محاکمه محمد مصدق یکشنبه ۸ آذر ماه ۱۳۳۲ نشست ۱۸

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
روز رستاخیز ملی ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ محاکمه محمد مصدق و سرتیپ ریاحی ۱۲ آبان تا ۱ دی ماه ۱۳۳۲

کیفرخواست دادستان علیه مصدق و سرتیپ ریاحی

مصاحبه فرماندار نظامی تهران درباره همدستی حزب توده با مصدق


هیجدهمین جلسه محاکمه محمد مصدق و سرتیپ تقی ریاحی یکشنبه ۸ آذرماه ۱۳۳۲

جلسه امروز صبح
ساعت ده بامداد امروز هیجدهمین جلسه دادرسی آقایان محمد مصدق و سرتیپ ریاحی به ریاست تیمسار سرلشکر نصرالله مقبلی تشکیل شد. پس از اعلام رسمیت جلسه، منشی دادگاه صورت جلسه را قرائت نمود و سپس رئیس دادگاه اظهار داشت:
رئیس: قبلاً تذکر داده می‌شود طبق اصول و مقررات، دادگاه مجاز است در هر موردی که مقتضی بداند، از متهم استنطاق نماید، کما اینکه این موضوع ضمن ماده ۳۹۳ آیین دادرسی کیفری که در دادگاه‌های نظامی نیز قابل اجرا است، پیش‌بینی شده‌است. منشی دادگاه، عین ماده را قرائت کنید.
ماده ۳۹۳ قرائت گردید.
سؤال و جواب
رئیس: اکنون از تیمسار سرتیپ ریاحی سؤالاتی به عمل می‌آید. آیا شما ریاست ستاد ارتش خود را به فرمان شاهنشاه و به عنوان رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران، فرمانده می‌دانستید یا خیر؟
سرتیپ ریاحی: اجازه می‌فرمایید، البته بنده ریاست ستاد خود را به عنوان ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران فرمانده می‌دانستم و هیچ موقع برای من در این مورد تردیدی نبود.
رئیس: آیا به وظایف نظامی خود نسبت به انجام این مأموریت مهم آشنا بوده‌اید یا خیر؟
سرتیپ ریاحی: بنده تصور می‌کنم به وظایف نظامی خود کاملاً آشنا بوده و همیشه حداکثر تلاش خود را برای حفظ منافع ارتش شاهنشاهی تحت توجهات اعلیحضرت همایون شاهنشاهی انجام داده‌ام.
رئیس: آیا شما به صحت دستورات و امریه‌هایی که دادستان ارتش ضمن کیفرخواست تصریح نموده و مدعی هستند به امضای شما در روزهای ۲۵ الی ۲۸ مردادماه صادر شده‌است، اعتراف دارید یا خیر؟
سرتیپ ریاحی: صحت دستوراتی که کیفرخواست به آنها اشاره شد و توسط ستاد ارتش در اجرای دستورات آقای مصدق که در آن موقع بر حسب امر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و به مناسبت اینکه بنده مستقیماً شرفیاب نمی‌شدم و ایشان این اوامر را به عنوان وزیر دفاع ملی صادر می‌کردند، کاملاً تأیید می‌کنم. ضمن اینکه استدعا دارم دادگاه محترم توجه فرمایند که در همان روزهای ۲۵ تا ۲۸ مردادماه دستورات زیاد و مختلف دیگری نیز از ستاد ارتش صادر شده‌است.
رئیس: آیا بهتر نبود با مسئولیت مستقیمی که در برابر بزرگ ارتشتاران فرمانده داشتید، به جای آنکه نیات مخالفین استقلال کشور و سلطنت را که عملاً در روزهای ۲۵ الی ۲۸ مشاهده شد برخلاف موجودیت و استقلال کشور و سلطنت عمل می‌نماید، به جای حذف نام شاهنشاه که تأثیر آن در روحیه هر فرد ایرانی، خاصه سرباز غیر قابل تردید است، جستجو می‌نمودید منظور این گزارش دهندگان یا فرماندهان اشاره شده چه بوده و مسببین این توطئه و خیانت را به کیفر خود می‌رسانیدید؟
سرتیپ ریاحی: بنده اطمینان داشتم و هنوز اطمینان دارم که این پیشنهاد از روی سوءنیت یا در اثر همان طوری که ریاست محترم دادگاه فرمودند، توطئه‌ای نبوده، ضمناً بنده با نهایت اطمینان عرض می‌کنم به هیچ وجه فکر اینکه در آن موقع توطئه‌ای بر علیه مقام سلطنت بوده‌است، حتی در مخیله خود نیز راه نمی‌دادم تا اینکه در اثر سوءظن اقداماتی که تیمسار ریاست محترم دادگاه تلقین فرمودید کرده‌باشم. در آن روزهای بحرانی فقط یک وظیفه خطیر در نظر بنده مجسم بود و آن حفظ ارتش شاهنشاهی بود. تمام اقداماتی که بنده شخصاً در آن روزها کرده‌ام، با این یگانه نیت پاک بوده.
رئیس: چنانچه اشاره به آن روزهای بحرانی نمودید و نیت خود را حفظ ارتش شاهنشاهی می‌دانستید، آیا به نظر شما بهتر نبود که اسم شاهنشاه در غیبت خودشان به جای اینکه حذف شود، بیشتر و بهتر تکرار و محفوظ گردد؟
سرتیپ ریاحی: در پاسخ سؤال تیمسار ریاست محترم دادگاه، بنده باید عرض کنم هر فرماندهی در وضع بحرانی قرارگیرد، عکس‌العملی خاص دارد و طبق آن عمل می‌نماید، چه بسا عمل یک فرمانده بعداً مورد تنقید قرار گیرد، ولی به نظر بنده موضوعی که اهمیتش فوق‌العاده است، این است که توجه شود آیا این عکس‌العمل از روی حسن نیت بوده و برای انجام خدمتی شده‌است، یا از روی سوءنیت و خیانت؟ بنده دلایلی مقنعی مشروحاً در این باره به عرض خواهم رسانید که در هیچ موقع جز خدمت به شاهنشاه و ارتش نیتی نداشته و یگانه محرک من در تمام طول خدمت تنها این دو عامل بوده‌اند، البته ممکن است بنده اشتباهی کرده‌باشم، من خود را فرزند این ارتش می‌دانم و حاضرم مثل یک فرزند از دست پدر تنبیه شوم.
رئیس: ممکن است اسامی فرماندهانی که پیشنهاد حذف نام شاهنشاه را دادند اظهار دارید؟
سرتیپ ریاحی: بنده بی‌نهایت خوشوقت هستم که در همین دادگاه تیمسار سرتیپ آزموده که بنده شخصاً به شرافت و پاکی ایشان، ولو اینکه روزی در نتیجه اشتباهات ایشان اعدام شوم، ایمان دارم. روزی تذکری دادند که اینجانب به مناسبت خصلت و خصایص سربازی که داشته‌ام، در تمام جریان بازپرسی‌ها عین حقایق را نه از لحاظ دفاع خودم، بلکه برای حفظ منتهی آمال خود، یعنی منافع ارتش به عرض رسانیدم. در اینجا نیز اطمینان می‌دهم که در حضور دادگاه محترم جز عین حقایق چیزی عرض نخواهم‌کرد. فرماندهی که ابتدا به بنده مراجعه کرد، متأسفانه در بازجویی‌ها و مواجهه‌ای که به وسیله تیمسار دادستان ارتش داده‌شد شهامت و مردانگی کافی برای اقرار به اظهارات خودش را نداشت و بنده از حضور تیمسار ریاست محترم دادگاه اجازه می‌خواهم اسم ایشان را که در پرونده ذکر شده‌است از لحاظ حفظ حیثیت یک هم‌قطار در اینجا عرض نکنم. بعد از آنکه ایشان به من مراجعه کرده و راجع به اشکالات احتمالی که ممکن است بعضی عناصر ناراحت در موقع دعای شامگاه ایجاد نمایند، مذاکره کردند. بنده معاون ستاد ارتش، سرتیپ کیانی، را نیز برای مشورت خواستم. آن قدر که به خاطر دارم ایشان نیز گفتند که از طرف بعضی فرماندهان به ایشان هم مراجعه شده‌است، در آن موقع اینجانب اسم آن فرماندهان را سؤال نکردم، زیرا پیش خود تصور نمودم قاعدتاً ممکن است بعضی فرماندهان تیپ‌های مرکز باشند.
