تذکر بدهم که اگر بانک کشاورزی را روی یک اصول صحیح و منظمی اداره کنیم و توسعه بدهیم و یک مقدار هم سرمایه علاوه بر آنکه دارد دولت بدهد و رویش بگذارد این رفورمی را که ما پیشنهاد می‌کنیم می‌تواند این بانک عملی کند آن پیشنهاد این است که املاک بزرگی که از ۵۰۰ هکتار به بالا زمین دارد بانک کشاورزی بخرد و باقساط برعایا بفروشد این را که ما پیشنهاد می‌کنیم بوسیله بانک کشاورزی در ظرف یک مدت قلیلی در ظرف پنجسال هشت سال می‌توان عملی کرد و این یک پیشنهادی است که با این وضع کاملا می‌تواند ازش استفاده کند از این مرحله بگذریم من مطلب دیگری که باید تذکر بدهم در خصوص برنامه این است که تنها همانطوریکه گفتم تصفیه دستگاه اداری و دولتی و اجتماعی ما از عناصر دیکتاتوری و ضد دمکراسی کافی نیست، این یکی از شرایطش است، شما باید بدانید که در ظرف این بیست سال گذشته همانطور که عرض کردم تربیت دمکراسی از این مملکت رفته‌است مردم را تربیت دیکتاتوری کرده‌اند و تصدیق بفرمائید که مخصوصاً تربیتی که با یک سیستم منظم با یک اصول معینی پیش برود شما مملکت آلمان ناسیو نالیست را مثلا نگاه کنید، منظور من این است که تربیت چقدر مؤثر است در ظرف ده سال اینها را که دارای اخلاق دمکراسی بود یک ملت دیکتاتور زور گوی متجاوز ازش درست کردند، در ظرف بیست سال حکومت دیکتاتوری تربیت تمام افراد این مملکت بر طبق اصول دیکتاتوری و زورگوئی بوده‌است نه برطبق اصول دمکراسی پس شما کافی نیست که تصفیه بکنید بلکه باید اصلا شروع بکنید بسازمان تربیتی یک عده دمکرات واقعی آنطوریکه شما دلتان می‌خواهد ومن می‌خواهم اینرا هم عرض بکنم که موقع آنهم گذشته که ما آن تئوریهای پوسیده قدیمی را پیش بکشیم که دولت نباید دخالت بکند بر طبق اصول فیزیو کراتیک قدیم که معتقد بودند دولت باید یک رل منفی را در تربیت و اقتصاد پیروی بکند حالا اینطور نیست بعکس بنده عقیده‌ام این است که شما خودتان بایستی تربیت دمکراسی را بمردم یاد بدهید و بایستی از تمام وسایل دولتی و از تمام و سائل قدرت حکومتی که در دست دارید استفاده بکنید برای اینکه این تربیت بمردم داده شود، من یک مثال برای آقایان می‌زنم برای اینکه آقایان متوجه شوند که چقدر اصول زور گوئی و ضدیت با دمکراسی در این مملکت در اذهان و افکار مردم رسوخ پیدا کرده‌است، چند وقت پیش در کابینه آقای ساعد بود در آن کابینه آمدند در کلوب حزب ما می‌خواستند آنجا را به بندند تفصیلی دارد که حالا وارد نمی‌شوم یک نفر افسر سرهنگ بود آمد اسمش را هم نمی‌برم آمد گفت که خیلی معذرت می‌خواهم ما مامور هستیم و معذوریم گفتم این صحیح است ولی آیا شما میدانید که این ماموریتتان برای چیست گفت نه فقط به من دستور داده‌اند، من گفتم هر چه بشما دستور بدهند می‌کنید.

گفت بله گفتم اگر بشما دستور بدهند که مجلس را بتوپ ببندید می‌بندید گفت بله گفتم من با شما عرضی ندارم، وقتی که ما میگوئیم این ارتش را ارتش ملی محسوب نمی‌داریم برای این است که بیک افسری اگر بگویند برو مجلس را به توپ ببند آنجائی را که این ارتش اصلا برای حفظ آن درست شده‌است می‌گوید می‌روم بتوپ می‌بندم ؛ ملاحظه بفرمائید شما باید این افکار را از دماغ این اشخاص بیرون بیاورید که اگر کسی بتو امر کرد برو مجلس را توپ به بند نباید بروی ولو با قیمت خون تو تمام شود (صحیح است) شما باید این را بافراد یاد بدهید نه اینکه بگوئید تو باید مطیع ما فوق باشی و اگر گفتند برو نمام شئون دمکراسی مملکت را بهم بزن تو بروی ما این را اسمش را میگوئیم تربیت فاشیستی، تربیت دیکتاتوری، تربیت قلدری، و این رویه در ادارات دولتی در پلیس، در ژاندارمری، در عدلیه و در تمام شئون این مملکت هست و دولت حتی دولت کنونی (مقصودم از این هیئت دولت نیست) اصلا دستگاه حکومت از تمام قوائی که دیکتاتوری برایشان بارث گذاشته استفاده می‌کنند برای این که این پسیکولژی و این رویه را در تمام ادارات و حتی در عدلیه و در همه جا حفظ بکنند، حالا عرض می‌کنم بچه وسایلی متشبث می‌شوند یکی از وسایل ظاهری را که همه مسلم میدانند و در دست آنها هست این تغییرات و تبدیلاتی است که بحکومت اجازه داده شده‌است در ادارت چه در قوهء قضائیه چه در قوه مجریه، چطور؟ وقتی که دستور دادند بیک ماموری که باید فلانکار را اینجور بکنی اگر گفت خلاف قانون است اگر رئیس خوشش نیامد فوراً از نقاط شمالی او را بافصی نقاط جنوبی یا بالعکس تغییرش می‌دهند یا اینکه منتظر خدمتش می‌کنند یا اصلا منفصلش می‌کنند این اختیار تام و تمام و یک قدرتی است که داده شده‌است در دست حکومت که دولت بتواند تمام نظریات دیکتاتوری و زور گوئی خودش را اعمال بکند شخصیت افراد را که بیک عقیده معتقد هستند که باین دلیل و این دلیل این حرفی را که می‌گویند من خلاف قانون میدانم بگوید تو اصلا حق نداری بمن بگوئی این حرف بر خلاف قانونست وقتی ما میگوئیم باید بکنی باید بکنی. اگر گفتم برو فلانجا و فلان حکم را بر علیه فلانشخص بده بایستی بی چون و چرا بروی آنجا و الا تو مدعی العموم هستی و قاضی هستی و برت می‌داریم و این را عمل کرده‌اند و عمل می‌کنند حالا آقای دکتر خوشبین که اینجا تشریف دارند من مخصوصاً می‌خواهم خدمتشان بگویم که واقعاً این اموری که واقع می‌شود دیگر در زمان تصدی ایشان نبایستی باشد برای این که با بودن شخص جوان تحصیل کرده‌ای مثل ایشان این اسلوب و این اصول آنهم در عدلیه که یکی از ارکان دمکراسی است اجرا بشود، تا یک مدعی العمومی بر خلاف میلشان رفتار بکند فوراً دستور تغییرش را می‌دهند دستور انتقالش را می‌دهند (یکنفر از نمایندگان – کدام مدعی العموم را) مدعی العموم اصفهان، مدعی العموم کاشان، حالا من نمی‌توانم تمامش را عرض کنم (قبادیان – آخر جاها اهالی ناراضی هستند) اهالی یا راضی باشند یا راضی نباشند این یک مأموریست که مدعی العموم است و قاضی است قاضی را دولت معین می‌کند اگر جرمی مرتکب شده‌است باید بمراجعش شکایت کنند اورا بگیرند تعقیب کنند اگر ثابت شد دزدی کرده‌است جرمی کرده‌است مجازاتش کند آنوقت حق دارند منفصلش کنند ولی اگر ۴ نفر رفتند توی تلگرافخانه شکایت کردند که ما فلانشخص را نمی‌خواهیم شاید دعوی دارند با آنشخص شاید می‌ترسند که او واقعاً قضاوت صحیح بکند (یک نفر از نمایندگان آقا مامور برای رضایت مردم است)

بله مامور برای رضایت مردم است ولی این درست مخالف نظر مردم است برای اینکه شما ممکنست چهار پنج نفر یا صد نفر یا هزار نفر آدم را ببرید آنجا و داد و فریاد بکنند، بله هر وقت از مردم رأی گرفتید آنوقت این کار را بکنید من موافقم با اینکه مدعی العموم انتخابی باشد خیلی موافقم هر وقت اینطور شد آنوقت معلوم می‌شود که مردم واقعاً نظر دارند یا نه (ساسان – آقا مدعی العموم که قاضی نیست) مدعی العموم یک ماژیسترائی است که در امور قضائی مهم است (ساسان – استقلال قضائی لازم است) اجازه بفرمائید عرضم را بکنم من منظورم تنها عدلیه نیست من تمام دستگاه دولتی را می‌گویم فرق نمی‌کند فلان مامور دولت اگر مطابق نظر فلان شخص، فلان وکیل مجلس رفتار نکرد می‌روند صحبت می‌کنند فوراً برش می‌دارید این قدرت را باید از وزراء گرفت اگر می‌خواهید دمکراسی داشته باشید والا اگر اینطور نشد نتیجه این می‌شود که شما یک دستگاهی پیدا می‌کنید شبیه به ماریونت، ماریونت میدانید چیست یک عروسکهائی است به نخ بسته شده و یک نفر آن پشت نشسته و تخ آنها را تکان می‌دهد شما هم یکعده درست کرده‌اید اسمشان را گذاشته‌اید مستخدم دولت، مستخدم دولت باید روح قضاوت صحیح داشته باشد مستخدم دولت باند استقلال اقتصادی و زندگانیش تأمین باشد و باو نتوانند یک کار هائی را بر خلاف قانون تحمیل منند و لااقل یک گارانتی هائی برای او قائل بشویم مثل همه جای دنیا زندگی آینده و زندگی فعلی شان تأمین باشد و گارانتی هم داشته باشد که هر دقیقه بامر حسن و حسین باینطرف و آنطرف پرتش نکنند (صحیح است) اگر اینکار را توانستید بکنید می‌توانید بگوئید دستگاه دولتی تان وضعیت دمکراسی بخودش گرفته‌است و اگر نتوانیم بکنیم همین آش است و همین کاسه، حالا صرف نظر از ادارات دولتی پسیکو لژی عمومی هم عادت کرده‌است که زیر بار زور برود حرف زور بشنود، نیرنگ، فریب، دروغ، از این سیستم چیزها بتمام قوا در روحیه مردم قطع نظر از اعضاء ادارات رسوخ کرده‌است، این‌ها تمام نتیجه تربیت این بیست ساله دیکتاتوری است و حتی یأس، متاسفانه یاس تمام جوانهای تحصیل کرده ما را فرا گرفته‌است (تیمورتاش – از همه بدتر یاس است) و این بزرگترین خطری است که باید دولت با آن مبارزه بکند (صحیح است)

اگر از هر جوانی بپرسید می‌گوید این ملت غیر قابل اصلاح است این ملت چیزی نمی‌شود در صورتیکه این ملت قابل همه چیز است و همه چیز هم خواهد شد به کوری چشم دشمنان این مملکت (شریعت زاده – این طور نیست طبقه جوان این حرف را می‌گویند) (فداکار – پیش شما می‌گویند آقای شریعت زاده) بنده که خیلی میل دارم اینطور نباشد و خلاف این باشد، اصلا روحیه این ملت طوری شده که حالا یک مثالی برایش می‌زنم، تجربه‌ای می‌کنند برای اینکه یک موضوعی را ثابت بکنند راجع بروحیه، یک ماهی هست که خیلی گوشتدار و خیلی سبع و درنده‌است اسمش را حالا فراموش کرده‌ام این ماهی را توی یک شیشه می‌گذارند در لابراتوارو آن طعمه او را یعنی یکی از آن ماهی هائی که او دوست دارد تزدیک او می‌گذارند و یک حجاب شیشه‌ای بین او و طعمه اش می‌گذارند او چون خیال نمی‌کند که این شیشه مانع است مرتب هجوم می‌کند برای گرفتن طعمه و هر دفعه که هجوم می‌کند می‌خورد بان دیوار شیشه‌ای تا اینکه سرش مجروح می‌شود دیگر هجوم نمی‌کند چندین دفعه که این کاررا کرد و موفق نشد دیگر عادت می‌کند و هجوم نمی‌کند آنوقت آهسته آن حجاب شیشه‌ای را بر می‌دارند ولی تا دو ساعت تمام بهمان حال باقی می‌ماند و خیال می‌کند که هنوز آن شیشه در آنجا هست، مملکت ما هم همینطور است الان مدتها است که این حجاب شیشه را برداشته‌اند ولی هنوز مردم خیال می‌کنند که دیگران می‌خواهند او را بخورند و هنوز از ترس میگوئیم این مملکت چیزی نمی‌شود در صورتیکه این دروغ است این نیرنگ است اینها را دشمنان ما توی مغز ما می‌خواهند فرو کنند، این مملکت ملتش قابل و لایق همه چیز است (صحیح است – احسنت) دولت ما وظیفه دار است که این اسلوب فرهنگ و آموزشی که آلان وجود و هیچ تطبیق با اوضاع دمکراسی نمی‌کند این را بکلی تغییر بدهد، بایستی تعلیم و تربیت بر طبق اصول دمکراسی باشد چه در مدارس و چه در ادارات و چه در آرتش و سایر جاهایش، شما به سرباز یاد بدهید که تو برای حفظ مملکت و برای حفظ دمکراسی در اینجا آمده‌ای و اگر بر علیه دمکراسی فرمانی بتو دادند نباید اجری کنی، آقا وقتی اگر سرتیپ بتو فرمانی داد که برو مجلس را بتوپ ببند نباید بگوئی خیلی خوب من رفتم مجلس را بتوپ ببندم. اصلا نباید فرمان او را اجرا کنی، حتی من یادم هست قبل از اینکه حکومت دیکتاتوری پیش بیاید در مدارس ایران آنوقت یک کتابی تدریس می‌کردند، در مدارس ابتدائی و اسم آن کتاب تعلیمات مدنی بود و حقیقة من فکر می‌کنم ما چقدر آموزش و تربیتمان از آن زمان عقب رفته‌است آن موقع لااقل بچه‌ها را یاد می‌دادند که آقا حکومت مشروطه یعنی چه، معنی اش این است؟ این است حکومت مشروطه؟ یعنی حکومت زور گوئی هم این است کو آقا؟

حالا توی این مدارس حتی بشاگرد‌های دبیرستان هم دو کلمه از این حرف‌ها را یاد نمی‌دهند حتی من اطلاع دارم که دستور داده‌اند که یکقسمت از آن کتاب‌های سابق را قایم کنند که بچه‌ها نخوانند من پیشنهاد می‌کنم مخصوصا این جا از استادان حقوق که یک درسی مخصوصی را تهیه کنند و تدریس کنند راجع به حفظ اصول دمکراسی (دکتر معظمی – حقوق اساسی هست) حقوق اساسی کافی نیست برای حفظ اصول دمکراسی درس خصوصی هم ندهند بلکه کور عمومی باید باشد نه اینگونه فقط افراد و شاگرد‌های مدرسه حقوق بروند آنجا نه بلکه مثل کنفرانسهای عمومی تمام مردم بروند آنجا و استفاده کنند و بفهمند معنی حکومت دمکراسی را که حکومت دمکراسی یعنی چه (صحیح است) هنوز در این مملکت اغلب مردم نمیدانند که دمکراسی چیست این‌ها را باید به مردم بفهمانند و آنهائی را که توی فکر اینها تزریق کرده‌اند باید بیرون بیاورند در رادیو هم همینطور تبلیغات کنند. آیا این قدر که رادیو گوش می‌دهید یکدفعه شنیدید که در رادیو بگویند که اصلا دموکراسی یعنی چه؟ مردم چه حقی دارند؟ چه وظایفی دارند؟ همیشه صحبت دلی دلی و این حرفها را می‌گویند این اسبابیکه شما در دست دارید این آخر چیزهائی را که ازش می‌توانید استفاده بکنید توی این میدانهای عمومی لااقل هوپارلور بگذارید و بلند گو بگذارید، کنفرانس بدهید بمردم حالی بکنید لااقل مردم را آماده برای این نوع حکومت بکنید با حلوا گفتن که دهن شیرین نمی‌شود، با گفتن حکومت دمکراسی که ما دمکراسی پیدا نمی‌کنیم، مقصودم از ادارهء رادیوئی که می‌گویم آن دستگاه رادیو و کسی که آن را اداره می‌کند نیست اصلا دستگاه تبلیغاتی را عرض می‌کنم اصلا غلط است سیستم تبلیغاتی ما اصلا باید روی دمکراسی تنظیم بشود نه روی سیستم پرورش افکار زمان رضا شاه اصلا بایت حکومت دمکراسی مرکزیت داشته باشد یکی از آن تفاوت‌های فاحشی که حکومت دمکراسی باسیستم‌های فئو دال و قرون وسطی دارد موضوع مرکزیت حکومت است یعنی حکومت مرکزی باید قوت داشته باشد و تمام جاها اطاعت از آن حکومت مرکزی باید داشته باشند و واقعا حکومت قدرت خودش را بتواند در اقصی نقاط مملکت اعمال و اجری بکند این یکی از اصول است.

البته ممکن است بمن بگوئید که خوب در دورهء دیکتاتوری این وضعیت که بود من می‌گویم خون بود، اما با خون و آتش. ما این طور نمی‌خواهیم در دوره حکومت دمکراسی باید مردم را بک طوری تربیت بکنند که خودشان بخواهند و عملا هم دیدیم که یک عده مردمی که اهل این مملکت هستند برای این مملکت در ادوار گذشته جانفشانی کردند. خدمت کردند. مقصودم عشایر این مملکت است و اینها را در آن دوره ظلم و فشار بهشان وارد آوردند، توقیفشان کردند و املا کشان را ازشان گرفتند و من خودم در زندان اشخاصی را دیدم مثلا یک کسی بود. یکنفر لر بود که مجموع و کابولری که این صحبت می‌کرد واقعاً از پانصد کلمه تجاوز نمی‌کرد. بجان شما وقتی که من با او صحبت می‌کردم چون من ۵ سال تمان وقت داشتم که شب و روز با آنها صحبت بکنم این را هم پنج سال تمام حبس کردند گفتم برای چه این را گرفته‌اند گفتند نمی‌دانیم فقط می‌گوید یک اتومبیلی از آنجا رد شده بود.

و این را سوار اتومبیل کرده بودند و آورده بودند زندان و فقط خود او می‌گفت که من حبس ابد هستم، اینطور حکم می‌کردند به مردم و با این زور می‌خواستند حکومت مرکزی را در ایران درست کنند اما اشتباه کردند نمی‌دانستند که با زور حکومت مرکزی درست نمی‌شود و برای اینکه، بمحض اینکه، این فشار برود دو مرتبه بحال اول بر می‌گردد و باید حکومت دموکراسی، حکومت مرکزیت و آن اوضاع و وضعیت اقتصادی، اجتماعی را درست بکنند تا اینکه آنها خودشان بدانند که باید مطیع حکومت مرکزی باشند من برای اینکه ثابت بکنم این عرایضی را که کردم راجع بمستخدمین و برای اینکه آقایان بدانند که وضعیت چه جور است می‌گویم من اینجا مقصودم از خواندن این راپورت که یک راپورت رسمی دولتی است که یک مأمور رسمی بوزارت کشور داده‌است من شخصاً خودم هیچ نظری ندارم که این راپورت صحیح است یا غلط است بلکه آقایان خود تان باید نگاه بکنید که صحیح است یا نه ولی لالاخره حکایت از سؤ جریان دستگاه دولتی است و اگر بعضی‌ها معتقدند که صحیح است فقط می‌خواهم بگویم که این جریان اینطور است این راپورتی است که یک مامور دولتی محرمانه و مستقیم روز ۱۳۲۲/۸/۱۹ بوزارت کشور داده‌است (مهندس فریور – ۱۹/۸/۲۳ است) بلی ۲۳ است

(بعضی از نمایندگان خیلی محرمانه‌است؟) بله محرمانه‌است. وزارت کشور بعرض برسد در نتیجه دو مرتبه بازدیدی که از کلیه منطقه تحت فرمانداری (از کرمانشاه الی خسروی) نموده و با اطلاعاتی که قبلا نسبت بوضعیت این حدود داشته مراتب زیر را باستحضار مبارک میرساند. کلیه ایالات باوند پور (کلهر) سنجابی – گوران ولد بیگی – قبادی – باباجانی – قلخانی و طوایف کوچک دیگر از کرمانشاه تا خسروی حتی اغلب از رعایای قراء و قصبات با سیستم‌های مختلف اسلحه بخصوص برنو مسلح و هر روز بتعداد اسلحه آنان (در نتیجه خریداری از مرزهای خارجه و داخله) رو بفزونی می‌باشد (ساسان – اینطور نیست آقا – اینطور نیست) عرض کردم راپرتی است من می‌خوانم.

بعضی از نمایندگان – اینطور نیست.

ایرج اسکندری – عرض کردم راپورت رسمی دولتی است حالا میفرمائید اینطور نیست …

قبادیان – اینطور نیست حضرت والا اگر اسلحه در دست ایلات است برای امنیت است که زنها و ناموسشان حقظ بشود و جلو گیری از یک قلدری‌ها بکنند.

ایرج اسکندری – این را من قبول دارم آقای قبادیان جنابعالی حبس رفتید.

قبادیان- جنابعالی چند مرتبه این حرف را زدید و می‌خواهید یک حکومت دیکتاتوری دیگری در ایران درست کنید چرا از ایلات دست نمی‌کشید.

ایرج اسکندری – من هم می‌خواهم نظر شما را تامین بکنم شما گوش نمی‌دهید که من چه استدلالی می‌خواهم بکنم صبر کنید. گوش بدهید تا آخرش آن وقت ببینید من چه نتیجه می‌خواهم بگیرم.

قبادیان – آقای رئیس بنده عرضی دارم و اگر باستحضار ملت ایران نرسانم عرایضم را بضرر مملکت ایران است.

هاشمی – بعد از فرمایش آقا بفرمائید.

ایرج اسکندری – عرضکنم که شما توجه نمیفرمائید این عرض را که بنده می‌کنم در تایید فرمایش جنابعالی است توجه بفرمائید و بیخود عصبانی نشوید و این را که گفتم قبلا هم توضیح دادم. عرض کنم این گزارش محرمانه می‌نویسد. و این که فعلا امنیت منطقه تامین و ارامش بر قرار است فقط در نتیجه حسن مراقبت و سیاست مأمورین سیاسی متفقین و توقف ستونهائی است در اطراف کرمانشاهان گراندلی خسروی بطور ساخلو و با ایاب و ذهاب هستند می‌باشد. همینکه انشاء الله در تحت تو جهات خداوند متعال آتش جنگ خاموش و صلح عمومی بر قرار و آرتش متفقین ایران را تخلیه نمایند ابتدای کشمکش و انقلاب داخلی و بی نظمی بوده و این عشایر مسلح آرام نبوده و ممکن است اسباب زحمت فراهم نمایند.

بنده از لحاظ احساسات و علاقه به کشور موظف هستم که جریان را باستحضار مقام وزارت رسانیده تا در این موقع حساس (ساسان – این صحیح نیست آقا من خودم تازه از آنجا آمده‌ام ….) (صدای زنگ رئیس) (جمال امامی – چیزی که محرمانه‌است چرا در اینجا می‌خوانید؟) آقا اجازه بفرمائید اگر رئیس پنج شش تا شده‌است آن هم یک موضوعی است، برای اینکه آقای امامی نمی‌گذارند صحبت بکنم و سمت ریاست دارند (جمعی از نمایندگان – بفرمائید) من حق دارم هر چیزی که صلاح مملکت میدانم اینجا بخوانم هیچکس هم حق ندارد بمن اععتراض کند. (مجد – آقا این تکلیف مقام ریاست است شما باید جلوی این‌ها را بگیرید این بر خلاف مصلحت کشور است.)

نایب رئیس – خواهش می‌کنم برای رئیس تکلیف معین نکنید و صحبت هم نفرمائید بگذارید صحبتشان را بکنند و حق ندارید در میان صحبت ناطق صحبت بفرمائید من خودم که اینجا نشسته‌ام وظیفه خودم را اجری می‌کنم هر جا که خلاف مصلحت شد جلو گیری می‌کنم یک گزارشی است که می‌خوانند اگر اینطور نیست جوابش را بدهید.

ایرج اسکندری - … تا در اینموقع حساس که قوای متفقین امنیت این حدود را از لحاظ موقعیت جاده (حمل و نقل احتیاجات خود) تحت کنترل دقیق قرار داده و از هر گونه پیش آمدی بمنظور رفع حوائج خود جلو گیری نموده‌اند اولیاء کشور ما نیز از اینموقع بخصوص از این امنیت کنونی فرصت را از دست نداده و حداکمل استفاده را نموده با سیاست خارجی راجع بجمع آوری اسلحه چارهء بیاندیشند که در آتیه بدون تحمل مخارج سنگین و اردوکشی و دادن تلفات آرامش منطقه بصورت فعلی حفظ گردد فرماندار شاه آباد رو نوشت جهت استحضار باستانداری استان ۵ تقدیم می‌شود (سنندجی – این حرفها دروغ است صحیح نیست. اینها چیست که می‌خوانید؟) این که چیزی بدی ننوشته فرماندار شاه آباد غرب نوشته (قبادیان – کی بوده فرماندار؟‌) عباس طباطبائی

(قبادیان – این یک وقتی فرماندار شاه آباد بود.) گویا قرابت نزدیک با آقای سید ضیاءالدین هم دارد. و دیگر اینکه عرض می‌کنم باز یک راپورتی است که محرمانه نیست.

راپورتی است بشماره ۱۵۷۶ بتاریخ ۱۳۲۳/۷/۲. این راپورتهای رسمی دولتی است و من از خود در نیاورده‌ام. (دکتر طاهری – این هم محرمانه‌است؟) … این دیگر ننوشته‌است محرمانه عرض کردم – (هاشمی – این را کی بآقا داده‌است؟) بنده وکیل هستم حق دارم همه جا بروم(هاشمی – آن ما موری که این راپورت را داده‌است خلاف گفته‌است) … هیچ خلاف نیست باید وکیل ملت از همه جا اطلاع داشته باشد و بداند.

قبادیان – نیست این طور اگر صحیح نباشد بنده توضیح خواهم داد ولی قسمت اعظم آنها صحیح نیست.

اسکندری – بنده می‌خواهم عرض کنم که وضعیت ادارات شما چطور است وزارت خانه‌های شما چطور کار می‌کنند و اعمال نظر می‌کنند.

وزارت کشور محترماً پیرو شماره ۸۴۸- ۲۳/۴/۱۰ راجع بتقدیم گزارش قادر بهرامی (رشید السلطنه) بعرض میرساند در منطقه این فرمانداری بغیر از بخشداران رسمی قصر شیرین – کرند متجاوز از ده نفر بنام بخشدار و سر پرست با داشتن احکامی از طرف استانداری هر کدام در منطقه حکمفرمائی نموده و با گرفتن تعدادی اسلحه بنام امنیت هر یک در منطقه وسیعی فعال مایشاء و آنچه می‌خواهند می‌کنند انتخاب این بخشداران و سر پرست‌ها بهیچوجه با موافقت فرمانداری نبوده و گویا با نظر متفقین احکام آنها صادر گردیده این اشخاص محلی اغلب مالک بوده و باتکاء این پست هر کدام چند قطعه آبادی را اجاره نموده و برای استفاده شخصی خود از اهالی منطقه خود نموده و هر چه می‌خواهند می‌کنند و هر کدام در ماه مقداری شکر بنام طایفه گرفته قسمت اغظم آنرا خودشان استفاده نموده‌اند و بعذر آنکه ما حقوقی نداریم تمام مخارج خود و بستگان را تحمیل برعایا می‌کنند.

این اشخاص بهیچوجه اوامر فرمانداری را اجرا ننموده و مستقیماً با کنسول خانه انگلیس و مستشار سیاسی خارجی طرف مکاتبه و مراجعه واقع شده‌اند و هر کس که بر خلاف مصالح آنها باشد او را نزد متفقین طوری جلوه می‌دهند که منجر به تبعید و خروج از محل شده چنانچه عده زیادی از این اشخاص در کرمانشاهان همدان و تهران سرگردان و ویلان می‌باشند این بخشداران محلی نفوذ و قدرت دولت را از میان برده طرز رفتار آنها با مأمورین دولت هم موهن تسلط و قدرت آن‌ها روز بروز زیادتر و برای حفظ این پست‌ها و موقعیت خود از هیچگونه اقدامی فرو گذاری نمی‌کنند قدرت و نفوذ این اشخاص طوری شده که حتی در نزد خارجیها در تغییر و تبدیل کارمندان و حتی در نزد خارجیها در تغییر و تبدیل کارمندان و حتی اگر بخواهند در مورد فرماندار یا رؤساء دیگر نیز اقدام و اجرا می‌نمایند این روحیه و فکر و پشت گرمی بمأمورین خارجی در بخشداران رسمی هم تأثیر کرده چنانچه سال گذشته که بلوچ خسروی بخشدار کردند از وزارت کشور منتظر خدمت و اقتدار بعوض او از مرکز اعزام شده بود بخشدار مزبور با توسل بکنسول خانه انگلیس و کلنل فیلچر مامور سیاسی حکم رسمی وزارت خانه را نقض و در پست خود باقی گردید و همچنین بخشدار مزبور در سال جاری با آنکه چندین فقره اخاذی و عمل بر خلاف اداری که طی نامه‌های شماره ۲۳/۵/۲۰/۱۳۷۳ و ۱۳۱۱ – ۲۳/۶/۴/۱۳۶۲/۲۳/۶/۱۹ بعرض رسیده و طبق پرونده ارسالی شماره ۱۵۱۶ – ۲۳/۶/۳۰ برای حفظ موقعیت خود باز متوسل بکنسولخانه انگلیس و کلنل پیت شده تا اینکه آقای وثوق بازرس اعزامی هم بنا به مقتضیات عمل بازرسی را انجام مراجعت فرمودند بخشداران مزبور از هیچگونه آزار و اذیت و اخاذی نسبت بطوایف تحت نظر خود فرو گذاری نمی‌کنند مردم هم از ترس اینکه دچار بدبختی و بیچارگی نشوند قادر به نفس کشیدن نیستند و اغلب سرقت‌ها در منطقه بتحریک این آقایان و نوکرهای شخصی آن‌ها محرمانه انجام می‌شود تا از این اقدام هم مأمورین دولت را متوحش و هم قدرت و نفوذ و اهمیت خود را زیاد کرده باشند بنده از لحاظ مراتب خدمتگذاری و میهن پرستی جریان را بعرض میرسانم چنانچه دولت بخواهد قدرت و نفوذ خود را حفظ و بعداً هم در خلع سلاح منطقه اقدام نماید باید در مرحلهء اول دست این اشخاص را کوتاه و از طرف دولت کارمندان منتظر خدمت و یا از افسرانیکه قابل خدمت در صف نیستند بعوض آنها گذارده تا هم اطلاعات محلی و روحیه افراد طوایف مطلع شده و هم افکار مردم را متوجه اینموضوع بنمایند که کشور شاهنشاهی دارای استقلال و قدرت بوده و رفاه و آسایش آنها منظور نظر شاهنشاه و وزراء و اولیای دولت می‌باشد والا با ادامه اینوضعیت حس ملیت و ایرانیت از فرد فرد طوایف رفته و با تبلیغاتی که این بخشدار‌های وابسته با جانب می‌نمایند در آینده زیان فراوان بملت و قدرت و عظمت دولت وارد خواهد آمد خلاصه بطور آشکار و واضح عرض می‌کنم که تبلیغات بخشداران محلی و رسمی این دست که هر فردی هر کاری و شکایتی دارد باید بمقامات خارجی نماید کلیه خدمتگذاران و استاندار و فرماندار و رؤسای قشون و ژاندارمری همه تابع آنها می‌باشند باعطف توجه بنامهء قادر بهرامی ملاحظه می‌فرمایند که یکی از شکایت‌های مشارالیه از رفتار و تعدیات و اجحافات سالار منصور بخشدار فعلی گوران و مستشار سیاسی کلنل فیلچر می‌باشد واین رفتار بخشداران بتدریج یاغی هائی در منطقه ایجاب که در آتیه اسباب زحمت برای دولت خواهد بود و عملا هم مشاهده شد قادر (رشید السلطنه) یاغی گردید.

گزارش معروضه بالا که با وضعیت فعلی ممکن است اسباب زحمت هم برای بنده ایجاب نماید در مقابل خدمت و میهن پرستی و وظیفه اداری موجب افتخار بوده و باستحضار خاطر مبارک میرساند علت اینکه از دوماه بعد از ورود بشاه آباد و مطالعه وضعیت طی گزارشات متوالی درخواست انتقال یا مرخصی می‌نمود فقط بجهات معروضه بالا بوده که با مشاهده اینوضعیت سلب اقتدار از فرمانداری شده و فرمانداری با دخالتهای مستقیم اشخاص قادر بانجام وظیفه نبوده‌است و استاندار منطقه هم جز ارادهء مامور سیاسی متفقین کلنل پیت کوچکترین تصمیمی را از خود ندارد مثلا اگر یک کارمندی دارای هزار گونه اخلاق و رفتار زشت باشد ولی مرتباً نزد مستشار سیاسی و کنسولخانه انگلیس رفته راپتهائی بدهد و خارجیها از او تعریف کنند (شریعت زاده – ما مستشار سیاسی نمی‌شناسیم آقا) (همهمه نمایندگان – اینمطالب چیست که می‌خوانند؟) (صدای زنگ رئیس) و رؤساء قسمتها و حتی استانداری هم بدون مطالعه برای حفظ مقام خود تأیید می‌نماید و اگر کارمند ضمن انجام وظیفه نخواهد تقاضای غیر قانونی مامورین متفقین را که در آتیه اسباب مسئولیت می‌شود انجام دهد و مامورین سیاسی آنها باستانداری یا رؤسای دیگر شکایت نمایند بدون هیچگونه سؤال و جواب یا دفاع از کارمند فوراً اوامر آنها اجرا شده و در تعویض کارمندان اقدام می‌گردد و تأسف در این است با اینکه استقلال این کشور از طرف متفقین تضمین و تأمین شد در استان ۵ تمام امورات بدست مستشار سیاسی بوده و استانداری و سایر ادارات کوچکترین عملی راحتی امورات داخلی بدون نظر و تصویب مستشار سیاسی نمی‌توانند انجام دهند بهمین واسطه مقدرات کارمندان بیچاره مربوط بنظر مستشار مزبور بوده و روی همین اصل در تمام منطقه غرب از رعایا الی کارمندان تماماً انضباط اداری و روابط با وزارتخانه‌های خود را اجباراً فراموش و برای ابقاء و حفظ موقعیت خود متوسل بکنسولخانه انگلیسی و مستشار سیاسی کلنل پیت شده و می‌شود. در صورتیکه نظر اولیاء کشور ما همکاری و صمیمیت و کنک با متفقین می‌باشد با عرض مراتب بالا خواه منتظر خدمت شوم یا اینکه بیکار گردم نان خالی را بر این فرمانداری که نتیجه آن از دست دادن ملت و شرافت ما بوده و باید موجبات بدبختی یک جامعه و مردمی بشوم ترجیح داده و استدعای انتقال را دارم و خاتمه عرض می‌کنم وضعیت منطقه غرب طوری است که احتیاج بیک استانداری دارد که خدمت به کشور را بر هر منظوری ترجیحداده و حیثیات کشور خود را محترم شمرده و بدرد دل مردم برسد.

ضمناً باستحضار مقام وزارت میرسانم در مدت ۲۰ سال فرمانداری از طرف مأمورین کنسولخانه دولت اتحاد جماهیر شوروی هیچگونه دخالتی در امورات داخلی یا جریانات منطقه مشاهده نشده و بهمین جهت مأمورین مزبور یک وجهه عمومی خوبی را دارا گردیده لذا باتوجه بمراتب معروضه بالا نهایت تأسف در این است که وزارت کشور بعوض رسیدگی و توجه بگزارش فرمانداری و تغییر بخشدار کرند امر بانتظار خدمت بنده نموده بست این است نتیجه خدمت بکشور چنانچه دولت نظر رسیدگی داشته باشد مقرر فرمائید بانظر اینجانب اشخاص صالح و درستکاری که شخصیت آنها نزد جامعه معروف و تحت تأثیر واقع نمی‌شوند بآن منطقه اعزام گردند.

فرماندار شاه آباد عباس طباطبائی (مجد – آقا اینها تمام بر خلاف مصالح کشور است) اینها برای اثبات عرایضم بود ممکن است آقایان خوششان نیاید ولی من باید اینها را بخوانم.

نایب رئیس – راجع بمرحوم فهیم الدوله که استاندار بودند ایشان، می‌خواستم عرض کنم ککه ایشان مرد با شرفی بوده (صحیح است) و خلاف وظیفه خودش عملی نمیکرده‌است (صحیح است) من هم چون نظرم این است خواستم عرض کنم که آقای اسکندری مطمئن باشند (صحیح است).

ایرج اسکندری – بنده همانطور که عرض کردم نظرم از قرائت این گزارش اعم از اینکه این شخص این گزارش را صحیح داده باشد یا غلط این بوده می‌خواهم این را بدانم که دولت این گزارش را رویش چه عملی کرد؟ چه کار کرد؟ حالا بنده می‌گویم پشت سر این گزارش بجای این که واقعاً رسیدگی بکنند و یک آدم صحیح بفرستند ببینند آخر این راپورت درست است؟ غلط است؟ اگر دروغ نوشته شده‌است ازش بازخواست بکنند نوشته‌اند آقای عباس طباطبائی فرماندار شاه آباد. طبق تلگراف شماره ۴۱۹۸۵ وزارت کشور با یک ماه مرخصی که تقاضا نموده‌اید موافقت نموده تاریخ شروع باستفاده را کتباً معلوم نمائید. چند روز بعد از این باز از طرف اداره کار گزینی باو می‌نویسند: آقای عباس طباطبائی فرماندار شاه آباد ‍: از تاریخ صدور این ابلاغ نظر بمقتضیات اداری منتظر خدمت می‌شوید. این است وضع ادارات شما عرض کنم اگر یک ماموری یک راپورتی بدهد من باند بگویم که سر تا پا دروغ است؟ آیا نباید رسیدگی کرد؟ این روحیه شما نمی‌توانید دمکراسی درست کنید اگر یک ماموری راپورتی داد که بر خلاف میل آقایان بود باید زود او را منتظر خدمت بکنند؟

نتیجه عمل مامورین درستکار این است آقا این وضع دمکراسی نیست در این مملکت و شما با این ترتیب نمی‌توانید اگر توانستید روحیه دمکراسی و ترتیب دمکراسی را در این مملکت مستقر کردید که این سازمانها این مامورین را بر دارید و منتظر خدمت بکنید آنوقت می‌شود گفت که مامورین شرافتمندی دارید این شخص آقا مدعی وطن پرستی است از لحاظ حفظ مصالح مملکت یک چیز هائی را راپورت بدهد. اگر می‌گوئید که دروغ گفته‌است او را فوراً بیاورید محاکمه اش بکنید که مردم بفهمند و الا با این ترتیب که او را بدون محاکمه یک ابلاغ انتظار خدمت می‌دهید بدستش فایدهء برای مملکت نخواهد داشت این است استفاده‌ای که من از این گزارش خواستم بکنم این بود حالا آقای قبادیان که فرمودند این صحیح نیست ممکن است صحیح هم نباشد مقصود من این بود و الا من نظر خاصی ندارم نسبت با این قضیه (فولادوند – بودن قشون خارجی در زمان صلح در مملکت همین نتیجه را دارد. قشون خارجی مطابق تعهداتشان باید این مملکت را تخلیه کنند) عرض کنم که من اتفاقا همان طور که قبلا تذکر دادم معتقدم که اگر در جنگ بین الملل گذشته حیثیت ایران محفوظ ماند فقط بنیروی عشایر دلیر ایران بود من معتقدم که واقعا این‌ها جانفشانی کردند، جانبازی کردند وطن پرست هم هستند، عشایر مطلقا وطن پرست هستند ولی این مسائلی را که ما اینجا مطرح می‌کنیم از این لحاظ نیست که می‌خواهیم خدای نکرده بگوئیم که عشایر تردیدی در وطن پرستی شان باشد ما میگوئیم بعکس بایستی این‌ها را به احتیاجاتشان برسید ببینید حرفشان چیست اگر یک کسی اسلحه هم داشته باشد این را برایش لشکر کشی نباید بکنند توپ ببرند، تانک ببرند که آقا بیا اسلحه ات را بده این را باید بهش فهماند رفت آنجا وسایل تربیتی وسایل علمی وسایل زراعتی، این وسایل را در دسترس شان گذاشت و بعد بهش حالی کرد کم کم که آقا این مملکت مملکت خودت است و وقتی که اسلحه در دست مرکز مملکت است تو اسلحه نباید داشته باشی (قبادیان – آنها در وطن پرستی شان تردید نیست و اسلحه هم نگاه نمی‌دارند) (فداکار – فقط خوانین آنها دارند) پس بفرمائید اسلحه شان را بدهند (قبادیان – وقتی که آنها را حفظ کردند) (هاشمی – آقا ما که مامور خلع سلاح نیستیم).

نایب رئیس – آقای اسکندری بفرمائید.

ایرج اسکندری – عرض کنم بنده منتظر بودم که سکوت بشود، من غیر از این قسمت در یک قسمت دیگر از برنامه می‌خواستم صحبت بکنم و آن اینست که در ماده ۲ ذکر شده‌است مطالعهء فوری در امور اقتصادی برای استقرار اصول و تشکیلاتی که متناسب با اوضاع اقتصادی فعلی مملکت باشد این را قبلا می‌خواستم توضیح بدهم که از روی این ماده نمی‌شود پی برد که دولت کدام دستگاه اقتصادی را واقعاً متناسب با اوضاع فعلی میداند. چیزیرا که می‌خواهیم بفهمیم این است که این دولت، چطور می‌خواهد اوضاع اقتصادی این مملکت را اصلاح کند آیا مثل بعضی‌ها معتقد است که این مملکت فقط یک کشور فلاحتی است و فقط باید رفت روی تقویت کشاورزی؟ یا معتقد است که بعکس اینجا یک مملکت صنعتی ممکنست بشود و ممکنست این مملکت را صنعتی کرد یا خیر؟ (شریعتزاده – باید صنعت را تشویق کرد مملکت ما برای هر دو مستعد است) … شما ممکن است که اینطور عقیده داشته باشید آیا ممکن است دولت هم همین عقیده را داشته باشد؟ ممکن است دولت بخواهد صنعتی هم باشد شما که نمیدانید عقیدهء دولت چیست دولت باید در برنامه اش این را ذکر می‌کرد ولی حالا ما نمیدانیم که دولت چه می‌خواهد بکند (فرمانفرمائیان – فلاحت این مملکت باید طرف توجه بشود) (زنگ رئیس).

نایب رئیس – فرمایشی نکنید آقای فرمانفرمائیان – بفرمائید آقای اسکندری.