رئیس: اینکه در تحقیقات اظهار داشته‌اید آقای محمد مصدق قصد تعویض شما را از شغل ریاست ستاد ارتش داشتند، جریان امر از چه قرار بوده‌است؟
سرتیپ ریاحی: با اجازۀ تیمسار ریاست محترم دادگاه، در اینجا نیز نکته‌ای را به عرض می‌رسانم که به نظر شخص اینجانب بزرگترین توهینی که تیمسار دادستان ارتش دانسته یا ندانسته در دادگاه به اینجانب کردند، راجع به همین موضوع بود که واقعاً طبق جمله خودشان مثل خنجری به قلب من نشست، زیرا ایشان در همین مورد به عرض دادگاه محترم رسانیدند که بنده دروغ گفته‌ام، بنده مثل یک سرباز اصلاً نمی‌دانم در خدمت، چون در دادگاه نیز خود را در خدمت ارتش می‌دانم، دروغ یعنی چه؟ هیچ نوع دلیلی نیست که بنده چنین دروغی بگویم و حال آنکه ممکن بود اگر خدای نکرده قصدم دروغ گفتن بود، دروغ‌های دیگری برای برائت خود بگویم. با اجازه برمی‌گردم به سؤال تیمسار ریاست محترم دادگاه، روز ۲۴ مرداد عصر که بنده خدمت آقای مصدق رسیدم، راجع به موضوع چهار ارابه جنگی سعدآباد ایشان با بنده تشدد کردند، بنده نیز به دلایلی که مفصلاً در دفاعیات به عرض خواهم‌رسانید، چون در شغل خود ناراحت بودم، با نهایت خشونت جواب ایشان را دادم و ایشان به بنده گفتند که: "الان دیر است، فعلاً شما تا فردا صبح در ستاد ارتش باشید." با جمله‌ای به این طرز، به هر صورت برای بنده کاملاً روشن بود که فقط آن شب را مسئول ستاد ارتش هستم و به همین دلیل پس از آنکه آن شب به منزل خود رفتم، تصمیم گرفتم که چون شب آخر است و آقای مصدق نیز از روی سوءظن عصر ۲۴ مرداد از بنده نوشته‌ای گرفته‌بودند که آن شب اتفاقی رخ نخواهدداد و بنده نیز این تعهد را کرده‌بودم، تصمیم گرفتم شب را در ستاد ارتش بگذرانم. علاوه بر این تا آن حدی که بنده اطلاع دارم، در بازجویی‌های آقای مصدق نیز جمله‌ای هست تقریباً به این مفهوم که: "آن شب را تصمیم گرفتم سرتیپ ریاحی را به حال خود بگذارند." بنده تصور می‌کنم این جمله به طور روشن می‌رساند که ایشان خیال تعویض بنده را داشتند و به هر صورت اگر هم چنین خیالی نداشته و در جملات اشتباه کرده‌اند، برای بنده این موضوع قطعی و مسلم بود.
ساعت یازده و چهل‌وپنج دقیقه از طرف ریاست دادگاه ده دقیقه تنفس اعلام شد و پس از تشکیل مجدد جلسه رئیس دادگاه سؤالات خود را به شرح زیر ادامه داد:
پس از تنفس
رئیس: صریحاً توضیح دهید دستوراتی که در ایام ۲۵ الی ۲۸ از ستاد ارتش صادر نموده‌اید، به اتکای خودتان یا بنا به دستور و امر آقای محمد مصدق بوده‌است؟
سرتیپ ریاحی: دستورات صادره از ۲۵ تا ۲۸ به دو قسمت متمایز تقسیم می‌شد: یک قسمت دستورات عادی که به وسیله خود اینجانب صادر شده و یکی از آنها را که اتفاقاً الان به خاطر دارم، موضوع پرونده فرمانداری‌های نظامی شمال است که عین آن در دادستانی ارتش موجود است و روشن است چه قسمت از دستورات به ابتکار بنده بوده و چه قسمتی از دستورات دولت بوده‌است. قسمت دوم دستورات که تا آن حدی که به خاطر دارم، هیچ یک ابتکاراً از طرف آقای مصدق به بنده گفته نشده‌بود، بلکه دستوراتی بود که از روی پیشنهادات فرماندهان پس از آنکه بنده به نظر ایشان می‌رسانیدم، صادر نموده‌اند. البته تناقض این دو نوع دستورات کاملاً واضح است، ولی طرز کار ستاد ارتش در آن موقع این طور بود که روی پرونده‌ها منعکس نمی‌شد.
رئیس: به نظر شما دستورات صادره مندرج در کیفرخواست که به امضای شما صادر شده، ضدیت با مقام شامخ سلطنت و بزرگ ارتشتاران فرمانده بوده‌است یا خیر؟ ضمناً از تیمسار دادستان تقاضا دارم آن دستورات را بخوانند.
اظهارات دادستان
در این هنگام آقای سرتیپ آزموده، دادستان ارتش، از جای خود برخاست و چنین گفت:
دادستان: توضیحاً عرض می‌نمایم.
رئیس: بهتر این است که مشروحاً شرح دهید و ضمناً اگر توضیحاتی هم دارید، پس از قرائت دستورات مانعی ندارد.
دادستان: محترماً به عرض می‌رسانم، به نظر اینجانب دادگاه در یک مرحله حماسی است. حساس‌ترین مرحله دادگاه و یک دادرسی مرحله‌ای است که طبق قانون، ریاست محترم دادگاه مستقیماً از متهمین سؤال می‌کنند، که بدیهی است دادگاه با اختیار وسیعی که دارد، مختار است از دادستان و هر کس نیز سؤال نمایند و جای خوشوقتی است که ریاست محترم دادگاه سؤالات دقیق و حساسی را مطرح می‌فرمایند که تردید نیست طرح این سؤالات برای کشف حقیقت است و بس و این موضوع ازنحوۀ سؤالات به خوبی هویدا و روشن است، در امتثال امری که فرمودید، به عرض می‌رسانم در کیفرخواست نسبت به اتهام تیمسار سرتیپ تقی ریاحی چند سند ارائه شده و درج گردیده، یک سند این است که در تاریخ ۲۶/۵/۳۲ رئیس وقت ستاد ارتش که تحت تعقیب قرار گرفته‌اند، بخشنامه صادر می‌نماید به این مضمون که: "تا دستور ثانوی نام شاه از دعای صبحگاه و شامگاه حذف شود" که این موضوع را سؤال فرمودید و توضیح داده‌شد، سند دیگر این است که رئیس وقت ستاد ارتش در تاریخ ۲۸/۵/۳۲ بخشنامه‌ای صادر می‌نماید عیناً به شرحی که به عرض می‌رساند: "دستور داده می‌شود چون تعدادی افراد توده‌ای برای ساقط کردن دولت به اسم شاه شعار می‌دهند، آنها را متفرق کرده و اگر لازم است، تیراندازی شود." سند دیگر این است که در تاریخ ۲۶/۵/۳۲ یکی از واحدهای خارج از مرکز از ستاد ارتش کسب دستور می‌نماید که: "در صورتی که عناصر توده‌ای به قصد مزاحمت مجسمه اعلیحضرت اجتماع نمایند، چه عملی باید انجام داد؟" و آن واحد تصریح می‌نماید طبق اطلاع، طبقات و عناصر توده‌ای در نظر دارند که بعد از ظهر ۲۶ مرداد یا فردای آن روز عمل مزبور را انجام دهند. رئیس وقت ستاد ارتش به خط خود در زیر این گزارش می‌نویسد: "در مرکز فرمانداری موفق به جلوگیری از پایین آوردن مجسمه‌ها نشد، چون تمام طبقات از حرکت شاه منزجر هستند." که عین همین نوشته با امضای متهم به واحد مزبور تلگرافاً ابلاغ می‌شود. سند دیگر این است که یکی از فرمانداران نظامی خارج از مرکز روز ۲۶ مرداد از ستاد ارتش کسب دستور می‌نماید که تکلیف او در برابر احزاب چپ و ترنم سرود شاهنشاهی چیست؟ رئیس وقت ستاد ارتش دستور تلگرافی صادر می‌نماید به این شرح: "چون فرار شاه باعث انزجار و نفرت عمومی شده‌است، مردم را باید به احساسات خود واگذار کرد، دخالتی نکنید." حال چنانکه اجازه فرمایند، چون متهم در برابر سؤالاتی که فرمودید پاسخ‌هایی دادند که اینجانب با اجازه ریاست محترم دادگاه می‌توانم به عنوان یک قاضی ایستاده اظهار عقیده کنم، عقیده خود را در برابر پاسخ‌های متهم به عرض برسانم و همان طوری که عرض کردم، بسیار خوشوقتم که بالاخره در اثر همین توضیحات دادگاه به حقیقت خواهدرسید. بنده در اینجا به جزئیات امر وارد نمی‌شوم، زیرا جزئیات را چه در کیفرخواست نوشته‌ام و چه در موقع بیان ادعا مشروحاً عرایض خود را نموده‌ام. آنچه که فعلاً به عرض می‌رسد، چند موضوع است که تیمسار ریاحی در جلسه امروز توضیح دادند و باید موضوع روشن گردد. مقدمتاً اینجانب از اظهار لطفشان نسبت به خود تشکر می‌کنم و از لحاظ شخصی بسیار متأسفم که یکی از همکاران ما تحت تعقیب قرار گرفته، ولی از لحاظ دادستانی برای حفظ حقوق ارتش هیچ چاره‌ای ندارم جز اینکه به صریح‌ترین بیان نظریه خود را به عرض دادگاه برسانم و همان طوری که بارها گفته‌ام، ممکن است اشتباه کنم و بدیهی است دادگاه محترم هرگاه احتمالاً بنده اشتباه کنم، آن اشتباه را ترمیم خواهندفرمود. اول موضوع این است که فرمودند بالاترین اهانتی که دادستان ارتش نسبت به ایشان نموده، این است که در موردی بنده عرض کردم متهم دروغ می‌گوید. متأسفانه چون حال هم در همان عقیده باقی هستم، می‎‌گویم دروغ می‌گوید، حال اگر ایشان مایل باشند بنده لفظ دروغ را