ایرج اسکندری – بنده مشغولم. این که ذکر شده استقلال اقتصادی باید در نظر گرفت این نکته را هم توجه بکنند که همه ممالک فلاحتی در دنیای امروز همیشه تابع ممالک صنعتی شده‌اند عملا چرا اینواضح است برای اینکه صنعت با این نمویکه در دنیا کرده‌است واین بازارهای عظیمی که پیدا کرده‌است بازارهای تمام دنیا را در دست گرفته و تمام ممالک فلاحتی را بازار خودش قرار داده‌است و ناچار نفوذ اقتصادی و سیاسی و اجتماعی پیدا کرده‌است بنا بر این وقتی استقلال حقیقی مملکت تامین می‌شود که مملکت مستغنی باشد تا اندازهء از خارجه بنابر این بایستی این را ذکر بفرمائید که شما اگر میگوئید ایران یک مملکت فلاحتی است این علاوه بر اینکه (مهندس فریور – غلط است) صحیح نیست از نظر تئوری برای اینکه اینجا ما معادن زیادی داریم اینجا ما منابع طبیعی گرانبهائی داریم و اینها واقعاً ممکنست که استخراج بشود و یک مملکت صنعتی بتمام معنی بشود قطع نظر از این از لحاظ اقتصادی ملازمه دارد و صنعتی شدن مملکت ما با استقلال اقتصادی و این را نباید فراموش کرد که اگر گفته شود که ایران فقط یک مملکت فلاحتی است این عیناً مثل آن نظری است که بعد از آنکه فرانسویها شکست خورده بودند یک عده از اشخاصی که بر علیه مصالح مملکت فرانسه بر علیه مصالح ملت فرانسه قیام کرده بودند می‌خواستند بمردم فرانسه بفهمانند که فرانسه یک مملکت کشاورزی است و صنعتی نباید بشود این نظر آلمانها بود آلمانها می‌خواستند که فرانسه یک مملکتی بشود تو سری خور و می‌خواستند که فرانسه یک مملکتی بشود تو سری خور و می‌خواستند توی آن مملکت اعمال نفوذ بکنند و صنایع آنرا از بین ببرند (فرهودی – چه تأثیری دارد؟) شما ممکن است اگر ملتفت نشدید توضیح بدهد بیشتر هم حاضرم مفصود این است که مملکت فلاحتی همیشه یک مملکتی است که ناچار در دورهء اقتصادی و صنعتی امروز عقب افتاده می‌ماند پس این تئوری که ایران یک مملکتی است تنها فلاحتی درست نیست دولت بایستی که اینجا در برنامه اقتصادی خودش بما تذکر بدهد که می‌خواهد در امور اقتصادی ایران واقعاً صنعت را حقیقة تقویت بکند چون موافقت و مخالف ما ممکنست یکقسمتش روی این باشد که ما نمی‌دانیم دولت چه کار می‌خواهد بکند اگر دولت در برنامه اش می‌نوشت که من صنعت را در ظرف ۵ سال با این اندازه میرسانم ممکن بود ماهم ورقهء سفید بدهیم بدولت این است که من می‌گویم این برنامه مبهم است و این عبارت یک طوری است که ازش مفهوم نمی‌شود دولت چه می‌خواهد بکند بعلاوه البته همه تصدیق دارند که اصل اوضاع اقتصادی و اجتماعی و این مسائلی که ما این جا تذکر دادیم این را کسی نمی‌خواهد بگوید که مثلا ممکنست بلافاصله در ظرف یک مدت کوتاهی عملی کرد این ممکن نیست و هر کس بگوید بی انصافی است ما از آقای نخست وزیر و هیئت دولت فعلی انتظار معجزه اینجا نداریم و نمیگوئیم که همینطور آناً که ایشان نخست وزیر شدند دم عیسی بخرج بدهند و تمام قضایا اصلاحبشود اینطور نمی‌شود و چنین تقاضائی را از ایشان کسی نمی‌کند ولی ایشان هم باید بخواهند و هم نقشه اش را داشته باشند و بگویند با این طریق و مطابق این نقشه می‌خواهیم این کار را بکنیم این را لااقل بگویند تا آدم بداند که مطابق این نقشه واقعاً یک اصلاحاتی می‌کنند آنوقت، وقتی این را گفتند آدم میداند که آیا ایشان قدرت دارند که این نقشه را در ظرف این مدتی که برایش معین کرده‌اند اجرا بکنند یا نه؟ آنوقت می‌شود روی نقشه اش صحبت کرد مثلا یکی از آن مسائلی را که ما نمیدانیم نظر دولت راجع بامور اقتصادی چیست این است که آیا دولت عقیده اش این است که باید در امور اقتصادی دخالت بکند یا عقیده اش این است که امور اقتصادی را باید واگذار کند بافراد این یک مطلبی است برای اینکه در قرون ۱۸ و ۱۹ اولش یک عده از علمای اقتصاد معتقد بودند که بایستی دولت در امور اقتصادی دخالت نکند و می‌گفتند همینطور بگذاریم بشود، افراد خودشان بهترین انتظام دهندهء امور اقتصادی هستند بعقیده ایندسته علما که مکتب لیبرال و فیزیوکرات موسوم است. ولی بعداً در نتیجه جریان و توسعه و تحول اوضاع اقتصادی معلوم شد که این نظریه تنها کافی نیست حتی دولت انگلستان که تنها دولتی است که تا جنگ بین المللی گذشته باین تئوری وابسته بود ناچار بعداز جنگ این تئوری را تغییر داد زیرا که معلوم شد تا دولت در امور اقتصادی یک مداخلاتی نداشته باشد صرفاً آزادی افراد در امور اقتصادی بصلاح مملکت و مردم نیست برای اینکه این تئوری را افراد سؤ استفاده‌های بزرگی ممکن است ازش بکنند و حالا میگوئیم که دولت ما امروز آمده‌است که خودش را دولت طرفدار دموکراسی معرفی کرده و برای اجراء استقرار اصول دموکراسی آمده‌است و از نظر اقتصادی هم می‌خواهد در برنامه اش یک اصلاحاتی بکند بنده می‌خواهم بدانم که برنامه و نقشه اقتصادی او چیست، تئوری دولت چیست؟

می‌خواهد چه بگوید؟ چکار بکند؟ می‌خواهد بگذارد بدست افراد یا تئوری اقتصادیش این است که کمافی السابق دیریژه بکند اوضاع اقتصادی را، رهبری بکند این خودش دو موضوع مختلفی است و ممکنست در همین مجلس هم یک اشخاصی باشند که عقاید مختلف راجع به این موضوع داشته باشند و بالاخره دولتی هم که معین می‌شود از طرف اکثریت مجلس معین می‌شود بالاخره لااقل اکثریتی که این دولت را می‌آورند آن اکثریت که دولت را می‌آورد باید بداند که دولت عقیداش راجع بامور اقتصادی چیست بعقیدهم من که دولت باید در بعضی موارد مداخله در امور اقتصادی بکند اگر می‌خواهد که مملکت را صنعتی بکند زیرا صنعت جوان در مقابل صنعت کهن ممالک بزرگ تاب مقاومت ندارد و همیشه خرد می‌شود اگر دولت بخواهد حقیقة صنایع را..... (اینموقع جلسه از اکثریت افتاد).

نایب رئیس – چون عده برای مذاکره کافی نیست و جمعی از آقایان هم رفته‌اند و کسی نیست اگر اجازه می‌فرمایند جلسه را ختم کنیم.

جلسه آتیه فردا صبح ساعت ۹ دستور بقیه برنامه دولت

(در این موقع (چهل دقیقه بعداز ظهر) جلسه بعنوان تنفس تعطیل شد).

و یکساعت و نیم پیش از ظهر روز یکشنبه ۶ خرداد ماه مجدداً بریاست آقای دکتر معظمی نایب رئیس تشکیل گردید

نایب رئیس – آقای ایرج اسکندری بفرمائید.

ایرج اسکندری – دیروز در ضمن مذاکرات که اینجا بعرض آقایان رسید مخصوصاً این مطلب را تذکر دادم که وضعیت ما از لحاظ اداری مخصوصاً وسازمان اداری در حقیقت می‌شود گفت که یک هرج و مرج و آنارشی در آن حکمفرما است که اینها از آثار دوره گذشته‌است در حقیقت و باید جلوگیری کرد و اتفاقاً در تایید عرایضم خبری آ بان به من رسید که مخصوصاً توجه جناب آقای نخست وزیر را معطوف می‌کنم باین نکته. خبر رسید:

در اصفهان روز جمعه گذشته باز یکعده ریخته‌اند بهمدیگر و یک نفر مقتول شده و چند نفر مجروح و همانطور که سابقاً همکار محترم من آقای دکتر کشاورز بعرضتان رسانید بعد از آن جریاناتیکه همه آقایان مسبوقند در اصفهان همه می‌دانند که حزب توده در آنجا دیگر نه سازمانی دارد و نه اتحادیه کارگران منتسب بحزب توده‌است باین دلیل من مخصوصاً می‌خواهم توجهتان را معطوف کنم باینکه راپرت ایشانرا ندیده‌ام البته جنابعالی بهتر مستحضر هستید ولی از جریان امر همینقدر استنباط کردم که در اثر راپرت ایشان آن شاپور مختاریکه رئیس شهربانی اصفهان بود او را منفصلش کردند آمد اینجا حالا نمی‌دانم در اثر راپرت ایشان بود یا اینکه دولت خودش کرد علی ای نحو کان من نمی‌دانم چه جور بوده‌است اطلاعات من کامل نیست خود آقای نخست وزیر و هیئت دولت خودشان رسیدگی خواهند کرد که جریان از چه قرار بوده‌است ولی آنچه که بنده اطلاع دارم این است که تحریکاتی از اینجا این شخص می‌کند برای اینکه دو مرتبه مراجعت بکند و شنیدم که مستنطق عدلیه رئیس یا عضو تأمینات را که در آن توطئه شرکت داشته توقیف کرده‌است (فداکار – عضو تامینات بوده‌است) و آقای استاندارهم که در این جریان مدتی است وارد هستند ایشان هم بعقیده بنده بی شرکت در اینکار نیستند اینموضوع را خواستم تذکر بدهم خدمتتان که متذکر باشید اشخاص بچه نحو توطئه می‌کنند و مامورین دولت برای تثبیت مقام خودشان و رفتن بآنجا چه عملیاتی می‌کنند و حتی حاضرند قتل نفس هم مرتکب بشوند و اشخاص را بجان یکدیگر بیندازند و هیچگونه عملی را هم دولت در مقابلش نمی‌کند من می‌گویم فرض می‌کنیم که دو جریان مختلف آنجا وجود دارد آیا استاندار و مامورین تامینیه آنجا موظف نیستند که جلوگیری بکنند؟! پیش بینی بکنند؟ تا بحال این چند مرتبه‌است که در اصفهان این اتفاق افتاده‌است، چرا جلوگیری نمی‌کنند آقا حد اقلش غیر از این است که دلیل بی کفایتی مامورین آنجا است؟!

علی ای حال بنده خواستم بعنوان تذکر حضور تان عرض کنم که خودتان هر تصمیمی که صلاح است اتخاذ خواهید فرمود مطلب دیگری که باز در تائید عرایضم دیروزم عرض می‌کنم این است که حاکمیت دولت همانطوری که عرض کردم بایستی بحدی مستقر باشد در مملکت که این حاکمیت در تمام شئون اداری و اجتماعی مملکت اعمال بشود بحد اکمل ولی متأسفانه در جریان این دو سه سال اتفاقاتی افتاده‌است که بنظر من لطماتی به حاکمیت دولت، آنچیزی را که در لسان حقوقی می‌گویند حق دولت، آنچیزی را که در لسان حقوقی می‌گویند حق دولت، حق حاکمیت دولت لطماتی بهش وارد شده از جمله همین موضوع باز داشت شدگان است که اغلب آقایان مستحضر هستند و اغلب آقایان مستحضر هستند و اغلب هم اینجا مذاکره کردند این موضوع را خواستم تو جهتان را جلب کنم که اساساً بر طبق حقوق داخلی ما و بر طبق حقوق بین الملل عمومی دنیا هر حکومتی در خاک خودش فقط محاکم خودش صالح هستند برای رسیدگی بهر جرمی که در آن خاک واقع می‌شود و هیچ دولت خارجی هر کس که می‌خواهد باشد حق ندارد در خاک دولت دیگری دخالت بکند در اوضاع داخلی او مخصوصاً از حیث جرایم (صحیح است) بنا براین اگر در اثر بی لیاقتی و عدم تدبیر دولت‌های گذشته یک چنین اتفاقاتی افتاده این دلیل نمی‌شود که ما این اتفاق‌ها را همینطور تعمیم بدهیم و این سابقه را قبول کنیم یعنی این لطمه‌ای را که بما وارد شده‌است قبول کنیم یعنی این لطمه‌ای را که بما وارد شده‌است قبول کنیم یعنی این لطمه‌ای را که بما وارد شده‌است قبول بکنیم و بگوئیم سابقه شده‌است.

در صورتیکه بر عکس بنظر من ما در قانون مجازاتمان در قوانین جزائی مان این اعمال جرم تلقی شده برای اینکه ما به آلمان اعلان جنگ دادیم در حال جنگ هستیم اگر واقعاً مدعی هستند که یک عده افراد ایرانی با دولت خصم روابطی داشته‌اند و واقعاً این روابط ادعائی متکی باسناد و دلایلی است چرا بدولت ایران که حقاً و قانوناً صالح برای رسیدگی باین امر است نمی‌دهند، محاکم ایران تنها محاکمی هستند که صلاحیت دارند راجع بامور اتباع ایران نه تنها اتباع ایران بلکه هر کس که در خاک ایران جرمی را مرتکب بشود رسیدگی بکنند لذا من واقعاً از لحاظ موجود بودن جنگ و حالت مخاصمه موجود بوده برای اینکه مانع از رسیدگی بکار بوده و شاید منافع عالیه متفقین هم مانع از رسیدگی بکار بوده و شاید منافع عالیه متفقین هم مانع از رسیدگی بوده‌است امروز که جنگ بپایان رسیده حقا امروز روزی است که دولت باید اقدام سریع و جدی بکند برای اینکه لااقل بحق حاکمیت ما این اندازه لطمه وارد نیاید (مهندس پناهی – دولت عراق هم همه را مرخصی کرده‌است) من البته کار بدولت عراق ندارم برای اینکه دولت که برای ما سر مشق نیست ولی ما بدولت خودمان کار داریم مخصوصاً می‌خواستم این نکته را تذکر بدهم که البته من نه اطلاع دارم و نه رلایل اینها را دیدم که بتوانم قضاوت صحیح بکنم ولی تصور می‌کنم که اگر واقعاً یک عده از ایرانیها را بعنوان اینکه طرفداری از آلمانها کرده‌اند گرفته‌اند یا اینکه واقعاً یک سمپاتی بآلمان و حکومت آلمان نشان داده‌اند و حال اینکه اینطور نیست برای اینکه بنده نمیدانم و گزارشش را ندیدم ولی معهذا این را باید رفت و از اصول حکومت یک جانبه‌ای که در حکومت رضا شاه در این مملکت بوده از آنجا جستجو کرد برای اینکه وقتی فشار آقا بر یک کسی وارد شد در هر جائی و هر مملکتی که بیک کسی فشار وارد شد آن کسی که باو فشار وارد آمده بهر وسیلهء متوسل می‌شود این اصلا یک وضعیتی بوده‌است که موجب شده‌است که اگر واقعاً یک عده سمپاتی پیدا کرده‌اند آن موجبش بوده‌است برای اینکه ایرانی اصلا دلیل ندارد که طرفداری از آلمان بکند آلمان با ایران اشتراک منافعی ندارد بنابراین این موضوع را خیال می‌کنم اگر دولت توجهی بکند که اگر دلیلی دارند آن دلایل را ذکر بکنند و اگر ندارد اینها را مرخص بکنندو بهر حال اگر دلیل هم دارند باز رسیدگی بمحاکم ایران است (لنکرانی – اگر هم داشتند قبل از اعلام معاهده بود آقا) از این مقدمه هم می‌گذریم من بر می‌گردم دنبال عرایض دیروز خودم راجع باوضاع اقتصادی امروز تذکر دادم که اولا دولت بایستی نه تنها در برنامه خودش ذکر بکند یعنی اکتفا بکند باینکه فقط ما مطالعه خواهیم کرد در امور اقتصادی بلکه باید این مطالعه را قبلا کرده باشد و بیاورد در مجلس و بگوید این مطالعه را ما کرده‌ایم و عقیده ما این است و اینکار را می‌خواهیم بکنیم نه اینکه وقت دولت صرف بشود برای مطالعه امور اقتصادی که بعقیده بنده معلوم نیست این امور اقتصادی و این مطالعات بکجا خواهد رفت و نتیجه آن چه خواهد شد چیزی که لازم است گفته شود این است که دولت باید این مطالعه را قبلا کرده باشد و این مطالعه را حاضر و آماده بیاورد در حضور قانونگذار و بگوید ما می‌خواهیم این کار را بکنیم من این را دیروز تذکر دادم وقتی توجه دولت را معطوف کردم که باید ایران بر خلاف کسانی که می‌گویند تنها کشور فلاحتی است اینطور نیست تنها کشور فلاحتی نیست بلکه می‌شود کاملا آن را صنعتی کرد و صنعتی کرد و صنعتی کردنش هم از لحاظ استقلال سیاسی و اقتصادی کاملا لازم و واجب است و بعلاوه مدعی هستم که با نقشه‌های خیلی منظم ممکن است معادن اینجارا استخراج کرد و اینجا را یک مملکت صنعتی کرد که بتواند لااقل حوایج ضروری اولیه خودش را تهیه بکند یکی دیگر هم راجع باین موضوع که آیا بایستی دولت دخالت بکند در امور اقتصادی یا نکند باز تذکر دادم و گفتم لازم بود که مخصوصاً دولت نظرش را می‌داد و باز باین نکته توجه می‌دهم نظر آقایان راکه ملاحظه بفرمائید در این مجلس دو عقیده راجع بانحصارات ذکر شده آقای اردلان چند دفعه تذکر دادند این جا و ایشان خودشان را صریحاً طرفدار لغو انحصارها معرفی کردند (اردلان – صحیح است) و یک عده‌ای دیگر که خودشان را اینطور معرفی کردند که انحصار خوب است و باید نگهداری بشود منتها سازمان انحصار خوب نیست و باید درست بشود منتها سازمان انحصار خوب نیست و باید درست بشود بالاخره این دو عقیده‌است و من کار ندارم ولی دولت بالاخره باید بین این دوعقیده یکی را قبول بکند هر دوش را که نمی‌شود قبول کرد و در عین حال نمی‌شود گفت که من مطالعه خواهم کرد و بعد خواهم گفت و دولتهای ما هر کابینه بیاید این را بگوید وقت ما دیگر باین نمی‌رسد که تمام دولتهای ما بیایند بگویند ما مطالعه می‌کنیم و بعد کابینه شان بیفتد و دو مرتبه یک کسی دیگر بیاید باز مطالعه بکند باید این مطالعه را قبلا کرده باشند بعد بیایند اینجا مثلا یک موضوع دیگر است (اینها را فهرست مانند بنده می‌گویم چون نمی‌خواهم وقت آقایان را تضییع کنم) موضوع انحصار تجارتی را میدانند آقایان که یک قانونی برایش گذشته که کلیه تجارت خارجی منحصر بدولت باشد مگر آنها که دولت خودش صلاح میداند که واگذار کند بافراد خوب ما واقعاً نفهمیدیم که سیستم اقتصادی ما با خارجی‌ها همان اصول تجارت سابق است یعنی انحصار تجارت است یا اینکه انحصار هم ملغی می‌شود این را ما هموز نفهمیدیم و بما چیزی نگفته‌اند نه تنها این دولت بلکه دولتهای قبل هم بما چیزی نگفته و سر نوشت اقتصادی ما واگذار شده‌است بحوادث و هر چیزی پیش آید البته می‌گویند خوب اینطور شد بعد بمقتضای آن روز می‌آیند یک قانونی، یک لایحه‌ای یک چیزی می‌آورند آن لایحه هم بعد از مدتی بحث و انتقاد در کمیسیونها می‌ماند و هیچ نتیجه‌ای ازش گرفته نمی‌شود این است که باید این مسائل را دولت قبلا توجه می‌کرد و می‌آورد اینجا و می‌گفت که من این کار و این کار و این کار را می‌خواهم بکنم که انشاءالله تا دو ماه سه ماه بیشتر یا کمتر که سر کار هست دوسه چیز را بر دارد بیاورد اینجا و مطالعه شود و تصویب شود و وقت دولت و مجلس بیخود صرف نشود و این نکته را چندین بار هم در جرائد و هم در مجلس تذکر دادیم و مخصوصاً این را من می‌خواهم متذکر شوم که دکتر میلسپو در تمام این راپرتهائی که داده‌است حتی از یکسال قبل از این یکسال و نیم قبل از این این نکته را تذکر داد این را باید انصاف دادحتی بنده که شخصا عقیده داشتم که دکتر میلسپو مفید نیست برای این مملکت و بالاخره رأی هم دادم بر علیهش ولی این مطلب را باید گفت برای اینکه در گزارشهایش هست از یکسال و نیم قبل پیش بینی کرده بود که وقتی جنگ نزدیک می‌شود به خاتمه اش اینجا یک بحران بزرگ اقتصادی حکمفرما خواهد شد و این بحران را می‌گفت باید از حالا ازش جلو گیری کرد و حتی می‌گفت که سفارشاتی که متفقین بکارخانجات می‌دهند این سفارشات کم کم در اثر خاتمه جنگ از بین می‌رود و یک بحرانی از لحاظ بیکاری از نظر کارگران کارخانه‌ها و برای خود کارخانجات از نظر نبودن سفارشات ایجاد می‌شود و ما این را بکرات تذکر دادیم ولی هیچیک از دولتها توجهی باین موضوع نکردند امروز رسیده‌ایم بآن مرحله، اخیراً که من مازندران رفته بودم، در شمال رفته بودم دیدم در بندر نوشهر عده زیادی از کارگران بندر نوشهر بیکارند در بندر شاه همینطور تمام شوفرهائی که برای متفقین کار می‌کردند چه عده‌ای که از سابق بودند و یک عده هم که بعد تهیه شد اینها تمام بیکار هستند اکثرشان بیکار هستند در حدود پنجاه هزار نفر شوفر بموجب احصائیه که در دست داریم در ایران کارمیکردند از آن پنجاه هزار نفر در حدود چهل هزار نفر یا سی و شش هزار نفرشان بیکار هستند و کارخانجات اصفهان و سایر کارخانجات دولتی شمال اینها اغلب وضعیتشان بجائی دسیده‌است که دارد کم کم از بین می‌رود و این بحرانی که تا حالا خوشبختانه در مملکت نبود و در ممالک دیگر بود پیدا می‌شود و یک مشکل جدید مهمی بر مشکلات ما دارد اضافه می‌کند و هیچکدام از این دولتها فکر نکردند که این مشکلات را پیش بینی کنند و حل کنند در صورتیکه قبلا تذکر هم داده شده بود و گزارش رسمی هم دکتر میلسپو داده‌است سایرین هم تذکر دادند و روز نامه‌ها هم تذکر دادند ولی هیچ فکری برای این کار نشد و حالا هم معلوم نیست چه می‌شود البته من شنیدم که در آن شورای اقتصادی که تشکیل شده بود بحث کرده بودند راجع بااین موضوع و پیشنهاد کرده بودند که یک سلسله کارهائی از قبیل ادامه دادن بساختمان راه آهن و کارهای دیگری دا فوراً وسائلش را تهیه بکنند که جلو گیری بشود از این که این بحران تشدید بشود (فیروز آبادی – کارخانجات را هم تشویق کنند) البته این را هم بعد عرض می‌کنم این را که شورای اقتصادی در نظر گرفته بود البته بسیار خوبست بشرط اینکه دولت این را در یک لایحه‌ای در یک پروژه حسابی در نظر بگیرد و بیاورد به مجلس و مجلس هم تصدیق کند و بروند وارد عمل شوند نه اینکه فقط در مرحله مطالعه بماند و هی مرتب بگویند مطالعه می‌کنیم این این مطالعه نتیجه اش این می‌شود که بعد از یک مدت کمی شما ناچار در مقابل یک امر انجام شده واقع می‌شوید و آنوقت دیگر چاره‌ای ندارید و باید یک کارهای روز مره‌ای را پیدا کنید. البته در نتیجه این جریانات اقتصادی مخصوصاً اوضاع جنگ شهرها هم جمعیتش زیادتر شده‌است برای اینکه یک عده زیادی از دهات بشهرها آمده‌اند و این آمدن آنها موجب شده‌است که در شهر‌ها باندازهء کافی نه کار برای آنها هست نه سکنی اصلا محل سکونت برای این اشخاص نیست الان به جنوب شهر تشریف ببرید به بینید که در یک خانه کاه گلی کثیفی که واقعاً حیوان هم نمی‌تواند در آن زندگی کند چقدر مرد و زن دارند در آنجا‌ها زندگی می‌کنند و این هم یک بحرانی است که الان در آن وارد شده‌ایم و از مسائلی است که باید آنرا در نظر گرفت و یکی از مسائلی که دولت باید در نظر بگیرد که بوسیله آن هم بیکاری را رفع بکند این است که باید مجدداً دولت دست بزند بساختمان الان این زمینهای میدان سنگلج را که اینهمه صحبت در اطرافش شد و همینطور در وسط شهر بصورت یک بیابان لم یزرع و بی حاصل افتاده‌است هیچ اقدامی نمی‌کنند و همه اش صحبت از اصلاحات شهرداری است و هیچ چیزی ماندیدیم در صورتیکه ممکن است در آنجا یک عده خانه بسازند و در حدود سی چهل هزار خانه ممکن است در آنجا ساخت و در آن میدان بآن بزرگی ممکن است با ساختمان خانه بیک عده مردم کار داد و یک عده زیادی هم خانه درست می‌شود و از این کمی سکنی هم جلوگیری می‌شود (لنکرانی – به صاحبانشان پس بدهند خودشان می‌سازند) بلی ازشان خریدند (لنکرانی – بازور خریدند)

هاشمی – این زمینها را برای میدان دادند نه برای خانه) خلاصه یک نقشه اقتصادی باید طرح شود و این نقشه را اگر خاطر آقایان باشد در کابینه‌های پیش نمیدانم کابینهء آقای ساعد بود یا کابینه آقای بیات که در برنامه شان تذکر داده بودند که می‌خواهیم طرح یک نقشه اقتصادی بکنیم و بالاخره آنهم در ضمن مطالعات از بین رفت و حالا هم می‌خواهند یک نقشه هائی طرح بکنند و من ادعا می‌کنم که در این مملکت به اشخاصی که متخصص اقتصادی و مالی باشند احتیاج نداریم و لازم نیست که یک نفر را از خارج برای این کار بیاوریم و بگوئیم که در این مملکت جوانان تحصیل کرده و متخصص در امور اقتصادی داریم که زحمت کشیده‌اند (صحیح است) مجرب هم هستند (صحیح است) آنها را جمع کنند و از فکرشان استفاده کنند الان یک عده اشخاصی هستند که با داشتن معلومات سرد شده‌اند و مأیوس شده‌اند یک عده جوانهائی که هم عملشان صحیح است و اطلاعات علمی هم دارند را گذاشته‌اند کنار بنده عقیده دارم این نقشه اقتصادی که می‌خواهیم طرح کنیم بایستی کاملا از وجود این اشخاص استفاده کرد و کاملا هم می‌شود ازشان استفاده کرد و من بقین دارم که یک نقشه اقتصادی که مطابق حوائج این مملکت هم باشد بشما خواهند داد و من خیال می‌کنم که بایستی فورا یک چنین نقشه‌ای طرح شود البته جزئیاتش را من نمی‌توانم درش صحبت کنم برای اینکه اولا خودم مطالعه نکرده‌ام و ثانیاً اینجا وقت مجلس تضییع می‌شود ولی اصولا در مرحله بدوی من خیال می‌کنم بایستی دولت در نظر بگیرد از روی نقشه اگر نخواهیم خیلی هم دقیق بشویم از روی احصائیه‌های گمرک یک چیز هائی را در نظر بگیرد یعنی اول آن احصائیه‌های گمرکی را بیاورد و مطالعه کند به بیند چیزهائی که در درجه اول وارد می‌کنند و مملکت احتیاج دارد آن اقلام اولیه اش چیست وقتی که نگاه کردید در درجه اول هم شما مصروف آن می‌شود که چه چیزهائی را می‌شود در داخله تهیه کنیم ملاحظه کنید اول قدم شما این است که باید مطالعه کنید که چه چیزهائی مورد احتیاج شما است و وسیله‌ای فراهم بیاورید که آن را در داخله مملکت تهیه کنید و اغلب آنها را می‌شود در داخله تهیه کرد برای اینکه ما چیزهائی را که لازم داریم در درجه اول قند است و یک مقدار قماش است و از این قبیل محصولات اینها را من خیال می‌کنم که با یک نقشه صحیحی با تاسیس کارخانجات قند و تشویق از کشت چغندر و از این قبیل اعمال در ظرف یک مدت کوتاهی اگر نقشه واقعاً صحیح باشد بتوان عملی کرد و احتیاج ما را از خارجه رفع کرد و بعد برویم سر مسائل بعدی مثلا یکی از آن مسائلی که اخیرا خیلی مورد ابتلای مملکت واقعشده‌است موضوع برنج است همه می‌دانند که مقدار زیادی از محصول برنج است همه می‌دانند که مقدار زیادی از محصول برنج ما هر سال، بخارجه صادر می‌شد و باینطریق البته مخصوصا مناطق شمالی که برنج خیز است رویش استفاده می‌کردند حالا چه اتفاقاتی افتاده و چه شده من وارد جزئیاتش نمی‌شوم فقط می‌گویم که سؤ تدبیر و سؤ سیاست منجر باین شد که این تجارت از بین رفت و عده زیادی از مردم شمال گیلان و مازندران واقعا وضعشان به بدترین وضعی رسیده‌است که حتی بیان شب هم محتاج هستند برنجها پوسید در انبار‌ها و از بین رفت و هرچه با دولتهای وقت بحث کردند و مذاکره کردند اصلا بجائی منجر نشد بعد شنیدم که برایش یک راهی یک کلاه شرعی پیدا کردند که یک مقداری را تجار بمناطق دیگری صادر کردند ولی بالاخره از این راه حل نشد یک راه حل موقتی ممکن است باشد یکدفعه، دو دفعه یک عده هم ورشکست شدند و از بین رفتند باید یک راه حل اساسی پیدا کرد باید مطالعه کنیم به بینیم تجارت برنج را چکار باید بکنیم بازارش کجا است و تطبیق بدهیم احتیاجات خودمانرا با بازار آنجا و ببینم آیا واقعاً می‌شود یا نمی‌شود و اگر می‌شود باید برویم با آن دولت یا آن مردمی که می‌خواهیم این تجارت را با آنها بکنیم بالاخره قراری بدهیم اگر پا یا پای است اگر طلا می‌خواهیم اگر چیز دیگری می‌خواهیم این را حل کنیم و تمام کنیم و قرارش را بگذاریم و مردم را انقدر در زحمت نیندازیم.

مخصوصا یکی از مسائلی که مربوط است بمازندران و من می‌خواستم اینجا تذکر بدهم موضوع املاک مازندران است که متاسفانه با اینکه الان ۳ سال از آنموقع می‌گذرد که قانونش گذشته‌است ولی هنوز این املاک تکلیفش معلوم نشده من یک دفعه هم اینجا گفتم که بالاخره یک مرتبه برای همیشه بگوئید که آیا این املاک را باشخاص می‌خواهید بدهید یا نمی‌خواهید این باید تکلیفش معلوم بشود زیرا این بلاتکلیفی بضرر مملکت و ضرر کشاورزی است زیرا تا وقتیکه معلوم نشده‌است که ان ملک مال دولت است یا مال شخص است آنشخص زحمت زیاد نمی‌کشد برای اینکه اطمینان ندارد که آن ملک بدستش می‌آید و دولت راهم که همه می‌دانند که چه جور ملک را اداره می‌کند نتیجه این می‌شود که کشاورزی بکلی آنجا فلج شده و این املاک هم بحال خرابی افتاده و هیچ تکلیفش معلوم نیست بیائید تکلیف اینکار را یک مرتبه معلوم کنید و برای همیشه فصل بکنید و تمام بکنید خصومت این دعوی را و بگوئید آقا این مال شما یا مال دولت خوب آقا مردم هم تسلیم بقانون هستند چرا نمیآئید تکلیف اینکار را معلوم کنید اگر مال آنها است ملک را بهشان بدهید بروند آباد کنند و اگر مال آنها نیست بالاخره تکلیف آنها را معین کنید استخوان لای زخم گذاشتن غلط است بعلاوه یک قسمت از این املاک هست که در قانونی که برای املاک واگذاری تصویب شد آن املاک غصبی در نظر گرفته شد و گفته شد وقتی که غصب بودم آن مسلم شد و قیمت آنهم از هزار تومان کمتر بود تاید بلافاصله بدون تشریفات بر مالکین داده شود با تمام این احوال و اینهمه مقررات یکعده املاک زیادی هستند که هنوز بصاحبانشان داده نشده با اینکه قیمتش هم از یکهزار تومان کمتر است و غصب هم کرده‌اند و گرفته‌اند و مسلم قیمت آن را هم نپرداخته بودند در سابق تا بحال و بهیچکس هم نداده بودند و باین ترتیب داد و بیداد مالکین کوچک و خرده مالکین محل بلند است و هر روز تلگرافاتی است که بمجلس شورای ملی و مراجع دولتی مخابره می‌کنند و بجائی نمی‌رسد (صحیح است) اینها یک مسائلی است که از نقطه نظر اقتصاد مملکتی بایستی تذکر داده شود (عده از نمایندگان – صحیح است کاملا) و دیگر هم موضوع جنگل‌ها است من یک مرتبه دیگر این مطلب را گفتم.

باور کنید که اگر یک مسافرتی بنمائید باین مناطق ملاحظه میفرمائید که اصلا یک وضعیت دلخراشی بخودش گرفته‌است گریه آورشده‌است برای اینکه هم یک منبع ثروت این مملکت است و هم بر زیبائی این شهرستانها اضافه کرده و هم موجب آبادی اینجاها است، اینها را بیکعده مقاصعه کار که می‌شود این اشخاص را گفت اشخاص بی وطن که بهیچوجه علاقه باین آب و خاک ندارند (صحیح است) داده‌اند و همینطور اره گذاشته‌اند و ازدم جاده بریده‌اند رفته‌اند جلو و قتل عام کرده‌اند این جنگلها را اگر شما ببینید واقعاً گریه می‌کنید باین اوضاع آخر آقا شما باید تکلیف این جنگلها رامعین نمائید این جنگلهائی که منبع ثروت ملی است همینطور نباید از بین ببرند (هاشمی – بچه مجوزی قطع می‌شود؟ کی اجازه داده) و ضعیت این طوری است، یک عده مقاطعه کار می‌روند یک اجازه هائی صادر می‌کنند باسم متفقین فرض بفرمائید یک هزار متر مکعب اجازه داده‌اند درمقابل ده هزار متر مکعب قطع می‌کنند و می‌برند و چون کنترلی در بین نیست ده هزار متر می‌برند (مجد ضیائی – حالا که لازم ندارند دیگر اجازه ندهند) بله وضعیت این طور است یک عده از مالکین آنجا حتی خواستند جلوگیری کنند آنجا و نشد معهذا این هم یک نمونه از وطن پرستی مردم است که چون جنگ بود موقع مشکل بود که ممکن بود یک اشکالاتی درست بشود اینها خودشان جلوگیری نکردند این کار را ولی لالاخره حالا یک مرتبه باید این وضعیت را حل کرد، یک مرتبه لااقل یک دفعه خود دولت بیاید و جنگل‌ها را بتراشد و چوبش را ببرد و بفروشد که یک پولی بگیر دولت بیاید والا با این وضع اصلا چند سال دیگر ایران ازحیث جنگل محتاج می‌ماند و چیزی از این ثروت و ذخیره بزرگ ملی باقی نمی‌ماند و باید برای این موضوع یک فکر عاجل و اساسی کرد (صحیح است) و دیگر موضوع کارخانجات دولتی است که آنهم از نظر اقتصادی خیلی مهم است این کارخانجات هم که دارد از بین می‌رود (صحیح است) من نمیدانم این هم یک سیاست واقعا مرموزی برای من شده که دکتر میلسپو و دستیاران او این سیاست را برای خرابی کارخانجات ما اعمال می‌کرد و من نفهمیدم ولی در هر حال این سیاست این بود که سعی می‌کردند عمداً این کارخانهای دولتی را از آن وضعیت خوبی که داشت از این وضعیت خارج کنند و بیک صورتی جلوه دهند که این کارخانه‌ها اصلا نتوانند خودشان را اداره کنند در صورتی که من نمی‌فهمم این کارخانه هائی که آخرین سیستم است و با ادوات کاملی دارند کار می‌کنند این کارخانه‌ها که روی کار هست و روزی چندین هزار متر می‌تواند پارچه بدهد آخر چرا این کارخانه‌ها ضرر می‌کنند کی می‌تواند بگوید که این کارخانه‌ها ضرر می‌کنند و صرف نمی‌کنند؟ آیا تمام کارخانه‌های دنیا ضرر می‌کنند؟ چطور ما می‌توانیم این جا که مزد کارگر ارزانتر است در این مملکت که وضعیت از خیلی جهات از ممالک صنعتی مناسب تر است برای کار. من نمی‌فهمم چطور می‌شود که اینها صرف نمی‌کنند؟

آیا غیر از اینکه خرابکاری می‌شود چیز دیگری می‌شود گفت؟ (اردلان – تعمد است آقا) ملاحظه بفرمائید آقا این جا یک سیاستی است و بعد یک زمزمه‌ای است که این کارخانجات چون خوب نمی‌توانند کار بکنند و ضرر می‌دهند این‌ها را باید داد بافراد این موضوع را بقدری تشویق کردند که حتی شنیدم اعلان حراج آن را هم درست کرده بودند و این واقعاً خیلی حیف است و اسباب تاسف است و باور کنید که هر ایرانی با شرفی را تکان می‌دهد برای چه؟ برای اینکه یک چیزی درست شد و مردم ایران را بعد از آنکه در ظرف بیست سال زحمت کشیدند و پدرشان در آمده و خون دل خوردند یک چیزی که برایشان مانده فقط چند تا کارخانه بود که برایشان بماند این‌ها هم اگر از میان برود حقیقة خوب دیگر باید فاتحه این مملکت را خواند، دیگر چی باقی می‌ماند جنگلش که آن طور، زمینش که آنجور، این هم وضع کارخانجاتش پس دیگر چه باقی می‌ماند یک کارخانه‌ای است در شیرگاه باسم کارخانه اشباع تراورس این کارخانه کارش این است که تراورس‌های راه آهن را که زیر ریل می‌گذارند آنها را می‌برند آنجا در تحت یک فشار معینی آنها را اشباع می‌کنند و بعد از اینکه اینکار را کردند مقاومت آن تراورس‌ها شاید در حدود شش هفت ماه زیادتر بشود مقاومت چوب یا شاید یکسال بیشتر می‌شود من نمیدانم موضوع علمی اش را (مجد – بیست و پنجسال) این یک کارخانه بسیار مفیدی است، شاید بیست و پنج سال آقای مجد بیشتر اطلاع دارند بالاخره این کارخانه خیلی چیز مفیدی است ولی شنیدم که این کارخانه را بکلی تعطیل کرده‌اند علت تعطیل آن هم این است که می‌گویند همینطور که عرض کردم جنگل را می‌برند تند تند تراورس درست می‌کنند جنگل بریدن که اشکال ندارد شش ماه دیگر باز می‌گذارند زیر ریل و این عمل موجب شده‌است که هم جنگل‌ها را از بین می‌برند که راه آهم بتواند ازش استفاده بکند و هم این کارخانه را از بین برده‌اند ملاحظه بفرمائید این طرز کارهای ما است، در صورتیکه شما می‌توانید این تراورس را اینطوری که می‌گویند بیست و پنج سال ازش استفاده بکنید یعنی بیست و پنج سال می‌توانید خوب استفاده بکنید و بیست و پنج سال چوب قطع نکنید یعنی مدتی که جنگل دو مرتبه بتواند نو بشود ولی آمدن پشت سر هم شش ماه بشش ماه می‌روند و چوب قطع می‌کنند و می‌گذارند زیر ریل و این تلگرافی است که کارگران آنجا کرده‌اند و موضوع آن هم این است که تکلیف اینکار چیست کارگران این کارخانه تلگراف کرده‌اند که تکلیف ما را باید دولت معین بکند اگر قرار است تعطیل بشود ما تکلیف خودمان را بدانیم و الا ما بیکار هستیم و هم سفارشی باین کارخانه نمی‌دهند و هم اینکه ما تهدید می‌شویم ته بی کاری اگر واقعاً دولت لازم ندارد بما خبر بدهند که ما تکلیف خودمان را بدانیم که برویم یک کاری جای دیگر پیدا کنیم این تلگرافی است که کرده‌اند در هر حال جریان اقتصادی و مالی مملکت هر چند آقایان مستحضر هستند مخصوصاً در مدت تصدی دکتر میلسپو و آن بخش نامه‌ها و آن جریانات دیگری که آقیان مستحضر هستند و دیدند چه هرج و مرج و آثارش در این مملکت درست شد از نظر اقتصادی و متأسفانه بعد از الغای اختیارات دکتر میلسپو هنوز آن نظام نامه‌ها و آن بخش نامه‌ها و آن مقررات بصورت خودش باقی است و شاید هیچ یکیشرا بر نداشته‌اند مثلا یکی از آن‌ها همین مقررات مربوط به تعدیل مال الاجاره‌ها است با این و ضعیتی که ملاحظه میفرمائید اصلا هیچکس نمیداند که این اداره مال الاجاره‌ها جزء دوایر وزارت مالیه‌است. یا جزو وزارت دادگستری؟ اصلا چه سمتی دارد و چه صیغه‌ای است اگر محکمه باید جزو عدلیه عدلیه باشد و ازقضات عدلیه درست شود (حاذقی – جزء دادگستری شد) جزء دادگستری نیست جزء مالیه‌است (صمصام – در زمان آقای بیات جزء دادگستری شد) (رفیع – رأی داده شد ولی هنوز نشده‌است) بله تا حد کافی هم اطلاع دارم هنوز نشده‌است (صحیح است) و خود من هم چندین محاکمه در آن جا دارم و می‌بینم که هنوز هم جزو مالیه‌است (رفیع – صحیح است).. پس ملاحظه می‌فرمائید که یکنفر عضو اداره یا رئیس یا معاون اداره می‌نشیند حکم قضائی می‌دهد بالایش هم می‌نویسد بنام اعلیحضرت همایون شاهنشاهی که عین حکم عدلیه‌است و بعد زیرش را هم امضاء می‌کند و یک حکم قطعی غیر قابل اعتراض و استیناف از یک مرحله اداری که هیچ معلوم نیست که روی چه اصولی است و مبتنی بر چه اصل قضائی است صادر می‌شود و باید هم این اجرا بشود مردم هم مجبورند تبعیت بکنند.