استعمال نکنم و مثلاً بگویم ایشان خلاف واقع فرمودند، یا خلاف عرض کردند، یا اظهار ایشان منطبق با حقیقت نبود، به نظر اینجانب همه این لغات همان معنای دروغ را دارد. من‌باب مثال ایشان چه ضمن تحقیقات و چه در محضر این دادگاه مکرر فرموده‌اند: "من اشتباه کرده‌ام و طلب عفو می‌کنم". از نظر دادستان ارتش، صریحِ این جملات این است که "من گناهکارم، منتهی مرا ببخشید"، حال اگر نظر ایشان غیر از این است، ایشان نباید صراحت بنده را حمل بر توهین فرمایند. حال ببینیم این استنباط برای دادستان ارتش از کجا ناشی شده، این استنباط از دو جهت ناشی شده؛ یکی اینکه به طور خلاصه مدعی هستند روز ۲۴ مرداد آقای مصدق قصد تعویض ایشان را داشته‌اند، در حالی که آقای مصدق در همین دادگاه در همین باره فرمودند ایشان درست نمی‌گویند، چنین قصدی نبوده و اگر چنین گفتاری کرده‌اند، از ضعف ایشان بوده. آقای مصدق حاضرند و هرگاه ریاست دادگاه مصلحت بداند این ادعای سرتیپ ریاحی را تحقیق می‌فرمایند. جهت دیگر این است بر فرض اینکه آقای مصدق قصد تعویض ایشان را فرموده باشند، وقتی ما ملاحظه می‌کنیم تا آخرین لحظه روز ۲۸ مرداد ایشان در پشت میز ریاست ستاد ارتش نشسته‌اند و حال یک چیزی هم طلبکارند و می‌فرمایند مثلاً این دستوری که صادر کرده‌ام شاه فراری است مردم از حرکت شاه منزجرند و جلوی عناصر چپ را باز گذارید تا مجسمه‌های شاهنشاه را پایین بیاورند، این نشانه شاه‌دوستی من است. آیا به نظر دادگاه محترم با این اسناد قصد آقای مصدق که ایشان را می‌خواسته‌اند تعویض کنند، دلیل بر برائت و نشانه شاه‌دوستی است؟ این را بنده اصطلاح می‌کنم "عذر بد تر از گناه" و صریح عرض می‌کنم چون در برابر این اسناد متهم دفاعی نمی‌تواند بکند، به ناچار باید روی وهم و تصور پاسخ‌هایی بدهد که این خود برخلاف آیین سربازی‌ای است که این افسر صریحاً بگوید من گناهکارم و این داستان بسته شود. دومین نکته اینکه فرمودند فرماندهان به ایشان پیشنهاد کرده‌اند که دعای صبحگاه و شامگاه را تغییر دهند و در آخر توضیحاتشان از ریاست دادگاه استدعا کردند برای حفظ مصالح ارتش نام فرمانده‌ای را که چنین پیشنهادی کرده‌بود، نبردند. ولی اینجانب در سمت دادستان ارتش مصلحت را جز این نمی‌بینم که در این دادگاه هر کس هر حرفی می‌زند، با نهایت صراحت و وضوح باشد. زیرا اگر در این مورد به خصوص غیر این باشد، هر شنوده‌ای خیالش به جاهای دور و دراز می‌رود و همان عیبی را پیدا می‌کند که درباره آقای مصدق در یکی از جلسات گفتم و آن عیب این بود که مثلاً آقای مصدق نامه نوشتند به مجلس شورای ملی که صدی بیست نمایندگان غیر ملی هستند، هر کس این نامه را می‌خواند و درباره‌اش فکر می‌کرد، همۀ نمایندگان را جزء آن بیست درصد نمایندگان به حساب می‌آورد. ولی اگر آقای مصدق آن بیست نفر را اسم می‌بردند، دیگر اشخاص ذهنشان به همه نمی‌رفت. خوب بود تیمسار سرتیپ ریاحی اسم آن فرمانده را می‌برد و می‌گفت چه کسی بوده‌است؟ ولی چون نبردند، اینجانب این قسمت را روشن می‌کنم. اولاً فرمودند فرماندهان پیشنهاد کردند، در تحقیقات نتوانستند آن فرماندهان را معرفی کنند در این دادگاه هم ملاحظه فرمودید نتوانستند فرماندهان را به اسم معرفی کنند. ثانیاً تنها فرمانده‌ای را که معرفی کردند، تیمسار سرتیپ زنگنه، فرمانده دانشکده افسری بود. اینجانب تیمسار سرتیپ زنگنه را خواهش کردم به دادستانی ارتش بیاید، تشریف آوردند. موضوع را در غیاب تیمسار ریاحی رسماً به میان گذاشتم، سؤال و جواب‌هایی شد. تیمسار سرتیپ زنگنه موضوع را انکار نمودند. بلافاصله تیمسار ریاحی را احضار کردم و بین ایشان با تیمسار سرتیپ زنگنه مواجه به عمل آمد. تیمسار سرتیپ ریاحی مصراً می‌گفتند بنا به پیشنهاد سرتیپ زنگنه دعای صبحگاه و شامگاه تغییر داده شده و تیمسار سرتیپ زنگنه جداً این موضوع را انکار می‌کردند. بدیهی است تیمسار سرتیپ زنگنه متهم نبودند، بلکه به عنوان مطلع احضار شده‌بودند. اینجانب برای اخذ تصمیم بررسی کردم، تحقیقات زیادی از مطلعین و اشخاصی که در آن روزها در ستاد ارتش رفت و آمد داشتند نمودم، نتیجه‌ای که گرفتم، این بود که تیمسار سرتیپ زنگنه روزی به ستاد ارتش می‌آیند و قصدشان مذاکره راجع به عزیمت دانشکده افسری از اردوگاه اقدسیه به مرکز بوده‌است و به طور برخورد با رئیس ستاد ارتش صحبت می‌کنند، صحبت شاید از موضوع شامگاه و صبحگاه هم به عمل می‌آید، ولی باید دید به فرض اینکه فرماندهان گزارش کتبی و رسمی داده‌باشند به ستاد ارتش که دعای شامگاه و صبحگاه تغییر داده شود، باید دید اگر رئیس ستاد ارتش این پیشنهاد کتبی را پذیرفت و دستور داد که عمل انجام شود، آیا رئیس ستاد ارتش مسئول نیست؟ تیمسار سرتیپ ریاحی خود همین امروز گفتند این دعای صبحگاه و شامگاه با حسن نیت تغییر داده شده، حال چگونه اینجانب می‌توانستم تیمسار سرتیپ زنگنه را مثلاً تعقیب کنم، یا مثلاً به صرف گفته ایشان موضوع را نادیده بگیرم؟ بنده عرض می‌کنم در تغییر دعای صبحگاه و شامگاه مسئول و جوابگو شخص سرتیپ ریاحی باید باشد، پیشنهاد اسمش روی آن است. پیشنهاد دادن، تولید مسئولیت نمی‌کند، ولو اینکه آقای مصدق اجازه تغییر دعای شامگاه و صبحگاه را داده باشند، مسئول رئیس ستاد ارتش است. اساساً آقای مصدق چه می‌دانسته دعای صبحگاه و شامگاه چیست؟ به هر جهت تصور می‌کنم این موضوع کاملاً روشن شد. ضمناً به عرض می‌رسانم اینکه در تحقیقات گفته‌اند معاون ایشان فرماندهانی را می‌شناخته‌اند و در این دادگاه هم گفتند معاون ایشان سرتیپ ریاحی بوده که موضوع را نتوانست روشن کند، به طور خلاصه آنچه اینجانب استنباط کردم این است که تغییر دعای صبحگاه و شامگاه مانند اسناد دیگری که ارائه دادم، اینها روی یک طرح خاصی بوده، برای اینکه حتی در ارتش نام شاه به کلی از بین برود و کما اینکه دستور صادر شده که شاه فراری است، دستور صادر شده که جلوی مردم که منظور توده‌ای‌ها بوده‌اند، نگیرید و بگذارید مجسمه‌های شاه را فرو ریزند. موضوع دیگری که باید روشن شود این است که تیمسار ریاحی امروز گفتند دستورات ستاد ارتش به دو طبقه متمایز تفکیک شده‌بود: یکی دستوراتی که شخصاً و مستقیماً داده‌اند، دیگر دستوراتی که از طرف دولت بوده‌است. آنچه اینجانب استنباط کردم، این بود که خواستند بفرمایند که هر دستوری که ضد مقام سلطنت و مقام بزرگ ارتشتاران فرمانده بوده، دستور دولت بود و هر دستوری که به طور عادی صادر گردیده، دستور رئیس وقت ستاد ارتش بوده‌است. به نظر اینجانب این هم یک عیب مهمی است که اشخاص در برابر انجام وظیفه صادقانه حاضرند همه گونه منت بگذارند. بنده عرض می‌کنم اگر یک رئیس ستاد ارتش وظیفه خود را انجام دهد، اینکه نه گفتن دارد و نه رافع مسئولیت است. بنده نمی‌دانم رئیس ستاد ارتش چگونه کارهایش به دو قسمت متمایز تقسیم می‌شود؟ رئیس ستاد ارتش یک وظیفه دارد و بس . آن وظیفه این است که سرلوحه انجام خدمتش روی وفاداری و سوگندی باشد که در برابر شاهنشاه یاد نموده، باقی وظایف از این وظیفه اصلی سرچشمه می‌گیرد. حال دادگاه محترم باید توجه فرمایند اگر سرتیپ ریاحی که دستور داد فرار شاه محرز است، وظیفه خود را در مقام ریاست ستاد ارتش انجام داده، او را تبرئه نماید، ولی اگر این دستور و نظایر آن را برخلاف وظیفه و خدمت سربازی دانسته، به نظر اینجانب هرگاه سراسر مدت خدمت سرتیپ ریاحی توأم با انجام وظیفه باشد، نمی‌تواند او را از کیفر رهایی دهد به هر جهت این چند نکته نکاتی بود که بنا به امری که فرمودید، به عرض رسانیدم و بدیهی است هر لحظه که اراده فرمایند هر موضوعی که تاریک است امر خواهندفرمود، تا اینجانب روشن کنم.