آخر این مطابق چه اصولی است و بچه مناسبت این جور است. اگر این امر قضائی است که بایستی مطابق اصول قضائی برود بعدلیه و قاضی عدلیه درش قضاوت بکند نه اینکه یک نفر آدم عادی اداری برای اینکه عضو اداره تابع رئیس خودش است و وقتی که دکتر میلسپو به یک نفر عضو خودش گفت که تو باید این کار را این طور بکنی و این طور حکم بدهی او که نمی‌تواند بگوید من نمی‌کنم ولی قاضی استقلال دارد قاضی مستقلا مطابق نظر خودش حکم می‌دهد. و در این اداره مخصوصا متحد المألهای عجیبی صادر می‌شود و یک روز هم یکی از آنها را آقای دکتر عبده آمد اینجا و گفت که واقعاً برای مجلس موهن است آن بخشنامه که صادر شده بود دستور داده بود که اگر وکلای مجلس کاری آنجا داشته باشند کار آنها را بدون رعایت نوبت رسیدگی بکنید این بنظرمن برای مجلس و نمایندگان آن موهن است که برای آنها بخشنامه‌ای صادر بشود و دستور داده شود که کار آنها زودتر انجام پذیرد برای اینکه یک طوری بشود که این‌ها این قدر اسباب زحمت برای من فراهم نکنند و مرا اذیت نکنند (هاشمی – چرا جور دیگر تعبیر نمی‌کنید که بروند و کار مردم را زودتر انجام بدهند) این طور نیست اگر واقعاً باید کار مردم را رسیدگی کنند چه مانعی دارد که دستور بدهند و بگویند اول کار مردم را رسیدگی بکنید. وکیل مجلس اقلا باید این فداکاری را داشته باشد که کار او راجع بهر موضوع راجع بخانه یامال الاجاره یاغیر آن عقب تر باشد والا چه رجحانی برای وکیل مجلس باید گذاشته و قائل شد که حتماً تو اگر کرایه خانه ات دیر شد سر ساعت باید حکمش را بدهند ولی مال دیگری را عقب بیندازند چه رجحانی وکیل مجلس دارد؟ و من خیال می‌کنم که اغلب آقایان نمایندگان هم با من در اینموضوع هم عقیده هستند و اصلا این موضوع موهن است برای مجلس (هاشمی – کار شخصی است) عرض کردم چه کار شخصی چه کاردیگر (اردلان – وکیل با دیگری چه فرقی دارد) عرض دیگرم راجع ببودجه بود متاسفم از اینکه باز باید تکرار کنم نمی‌دانم تعلل را باید گذاشت گردن مجلس یا گردن دولت بهر حال قضیه بودجه یک امر مهمی شده‌است برای ما و یک قضیه اسرار آمیزی شده‌است الان نزدیک است دو سال تمام بشود که نتوانسته‌اند بودجهء بمجلس بیاورند و هر روز با ۱ دوازدهم و ۲ دوازدهم می‌شود گفت در حقیقت قضایارا ماست مالی کرده‌ایم و گذرانده‌ایم و این هم برخلاف اصول مشروطیت است و هم اساساً موجب یک هرج و مرجی می‌شود من نمیدانم وقتی شما ۱ دوازدهم و ۲ دوازدهم لایحه اش را آوردید و گفتید که وضعیت طوری است که مستخدمین حقوق می‌خواهند کدام وکیل است که با آن مخالفت کند در هر حال ما بایستی سعی کنیم که لایحه بودجه بتمام معنی بیاید اینجا و این جا یعنی مجلس شورای ملی از ۲ دوازدهم راحت شویم زیرا این یک سیستمی است که وقتی آمدید گفتید که آقا اعضای ادارات حقوقشان مانده‌است و بایستی بهشان داد هیچ وکیل نیست که رأی ندهد و این یک نوع فشاری است بنمایندگان وارد می‌آید که بدون توجه بجزئیات ببودجه رأی بدهند و آخر سال وقتی یک پولی را شما پرداخته باشید دیگر که نمی‌توانید ازشان پس بگیرید فرضاً هم بودجه را آوردند شما چطور می‌توانید باو رأی ندهید زیرا قبلا بقسمت‌های مختلف ضمن ۱ دوازدهم و ۲ دوازدهم رأی داده‌اید بعلاوه یک کسر بودجه‌ای را که مخصوصاً آقای دکتر مصدق تذکر دادند که امسال یک کسر بودجه‌ای هم موجود می‌باشد و معلوم نیست دولت بچه نحو می‌تواند این کسر را جبران بکند بیک وسایلی متشبث شدند چنانچه در ضمن بودجه هائی که به کمیسیون بودجه آمد دیدیم که صحبت شده‌است از اینکه بوسیله وام از بانک ملی خواسته‌اند جبران کنند. این سیستمی که در بودجه ما بوده با دادن یک سود کلانی هم می‌پردازیم که این سود هم میاید روی قرض هایمان و تصور می‌کنیم که باین وضع بقیه دارد.

انتصابات و احکام

انتصابات زیر در وزارت خارجه بعمل آمده‌است.

آقای جعفر پاک نظر بسمت بازرس وزارتی. آقای غلامعلی وحید مازندرانی بسمت تصدی کارمندی مقدم اداره امور حقوقی و عهود. آقای عبدالحسین کاوسی بسمت دبیر یکم (کنسولیار) در سر کنسولگری شاهنشاهی در ازمیر. آقای مصطفی وثیقی بسمت تصدی کارمندی مقدم اداره کارگزینی. آقای احمد ضهیر بسمت منشی مخصوص وزارتی. آقای عباس صیقل بسمت کارمند اداره اطلاعات و مطبوعات. آقای عبد الحسین کردنیا بسمت کارمند اداره رمز. آقای محمد بودا بسمت کارمند اداره کارگزینی. آقای جلال الدین داودی بسمت کارمند اداره دوم سیاسی. آقای علی نقی سعید انصاری بسمت کارمند اداره اقتصادیات. آقای مرتضی عدل طباطبائی بسمت کارمند اداره تشریفات. آقای داود داودی بسمت کارمند اداره گذرنامه و تابعیت. از طرف رئیس اداره اطلاعات و مطبوعات.    انتصابات ذیل از ۲۲/۲/۲۴ لغایت ۲۴/۳/۴۱ در وزارت دادگستری بعمل آمده‌است.

۱- آقای مهدی شهراد کارمند علی البدل دادگاه شهرستان تهران بسمت امانت دادگاه بخش شعبه چهار تهران. ۲- آقای احمد زرین نعل امین دادگاه بخش شعبه چهار تهران بسمت کارمندی علی البدل دادگاه شهرستان تهران. ۳- آقای هادی انصاری امین دادگاه بخش گلپایگان بسمت امانت شعبه چهارم دادگاه بخش اصفهان.

۴- آقای ابوالقاسم اردلان امین دادگاه بخش شهرضا بسمت امانت دادگاه بخش گلپایگان.

۵- آقای عبد الوهاب برسی دادستان شهرستان بیرجند بسمت کارمندی علی البدل دادگاه استان نهم.

۶- آقای احمد داودی رئیس دادگستری شهرستان زابل بسمت دادستانی شهرستان بیرجند. ۷- آقای جواد حریر فروش رئیس دادگاههای بخش تبریز بسمت کارمندی علی البدل دادگاه استان ۳و۴. ۸- آقای ابراهیم وکیل لیسانسیه دانشکده حقوق بسمت دادیاری دادسرای شهرستان کردستان.

دوره چهاردهم قانونگذاری شماره مسلسل ۱۳۹۲ مذاکرات مجلس بقیه جلسه ۱۲۷ بقیه صورت مشروح مذاکرات مجلس روز یک شنبه ششم خرداد ماه ۱۳۲۴

بقیه بیانات آقای ایرج اسکندری

دولت کم کم متشبث شود به انفلاسیون برای اینکه مخارجش را تامین بکند و این یک راه خطرناکی است یا اینکه استقراس کند که آن بدتر است یک مرتبه خواستند از داخله استقراض بکنند بوسیله اسناد خزانه که آقایان اطلاع دارند آن اسناد خزانه را آوردند اینجا قانونش را هم گذراندیم ولی بالاخره از تمام این مبلغ بطوری که من یادداشت کردم از پانصد میلیون سیصد و پنجاه میلیون بهر طریق بود بانکها قبول کردند یعنی پنجاه میلیونش را بانک ملی قبول کرده و و ده میلیون هم بانک شاهی باقی را همینطور بموسسات سر شکن کردند دیگر موقوف شد برای اینکه مردم بایستی اعتماد داشته باشند و بدانند که در مقابل چه اعتباری دولت می‌تواند بدهد این است که هیچکس قبول نکرده من دیگر راجع باینموضوع عرضی ندارم و فقط می‌خواستم راجع به سازمان وزارت دادگستری و راجع بادارات آن صحبت کنم و راجع باوضاع اقتصادی و مالی هم مختصرا بعرض آقایان رساندم اما موضوعی که خیلی مهم است بنظر من موضوع وزارت دادگستری است که می‌شود گفت و حتماً هم همینطور است که از ارکان مهم مشروطیت قوه قضائیه مملکت است و هر قدر این قوه محکمتر و وزین تر باشد بالاخره باعث این است که مشروطیت ما اساس دموکراسی ما کاملتر است پس باید نسبت بوزارت دادگستری و سازمان آن توجه خاصی مبذول داشت همانطور که دیروز من عرض کردم تربیت بیست ساله طوری شده‌است که نه تنها ادارات بلکه وزارت دادگستری را هم دچار همان معنی کرده‌است یعنی قاضی هم بان معنی که ما می‌خواهیم در مملکت دموکراسی نمی‌تواند ایفاء وظیفه نماید قاضی هم بمنزله یک عضو عادی ادارات شده‌است و در حقیقت تابع او امر رئیس خودش است گواینکه قانوناً باید مستثنی باشد و استقلال خودش را حفظ کند البته قضات شرافتمند و صحیح العملی در وزارت عدلیه هستند و من می‌توانم اسمشانرا ببرم و آنها را می‌شناسم و اغلب آقایان هم آنهارا می‌شناسند ولی باید اذعان کنیم که یکعده اشخاص بد سابقه هم وارد عدلیه شده‌اند که اینها اصلا اسم دادگستری را هم خراب کردند (صحیح است) و وضعیت طوری شده‌است که آن مفاسدیکه در ادارات دیگر هست در اینجا هم بنحو دیگری وجود دارد و همان فساد اخلاقی که در جاهای دیگر حکمفرما است اینجا هم هست این بنظر من معلول دو علت است یک علتش این است که اصلا سازمان وزارت دادگستریرا در زمان گذشته بکلی از صورت سازمان خودش یعنی سازمان دموکراسی خودش خارج کردند و آمدند آن اصولی را که قانون اساسی ایران برای حفظ استقلال قضات معین کرده بود از بین بردند و قضات را آلت دست قوه مجریه کردند این یک علت. علت دیگرش این است که کار دادگستری آنطور که باید تکمیل نشد زیرا بنده میدانم که از اشخاص تحصیل کرده در مدرسه‌های حقوق ایران و چه از تحصیل کرده‌های در خارجه اینها با کمال میل حاضر بودند که وارد عدلیه بشوند شوقشانهم این بود ذوقشان هم این بود ولی متاسفانه بقدری مبتذل کردند وزارت دادگستریرا و بقدری عوامل مختلف وارد کردند که این اشخاصیکه مایل بودند در وزارت عدلیه وارد شوند اینها کمکم از عدلیه سرخوردند و رفتند بیرون و یک عده اشخاصی ماندند آنجا که در حقیقت می‌شود گفت قطع نظر از اشخاص شرافتمندی که آنجا ماندند و سابقه دارند، بالاخره باهمین وضعیت عدلیه ساختند دیگران عدهء هستند فاسد که اصلا اطلاعات قضائی ندارند. و اگر یک موضوعی بهشان مراجعه کنید اصلا نمی‌توانند قضاوت کنند یک قاعدهء در اقتصاد است که پول بد پول خوب را هم از جریان بیرون می‌کند و آن قانون گر شام است این قانون در عدلیه اجرا شده‌است یعنی وضعیت طوری شده‌است که این قضات بد و نالایق قضات خوب راهم از بین بردند (صحیح است) و آنها را بیرون کردند و جانشین آن‌ها شدند و بالاخره نتیجه این شد که یکعده از اشخاص حسابی رفته‌اند بیرون یا جواز وکالت گرفته‌اند و یا کارهای دیگری پیدا کرداند و اصلا از وزارت دادگستری خارج شده‌اند بجهت اینکه وضعیت قضات بهیچوجه مورد توجه قرار نگرفته‌است و باید با یک وضعیت سختی زندگی کنند حقوقشان هم معلوم نیست ناچار یا باید برود و رشوه بگیرد و یا باید برود بیرون و چاره هم ندارد این وضعیت عدلیه‌است این است که خواستم تذکر بدهم و البته اصلاح عدلیه تنها اصلاح کار در عدلیه نیست بلکه قوانین عدلیه را هم باید اصلاح کرد قوانین عدلیه متأسفانه در گذشته مداخلات زیادی درش شد و خیلی از آن‌ها برای افراد وضع شد و چند تا قانون می‌توانم اسم ببرم که این قوانین برای یکشخص معینی وضع شده‌است که یا بر علیه او یک دستوری صادر بکنند و از مجلس گذشته که بخصوص برای یک شخصی است و یک قوانینی هست که مخصوصاً برای شاه سابق بوده برای املاکش وبرای گرفتن مال مردم بوده اینها هم بجای خود محفوظ است از قبیل قوانین ثبت اسناد و غیره این قوانین و قوانین خصوصی باید از دستگاه وزارت عدلیه بیرون برود و جایش قوانین عمومی دموکراتیک بیاید بعلاوه یک سلسله از قوانین صحیح مطابق اصول دموکراسی و قانون اساسی که ما داریم این‌ها هم همینطور بحال وقفه مانده و اصلا اجرا نمی‌کنند یکی از آنها مثلا قانون هیئت منصفه‌است که هم بموجب قانون اساسی و هم بموجب قانون هیئت منصفه مصوب اردیبهشت ۱۳۱۰ این قانون را تابحال اجرا نکرده‌اند و نمی‌خواهند بکنند یکنفر نیست بپرسید که بالاخره ما چه ترسی داریم از هیئت منصفه یک چیزی را که قانون اساسی برای ما معین کرده‌است آخر چه دلیل دارد که هیئت منصفه را مداخله نمی‌دهند(فرخ – قبول نمی‌کنند) چرا آقای پور رضا را معین کرده بودند ایشان هم قبول کرده بودند ما همین ایشان را هم قبول داریم این یکی از اصول دموکراتیک است من نمیدانم چرا این را عملی نمی‌کنند در صورتیکه قانون اساسی هم معین کرده‌است چرا در زمان شاه سابق این قضیه برای ما مسلم شد ما را محاکمه کردند و این محاکمه یک محاکمه سیاسی بزرگی بود آنوقت اگر اسم آن قانون برده می‌شد او خوشش نمی‌آمد ولی حالا که دیگر می‌بینیم که دموکراتیک است چرا نمی‌آید؟ توضیح این مطلب را گمان نمی‌کنم هیچ وزیر دادگستری بتواند در اینجا بدهد جزاینکه بگوید من از مردم می‌ترسم. می‌ترسم قضاوت مردم دخالت کند در امور جرائم سیاسی و مطبوعاتی که صرفا باید با حضور هیئت منصفه باشد. حالا این همه محاکمات مطبوعاتی می‌کنند بدون حضور هیئت منصفه و طبق قانون غلطی که در ظرف این سه سال گذشته و بنظر من قانون عجیب و بر خلاف اصل مشروطیت است که اشخاصی را بدون حضور هیئت منصفه بر خلاف قانون می‌برند محاکمه می‌کنند این را من با بعضی از قضات صحبت کردم یک دلیل عجیبی می‌آورند می‌گویند که قانون هر چه آوردند ما اجرا می‌کنیم ما نمی‌توانیم قضاوت کنیم که این موافق قانون اساسی است یا مخالف قانون اساسی است گفتم آقا بعکس مرجع قضاوت شما هستید و قانون اساسی باندازه یک قانون عادیکه ارزش دارد، شما قاضی هستید شما باید متوجه باشید هر قانونی که بعد از این بیاید نمی‌تواند ناقض آن باشد ولی قاضی باید شم قضاوت داشده باشد و حالا هم که دستگاه دیکتاتوری نیست این آقایان تمامشان قشری هستند و مطابق همان تربیت دیکتاتوری می‌گویند آقا خلاصه برای ما دستور آمده‌است که ما این کار را بکنیم استدلال بگوش آقایان فرو نمی‌رود و هنوز نمیدانند که قانون اساسی مقدم بر هر قانونی است و هر قانونی که ناقض قانون اساسی باشد کان لم یکن و باطل است و هیچکس یا هیچ مجلسی نمی‌تواند بر خلاف قانون اساسی قانونی وضع بکند. و دیگر از مسائلی که باید در وزارت عدلیه مورد توجه باشد موضوع محاکم اختصاصی است. این محاکم اختصاصی در سالهای گذشته برای تامین منظور‌های مخصوصی تاسیس شده و این محاکم از قبیل دیوان جزا دیوان محاکمات. دارائی. محکمه ازدواج، محکمه قاچاق و مستنطق مخصوص قاچاق. انواع مختلف محاکم اینها بنظر من بر خلاف اصول مشروطیت و قانون اساسی است. زیرا محکمه اختصاصی بطور کلی باید یک مقررات و قوانینی داشته باشد و دورورش را جمع کنند هر قدر محکمه اختصاصی کمتر باشد ما زیادتر بروح قانون اساسی نزدیک می‌شویم برای اینکه بموجب قانون اساسی و نص قانون اساسی اصلا رسیدگی بدعاوی مردم و حل و فصل خصومات با مراجع عدلیه‌است (دکتر آقایان – اینها هم جزو عدلیه هستند) جزو عدلیه نیستند برای اینکه من ثابت می‌کنم عدلیه جائی را می‌گویند که قاضیش مستقل باشد نه اینکه استیناف از قرار توقیف مدعی العموم را وزیر عدلیه فقط بتواند رسیدگی کند یک محکمه من در آوردی است که خلاصه قوه مجریه هر کاری دلش می‌خواهد می‌کند در قانون دیوان جزا تصریح شده که اگر مدعی العموم یک کسی را توقیف کرده و خواست استیناف بدهد وزیر عدلیه یک قاضی است که مرجع رسیدگی است در صورتیکه اینطور نیست (‌دکتر آقایان – ماده غلط است) هم قانون غلط است و هم قاضی بوظیفه خودش آشنا نیست برای اینکه این اصولی که وجود دارد این جرم مستخدم دولت با آدم عادی چه فرق دارد اگر جرم است که بروند محکمه تشکیل بدهند و محاکمه اش کنند قانون هم اجازه می‌دهد خوب ببریدش محاکم جزائی محاکمه اش کنید تعقیبش کنید محکومش کنید دیگر یک محکمه خصوصی مدعی العموم خصوصی و مستنطق خصوصی چه احتیاج دارید؟ این افراد را عوض این کارها ببرید جای دیگر ازشان استفاده کنید یک دم و دستگاهی درست شده که هیچ استفاده ندارد و خلاف قانون هم می‌شود شما آقای دکتر آقایان بهتر از دیگران شاید بدانید و آقایانیکه در وزارت عدلیه هستند و وکالت عدلیه می‌کنند میدانند که دیوان جزا دو سنخ دو سویه دارد یک سلسله دوسیه هائی است قضائی که هر کس می‌تواند مطالعه کند یعنی وکیل می‌تواند مطالعه یعنی وکیل می‌تواند مطالعه کند ولی یکسلسله دوسیه هائی است که اداری است که آن توی کشوی آقای مدعی العموم و یا در ضبط مخصوص است که خلاصه دستور می‌دهند که آقا فلانکس را کمتر مجازاتش کنید یا زیادتر آن دوسیه‌های اداری را ملاحظه بفرمائید.