رئیس: تیمسار ریاحی پاسخ سؤال را بدهید. سؤال را دو مرتبه می‌خوانم. سؤال این بود که به نظر شما دستورات صادره مندرج در کیفرخواست که به امضای شما صادر شده و الان تیمسار دادستان ارتش قرائت کردند، ضدیت با مقام شامخ سلطنت بوده‌است یا خیر؟
سرتیپ ریاحی: از دستورات صادره به نظر بنده که یک سرباز هستم و مثل هر سربازی نهایت درجه فداکاری را به شاهنشاه و ارتش دارم، دو دستوری که تیمسار دادستان ارتش راجع به آنها تذکر دادند، یکی مربوط به یک فرمانداری نظامی و دیگری مربوط به یکی از واحدهای خارج از مرکز، لحن جوابی که آقای مصدق دستور دادند به وسیله ستاد ارتش مخابره شد برخلاف افکار من سرباز بودم همانطور که وقتی بنده این دستورات را به رئیس مرموزات دادم او هم که یک فرد این ارتش و شاه‌پرست است، همین نوع احساسات را داشت. همین طور که آن سرباز تلگرافچی هم که مخابره کرد، همین احساسات را قطعاً داشت. این وجه مشترک همۀ ما سربازان است، ولی یک وجه مشترک دیگر نیز داریم که غیر قابل بحث است و آن اطاعت امر مافوق است. سرباز تلگرافچی به رئیس مرموزات اعتراضی نکرد، او به من اعتراضی نکرد و در وضعی که من بودم، نمی‌توانستم اعتراضی بکنم.
مصاحبه برای چه بود؟
رئیس: طبق اطلاع، شما در صبح روز ۲۵ مرداد مصاحبه‌ای با روزنامه‌نگاران به عمل آورده‌اید، بدون اینکه آنها را در جریان و شرح حقایق بگذارید. مخصوصاً موضوع ابلاغ فرمان همایونی در شب ۲۵ مرداد که از جریان آن کاملاً مطلع شده‌بودید بحثی به میان بیاورید مطالبی اظهار نموده‌اید که به کلی برخلاف واقع بوده و افکار عامه را منحرف نموده، علت چه بوده‌است؟
سرتیپ ریاحی: بنده آن روز قصد مصاحبه‌ای نداشتم و چون چند نفر مخبرین جراید به ستاد ارتش آمده و توضیحاتی می‌خواستند، آنچه برای بنده در آن روز جنبه قطعی داشت، ولی امروز به مناسبت اطلاعات دیگری که به دست آورده‌ام می‌فهمم که امر غیر از آن بوده‌است که بر حسب ظواهر بنده تصور کرده‌بودم. آنچه را آن روز به نظرم حقایق می‌آمد گفتم و به هیچ وجه از اینکه مأموریت حقیقی سرتیپ نصیری ابلاغ فرمانی به این درجه اهمیت بوده‌است که مضمونش عزل آقای مصدق بوده، اطلاع نداشتم و فقط وقتی تیمسار سرتیپ نصیری به ستاد ارتش آمدند، من دم پای ایشان برخاستم و چون سابقاً در دانشکده افسری با ایشان همکاری داشته و به روحیات ایشان کاملاً واقف بودم، با لحن دوستانه از ایشان سؤال کردم: این چه کاری بود شما کردید؟ ایشان فقط به من گفتند: "کاری نکردم، حامل امریه‌ای بودم." توجه بفرمایید، چون ایشان حتی فرمان هم به من نگفته، گفته حامل امریه بودم و رسید آن را به من نشان دادند. اگر آن موقع ایشان جزئی‌ترین اشاره‌ای راجع به مضمون این امریه کرده‌بودند، تکلیف بنده و همه ارتش روشن شده‌بود و مسلماً از خیلی از اتفاقات ناگوار روزهای بعد جلوگیری می‌شد. به هر صورت بنده به هیچ وجه از امریه یا فرمان اطلاعی نداشتم که بتوانم این موضوع را به خبرنگاران بگویم و آنچه به خبرنگاران گفتم، چند سطر خیلی مختصر بود که قبلاً در دفتر تهیه کرده و برای آنها خواندم.
ده دقیقه بعد از ظهر جلسه به عنوان تنفس تعطیل شد و جلسه بعد به ساعت دو و نیم بعد از ظهر موکول گردید.
هیجدهمین جلسه دادرسی آقایان محمد مصدق و سرتیپ ریاحی که مقارن ظهر به عنوان تنفس تعطیل شده‌بود، ساعت سه و چهل دقیقه بعد از ظهر در تالار آیینه سلطنت‌آباد به ریاست آقای سرلشکر مقبلی تشکیل گردید و پس از اعلام رسمیت جلسه، رئیس دادگاه در تعقیب سؤالات قبل از ظهر خود سؤال زیر را از سرتیپ ریاحی نمود:
فرمانده مستقیم شما کی بود؟
رئیس: شما صبح اظهار داشتید که احساسات شخصی شما درست به عکس صدور دستورات صادره از ستاد ارتش بوده‌است، منتهی گفتید که: "حس اطاعت به رئیس که در نهاد نظامی من نهفته‌است، مرا بر آن داشت که از دستورات آقای محمد مصدق اطاعت نمایم". اینک از شما سؤال می‌شود که در مقام ریاست ستاد ارتش، فرمانده و رئیس مستقیم خود را چه مقامی تشخیص داده‌بودید؟
سرتیپ ریاحی: با اجازه تیمسار ریاست محترم دادگاه، بنده قبلاً در صورتی که اجازه بفرمایید راجع به بعضی از نکاتی که تیمسار دادستان ارتش امروز صبح فرمودند، هر چند بی‌مورد می‌دانم در این موقع که تیمسار ریاست دادگاه سؤالاتی می‌فرمایند، عرض بکنم، معذلک یک نکته که ایشان اشاره فرمودند راجع به اینکه بنده اقرار کرده‌ام که اشتباهاتی کرده‌ام و نتیجه گرفتند که این اعتراف به جرم است، همان طور که صبح به عرض رسانیدم، هر فرمانده در مقابل وضعیتی که ایجاد می‌شود، نوع خاص تصمیم می‌گیرد و اشتباهی که به عرض رسانیدم همین اشتباه در اخذ تصمیم است که ممکن است برای بنده ایجاد شده‌باشد. همین طور که برای هر مرد دیگر نیز ممکن است عارض شود. راجع به سؤالی که تیمسار ریاست محترم دادگاه فرمودند، عرض می‌کنم که طبیعتاً رئیس ستاد ارتش، اوامر بزرگ ارتشتاران فرمانده را که شخص اعلیحضرت همایون شاهنشاهی هستند باید اجرا نماید، ولی چنانچه مستحضر هستند از اردیبهشت‌ماه به بعد بر حسب امر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی اینجانب می‌بایستی دستورات آقای مصدق را اجرا نمایم و باید عرض کنم که دستورات صادره از ستاد ارتش از ۲۵ تا ۲۸ مردادماه آنچه مورد ایراد است، فقط همین سه تلگراف است که ستاد ارتش واسطه انتقال آنها به قسمت‌ها بوده‌است و قسمت دوم گزارش‌ها که امروز صبح عرض کردم، تعداد فوق‌العاده زیاد اقدامات ستاد ارتش است که همه دال بر طرز فکر صحیح اینجانب در آن چند روز و حسن نیت در حفظ ارتش می‌باشد و راجع به این دو نوع تلگراف بود که تیمسار دادستان ارتش توضیحاتی دادند.
از کجا دستور گرفتید؟
رئیس: توضیح دهید جمله‌ای را که در دستورات و تلگرافات خود به قسمت‌ها به آن اشاره نموده‌اید، یعنی "فرار شاه"، مبتنی بر چه اطلاع و دستوری بوده‌است؟
سرتیپ ریاحی: جملات این دو تلگراف دستورات آقای مصدق بوده‌است.
رئیس: بفرمایید. فعلاً سؤالی نیست. بفرمایید بنشینید.
سؤال از محمد مصدق
در این موقع آقای سرتیپ ریاحی به جای خود نشست و رئیس دادگاه روی خود را به طرف آقای مصدق که سر خود را روی میز گذاشته بود کرد و گفت:
رئیس: آقای مصدق.
محمد مصدق: بله، بله آقا.
رئیس: به چه علت دستور دستگیری تیمسار سپهبد زاهدی را صادر فرمودید؟
محمد مصدق: به علت اینکه در تمام جریان سیاسی (رئیس: ایستاده صحبت کنید) چشم قربان، چشم. (محمد مصدق از جای خود برخاست و چنین گفت:) به علت اینکه ایشان در سیاست‌هایی که کاملاً مخالف دولت بود وارد بودند، دستور دستگیری ایشان را دادم. اسناد هم دارم. اگر اجازه بفرمایید، الان می‌خوانم علتش در اسناد معلوم می‌شود.
چرا دستور بازداشت دادید؟
رئیس: سؤال دادگاه راجع به دستور دستگیری و توقیفی است که بعد از ۲۵ مردادماه به وسیله ستاد ارتش صادر نموده‌اید، که در آن زمان طبق فرمانی که خودتان عکس او را ارائه نمودید، ایشان نخست وزیر قانونی بوده‌اند.
محمد مصدق: این فرمان را بنده آن روز ندیده بودم. بعد دیدم. بعد هم که دیدم، در نخست وزیری قانونی خودم هیچ تردید نکردم و هیچ تردیدی هم ندارم.
عکس‌العمل شما چه بود؟
رئیس: با توجه به اینکه روزنامه‌های وابسته به دست چپ در روزهای ۲۶ و ۲۷ مطالبی دائر بر تغییر رژیم و برقراری جمهوریت درج و منتشر نموده‌بودند که حزب ایران و طرفداران آنها نیز همین موضوع را انتشار داده‌اند، چه عکس‌العملی درباره مندرجات و وابسته‌های آنان نشان داده‌اید؟
محمد مصدق: نخست وزیر از این جریانات به چه وسیله می‌تواند اطلاع داشته‌باشد؟ آیا قانون مطبوعات وضع شده‌بود؟ دادسرای تهران، حکومت نظامی، وظیفه داشتند که از این جور روزنامه‌ها جلوگیری کنند. اینها که کار نخست وزیر نیست که هر روز روزنامه‌ها را بخواند و ببیند چه نوشته‌اند و در صدد جلوگیری برآید. دیروز هم عرض کردم که در آن دو، سه روز به علت گرفتاری از خواندن روزنامه معذور بودم و وظیفه من هم نبود که روزنامه بخوانم. مقاماتی که مسئول بوده‌اند باید اقدام کنند، نه بنده.
پس سخنگو چرا گفت؟
رئیس: همان مطالب را عیناً سخنگوی رسمی دولت که در عین حال وزیر خارجه شما بوده در میتینگ و در نامه خود که ارگان دولت بوده بیان نموده، آیا آنها نیز بدون اطلاع شما بوده‌است و اگر بوده، چه عکس‌العملی نسبت به گوینده آن ابراز داشته‌اید؟
محمد مصدق: دیروز عرض کردم که وزیر خارجه از توقیف و گرفتاری خودش مسلماً عصبانی بود و یک نفری که عصبانی بشود در حال عصبانیت کارهایی می‌کند که شاید در غیر این حال نکند. روزنامه ارگان دولت نبوده، به هیچ وجه من‌الوجوه. نه از شخص خود و نه از خزانه دولت، نه به او، بلکه به هیچ یک از روزنامه‌ها وجهی داده نشده و از مندرجات روزنامه او بی‌اطلاع بوده‌ام.
کفیل وزارت دربار
رئیس: کفیل دربار را چرا توقیف کردید؟
محمد مصدق: برای اینکه تصور می‌کردم در این کودتا شرکت داشته و علتش این بود و علت دیگری نداشته‌است.
بعد از مصاحبه چرا؟
رئیس: وقتی مصاحبه اعلیحضرت همایونی در بغداد انتشار یافت و حاکی از عزل شما و نصب تیمسار زاهدی بود، چه اقدامی کردید؟
محمد مصدق: هیچ اطلاعی از این مصاحبه اعلیحضرت نداشتم. به هیچ وجه. من فقط در پرونده‌ای که در تهران تشکیل شده و راجع به اقدام وزارت خارجه و سفارت ایران در بغداد است، یک گزارشی دیدم که اعلیحضرت در بغداد با نمایندگان انگلیس و امریکا وارد شور شدند، بنده به هیچ وجه از این مصاحبه‌ای که فرمودند، اطلاع نداشتم، یعنی ببخشید منظورم شور نبود، قصدم ملاقات بود.
اداره تبلیغات چه می‌کرد؟
رئیس: اداره تبلیغات شما زیر نظر چه شخصی اداره می‌شد؟
محمد مصدق: زیر نظر خود رئیس تبلیغات.
رئیس: چه کسی به او تعلیمات می‌داد؟
محمد مصدق: خود سرپرست تبلیغات امور آنجا را اداره می‌کرد.
نقشه بعدی چه بود؟
رئیس: چه نقشه‌ای برای ادامه امور بعد از ۲۵ مرداد داشتید؟
محمد مصدق: دیروز یک قسمتی را عرض کردم. نظر بنده این بود که روز سه‌شنبه هیأت وزیران را دعوت کنم که ملاقات با "هندرسن" دست داد و نشد. نظر این بود که روز چهارشنبه در جلسه عادی هیأت وزیران موضوع تشریف‌فرمایی اعلیحضرت را به خارج، که تمام این وقایع از آن سرچشمه می‌گیرد، در آنجا شور و مذاکره کنم. اگر قرار می‌شد وزرا تلگراف کنند، می‌کردند و یا اگر عده‌ای قرار می‌شد بروند و حضورشان شرفیاب شوند، می‌رفتند. این نظر بود، غیر از این نظر دیگری در کار نبود.
منظور
رئیس: منظور از رفراندومی که در روز ۲۸ مردادماه دستور آمادگی استانداران و فرمانداران و بخشداران را برای اجرای آن صادر نموده‌بودید، چه بوده‌است؟
محمد مصدق: آن مرتبه هم که رفراندوم کردیم، یک چند روزی که فوق‌العاده زیاد بود منتظر شدیم تا مأمورین بروند وارد در محل‌های خودشان بشوند این رفراندوم دوم هم بدون تصویب هیأت وزرا نمی‌شد، همچنان که رفراندوم اول هم با تصویب هیأت وزیران بود. منظور این رفراندوم این بود که اگر اعلیحضرت همایونی می‌فرمودند که من نمی‌آیم، خوب اعلیحضرت همایونی را که نمی‌شد به زور مجبور کرد که دو مرتبه تشریف بیاورند. گفتم اگر چنانچه اعلیحضرت همایونی قصد مراجعت نداشتند، به وسیله رفراندوم دوم شورای سلطنتی معین شود و غیر از این هیچ نظر دیگری در کار نبود.
دوشنبه و سه‌شنبه
رئیس: شما خودتان الساعه اظهار داشتید که هیأت وزیران را در نظر داشتم برای روز سه‌شنبه تشکیل داده و موضوع فرمان و عزیمت اعلیحضرت همایونی را بررسی نمایم، لکن دستور رفراندوم را روز دوشنبه صادر نموده‌اید.
محمد مصدق: خیر، خیر، روز سه‌شنبه. عین حقیقت است که عرض می‌کنم. روز سه‌شنبه من به وزیر کشور گفتم اگر جلسه هیأت وزیران شد و وقتی لازم شد که رفراندوم بشود، شما به مأمورین خود دستور می‌دهید که نقل و انتقالی نکنند و ایشان هم این دستور را روز چهارشنبه ۲۸ مرداد دادند و در پرونده هست. ممکن است ملاحظه بفرمایید، چون من هم در پرونده دیده‌ام.
بخشنامه قبل از تصویب هیأت دولت
رئیس: پس این بخشنامه و دستور قبل از تصویب هیأت دولت بوده‌است؟
محمد مصدق: ما که نگفتیم می‌خواهیم رفراندوم کنیم. گفتیم مأمورین نقل و انتقال پیدا نکنند تا اگر هیأت وزیران تصویب نمودند، البته آن هم بعد از اینکه با اعلیحضرت تماس گرفته‌شود و ایشان قصد مراجعت نداشته‌باشند، آنها در محل باشند، تا پس از تصویب‌نامه هیأت وزیران هر چه باید بکنند، مطابق دستور مرکز عمل کنند.