آخر ما چرا شعر بگوئیم که به تنگی قافیه گرفتار شویم چرا محکمه اختصاصی درست کنیم که وزیر عدلیه این همه دستور اختصاصی بدهد عدلیه خودش محکمه جنائی دارد محکمه استیناف دارد جنحه دارد باید کارها در آنجا رسیدگی شود چه مستخدم چه غیر مستخدم فرق نمی‌کند و از همه مضحکتر حالا باز محاکم اختصاصی جزائی در دنیا سابقه دارد ولی از این مضحکتر دیوان محاکمات مالیه‌است ما هنوز در دنیا نشنیده‌ایم که محکمه اختصاصی مدنی و حقوقی در تمام دنیا وجود داشته باشد این دیگر نوبر است بهر حال بنده بیش از این راجع بمحاکمات عدلیه صحبت نمی‌کنم ولی می‌خواهم عرض کنم که این ازدیوان جزا بدتر است برای این که محاکم اختصاصی جزائی را ممکن است تا اندازه قبول کنیم ولی محاکم اختصاصی حقوقی اصلا معنی ندارد برای اینکه بالاخره افراد در مقابل قانون فرقی ندارند، اگر دعوی دارند باید بروند در محاکم عادی و مطابق قوانین عادی بخصوص این که بموجب قانون محاکمات مالیه اجرای احکام مالیه بازبسته بنظر وزیر مالیه‌است این اصلا معنی ندارد مگر این که بفرمائید وزیر مالیه هرچه دلش می‌خواهد بکند فقط بنده خواستم تذکر بدهم که یک عده زیادی از پرونده‌ها دوسیه‌ها در دادگستری با تمام این عرض و طول و با تمام این جریاناتی که عرض کردم تمام معطل مانده و یک سلسله مسائلی است که مورد توجه عموم است و در دیوان کیفر باقیمانده‌است و یک دوسیه هائی هم هست که شاید جنبه سیاسی داشته باشد آنهم روی اعمال نفوذ متوقف شده‌است از جمله من می‌خواستم راجع بدوسیه رشیدیان که یکمرتبه هم خودم تذکر دادم و اعلام جرم هم کردم و تعقیب هم شده‌است با وجود این که خیلی بطیئی تعقیب شده‌است این موضوع حتی شخص بنده نموجب مراسلهء که در ۲۴/۱۰/۲۹ به امضای سروان ای الکساندر که مال ایران فرستاده شده بدین وسیله تایید می‌نماید که کالای نامبرده در زیر را که تجاتخانه برادران رشیدیان خریداری نموده برای ارتش انگلیس است سروان ای الکساندر ۱۸۵۷۰۰۰ متر پارچه کرباس: ملاحظه بفرمائید کارخانه دولتی که کرباس ندارد (یکنفر از نمایندگان – درچه تاریخی) در تاریخ ۲۴/۱۰/۲۹ کالای نامبرده در زیر را که تجارتخانه برادران رشیدیان خریداری نموده برای ارتش انگلیس است باستثناء این مراسله اجازه گرفته ۱۸۵۷۰۰۰ متر پارچه از کارخانه‌ها گرفته و مصرف کرده‌است در بازار آزاد و قضیه هم معلوم شده‌است ولی دوسیه را نگهداشته‌اند و هنوز هم که هنوز است ایشانرا نمی‌خواهند تعقیب کنند این هم یکی از مثالهائی است که عرض کردم حالا البته دلیلش هم بر آقایان واضح است و لازم بتوضیح نیست: دیگر راجع بموضوع دادگستری عرضی ندارم فقط دو سه کلمه برای توجه دولت بطور فهرست عرض می‌کنم یکی قانون راجع بانتخابات شهرداریها ست که این قانون بنظر من یک قانونی است کاملا شبیه بقوانین قرون وسطی و هیچ با دموکراسی وفق نمی‌دهد برای این که دراین قانون قید می‌کند اصناف: بنده خواستم تذکر بدهم که دولت یک لایحهء بیاورد و این قانون را اصلاح بکند زیرا این قانون می‌گوید اصناف. در حکومت مشروطه این وضع موضوع ندارد صنف یک جنبهء حرفهء دارد و صنف از نظر واحد انتخاباتی معنی ندارد برای این که در مملکت مشروطه عموم مردم حق دارند در رای شرکت کنند چه در انتخابات شهرداری و چه در انتخابات مجلس شورایملی این راهم خواستم تذکر بدهم (یکی از نمایندگان – دو درجه بودن) بله دو درجه بودنش هم مخالف اصول کلی مشروطیت است قانون کدخدائی هم همینطور بعقیده بنده باید یک تغییراتی برایش قائل شویم و توضیح هم زیاد تر نمی‌دهم قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی هم که یکی از اصول قانون اساسی است همینطور باقی مانده و مخصوصا این را بایستی آقای حکیم الملک که خودشان طرفدار اصول مشروطیت هستند تکلیفش را معلوم کنند و دیگر راجع بشکایات از تخلفات مامورین دولتست که شما اگر یک مأمور دولت یا وزیری را البته غیر از وزیر یک مدیر کلی را که می‌روند پیش او می‌گویند این کار را انجام بده یا پیش یک مامور دولت یک کاری با او دارید می‌گوید من نمی‌کنم این کار را دلم نمی‌خواهد بکنم مرجع شکایت از این اشخاص کجاست؟ ببالاتر از او هم بگوئید می‌گوید نمی‌کنم در اروپا و ممالک مترقی مرکزش کن سی دتا است و قاضاتی در آنجا نشسته‌اند که آیا این تخلف کرده‌است یا خیر در یک قانون اصل ۸۹ قانون محاکمات می‌گوید رسیدگی باین موضوع با دیوان عالی تمیز است ولی تاحالا متاسفانه این قضیه هیچ عمل نشده و مردم نمیدانند که کجا باید این شکایترا کرد مثلا یکی کوپن نگرفته‌است می‌رود کوپن بگیرد بیرونش می‌کنند تکلیف این آدم چی است بکی باید مراجعه کند؟ نمی‌پذیرند تکلیف اینها را باید معین کرده و اگر این کار را بکنید می‌توانید بعدها مامورین حسابی داشته باشید برای اینکه اگر چند نفر از این اشخاص را تعقیب کردید و دیدند که مرجعی برای رسیدگی هست دیگر با رئیسش نمی‌سازد و حق مردم تضییع نمی‌کند این بود خلاصه مطالببی که بنده می‌خواستم عرض کنم فقط می‌خواستم همانطور که دیروز هم عرض کردم تذکر بدهم ما از دولت انتظار نداریم که معجزه بکند وهر چه که گفتیم الساعه انجام دهد ولی می‌خواستم بگویم که وقتی دولت برنامهءمی آورد اگر دو کلمه موجز ومختصر از مطالب مهمی که واقعاً مورد توجه همه‌است آنها را بنویسد و بگوید این پروگرام من است و می‌خواهم این را عمل کنم و این کار را در این برنامه نکرده‌اند در خاتمه خواستم یادآور بشوم که فشار هر قدر زیادتر بشود ودستگاه فشار هر قدر شدیدتر برای مردم فشار بیاورد این عواقبش البته شدیدتر است برای اینکه نتیجه این می‌شود که مردم دیگر نمی‌توانند آن فشار را تحمل نمایند. کک یکی از فلاسفه قرن ۱۸ واز فلسفه انگلیس است در یک کتابی در فصل ظلم وستم عبارتی نوشته‌است که من آن عبارت را می‌خوانم وعرایضم را ختم می‌کنم می‌نویسد: اگر عملیات خلاف قانون نسبت به اکثریت مردم سرایت نماید و یا در صورتی که بدکاری و ظلم فقط شامل عده معدودی شود لیکن مورد از مواردی باشد که با توجه به سوابق ونتایج آن کلیه مردم را بقسمی تهدید نماید که قوانین ایده آل وآزادیها وحیات وهمچنین مذهب آنان به مخاطره بیفتد نمی‌دانم به چه عنوان می‌توان آنها را از مقاومت عملی در برابر قدرت غیر قانونی که بر علیه ایشان اعمال می‌شود منع نمود. حالا اگر واقعاً این اصلاحات را شما نکنید ملت ایران خودشان می‌کنند وهیچ قدرتی نمی‌تواند مانع شود.

دکتر معاون ـ اجازه بفرمائید بنده اخطار نظامنامه دارم.

نایب رئیس ـ آقای دکتر معاون.

دکتر معاون ـ آقای ایرج اسکندری دو گزارش از فرماندار شاه آباد خواندند و بنده اخطار می‌کنم به موجب ماده ۱۰۹ که این گزارشها بر خلاف حقیقت بود (صحیح است)در ضمن هم به حیثیت اشخاص که آنجا هستند یک لطمه‌ای وارد می‌آید(صحیح است) به این جهت از آقای رئیس استدعا می‌کنم به بنده اجازه بفرمایند که در این خصوص یک توضیحاتی عرض کنم.

نایب رئیس ـ فعلاً مطابق ماده ۱۰۹ من نمی‌توانم به آقایان اجازه بدهم چون آقایان نمایندگان کرمانشاهان هم همهءهر چهار نفر اجازه خواسته‌اند اگر اجازه بفرمائید در آخر جلسه یا اول جلسه دیگر به آقایان اجازه داده شود که توضیح بدهند (صحیح است) (قبادیان ـ پس اجازه‌ها محفوظ باشد).

نایب رئیس ـ بسیار خوب پیشنهاد آقای دهستانی قرائت می‌شود: چون در اطراف برنامه دولت چند روز است مذاکراتی شده و نظر به اینکه هیئت دولت باید وقت خود را صرف امور جاریه کشور بنماید این است که کفایت مذاکرات را پیشنهاد می‌نمایم.

نایب رئیس ـ آقای دهستانی.

بعضی از نمایندگان – فایده ندارد چون عده هم برای رأی کافی نیست.

دهستانی- بطوریکه عموم آقایان ملاحظه می‌فرمایند چند روز است که برنامه دولت در این مجلس مورد بحث قرار گرفته و نه تنها از لحاظ برنامه مورد بحث و مذاکره نمی‌شود بلکه از گذشته‌ها و نگرانی‌ها و نا امیدیهای آتیه هم در اینجا سخنرانی می‌شود (یکی از نمایندگان – باید بشود) بنده سؤال می‌کنم آقایان شما خودتان آقای حکیمی را دعوت کردید وبه مجلسش آوردید حالا چند روز است که قضایائی را که تقریباً جنبه تبلیغاتی دارد و هیچ مربوط به برنامه نیست مذاکره می‌کنند و بعداً گفته می‌شود که آقای حکیمی نمی‌توانند امور این کشور را اداره کند بنده عرض می‌کنم اگر مجلس پشتیبانی بکند یک چوب هم می‌تواند امور مملکت را اداره کند (فداکار – این جور نیست)و اصلاح کند. اصلاح امور مملکت با پشتیبانی مجلس بسیار سهل است ولی اگر نظر مخالفت باشد بسیار مشکل است (یکی از نمایندگان- اینطور نیست) بنده برای اینکه بیشتر از این وقت دولت و وقت نمایندگان محترم مجلس صرف نشود و دولت هم به تکلیف قطعی خودش مؤفق بشود و تکلیف خودش را بداند پیشنهاد کفایت مذاکرات را کردم حالا بسته به نظر آقایان است اگر میل دارند امور مملکت معوق بماند ادامه بدهند و جند نفر دیگر هم صحبت بکند ولی اگر میل دارند خاتمه پیدا کند به این پیشنهاد من رأی بدهند.

نایب رئیس – چون عده برای رأی کافی نیست پیشنهاد آقای دهستانی می‌ماند برای بعد. آقای فرخ

فرخ-اولاً مذاکره در پروگرام مربوط به معطلی کار دولت نیست چون یک هیئتی است معرفی شده باید وظایفش را انجام بدهد و برنامه مورد مذاکره‌است و مذاکراتی هم که شده‌است در این شش هفت جلسه تمام از طرف اقلیت است و به هیچیک از آنها جوابی داده نشده و هنوز از طرف اکثریت وارد بحث نشده‌اند. بنابراین به عقیده بنده هیچ مناسبت ندارد که مذاکرات را کافی بدانیم و به عقیده من باید اجازه بدهیم که اقلاً دو سه نفر هم از طرف اکثریت صحبت کنند که به مطالبی که گفته شده‌است جواب داده شود بعد از آن رأی به کفایت مذاکرات گرفته شود.(صحیح است)

جمعی از نمایندگان – پیشنهاد خودشان را پس می‌گیرند

نایب رئیس – عده هم برای رأی کافی نیست.

دهستانی – بسته به نظر مجلس است (جمعی از نمایندگان – پس گرفتند) مسترد می‌کنم.

نایب رئیس – آقای فرهودی

فرهودی – اولاً آقایان از این مجلاتی که اینجا آورده‌ام وحشت نکنند برای اینکه بنده در ضمن عرایضم شاید محتاج بشوم که از هر یک از این کتابها دو سه سطر بخوانم وتأمین می‌دهم که تمام مجلات را نخواهم خواند. عرض کنم ما که در مدرسه بودیم یک اصطلاحی داشتیم می‌گفتیم برف انبار شد یعنی معلمهای مختلف تکالیفی می‌دادند و ما هم طفره می‌رفتیم از انجامش و آنها وقتی که جمع می‌شد می‌گفتیم درسها برف انبار شده‌است یعنی یک کار مشکلی در جریان تحصیلی ما پیش آمده‌است. آن روزیکه لوحه مؤافق و مخالف را برای بحث در برنامه دولت نصب کردند به حکم ارادت و اعتمادی که به شخص آقای حکیم الملک داشتم نام خود را جزو مؤافقین نوشتم و البته نظرم این بود که دلایل مؤافقت با برنامه و شخص ایشان را عرض بکنم. از وقتی که وارد بحث پروگرام شدیم تا به حال ۱۱ نفر قبل از من صحبت کرده‌اند و از این ۱۱ نفر شش تا مخالف بود و پنج تا مؤافق و این را هم عرض کنم که بنده در بیانات مؤافقین حقیقت یک مؤافقت روحی ندیدم (اردلان –چرا بنده مؤافقت کردم) برای اینکه مؤافق دو وظیفه دارد یکی اینکه از اصول نظر و فکر خودش دفاع بکند ویکی هم اینکه اگر مخالف آن موضوع قبلاً کسی حرف زده‌است به آن مخالفت جواب هم بدهد. مؤافق و مخالفی که تا به حال صحبت کرده‌اند متأسفانه این رویه را تعقیب نکرده‌اند. البته این رویه ساده‌است که خوب مؤافق آمده‌است و مطالب خودش را گفته‌است و می‌خواسته‌است به آن چند قسمت از وظیفه خودش که جواب گوئی به مخالف بوده‌است توجه نکند و بنده ایرادی یا گله‌ای به آنها ندارم اما این حکایت از بی نظمی می‌کند و بدترین بی نظمی‌ها به نظر من این بی نظمی است که حتی در مفاهیم کلمات و لغات وارد شویم که بنده بگویم مؤافقم مخالفت کنم وبگویم مخالفم آنوقت بیایم مؤافقت بکنم و تعریف و تمجید بکنم و این هرج ومرجی که کم وبیش همه ما را به ستوه آورده‌است ناشی از همین عدم توجه به اصول و قواعد است حقیقت اگر ما خواهان پیشرفت هستیم وآرزوی مؤفقیت در خدمت به مملکت را داریم به نظر من اول دفعه باید نظم ایجاد بکنیم و در سایه نظم افکار اصلاحی به خوبی گفته می‌شود و به خوبی هم شنیده می‌شود (هاشمی – صحیح است کاملاً صحیح است) و البته یک محیطی برای انجامش هست ولی اگر بی نظمی و اغتشاش برپا شد و به معانی لغات توجه نشد آن فکر اصلاحی را نمی‌توان گفت چون در دایره یک لغاتی می‌گوید که آن لغات دچار هرج ومرج شده‌اند و تازه فهمیده نمی‌شود و اگر هم فهمیده شود تازه محیطی برای انجامش نیست. نتیجه این رویه این شد که برنامه دولت که شامل مواد معدودی بیشتر نیست مطرح شد و واقعاً مسائل وقضایائی گفته شد که به هیچ وجه مربوط به برنامه نبود و ما نشان دادیم که نه رعایت نظم را می‌کنیم و نه اصول را حتی بعنوان اعتراض به صورت مجلس یک کتابچه پاکنویس شده قبلی هم خوانده شد (صحیح است) پس این تکالیفی است که جریان مجلس بعهده بنده محول کرده‌است و آن این است که (البته چون خودم هم دارای این عقیده هستم باید عمل کنم) باید جهات مؤافق خود را عرض بکنم و هم به صحبتهائی که قبل از بنده شده‌است جواب مختصری عرض بکنم. می‌گویند که شربت شیرین ته پیاله‌است و ما امروز از ته پیاله شروع می‌کنیم یعنی از بیانات آقای ایرج اسکندری شروع می‌کنیم. ایشان تشخیص داده‌اند که در ایران یک حزب محافظه کاری هست بنده هر چه دقت کردم (ایرج اسکندری – بنده حزب نگفتم) فرمودند یک حزب محافظه کار وجود دارد بنده هر چه دقت کردم و به صفحات جراید و به مرامنامه‌های احزاب مختلف مراجعه کردم هیچ همچو چیزی ندیدم (ایرج اسکندری – بنده حزب نگفتم) (دکتر کشاورز - خودشان دارند تکذیب می‌کنند) ایشان یک حزب موهومی را که حزب محافظه کار است جلوی چشم آورده‌اند و بعد هم خودشان را مخالف حزب محافظه کار فرض کرده‌اند و یک جنگ و دعوایی پشت این تریبون راه انداختند که بهیچوجه من الوجوه هدف این جمله معلوم نبود کیست بعد هم در ضمن توضیحی که می‌دادند اسمی هم از انگلستان آوردند که بله در انگلستان هم دو حزب هست حزب محافظه کار و احزاب کارگر و چون ایشان این اسم را آوردند بنده هم باید در حدود آن کاری که داشتم و معلمی تاریخ بوده‌است توجه ایشان را جلب بکنم با اینکه در انگلستان هم حزب محافظه کارپیش قدم اصلاحات بوده‌است ولی اینجا که نداریم که شما بهش حمله کنید و آن جا هم که شما اسم بردید همانها پیشقدم در اصلاحات بوده وحتی بیشتر این قوانین آزادیخواهانه که در انگلستان است از قبیل آزادی ایرلند و از قبیل اصلاح قانون انتخابات و اصلاح قانون کارگری تمام این‌ها را پیش قدمش حزب محافظه کار بوده‌است (ایرج اسکندری- در کدام تاریخ؟) در ایران که جنابعالی یک حزب محافظه کاری را فرض کرده‌اید در دوره ۱۳ که فراکسیون توده در مجلس شورای ملی نبود بنده هم که نبودم اما باید بگویم که اولین قانون بیمه کارگران در دوره ۱۳ گذشت (صحیح است) پس نبایستی که ما یک دو دسته موهومی را جلوی هم قرار بدهیم و اینجا بیائیم و خودمان با خودمان دعوای با نفس بکنیم (صحیح است) بنده خیال می‌کنم این مسائل اصلاحی که آقا فرمودند کم وبیش همان چیزهائی است که همه ما معتقدیم (صحیح است) و این اختصاص و انحصار به یک شخص یا یک دسته معینی ندارد. بنابراین چون روح اینطور است (پروین گنابادی – پس چرا عمل نمی‌شود) چون مطلب این است این دعوا ومشاجره چیست؟

بهتر این است که این افکار اصلاحی را همه کمک کنیم تا انجام بدهیم و پیشرفت کنیم (فداکار – ولی عمل نمی‌کنید) یک اعتراضی هم به دولت فرمودند که چرا در برنامه خودشان این اصلاحات را که می‌خواهند بکنند قید نکرده‌اند در صورتیکه دولت در این برنامه اش تمام اصلاحاتی را که ضروری می‌دانسته قید کرده و حتی در این جا یک رویه شاعرانه‌ای پیش گرفته‌است که حتی از فراکسیون توده هم در این خصوص جلو افتاده‌است (یکی از نمایندگان – فراکسیون توده شاعر نیست) برای اینکه اینجا در برنامه‌های دولت یک عبارتی دارد که هیچ قسمتی و هیچ نقطه‌ای در مملکت ما نیست که محتاج به اصلاح نباشد این برنامه‌ای است که دولت داده‌است و اذعان کرده‌است که ما در تمام شئون و شقوق احتیاج باصلاحات داریم شما هم که اصلاح می‌خواهید پس این دعوی و مرافعه می‌آئید پشت تریبون راه می‌اندازید یا در شهرها راه می‌افتید برای چیست؟

مقصود این است که اعتراض کردید به دولت که خوب این اصلاحاتی را که شما می‌خواهید بکنید ترتیبش را بگوئید رویه اش را بگوئید شکلش را بگوئید البته این هم یک نظری است و بنده تصدیق می‌کنم چون مطلب وقتی که عنوان اصلاح درش شد البته حق این است که راه و رویه اش معلوم شود ولی البته آقا توجه دارند به اینکه این موضوع بنام برنامه‌است قانون که نیست اینها یک اصولی است که دولت در نظر دارد اختیار کرده‌است و اگر ما قبول کردیم دولت موظف است که روی آن اصول یک قوانینی به مجلس شورای ملی پیشنهاد بکند و اگر بخواهد راه و رویه و جزئیات مطالب را هم قبلاً بکند و بخواهد قوانین را که بعداً بخواهد بیاورد راه ورویه اش را هم در برنامه بیاورد و قید بکند آنوقت می‌ترسم بحثش هفتاد جلسه طول بکشد (فاطمی – هفت سال) چون فرمایشاتی که آقایان فرمودند بنده همینطور که به گوشم خورد یادداشت کردم این است که ممکن است یک قدری در تنظیم مطالب آن طور که آقایان منظم صحبت کردند شاید نتوانم از عهده بربیایم ولی خوب یک مطالبی است عرض می‌کنم، آقای اسکندری در ضمن بیاناتشان فرمودند که مأمورین دولت مطابق اصول مشروطیت و دموکراسی تربیت نشده‌اند (صحیح است) فرض کنید صحیح باشد برای اینکه ما بیست وچند سال است که نداشتیم این اصول را (فداکار- حالا هم نداریم) پس از کجا بیاوریم این ترتیب را؟ ما این نتیجه‌ای که خواستند از این مطالب بگیرند آن نتیجه بنظر من صحیح نبود گفتند راهش این است که هر گاه دولت به یک مأموری امر کرد و آن مأمور خودش تشخیص داد که این امر مخالف با مشروطیت است آن مأمور نباید آن امر را اجرا بکند.

این آقا یعنی هرج ومرج در سازمان دستگاه دولت (صحیح است) برای اینکه این مسئله که یک امری که به یک مأموری داده شده آیا مؤافق با قانون اساسی هست یا نیست این یک مسئله نظری است و یک مسئله‌ای است که یک مرجع صلاحیتدار دارد که مجلس شورای ملی است باید بنشینند و بحث کنند و ببینند که آیا آن مخالف با اصول مشروطیت و دموکراسی است یا نیست (صحیح است) یک همچو چیزی را که نمی‌شود به اختیار قضاوت تمام مأمورین دولت واگذار کرد برای اینکه این وسیله می‌شود که هر وقت هر امری را به هر مأمور دولتی که واگذار کردند و او مصلحتش نبود اقدام نمی‌کند و یک مشاجره‌ای توی اداره اش و در وزارتخانه اش با وزیرش و با رئیسش راه می‌افتد که این مخالف قانون اساسی است من اجرا نمی‌کنم و ملاحظه کنید وقتی که کار به اینجا کشیدآن دولت چه روزگاری خواهد داشت (دکتر کشاورز – از این که هست که بدتر نمی‌شود) حتی در حقوق اساسی یک مبحثی است وآن این است که وقتی صحبت ار قوای سه گانه می‌کنند می‌رسند به این مطلب که هر گاه قوه مقننه که در مملکت ما مجلس شورای ملی است ودر خیلی از ممالک هم دو مجلس است هر گاه قوه مقننه یک قانونی وضع کرد و این قانون بنظر رسید که مخالف قانون اساسی است آیا قوه قضائیه و عدلیه می‌توانند جلوگیری بکنند. از اجرای این قانون یعنی رأی بدهند که اجرا نشود یا نه؟ (دکتر کشاورز- بله بله) در حقوق اساسی عده مؤافق صحبت کرده‌اند روی این مبحث وعده‌ای گفته‌اند که بایستی به قوه قضائیه این حق را داد که اگر مجلس شورای ملی قانونی وضع کرد واین قانون مخالف قانون اساسی بنظر رسید این حق را باید به قوه قضائیه داد که جلوی آن را بگیرد عده هم گفته‌اند که قوه مقننه مستقل است در کارش و تشخیص انطباق یا عدم انطباق قوانین یا قانون اساسی با خود قوه مقننه‌است.بنابراین آنچه را که قوه مقننه تصویب کرده‌است قوه مجریه حق ردش را ندارد.