علت این دستور چه بود؟
رئیس: اگر خود را مقید می‌دانستید که از اعلیحضرت همایونی به وسیله هیأت وزیران کسب تکلیف و اجازه بفرمایید، پس دستور ستاد ارتش که به فرماندهان ابلاغ شود: "فرار شاه موجب تنفر و انزجار شده، مردم را به احساسات خود واگذارید"، چه بود؟
محمد مصدق: اول از آقای رئیس ستاد ارتش سؤال بفرمایید که این تلگراف را قبل از مخابره من دیده‌ام؟ اگر ایشان گفتند من دیده‌ام، قبول دارم، چون والله الان درست به خاطر ندارم که این تلگراف را من دیده‌ام و دستور مخابره آن را داده‌ام یا نه، ولی اگر گفتند من دیده‌ام، قبول دارم.
تیمسار ریاحی پاسخ دهید
رئیس: تیمسار ریاحی پاسخ ایشان را بدهید.
سرتیپ ریاحی: جملات عین دستورات آقای مصدق است.
محمد مصدق: اما بنده قبل از مخابره این تلگراف را ندیده‌ام.
رئیس: آیا صحیح است که جملات عین گفته شما بوده‌است؟
محمد مصدق: به خدا نظرم نیست. بنده ممکن است دستور داده‌باشم، ولی این جملات نظرم نیست.
رئیس: پس گفتۀ آقای سرتیپ ریاحی را شما قبول دارید؟
محمد مصدق: بله، بله، به شرطی که ایشان را اذیت نکنید. (خنده حضار)
آشنایی با مدیر شورش
رئیس: مدیر روزنامه شورش به چه وسیله با شما آشنا شد؟
محمد مصدق: مدیر روزنامه شورش ده سال است، یعنی از دوره چهاردهم که من به مجلس می‌رفتم، با من آشنایی داشت. یعنی افکار من را تقویت می‌کرد و در این اواخر به کرّات از من وقت خواست، ولی به او وقت ملاقات ندادم و کارمندان نخست وزیری شاهد هستند. این مدیر روزنامه شورش حتی برای گرفتن اعلانات دولت هم مراجعه نمی‌کرده و همیشه می‌گفته‌است: "روزنامه مرا می‌خرند و احتیاجی به اعلان ندارم".
مدیر روزنامه شورش لیاقت داشت؟
رئیس: آیا شما مدیر روزنامه شورش را لایق آن می‌دانستید که در زمان نخست وزیری شما را تقویت و از افکار شما حمایت نماید؟
محمد مصدق: این روزنامه‌ها هر کدام برای خودشان یک منبع عایدی داشته و دارند. یک روزنامه بود که منبع عایدی‌اش فحش بود. یک روزنامه منبع عایدی‌اش انتشار عقاید و نظریات این و آن و یا بنده بوده‌است. در همین مجلس شورای ملی آن روزی که توطئه قتل من را چیده بودند، همین مدیر روزنامه شورش خودش را از طبقه بالا انداخته‌بود پایین و با آن کسانی که می‌خواستند من را از بین ببرند مبارزه کرده‌بود. خوب این عقیده او نسبت به من بوده‌است، ولی اگر کسی به کسی عقیده داشت، آن کسی که عقیده‌اش مورد پسند آن طرف دیگر است، مجبور نیست که تمام اعمال آن صاحب عقیده را قبول داشته‌باشد. از این گذشته در اینکه افکار عمومی مملکت در آن وقت با دولت بود، اینکه تردیدی درش نیست.
چرا اجازه اهانت دادید؟
رئیس: مدیر روزنامه شورش در اظهارات خود گفته وقتی در روزنامه‌اش مکرر نوشته که فقط از شما حرف‌شنوی داشته‌است و دستورات شما را اجرا می‌کرده‌است، چرا اجازه داده‌اید به آن اندازه نسبت به مقام سلطنت اهانت نماید؟
محمد مصدق: به هیچ وجه من‌الوجوه بنده با او ارتباط نداشتم و عرض کردم در این سه، چهار ماه آخر به کرّات خواست مرا ملاقات کند، ولی من وقت ملاقات نداده‌ام. اگر حرفی زده، بی‌جا گفته‌است و بی‌مورد اظهار نموده.
چرا جلوگیری نمی‌کردید؟
رئیس: اگر به دستور شما نبود، چرا جلوگیری نمی‌کردید، زیرا اولاً مدیران جراید عموماً طرفدار شما، از شما حرف‌شنوی داشته و قانون مطبوعات را نیز که اجرا می‌نمودید و می‌توانستید قدغن کنید که اهانت ننماید، ثانیاً اهانت به مقام سلطنت طبق قانون مجازات عمومی جرم و قابل تعقیب است، چرا تعقیب نمی‌کردید؟
محمد مصدق: ریاست محترم دادگاه توجه نفرمودید که این روزنامه‌ها هر چه می‌نوشتند برای نفع خودشان بود. آنچه را مردم خریدار بودند و پول می‌دادند و می‌خریدند، آنها می‌نوشتند. یک روزنامه‌ای را که من نه پول می‌دادم و نه توصیه می‌کردم، بنده چه نفوذی در او داشتم که جلوگیری کنم؟ صحیح است که آنها بد می‌نوشتند، ولی جلوگیری از این کار در صلاحیت دادسرا بود. بنده قانون مطبوعاتی نوشتم که دادستان خودش این روزنامه‌ها را تحت محاکمه در آورد، حالا اگر آنها نکردند، این مربوط به نخست وزیر نیست که شما از نخست وزیر این سؤالات را می‌کنید. یک عده‌ای تصور می‌کردند که این روزنامه‌ها چون از من تمجید می‌کردند، حرف من را هم می‌شنوند. یادم می‌آید یک روزی آقای وزیر دربار از من خواهش کردند که: "به این شورش توصیه کنید که به من بد ننویسد." بنده خندیدم و گفتم این مربوط به من نیست. شما از خود مدیر شورش سؤال کنید که من در کار او دخالتی دارم؟
نخست وزیر از همه جا بی‌خبر
رئیس: یعنی می‌خواهید به این ترتیب اعتراف کنید که نخست وزیری بوده‌اید که در منزل خود نشسته و به کلی از آنچه در خارج از خانه شما می‌گذشته، بی‌اطلاع بوده‌اید؟ زیرا نه از موضوع رادیو، نه از میتینگ، نه از تلگراف وزارت خارجه، نه از مطبوعات و خلاصه از هیچ جا اطلاع نداشته‌اید.
محمد مصدق: آقا در آن دو، سه روز به واسطه حرکت بدون سابقه، حرکت بدون سابقۀ اعلیحضرت و اینکه هیچ دستوری و اعلامیه‌ای ندادند که شاهِ مملکت از مملکت می‌خواهند بروند، آخر می‌بایست به نخست وزیرشان، به مسئول مملکت دستوری بدهند، بیانیه‌ای صادر کنند که من می‌روم، یک هفته دیگر، ده روز دیگر، یک ماه دیگر برمی‌گردم، این حرکت بی‌سابقۀ اعلیحضرت سبب شد که در تمام افراد این مملکت تشنج ایجاد شود. کدام دولت قوی می‌توانست از تشنجات یک مملکتی، آن تشنجات که ناشی از این عمل، یعنی حرکت شاه بود، جلوگیری کند؟ اینجا باید عرض کنم که این از بزرگواری اعلیحضرت بعید است که یک عملی را که کرده‌اند، حالا بیایند عده‌ای را تحت محاکمه قرار بدهند. چون این سبب شد، خدا شاهد است تشریف بردن بدون سابقه و بدون اعلامیه هر کس را به فکر و خیالی می‌اندازد.
تکلیف شما روشن بود
رئیس: اعلیحضرت همایونی که قبل از عزیمت دستور عزل شما را در ساعت یک بعد از نصف شب ۲۵ مردادماه صادر کرده‌بودند. در این صورت تکلیف شما روشن بود.
محمد مصدق: خیر، بنده با هزار دلیل عرض می‌کنم که آن دست‌خط نافذ نبوده و جایش هم برای توضیحات در ماهیت است که عرض خواهم‌کرد.
ساعت چهار و چهل دقیقه جلسه به عنوان تنفس تعطیل شد.
تشکیل مجدد جلسه
ساعت چهار و پنجاه دقیقه مجدداً رسمیت جلسه اعلام شد و ریاست دادگاه خطاب به آقای محمد مصدق چنین اظهار داشت:
رئیس: آقای محمد مصدق.
محمد مصدق: بله.
رئیس: شما اعتراف کردید که دستور داده‌اید و اصرار داشتید که چهار ارابه جنگی محافظ سعدآباد به تهران انتقال داده شود. اینک از شما سؤال می‌شود، شما که به مناسبت وضع روز و عدم وجود امنیت یا به جهاتی دیگر از این قبیل از مدت‌ها قبل منزل خود را با عده زیادی سرباز و ارابه جنگی حفاظت می‌کردید و خود اعتراف نمودید که حتی در روزهای اخیر به سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد وقت، دستور دادید باز هم ارابه جنگی و سرباز حتی شبانه به منزل شما بیاورند، چگونه راضی نبودید چهار ارابه جنگی کاخ سلطنتی را که از نظر موقعیت محلی دور از مراکز انتظامی یعنی شهربانی، فرمانداری نظامی، ژاندارمری و غیره بوده‌است، حفاظت نماید؟
ماجرای تانک‌ها
محمد مصدق: اصلاً اگر درست توجه بفرمایید تصدی من به وزارت دفاع ملی از این نظر بود که یک قوه زیادی در یک جایی نباشد که خارجی‌ها بتوانند از آن قوه استفاده کنند. بعد از اینکه اعلیحضرت همایون شاهنشاه موافقت فرمودند که من وزارت دفاع ملی را عهده‌دار شوم، اولاً در کارهای این وزارتخانه هیچ کاری را غیر از مشورت با آن سه نفری که اعلیحضرت خودشان تعیین و معرفی فرمودند، نمی‌کردم و آن سه نفر را بنده به اعلیحضرت همایونی عرض کردم چون در این وزارتخانه اطلاعاتی ندارم، سه نفر مورد اعتماد خودتان را بفرمایید با من مشورت بکنند. این سه نفریکی تیمسار سپهبد نقدی، یکی تیمسار سپهبد آق‌اولی و یکی سرلشکر بهارمست بودند. البته دو نفر از معاونین من هم که تیمسار سرلشکر مهتا و آقای سرتیپ تقی ریاحی بودند، در این جلسات حضور داشتند. یک عرض لازمی که باید بکنم این است که عده‌ای که منتظر خدمت شدند، اینها را من به هیچ وجه یک نفرشان را نمی‌شناختم و یک صورتی تهیه شده‌بود که سه برابر این عده‌ای بود که بازنشسته شدند و ...
رئیس: از موضوع خارج نشوید. خواهش می‌کنم جواب سؤال را بدهید.
محمد مصدق: همه جواب است، اینها همه جواب است که عرض می‌کنم. خیلی خوب، حالا نمی‌خواهید بنده عرض نمی‌کنم، بسیار خوب.
رئیس: دنباله جواب را بفرمایید.
محمد مصدق: وقتی که بنده به سعدآباد می‌رفتم، چهار تانک در آن باغ که جلوی قصر است، می‌دیدم. بعد دیواری هم کشیدند جلوی آن باغ که آن تانک‌ها دیده نمی‌شد، البته آن روزی که به من خبر رسید حتی روز پنج‌شنبه یا درست نظرم نیست چه روزی بود، پنج‌شنبه ۲۲ مرداد، با آقای سرتیپ ریاحی مذاکره کردم که این مسئله کودتا خیلی شایع است، شما در این باب چه عملیاتی می‌توانید بکنید؟ ایشان گفتند: از هر جهت مطمئن باشید، بعد من گفتم: آن گارد شاهنشاهی را که به تیپ تقسیم کرده‌اند آیا تانک‌ها در اختیار آنها است یا در اختیار وزارت دفاع ملی؟ ایشان گفتند: بله در تصرف وزارت دفاع ملی است. بعد روز شنبه ۲۴، عصر آمدند پهلوی من گفتند: مذاکره می‌کردم درباره این تانک‌ها در اختیار این تیپ‌ها نبود و در سعدآباد بود و آنها را به تیپ‌ها سپردند. بعد آقای امینی با اعلیحضرت صحبت کردند. آقای امینی گفتند: من با اعلیحضرت صحبت کردم، موافقت نفرمودند. که من آقای امینی را خواستم تشریف آوردند، فرمودند: اعلیحضرت نظرشان این است که به طور زننده‌ای آن تانک‌ها از آنجا خارج نشود. بنده هم گفتم: بسیار خوب هر طوری که صلاح دانستید، اطاعت شود.
گفتند کودتا می‌شود
رئیس: سؤال این بود با وضعیتی که خودتان تشریح نمودید، امنیتی برای منزل خودتان قائل بوده‌اید و در همین موقع دستور می‌دهید آن چهار تانک هم از کاخ سلطنتی سعدآباد به شهر آورده‌شود. آیا دربار شاهنشاهی به اندازه چهار ارابه جنگی احتیاج به محافظت نداشت که هم از شهر و هم از مقامات انتظامی دور بود و حتی اکنون در اظهارات خودتان اصرار خود را تأیید نمودید که بالاخره اعلیحضرت همایونی فرمودند: اقلاً به نحو زننده‌ای از اینجا آنها را نبرند. منظور از سؤال این بود که چرا خانه شما احتیاج به محافظت و امنیت و تانک داشت، اما دربار سلطنتی نداشت و چرا وجود چهار ارابه جنگی در کاخ سلطنتی موجب ناراحتی فکر شما شده‌است؟ پس کدام یک از دو منطق شما را باید قبول کرد؟
محمد مصدق: در منزل من با تمام خطراتی که متوجه من بود، بین ۷۰ تا ۸۰ سرباز برای محافظت بیشتر نبود، تانکی هم در منزل من به هیچ وجه نبود، فقط آن شب که با تلفنِ به من، شخص مجهولی گفت: امشب کودتا می‌کنند. من دستور دادم که همان شب تانک در خانه من بیاورند و از من و خانه‌ام دفاع کنند. در سعدآباد بیش از هزار نفر سرباز مسلح به شصت تیر بود. خواستن تانک از آن محل از این قصد نبود که خدای ناخواسته کسی متوجه کاخ اعلیحضرت همایون شاهنشاهی بشود. من هیچ وقت فکر نمی‌کردم که چنین روزی در سعدآباد پیش بیاید. بر فرض اینکه پیش می‌آمد، ارتش در تحت امر و اختیار اعلیحضرت شاهنشاه بود، من هیچ نظری غیر از این که مبادا کودتایی بشود و این تانک‌ها از آنجا بر علیه دولت به کار برود، نداشتم و تا روز پنج‌شنبه ۲۲ مرداد هم با اینکه از یک سال قبل می‌دانستم تانک‌ها در آنجا است، صحبتی نکردم و موقعی هم که گفتم تانک‌ها را بیاورند، ایامی بود که اعلیحضرت در خارج از مرکز تشریف داشتند. خوب است ریاست محترم دادگاه بپرسند از آن کسی که شب خانه من آمد، تانک را از کجا و برای چه مقصود آورد و آنهایی که روز ۲۸ مرداد خانه بلا دفاع مرا بمباران کردند بگویند که این تانک‌ها را از کجا آوردند؟ در اینجا کسی نظری نداشته، آیا تصور می‌شد که یک مردی از شهر تهران بروند در سعدآباد هجوم به کاخ اعلیحضرت بیاورند، چنین تصور معقول نبود.
باعث نگرانی شده‌بود
رئیس: با اینکه صحبت در این موضوع با وضعی که همه ما در آن ایام مشاهده نموده‌ایم زائد است، لکن شما در بازجویی‌های خودتان مخصوصاً اظهار کرده‌اید: "به رئیس ستاد وقت راجع به ارابه‌هایی که در سعدآباد بودند تذکر دادم که در آنجا چه می‌کنند؟ و ایشان پاسخ دادند در اختیار وزارت دفاع ملی است و من خیالم راحت شد" (محمد مصدق: بله، بله، همین طور است، کاملاً تصدیق می‌کنم) و بعد دستور دادم به شرحی که خودتان بیان کردید، به شهر بیاورند و اظهار داشتید همان شخص مجهول حرکت تانک‌ها را به شهر و اینکه در خیابان حشمت‌الدوله تانک‌ها مستقر شده‌اند تذکر داد. در این صورت مثل این است که وجود آن ارابه‌ها در سعدآباد باعث نگرانی خود می‌دانسته‌اید. آیا چهار ارابه در کاخ سلطنتی و در اختیار شاهنشاه باشند، سبب ناراحتی فکر نخست وزیر باید باشد؟
محمد مصدق: تیمسار ریاست محترم دادگاه توجه به جملات آخر عرایضم نفرمودید، به آقای سرتیپ ریاحی گفتم: این تانک‌ها در تصرف تیپ‌ها هست یا نیست؟ گفتند: بلی هست. روز شنبه آمدند، گفتند: نیست. آن جمله آخر را توجه نفرمودید که عرض کردم، آن عده‌ای که آمدند به خانه من، خانه مرا با چه تانکی بمباران کردند؟ آن شبی که منزل من آمدند و دست‌خط را آوردند، برای چه تانک آوردند؟ شما یک محاکمه یک طرفی می‌کنید. یعنی به آن کسانی که آمدند خانه مرا بمباران کرده‌اند، نصف شب با تانک آمدند، فرمان به من دادند، خلعت می‌دهید؟ منصب می‌دهید؟ می‌فرمایید خوب کاری کردند؟ ...
رئیس: از موضوع سؤال خارج نشوید.
محمد مصدق: پس هیچ، خیلی خوب عرضی ندارم. بفرمایید جواب ندارد. عرضی ندارم.
تانک و توپ در کار نبود
رئیس: آیا آن شبی که فرمان شما داده شد، یک تیری شلیک شد؟ تانک داخل منزل شما شد؟ جز اینکه مؤدبانه فرمان به شما داده شد و رسید دادید و بعد از رسید دستور بازداشت حامل فرمان را صادر فرمودید.