مقننین قانون اساسی ما به این نکته توجه کرده‌اند یعنی نویسندگان قانون اساسی ما نیز غافل از این موضوع نبوده‌اند چون ما یک اصلی داریم در قانون اساسی که تکلیف این کار را معین کرده‌است و نشان می‌دهم که قانون اساسی ما هم اجازه نداده‌است به قوه قضائیه که قوانین را از نظر انطباق و عدم انطباق با قانون اساسی رد کند (یکی از نمایندگان – بخوانید) اصل ۸۱- دیوان خانه عدلیه و محکمه‌ها وقتی احکام و نظامنامه عمومی و ایالتی و ولایتی و بلدی را مجری خواهند داشت که آنها مطابق با قانون باشد یعنی نویسندگان قانون اساسی ما آمده‌اند این فرض را کرده‌اند که ممکن است انجمن‌های ایالتی و ولایتی یا شوراهای بلدی نظامنامه هائی وضع کنند که آن نظامنامه‌ها مخالف قانون باشد مخالف قانون اساسی باشد آن وقت قانون اساسی ما به محکمه‌ها اجازه داده‌است که آن نظامنامه را اجرا نکنند بنابراین اگر نظر مقننین این باشد که قانون‌هایی که تصویب می‌شود عدلیه اجرا نکند اینطور نیست این فقط صلاحیت رد را به محاکم فقط در موردی داده‌است که فقط انجمنهای ایالتی و ولایتی که نظامنامه‌هایی تصویب می‌کنند آنها اگر مخالف قانون باشد پس ملاحظه می‌فرمایید که از حیث بحث اصولی و مشروطیتی هم این تئوری آقای اسکندری صحیح نیست (فداکار- سفسطه می‌فرمائید) حالا ممکن است ایرادی به این مسئله بشود ممکن است یک ایرادی وارد بشود که بگویند خوب اگر وزیری رئیس الوزرائی یا فرمانده قشونی بر خلاف قانون اساسی حکمی داد به مأمور، مأمور را مجاز ندانستیم که آن حکم را رد کند. بنابراین این مأمور می‌رود و اجرا می‌کند در این صورت این چطور می‌شود؟ آن به نظر بنده راهش این است که مجازات‌های سختی باید معین شود برای اشخاصی که بر خلاف قانون اساسی حکم می‌دهند (صحیح است) (فداکار- قانون مجازات عمومی هست) والا حق قضاوت و مخالفت و مؤافقت با قانون را بعهده خود افراد اگر واگذار کنیم من به شما قول می‌دهم که هیچ فردی هیچ دستوری را اجرا نکند و البته آقای اسکندری یک قسمت از بیاناتشان حقیقت صحیح بود مثل سایر قسمتها (ایرج اسکندری –متشکرم) وآن این بود که در مملکت حکومت مرکزی لازم است البته ایشان نظرشان این بود که اصول فئودالیسم نباشد بنده خیال می‌کنم هیچ نماینده‌ای در مجلس شورای ملی وجود نداشته باشد که با حکومت مرکزی مخالف باشد (صحیح است) اما باید تشخیص داد که حکومت مرکزی چیست؟ به نظر بنده حکومت مرکزی را می‌شود خلاصه کرد در دو کلمه وآن عبارت است از حکومت قانون، حکومت مرکزی عبارت است از آن حکومت که مرکز کاملاً قادر و قاهر باشد و قانون را اجرا بکند در تمام کشور (صحیح است) و هر کس، هر دسته‌ای، هر جماعتی خواستند در اعمالشان در رفتارشان، خواه بنام اصلاح، خواه بنام وطن پرستی، خواه بنام آزادی خواهی با مقررات قانون مخالفت کنند دولت آن مخالفتها را جزا بدهد (صحیح است)(دکتر کشاورز- تردید نیست) قسمت دیگری فرمودند راجع به اینکه این دولت سیستم اقتصادی اش چیست؟ گفته‌است در برنامه که قسمت اقتصادی را مطالعه می‌کنم و یک راهی را بدست می‌آورم و اصلاح می‌کنم و چه می‌کنم اما سیستم اقتصادیش را معین نکرده‌است، البته این یک نقصی است در برنامه که بایستی رفع شود اما این دو مطلب است آقا یکی این است که ما می‌رویم در کتابخانه وبه آن کتابدار یا کتابفروش می‌گوئیم آن کتابی را به مابده که جدیدترین تئوری‌های اقتصادی را داشته باشد، آن را می‌گیریم، می‌خوانیم نوشته‌است، مطالعات علمی کرده‌است احصائیه دارد امثال دارد و غیره می‌بینیم که یک تئوریهایی را ذکر کرده با دلیل وبرهان و ارقام واعداد، فوراً به نظرمان خوب می‌آید و می‌آئیم می‌گوئیم که خوب است سیستم اقتصادی ما هم همینطور باشد این نکته را توجه بفرمائید که تئوریهای جدیدیکه در امور اقتصادی و اجتماعی در ممالک خیلی مترقی پیداشده این تنها نتیجه ترقی فکر نویسنده نیست نتیجه ترقیات اقتصادی و اجتماعی خود آن مملکت هم هست یعنی آن مملکت مراحلی از ترقیات اقتصادی و اجتماعی را پیموده‌است و حالا به مرحله‌ای رسیده‌است که عالی ترین تئوریها هم، هم به فکر نویسنده اش می‌آید وهم قابل اجرای در آن محیط می‌شود (صحیح است) ولی هر وقت خواستیم یک همچو تئوری را اجرا بکنیم یک کتاب دیگر هم بایستی بخوانیم وآن کتاب جامعه‌است بایستی برویم در جامعه، کتاب جامعه را بخوانیم ببینیم که این مردم این مملکت، این طرز فکر، تربیتهای سابق، این مذهبی را که دارد، این رویه ایکه دارد آیا قابل است که این تئوری که در کتاب خوانده‌ایم در آنجا اجرا بشود یا نه؟ اگر منتطبق بود که اجرا می‌کنیم و اگر نبود نبایستی که حمله اساسی بکنیم به دستگاه جامعه و بگوئیم که چون تو این تئوری جدید را قبول نکرده‌ای تو به درد نمی‌خوری تو چنین توچنانی و بکلی از جامعه عمومی بشریت بخواهیم طردش بکنیم بایستی استعداد ترقی را درش ایجاد بکنیم بعد در یک قرن دوقرن این ترقی ایجاد بشود.

پس، آقای اسکندری از این مسئله رژیم اقتصادی این مسئله را نتیجه گرفتند که خوب است دولت در امور اقتصادی دخالت بکند، این یک تئوری تازه‌ای است که امور اقتصادی باید در دست دولت باشد (فداکار- کهنه‌است، تازه نیست) خوب این یک تئوری است بعضی جاها هم عملی شده و لکن باید دید ما که بالاخره وضع خودمان را می‌دانیم روحیه مردم راهم که می‌سنجیم اشخاص خودمان را هم که می‌شناسیم باید دید که واقعاً دولت هر قدر هم افرادش حسن نیت داشته باشندهر قدر هم مأمورینش شریف و پاک باشند هر قدر هم که ما دستگاه مجازات برای بدها داشته باشیم اساساً وحقیقت باید تشخیص داد که روحیه عموم ایرانیها می‌پذیرد که در جزئیات زندگیش دولت دخالت بکند یا نه؟ (اردلان – خیر) البته خیر عقیده من این است که روحیه ملت ایران نمی‌پذیرد که دولت در جزئیات زندگیش دخالت بکند (صحیح است) بنابراین بهترین قانون آنست که متناسب با روح و فکر مردم باشد (صحیح است) اگر یک قوانینی باشد که مربوط به آن مردم نباشد یعنی ارتباط روحی با مردم نداشته باشد آن قوانین قابل اجرا نیست و حتی من در احادیث دیدم که پرسیدند از یک امامی که این همه حدیث که از طرف شماها نقل می‌شود تکلیف ما چیست؟ گفت با عقلتان تطبیق بکنید هر کدام را عقلتان تصویب کرد قبول بکنید. و بقیه را فاضربوه علی الجدار بنابراین ما هر وقت خواستیم یک رفورمی یک اصلاحی در یکی از شئون مملکت بکنیم بایستی که آن رفورم و اصلاح را تطبیق بکنیم با روحیه مردم اگر آن اصلاح را روحیه مردم واقعاً از روی شوق می‌پذیرد بسیار خوب والا مقاومت کردن در مقابل این روحیه همان مقاومت در مقابل افکار عمومی است و بعد هم آقای اسکندری که می‌فرمایند دولت در امور اقتصادی باید دخالت بکند این نکته را باید توجه داشته باشند این مشروطه‌ای که ما داریم این قانون اساسی روی افکار آزادیخواهان بنا شده‌است و این قانون اساسی را اگر با دقت مطالعه کنید و قوانینی را که در دوره اول در موازات این قانون گذراندند توجه بفرمائید می‌بینید که نظیر این قانون اساسی و تشکیل مشروطیت ما بیشترش این بوده‌است که آزادی افراد تأمین بشود (صحیح است) یکی از آزادیها آزادی کسب و حرفه و صنعت است یعنی اساسی ترین آزادیها. یعنی آزادی زندگانی پس اگر ما مداخله دولت را در امور اقتصادی جزو رژیم خودمان بخواهیم قرار بدهیم بنده بطور قطع می‌توانم عرض بکنم که این عمل مخالف است با روح نویسندگان قانون اساسی که منظورشان دادن آزادی زندگانی به مردم بوده‌است (صحیح است) (ایرج اسکندری – همین محافظه کاری اسمش است قربان) …آقای ایرج اسکندری و همچنین آقای دکتر کشاورز توأماً به یک مسئله‌ای اشاره کردند بلکه تصدیق هم کردند و آن این بود که صنایع در این مملکت بایستی ترقی بکند بنده تصور نمی‌کنم که این مسئله منکری داشته باشد که صنایع و کارخانجات در مملکت باید توسعه پیدا بکند این فکر تازه‌ای هم نیست تأسیس کارخانجات در این مملکت اگر حقیقت را بخواهید از اول مشروطیت در ایران اجرا شده‌است و اول هم بوسیله مرحوم صنیع الدوله قوم و خویش محترم آقا (اشاره به آقای نصرالملک هدایت وزیر پیشه و هنر) بوده‌است (صحیح است) و اگر عملش را هم بخواهیم در دوره دیکتاتوری که این همه بر مذمتش حرف زده شده‌است در دوره او شروع شد (ایرج اسکندری – مانعی ندارد شما تعریف کنید) پس این فکر تازه‌ای نبوده‌است که بگوئیم ما آورده‌ایم و بیائید کارخانه درست کنیم صنعت راه بیاندازیم اینطور نیست مطلبی بوده‌است که ۳۰ سال است چهل سال است که در این مملکت سابقه فکری داشته و از ۲۰ سال پیش هم سابقه عملی داشته‌است اما کسانیکه نامه شان این است که کارخانجات در مملکت زیاد باشد و توسعه پیدا کند البته مقتضای این امر این است که یک محیط مساعدی هم برای تأسیس کارخانجات فراهم بشود والا اگر صرفاً برنامه بنده ماده اولش این باشد که کارخانجات در این مملکت بایستی زیاد بشود ولی عمل من طوری باشد که محیط مساعد برای این کار فراهم نکنم بلکه عمل من طوری باشد که محیط نامساعد ایجاد بکنم این صحیح نیست و بدترین مبارزه‌ها مبارزه با نفس است بنده می‌توانم با دیگران مبارزه کنم ولی اگر با خودم مبارزه کنم این بدترین مبارزات است حالا ممکن است بفرمائید که راهش چیست؟

چه محیط مساعدی را بایستی فراهم بکنیم البته یک محیط مساعد محیط اقتصادی است یعنی کارخانه بایستی طوری باشد کارخانه بایستی مواد اولیه اش طوری فراهم بشود و بقسمی فراهم بشود و مزد کارگرها و تشکیلات کارفرما بنحوی باشد که جنسی که از کارخانه می‌دهد بیرون چون همیشه که جنگ نیست عنقریب وارد بازار آزاد می‌شویم و جنسی که بیرون می‌آید باید از لحاظ قیمت و صفت بتواند رقابت بکند با اجناس نظیر خودش در دنیا (دکتر کشاورز – یعنی مزد کارگر را کم بکنند؟) …خیر ابداً مواد اولیه را باید ارزان فراهم کرد کارگر را هم روی اصول کلی می‌بایستی که وسایل زندگانیش را من جمیع الجهات فراهم کرد و مقصود بنده علی الاصول این است که حالا مزد کارگر یا کم یا زیاد یا هر چه نتیجه باید این باشد که آن جنس از حیث صفت و قیمت بتواند با اجناس مشابه خودش که در محیط مساعد تهیه می‌شود رقابت بکند اگر ما همچو محیط مساعدی فراهم کردیم این محیط مساعد اقتضایش این است که خودبخود بدون اینکه اینجا بیائیم دعوا بکنیم ودر برنامه بنویسیم خودبخود کارخانه درست می‌شود یک شرط دیگری هم دارد و آن این است که کارخانه‌ای را که ما برای ترقی اقتصاد مملکت می‌خواهیم کارخانه‌ای را که ما برای رفع نیازمندیهای مردم و برای تقویت استقلال اقتصادی خودمان می‌خواهیم این نباید مرکز تحریکات سیاست باشد (صحیح است) این نبایستی آلت اجرای سیاسی باشد (صحیح است) باید در محیط آرامی، کارگر و کارفرما بروند کارشان را بکنند و محصولش را بدهند به بازار (ایرج اسکندری – همین حرفها اسمش ارتجاع است) پس حفظ این کارخانه‌های دولتی که خود آقای اسکندری فرمودند بدترین روز افتاده و بنده هم تصدیق دارم و حفظ این کارخانجاتی را که افراد تهیه کرده‌اند، شرکتهای سهامی تهیه کرده‌اند موکول به این است که اگر بخواهیم اینها حفظ بشود حالا توسعه اش پیشکشتان اگر بخواهید همین‌ها حفظ شود باید کمی توجه بکنید و کوشش بکنید که محصولش از حیث قیمت و صفت عقب نباشد از مشابهش و یکی هم اینکه این جا دستگاه کار باشد نه دستگاه سیاست (پروین گنابادی – در ممالک اروپا مگر این طور نیست) (زنگ رئیس) …وقتی که سیاست وارد کارخانه شد در درجه اول اسباب صدمه کارگر است چرا؟ برای اینکه سیاست با پیچ و مهره کارخانه که کار ندارد این کارگر بدبخت راهی از کارخانه بیرون می‌کشند اینجا برو آنجا برو، این داد را بزن یکی کشته شود، یکی زخمی شود، اساساً این کار نه تنها آن اصل قضیه را که توسعه صنایع ملی باشد تأمین نمی‌کند که هیچ از بین هم می‌برد بعلاوه اسباب صدمه خود کارگر هم که عنصر کارخانه‌است می‌باشد (فداکار- سیاست را معنی بفرمائید سیاست یعنی چه؟) …خیلی بنده متشکرم از آقای ایرج اسکندری که یک زمینه مختصری هم در قسمت دیگری از صحبت به بنده دادند وآن راجع به حاکمیت دولت است.

البته دولت مستقل و دولت آزاد آن دولتی است که در خاک خودش حاکمیت مطلق داشته باشد حتی در حقوق بین المللی اجازه داده‌اند به دولتها که هر گاه تبعه یک مملکتی به مملکت دیگری رفت در احوال مختصه مطابق قواعد ملکت متبوعه اش با او رفتار شود چون اتباع ممالک به هر جا که می‌روند احوال شخصیه شان هم مثل سایه دنبال او می‌روند مثلاً بنده که تابع این مملکت هستم آن قوانین مربوط به احوال شخصیه‌ام مثل ارث و نسبت و ازدواج و اینها مثل سایه دنبال من می‌آید و طبق آن قوانین باید با من رفتار بکنند. حتی اگر من امروز رفتم به ترکیه می‌بایستی طبق آن قوانین مربوط به احوال شخصیه من اگر در آنجا مبتلا به من شد با من رفتار شود و این از لحاظ احترام به افراداست که هر ساعت مجبور نشوند آنرا عوض کنند در ضمن مسافرتها به ترکیه رفت عوض شود، به یونان رفت عوض شود، هر کس به هر کجا که می‌رود باید آن قوانین خودش تا تابعیتش را تغییر ندهد با او باشد این یک اصلی است معذالک در این اصل اساسی که متضمن آزادی افراد است و باعث آسایش نوع بشر است و برای رفاهیت نوع بشر است هر وقت مثلاً نظم عمومی مواجه با این اصول بشود اینها هم نقض می‌شود مثلاً دو زن داشتن در جامعه اسلامی هیچ عیبی ندارد ولی اگر بنده به مملکتی بروم که در آن مملکت گرفتن زنهای مختلف مخالف اخلاق حسنه یا نظم عمومی باشد به بنده این کار را اجازه نمی‌دهند بکنم (اردلان – آقا شما اینجا هم این کار را نکنید) (خنده نمایندگان) …پس حاکمیت دولت را که آقای اسکندری فرمودند همه ما قبول داریم ویک اصل مسلمی است واساساً تا موقعی که حاکمیت یک دولتی در مملکت خودش از طرف همسایگانش رعایت نشود امید زیادی به استقرار حقیقی حاکمیت نمی‌شود پیدا کرد ایشان از مسئله حاکمیت دولت موضوع بازداشت شدگان را فرمودند البته حرف صحیحی است و بازداشت شدگان حالا بهر دلیلی، بهر جهتی، بهر کیفیتی بوده‌است اصل حاکمیت دولت مقتضی است که هر چه زودتر در یک محکمه ایرانی و دستگاه قضائی ایران اگر کار آنها قابل رسیدگی است رسیدگی کنند ورأی خودشان را بدهند ما یک اصلی داریم در قانون اساسی وپیش از اینکه بنده بیایم اینجا یکی از آقایان یادداشتی به بنده نوشتند که راجع به تبعید شدگان از شمال هم یک تذکری بدهم بنده وقتی آن یادداشت را خواندم متوجه شدم که ما یک اصلی داریم در متمم قانون اساسی وآن اصل چهارده‌است، اصل چهاردهم هیچ یک از ایرانیان را نمی‌توان نفی بلد یا منع از اقامت در محلی یا مجبور به اقامت محل معینی نمود مگر در موارد یکه قانون تصریح می‌کند (صحیح است) مدتی است ما می‌شنویم یک عده از هموطنهای ما را از بعضی از ولایات تبعید می‌کنند ما هر چه فکر می‌کنیم واقعاً چه چیز این حق را داده‌است و چه اصلی و چه سابقه‌ای است که تصویب می‌کند این عمل را بنده که پیدا نکردم وتصور می‌کنم که مجلس شورای ملی توجه داشته باشد که این اصل چهاردهم که بنده قرائت کردم اینجا این یک اصلی است که در حقیقت تأمین کننده اصل آزادی زندگی مردم است برای اینکه بنده یک کارگری هستم یک کاسبی هستم یک معلمی هستم در یک گوشه از مملکت دارم کار می‌کنم و در یک اطاقی نشسته‌ام ودارم زندگی می‌کنم حاصل تمام این صحبت‌ها تأمین زندگی است زندگی شرافتمندانه بنده یک معلمی هستم در یک گوشه بالاخره رسیده‌ام به این معنی، یک اطاقی دارم ویک شغلی دارم ویک کار شرافتمندانه‌ای فردا بیایند بدون اینکه من بدانم برای چی؟

به من بگویند تو از این اطاقت و این شغلت و این کارت دست بردار و برو شهر دیگر، این اصل ۱۴ متمم قانون اساسی اصلی است که استقرار زندگانی افرادرا تأمین کرده و به هیچ قوه و مقامی نباید اجازه داد که این اصل اساسی را نقض کند (لنکرانی – حتی به رضاخان) - یادداشتهای بنده در جواب آقای ایرج اسکندری تمام شد حالا اگر آقای دکتر کشاورز اجازه بفرمایند یک قدری برویم به سراغ جواب فرمایشات ایشان (دکتر کشاورز بفرمائید) مخصوصاً از شخص ایشان اجازه می‌خواهم برای اینکه بنده تنها کسی بودم که از اول بیانات ایشان تا آخر بیاناتاشان سراپا گوش مواجهشان هم نشسته بودم آقای دکتر کشاورز شروع فرمودند نطق خودشان را که واقعاً هم نطق غرائی بود به جمله باکثریت، اکثریت چیست؟ (دکتر کشاورز – اکثریت مجلس بفرمائید) …البته وقتی که در مجلس می‌گوئیم اکثریت منظور اکثریت مجلس است، عرض می‌شود که اکثریت چیست؟ اکثریت عبارت است از دسته و اجتماع زیادتر از وکلا که دارای یک تشکیلات و یک برنامه و نظامنامه معینی باشند و آن تشکیلاتشان و آن نظامنامه شان و آن برنامه شان را بگیرند و تعقیب بکنند بنده خیال می‌کنم از اکثریت منظور عده زیادتر وکلا بطور مطلق نیست اکثریت عبارت است از عده زیاد تر وکلا که متشکل شده باشند و باصطلاح (ارگانیزه) شده باشند آقای دکتر کشاورز شروع فرمودند به حمله با اکثریت مجلس بنده از اول مجلس تا به حال که در خدمت آقایان بودم در این مجلس اکثریت به این معنی وجود نداشته‌است بنابراین تمام حملات ایشان به هدف موهوم بود! (خنده نمایندگان) (دکتر کشاورز – پس جواب ندهید) و این هم یکی از اصول خطا به جدید است شما یک جماعتی را فرض کنید، که بنده یک سخنرانی بخواهم بکنم و یک جماعتی را خواهش بکنم که بیایند آنجا و موضوع سخنرانی من هم فرض بفرمائید جهل و نادانی باشد بنده بیایم درعین اینکه راجع به جهل و نادانی صحبت می‌کنم به حضار هم حمله کنم در صورتیکه آنها شنونده هستند و نمی‌توانند هدف حمله موضوعاتی قرار بگیرند که در آن موضوعات وارد نیستند، این مجلس قربان اکثریت به معنای پارلمانی تا به حال نداشته (دکتر کشاورز – صحیح است – احسنت) چرا؟ برای اینکه جهتش را هم تقریباً آقای ایرج اسکندری فرمودند و ماحصلش این است که در نطق خودشان گفتند برای اینکه اکثریت مجلس باید مبتنی باشد به یک مقدماتی که آن مقدمات اجتماعی و حزبی وسوابق یک مبارزه‌های سیاسی وبالاخره از یک مجموع آن احوال عده زیادی وکیل به مجلس می‌آید اینها می‌شود اکثریت اما چون ۲۰ سال مشروطیت ما تعطیل بود و چنین سازمانی وجود نداشت افرادی که در شهرها انتخاب شدند، یا در تهران فرقی نمی‌کند اینها همه بر حسب اوضاع و احوال و مقتضیات محلی انتخاب شده‌اند جهت جامع حقیقی بین دسته زیادی از وکلا نبود که اینها جمع شوند بنام اکثریت و مورد حمله شما واقع شوند کسانی که از مجلس گله می‌کنند (شریعت زاده – جهت جامع هست) البته جهت جامع هست بنده می‌دانم و جهت جامع کلی هست. علت نگذاشتن لوایح از مجلس همین بود که اکثریتی که توافق نظر داشته باشند و هم فکر باشند و در یک برنامه دقیق توافق کرده باشند تشکیل نشده بود اگر شده بود اشکال نداشت که لوایحی که می‌آمد با برنامه شان تطبیق می‌کرد اگر مؤافق بود مؤافقت والا اصلاح می‌کردند علت اینکه دولتها هم ناپایدار بوده همین بود پس وقتی ما حق داریم به اکثریت مجلس حمله کنیم که چنین اکثریتی وجود داشته باشد.

آقای دکتر کشاورز در ضمن بیاناتشان اشاره به وضع مالی خودشان کردند حالا وارد به برنامه بود یا نبود؟ بنده کاری ندارم (دکتر کشاورز – جواب سؤال یک نفر آقای کاظمی را دادم) عرض کنم که بنده خیال می‌کنم که این وضع ما که ایشان برای خودشان فرمودند اگر واقعاً عینک بزنیم از کرسی مقام ریاست و تمام این نمایندگانی که جلوی چشم ما هستند می‌بینیم که این وضع مالی که خودشان فرمودند اکثریت وکلا یا دارای همان وضع هستند یا یک قدری هم بدتر هستند (دکتر کشاورز – من با هشتاد درصد آقایان حاضرم عوض کنم. نگوئید این حرفها را. چرا این حرف را می‌زنید؟ چون آقای کاظمی این حرف را زدند من این حرف را زدم) بزرگترین نمونه این وضع مالی رئیس ماست رئیس مجلس وضع مالیش را ببینید بدرجات از وضع مالی من و شما بدتر است (صحیح است) مقصود این است که وضع مالی البته مؤثر است از اینکه ما تشخیص بدهیم که اشخاص چکاره هستند ولی بعد از اینکه واقعاً دقت بکنیم ببینیم آن کسی را که می‌خواهیم معرفی کنیم که اکثریت وجود دارد واقعاً وجود داشته باشد خود بنده (چون ایشان مال خودشان را گفتند) بنده هم مال خودم را می‌گویم (بعضی از نمایندگان – خیر آقا نگوئید)(همهمه نمایندگان) (مهندس فریور- ای بابا) (دشتی – وارد مباحثه شخصی نشوید آقا) (جواد مسعودی – داشتن سرمایه که عیب نیست) در هر حال بنده خیال می‌کنم بی انصافی باشد به یک عده کثیری که حاصل عمرشان حاصل سعیشان در همان حدودهائی است که آقای دکتر کشاورز فرمودند یک حمله دسته جمعی و یک فحش روی باز بدهید عرض می‌شود که آقای دکتر کشاورز در ضمن بیاناتشان (همانطوری که عرض کردم چون بی ترتیب یادداشت کردم ممکن است نظم و ترتیبی نداشته باشد) در ضمن بیاناتشان راجع به محصلینی که به ترکیه رفته‌اند صحبت کردند البته همه ماها می‌دانیم که محصلین را دولت ترکیه نمی‌دانم یکسال پیش بود هیجده ماه پیش بود که دولت ترکیه اعلانی کرد و مقدماتی هم پیدا کرد و تشریفاتی هم پیدا کرد و یک عده‌ای هم رفتند ولی البته به خرج دولت ترکیه رفتند به خرج دولت ایران نرفتند. اصل هیجدهم قانون اساسی ما باز یک مطلبی دارد که اگر ما واقعاً دقت کنیم می‌بینیم نبایستی که به محل تحصیل مردم حمله کنیم اصل هیجدهم می‌گوید: ((تحصیل و تعلیم علوم ومعارف و صنایع آزاد است مگر آنچه شرعاً ممنوع باشد)). یک جماعتی به تشخیص خودشان یا به تشخیص اولیاء شان به خرج دولت ترکیه رفته‌اند این به نظر بنده موضوع حمله‌ای ندارد ممکن است به این کار اعتراض داشت ولی این اعتراض را موقعیکه این کار را می‌کردند باید کرد که هم محصلی وجود داشت و هم مجلسی وجود داشت و هم جنابعالی وجود داشتید (دکتر کشاورز – قبل از مجلس ۱۴ بود) اگر آنوقت می‌کردید و اعتراضتان وارد بود ممکن بود جلوگیری شود ولی وقتیکه این کار انجام شده آن موقع هم گذشته‌است و از اصل هیجدهم قانون اساسی استفاده کرده‌است و حالا هم مشغول تحصیل است یا به قول شما مشغول تحصیل نیست مشغول کسب و کار است این نمی‌بایستی که مورد حمله شما قرار گیرد حالا من به این کارها کاری ندارم این حرفها نبایستی دست آویز و موجب تولید اختلافی بشود بین ما و همسایگان (دکتر کشاورز – سفسطه نکنید. به همسایه کسی توهین نکرده) اگر یک اختلافاتی یک اشخاص دیگری با هم دارند به ما چه مربوط است (صحیح است) عرض کنم که باز ایشان در ضمن بیاناتشان بنده و یک شخص غایبی را به شهادت گرفتند (جمال امامی – غایب که بود؟) بنده و یکنفر که عضو مجلس هم نیست به شهادت گرفتند که وقتی که کتاب نوشته بودند گفته شده‌است که شما بایستی مقدمه بنویسید و مقدمه آنهم چنین و چنان باشد بنده آن کتابی را که ایشان می‌گویند نوشته‌اند نه خودش را نه مقدمه اش را تا این ساعت ندیده‌ام و این شهادتی که ایشان از بنده و آن شخص غایب گرفتند بنده به آن شخص غایب کاری ندارم ولی در قسمت خودم تکذیب می‌کنم اساساً می‌خواهم عرض کنم که همچو چیزی نبوده خیلی اشخاص در آن دوره کتاب نوشتند و مقدمه نداشت و اگر مقدمه داشت موضوع دیگری بود غیر از آنچه شما نوشتید حالا تازه شما هم کار بدی نکردید شما یک کتاب فنی نوشتید برای خاطر مردم مگر اینطور نیست؟

حالا در مقدمه اش توجه شاه را هم جلب کرده‌اید، این اساساً کار بدی نیست و قابل این نبود که شما برای رفع آن قسمت بیائید یک تهمت به من بزنید یا به یک شخص غایبی (دکتر کشاورز – بنده تهمت نزدم) بنده اینجا هستم آقا شما وقتی که شهادت بنده را می‌گیرید مثل اینکه بنده آنجا مأمور سانسور بودم (دکتر کشاورز – اینطور نیست شما رئیس دفتر وزارت فرهنگ بودید) بنده متصدی دفتر وزارتخانه بود من چه می‌دانم شما کی کتاب نوشتید؟ کی مقدمه نوشتید. عرض کنم تا این ساعت من نه از مضمون کتاب و نه از مضمون مقدمه کتاب اصلاً خبری ندارم بنده خودم را مثال می‌زنم که همچو چیزی نبوده خود بنده یک کتابی برای مدارس متوسطه در سال ۱۳۰۷ نوشتم و تا سال ۱۳۱۹ که این کتاب‌های فرهنگ را دولت نوشت در مدارس معمول بوده و شاید آقایان مستحضر باشند و ملاحظه می‌فرمایند که چاپ آن از چاپهای اخیر نیست چاپی است که مال سال ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲ است عین اوج قدرت دیکتاتوری بهیچوجه من الوجوه نه به نوشتن مقدمه الزام شده و نه اصلاً مقدمه‌ای درش هست یک مثال دیگر خود جناب آقای نخست وزیر را به شهادت می‌طلبیم ایشان رئیس یک کمیسیونی بودند بنام کمیسیون معارف آن کمیسیون یک کتاب مفیدی را ترجمه می‌کرد و چاپ می‌کرد خود بنده هم یکی از اعضاء آن کمیسیون بودم دو جلد کتاب هم به دستور کمیسیون نوشتم و تقدیم کردم و آنها هم مقدمه نداشت و اگر مقدمه هم از طرف کمیسیون دارد یک اسامی است و دیگر هیچ چیزی ندارد پس آقا کاریکه اساساً بنظر من مورد ایراد نیست چرا ما باید بیائیم آن کار را مورد ایراد فرض بکنیم بعد برای رفع اتهام احتمالی خودمان یک حاضر و یک غایبی را متهم بکنیم؟ این رویه دفاع نیست و از این گذشته در همین کتاب بنده …عررض کردم این کتاب، کتاب درسی بود و در آن موقع معمول این بود که هر کس چیزی می‌نوشت یا کتابی یا رساله‌ای البته در مقدمه اش یک تعریف و تمجیدی می‌کرد از امضاع ولی مهمتر از آن این بود که هر کس از اوضاع جاری و اصلاحاتیکه در مملکت می‌شد یک چیزی می‌نوشت و این خود فریضه ذهنی شده بود که هر کس راجع به اوضاع جاری و اصلاحاتیکه در مملکت می‌شد از قبیل رفع حجاب و ساختن راه‌ها اینها مثل اینکه الزام ذهنی بود که اینها تمام نسبت بدهند به یک شخص معینی و در کتاب‌ها هم بود و مردم هم می‌گفتند که این اصلاحات ناشی از یک شخص معینی است بنده در آن عصر نوشته‌ام در کتاب و بدست شاگردان مدارس دادم و دوازده سال هم شاگردان مدارس خواندند و کسی جلوی من را نگرفت من در آن کتاب نوشتم که تمام این اصلاحات ناشی از شخص معینی نیست ناشی از مشروطیت ایران است (یکنفر از نمایندگان- قرائت بفرمائید) (حشمتی – پس دموکراسی حقیقی آن موقع بوده) این تکه اش سه سطر است اجازه می‌فرمائید بخوانم نوشته‌ام:

چون مردم ایران عموماً باهوش و مستعد قبول تمدن و ترتیبات جدیده بودند و بعلاوه تبلیغات روزنامه‌ها و احزاب بقدر کافی زمینه را آماده ساخته بودند (تیمورتاش – همه اینها درست بوده‌است؟) این مقاصد یعنی مقاصد ترقیخواهانه در ظرف چند سال پیشرفت کرد از یک طرف اصلاحات اساسی در امور مالی شروع شد و در نتیجه افزایش عایدات عمومی و افزایش عواید مالیتها تشکیلات قشون تجدید گشت آقایان عرض کردم که هر کس اسم قشون را می‌برد این یک سنتی شده بود که یک شاهنشاهی جلویش می‌گذاشتند و این یک فریضه ذهنی شده بود یک مقدمات و قصایدی هم رویش می‌گذاردند بنده اینجا صریحاً گفتم که این د رنتیجه تحول فکری مردم شد و راههی عمده در ایران ساخته گردید و وسایط نقلیه جدید در ایران متد اول شد تجارت و مسافرت از هر جهت آسان گشت اقدامات مربوط به ساختمان راه آهن سرتاسری و بنای کارخانه‌ها از نو شروع شد چون عرض کردم یک مرتبه د راول مشروطیت شروع کرده بودند به این کار و جنگ بین المللی که پیش آمد کرد موقوف شد بدون اینکه بگویم کی شروع شد و در تحت توجهات کی شروع شد بلکه گفته‌ام که تحول مشروطیت این کار را کرد صنایع تجاری و معماری ترقیات نمایانی کرد بنای شهرها تجدید شد و در طرز زندگی مردم تغییرات کلی حاصل شد در سیاست خارجه عهد نامه ترکمن چای که اساس عهدنامه با سایر دول و کاپیتولاسیون را داشت لغو شد (چون درآن موقع می‌گفتند که ترقیات کشور به حد اعلی رسیده و ما از همه جلو افتادیم) معذالک بنده نوشتم با اینکه هنوز مقدمه جنبش ترقی و تجدد ایران است و باید باز منتظر بارور شدن نهالهایی شد که پیشروان ترقی ایران در ظرف ۵ سال اخیر نشانده‌اند.

این عبارتی است که بنده در ده سال قبل از این در کتاب خودم نوشته‌ام تا سال ۱۳۱۹ هم در مدارس تدریس می‌شد نه کسی جلوی کتاب من را گرفت و نه کسی من را مجبور کرد که اصلاح کنم بنابراین ما نباید اگر یک روزی خودمان را فرض کرده‌ایم که مجبور بوده‌ایم دو کلمه‌ای بنویسیم حالا بیائیم و در اطراف آن حرفهای تازه بزنیم از این هم می‌گذرم. در هر حال آقای ذوالفقار در قسمت خودشان آقای اردلان در قسمت خودشان آقای رضا تجدد در قسمت خودشان مطالبی را که آقای دکتر کشاورز درباره آنها گفته بودند تکذیب کردند بنده هم در سهم خودم با این دلیل تکذیب کردم حالا وقتیکه وضع این طور شد باید حقایق سایر مطالب را هم سنجید (دکتر کشاورز – اکثریت هم باید تکذیب کنند)

عرض کنم بیانات بنده اگر مفصل شده هر وقت آقایان خسته شدند ممکن است جلسه را ختم بکنند (یک نفر از نمایندگان – همین الان) یکی از مسائلی که آقای دکتر کشاورز فرمودند این بود که یک نسبتی به ملت ایران دادند که بنده بایستی در حضور نمایندگان ملت با اعداد و از ارقام ثابت کنم که صحییح نیست وآن نسبت جهل به ملت ایران است و خیلی سعی کردند که این نسبت را به ما سسونند من می‌پرسم جهالت یعنی جه؟ جهالت کلمه عربی است و فارسیش نادانی است من از آقایان می‌پرسم اگر هر یک صنعت و هنری داشته باشد آیا حقا می‌توان گفت این شخص نادان است؟ قالی بافی که که این قالی‌ها را بافته، نجاری که این صندلی‌ها را ساخته، خیاطی که این لباسها را دوخته، بر فرض هم که سواد نداشته باشد آیا حقاً می‌توان گفت که جاهل است؟ (دکتر کشاورز – همینطور سپورهائیکه خیابانها را جاروب می‌کنند) بی آن سپوری که کار خودش را درستانجام دهد شرافت دارد بر آن وکیلی که کار خودش را خوب انجام ندهد ونسبت ناروا به ملت ایران نبدهد (صحیح است) (دکتر کشاورز – همینطور به وکیلی که حق را باطل و باطل را حق می‌کند) آقای دکتر کشاورز اشتباه کردند شاید قصدی هم نداشتند اشتباهشان این بود که دانائی و با سوادی را ا هم اشتباه کردند و تصور کردند که هر کس بی سواد است نادان است ضمناً بین گفتارشان تصور می‌کنم گفتند نودو هفت درصد ملت ایران بیسواد است در صورتیکه این رقم هم غلط است و این تنیجه را از گفتارشان گرفتند که ملت ایران جاهل است در صورتیکه اینطور نیست سواد هم یکی از وسایل دانائی است دانائی وسایل متعددی دارد صنعتگر خوب دانا است، تاجر خوب دانا است، کاسب خوب در کار خودش داناست، کشاورز خوب در کار خودش داناست البته اگر کسی هم سواد داشته باشد دوچندان می‌شود یعنی هم کار خودش را می‌داند و هم سواد دارد (پروین گنابادی – پس اسب خوب هم داناست چون خوب بار می‌برد) حالا منصفانه از شما می‌پرسم واز آقایان نمایندگان ملت هم درخواست قضاوت می‌کنم آیا حقیقتاً و انصافاً و وجداناً آیا معقول است که ما یک ملتی را که سه هزار سال سابقه فرهنگ تمدن دارد و کتابهای بسسیار در وصف تمدن و فرهنگ آن نوشته‌اند و هنوز هم می‌نویسند و بعداً هم خواهند نوشت و اگر تا صد سال دیگر هم بنویسند شاید تمام نشود آیا سزاوار است که ما یک همچو ملتی را جاهل بدانیم؟ (دکتر کشاورز –استغفر الله) این است اقای دکتر کشاورز که اگر بر فرض هم اشتباه کرده باشید شأن شما و شرافت شما و افتخار شما در این خواهد بود که به اشتباه خودتان اقرار کنید (دکتر کشاورز – من تکرار می‌کنم که گفتم ملت ایران را طبقه حاکمه جاهل نگاه داشت و شما هم مدافع آن طبقه حاکمه هستید) من از یک کلمه و جمله معمولی می‌خواهم استفاده کنم به نفع ملت ایران و به نفع رشد ملت ایران که معمولاً می‌گویند و به طعنه هم می‌گویند که ایرانیها همه طبیب و معمار هستند. چه شده‌است که این جمله پیدا شده‌است؟ و تقریباً همه می‌گوئیم و این جزو ضرب المثال شده‌است و این برای سابقه وسیع فرهنگ و تمدن این مملکت است برای اینکه نوسیونهای طبی و قواعد معماری در قدیم کم بوده‌است و مثل حالا منشعب و اینطور‌ها نبوده دران او ات برای اشخاص کم وبیش لازم بوده‌است که یک مختصر اطلاعاتی در معماری و در طب داشته باشد و چون اکثر ایرانیها این اطلاعات را داشته‌اند گفته‌اند که ایرانیها اکثرشان یا طبیب هستند یا معمار خود این جمله که ما به طعنه اداء می‌کنیم حکایت می‌کند از یک دانش عمیقی در ملت ایران تمام شیاحان خارجی نوشته‌اند که ایرانیها عموماً شاعرند در اکثر کتابها و سیاحتنامه‌های خارجی که ملاحظه می‌فرمائید نوشته شده که ملت ایران ملت شاعری است سؤال می‌کنم آیا شاعر، جاهل می‌شود؟

جهل یک صفتی است که به آن بشری باید نسبت داد که در یک خانواده تاریک و دریک محیط تاریک و در یک مملکت بی تمدن بی تاریخی متولد شده باشد به چنین شخصی می‌شود گفت جاهل. حالا می‌رویم سر مسئلا سواد فرض می‌کنیم آن نظریه جنابعالی صحیح باشد و سواد مأخذ علم و جهل ملت ایران باشد بنده حالا درست نظرم نیست که فرمودید نودو هفت درصد ایران جاهل است یا بیشتر تصور می‌کنم فرمودید نودو هفت درصد ملت ایران بی سواد است (دکتر کشاورز – در صورت جلسه هست) فرمودید که نودو هفت درصد ملت ایران بی سوادند و اینطور نیست و بنده ثابت می‌کنم که اینطور نیست البته وقتی که می‌خواهم بگویند یک ملتی چند درصدش باسواد یا بی سواد است در حساب معمولی ما اشتبه می‌کنیم و ان این است جمعیت کل مملت را می‌گیرند و می‌گویند ایران پانزده میلیون جمعیت دارد می آیند رقم باسوادهایش را می‌گیرند مثلاً یک میلیون یا نیم میلیون آن وقت می‌گویند ملت ایران یک سی امش باسواد است و بقیه باسوادند در صورتیکه این حساب را نباید اینطور بکنند باید اطفال از یک تا هشت سال را که قوه سواد داشتن را اصلاً نمی‌توانند داشته باشند از کل جمعیت باید کسر کرد یعنی اینها را حساب نباید بکنند و این بحث را من موقعی که سرشماری تهران بود و اداره آمار می‌خواست رقم بی سوادها را بدهد کردم و به متخصصین هم مراجعه کردند و قبول هم کردند که می‌بایستی اطفال از سن یک تا هشت سال را از کل جمعیت مستثنی بکنیم چون حق هم همین است زیرا اطفال از یک تا هشت سال را که هنوز موقع مدرسه رفتن آنان نشده‌است باید از جمع کل جدا کنیم مثلاً ممالکی را که می‌گویند صددرصد باسوادند یعنی بچه‌های یکساله و دوساله هم باسوادند؟ اینکه معنا ندارد پس این یک عمل ریاضی خیلی منطقی است اول باید اینها را کم بکنیم (دکتر کشاورز – منظور آنهائیکه باید سواد داشته باشند) بهر حال با این ترتیب اگر فرض بکنیم جمعیت ایران پانزده میلیون است یک قسمت آنان البته آقایان محترم می‌دانند که اطفال به تناسب عده شان در علم احصائیه نسبت به کل جمعیت بیشتر است پورسانتاژ اطفال نسبت به جامعه و جمعیت آن بیشتر است و زیادتر است حالا به آن هم کار ندارد این یک اصلی بوده که عرض کردم اگر جمعیت ایران را …

- ختم جلسه

نایب رئیس – آقا اکثریت نیست (جمعی از نمایندگان – ختم جلسه)

بنابراین بقیه مذاکرات می‌ماند برای فردا صبح عجالت –

جلسه را به عنوان تنفس ختم می‌کنیم (صحیح است)

(یک ساعت بعد از ظهر جلسه به عنوان تنفس ختم شد)