محمد مصدق: آنها اطلاع نداشتند آقا، آنها اطلاع نداشتند که در خانه من تانک است، اگر در خانه من تانک نبود، مرا دستگیر می‌کردند، منتهی وقتی که آمدند دیدند قوه‌ای در آنجا هست و نمی‌توانند بدون اینکه نزاعی شود و قتل و خونریزی بشود مرا دستگیر کنند، دست‌خط را دادند و رفتند. این عرضی که من می‌کنم اگر معقول نیست، منطقی نیست، مورد توجه قرار ندهید، اما اگر هست، تیمسار ریاست محترم دادگاه بپرسید آیا آمدن با قوه غیر از کودتا چیز دیگری هم بوده؟ آیا دستگیر کردن دو وزیر در آن نیمه شب چیزی جز کودتا هم بوده‌است؟
کدام صحیح است؟
رئیس: شما از طرفی اظهار کردید در خانه من تانک نبود، ولی حالا می‌گویید آن عده‌ای که برای کودتا آمده‌بودند وقتی که تانک‌ها و عده را دیدند، منصرف شدند و فرمان را دادند و رفتند، کدام یک از این دو قول صحیح است؟
محمد مصدق: عرض کردم آن شب به طور استثنا در منزل من تانک آمد. آن شب چون خبر دادند کودتا می‌شود، گفتم امشب تانک را بیاورند اینجا. آن کسی هم که کودتا کرد، اطلاع از بودن تانک نداشت، و الا نمی‌آمد.
شخص مجهول
رئیس: آیا می‌توانید اسم آن شخصی را که خبر کودتا را به شما داده و مطمئناً طرف اعتماد و شناسایی شما بوده، معرفی نمایید؟
محمد مصدق: من در اتاق خوابم بودم، آمدند از بنایی که خانمم در آن سکونت می‌کرد، گفتند شخصی شما را پای تلفن خواسته و گفته تا خود مصدق پای تلفن نیاید، چیزی نمی‌گوید. من دیدم یک آدمی که تلفن خصوصی مرا گرفته و چنین صحبتی کرده، لابد یک حرف قابل توجهی دارد. گفتم: بگویید که پای تلفن باشد، میایم. رفتم پای تلفن، اول تردید داشت که من مصدق هستم یا نیستم. گفتم: شما تلفن خصوصی مرا گرفتید، در اینجا کیست که بیاید به جای من با شما صحبت کند؟ گفت: من می‌خواهم خبری دارم به شما بگویم، مفصل است کاغذ و قلم بردارید و بنویسید. بنده قلم و کاغذ برداشتم و یادداشت کردم. گفت: امشب این اشخاصی که افسرانِ به نامی هستند، حرکت می‌کنند، برای دستگیری شما می‌آیند، تانک‌هایی هم فرستادند که از طرف خیابان حشمت‌الدوله بردند. گفتم: شما که هستید؟ گفت: بسیار معذورم، و رفت. این بین ساعت ۷ و ۸ بود. من بلافاصله به آقای سرتیپ ریاحی تلفن کردم. ایشان به شهر آمدند، یادداشت را برای ایشان خواندم، ایشان گفتند: نمی‌شود تکذیب کرد، چون معلوم است که شخص واردی بوده‌است. گفتم: با این حال باید کاری نکنیم که فردا موجب ملامت و شماتت شود، اگر یک شب شما تانک بفرستید، ساکنین مجاور خانه من شکایت نمی‌کنند. فقط آن شب این اتفاق افتاد. ایشان هم گفتند: احتیاط می‌کنم، و تانک فرستادند.
سرتیپ ریاحی توضیح می‌دهد
رئیس: تیمسار ریاحی، آیا گفته‌های ایشان همین طور بوده؟ تانک در خانه ایشان نبوده و آن شب استثنایی برای منزل ایشان تانک فرستاده‌اید؟
سرتیپ ریاحی: توضیحاً به عرض می‌رسانم که مدتی قبل از تصدی ریاست ستاد اینجانب، سه ارابه جنگی در مقابل کلانتری یک متمرکز بود، که مأموریت آنها حفاظت کاخ‌های سلطنتی و منزل آقای مصدق بود و در آن شب وقتی آقای مصدق اظهار نگرانی کردند، بنده دستور دادم دو تا از این سه تانک در منزل ایشان رفتند، که یکی در تلاقی خیابان کاخ و حشمت‌الدوله و دیگری در تلاقی خیابان کاخ و خیابان شاه استقرار پیدا کردند.
دستور دادم مجسمه‌ها را بردارند
رئیس: آقای مصدق، شما که قائل به مسئولیت هستید و می‌گویید مطبوعات و غیره اگر خلافی کرده‌اند، تابع مقررات مخصوصی بوده‌اند و نخست وزیر نبایستی در این قبیل موارد دخالتی نماید، پس چگونه شخصاً طبق مدارکی که موجود است و در پرونده مندرج است و در بازپرسی اعتراف نموده‌اید، دستور عدم جلوگیری از شکستن و فروریختن مجسمه‌های اعلیحضرت فقید و اعلیحضرت همایون شاهنشاهی را داده‌اید و چگونه شخصاً دستور دستگیری سپهبد زاهدی را صادر نموده‌اید و چرا این امور را به مأمورین مربوطه واگذار ننموده‌اید که طبق وظایف خود عمل نمایند؟
محمد مصدق: راجع به مجسمه‌ها دیروز خواستم عرایضی عرض بکنم که اجازه ندادید، فرمودید در پرونده هست و مطالعه فرمودید. خوب، چیزی که در پرونده هست و مطالعه فرموده‌اید، دیگر سؤالش در این جلسه عمومی گمان نمی‌کنم موردی داشته‌باشد. می‌فرمایید باز هم توضیح دهم؟ توضیح خواهم داد.
رئیس: اگر جواب را در موضوع بدهید، کاملاً گوش می‌کنیم و اگر از موضوع خارج بشوید، البته دادگاه توجه خواهدداشت.
محمد مصدق: بنده دستور دادم که مجسمه‌های اعلیحضرت شاه فقید را قبل از اینکه احزاب چپ بروند بردارند، ملیون بردارند و شرح آن مفصل است که در مدافعات شفاهی عرض خواهم‌کرد. راجع به تیمسار سرلشکر زاهدی هم بنده یک چنین تلگرافی کردم و چنانچه اجازه بفرمایید، مشروحاً در مدافعات خود عرض می‌کنم.
خبر نداشتم
رئیس: راجع به مجسمه‌های اعلیحضرت همایون محمدرضاشاه پهلوی چه دستور دادید؟
محمد مصدق: به هیچ وجه از این کار اطلاع ندارم که دستور دادم. نه خبر به من رسید و نه اطلاع دارم، هیچ اطلاع ندارم.
رئیس: آیا از مقامات انتظامی و شهربانی و ستاد ارتش و غیره هم چنین اطلاعی به شما ندادند؟
محمد مصدق: تحقیق بفرمایید، ببینید داده‌اند یا نداده‌اند؟ بنده که اطلاع ندارم. اصلاً آقا کار مجسمه یک مطلبی بود که ما همیشه گرفتارش بوده‌ایم. احزاب چپ همیشه با این مجسمه‌ها مخالف بودند و حتی یک موقعی مجسمه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی که در سنگلج بود، تقریباً چند روزی دستور دادم محافظین بگذارند که از تعرض به آن جلوگیری شود.
اعتماد به وزرا
رئیس: شما اظهار داشته‌اید فرمان شاهانه را به هر یک از وزیران که به اتاق استراحت شما آمده‌اند، نشان داده‌اید. از طرف دیگر اظهار نمودید که: "فرمان را رسماً در هیأت وزیران مطرح ننمودم، از بیم آنکه مبادا افشا شده و امنیت مختل شود." توضیح دهید اصولاً شما به هیأت وزیران خود اعتماد داشتید یا خیر؟
محمد مصدق: قبولی این فرمان و عدم قبولش مربوط به هیأت وزیران نبوده که من به آنها اعتماد داشته‌باشم یا نداشته‌باشم. نخست وزیر اگر فرمان را نافذ می‌دانست، علتی وجود نداشت که محتاج به مشورت وزیران بشود. من از نظر نفوذ یا عدم نفوذ فرمان با آنها نمی‌خواستم داخل مذاکره شوم، تشخیص این مسئله حق شخص خود من بوده‌است. نظر من از مذاکره راجع به این دست‌خط در هیأت وزیران فقط این بوده‌است که راه‌حلی به دست آوریم که این غائله به خوبی رفع شود. به طوری که قبلاً هم عرض کردم، هیأت وزیران ارتباط با مقام سلطنت پیدا کنند و به هر طور ممکن بود، رفع این غائله را بنمایند.
مشاورین خود را معرفی کنید
رئیس: مشاورین خود را در روزهای ۲۵ الی ۲۸ مرداد معرفی نمایید و توضیح دهید فرمان شاهانه را دائر به عزل از سمت نخست وزیری خود به مشاورین خود ارائه داده‌اید یا خیر؟
محمد مصدق: من با کسی در این باب شور نکردم. روز یکشنبه ساعت ۶ که هیأت وزیران به طور فوق‌العاده برای تنظیم ابلاغیه دولت راجع به کودتا دعوت شده‌بودند، به خاطر دارم که یکی، دو تا از وزرایی که زودتر آمده‌بودند و هیأت وزیران تشکیل شده‌بود، به آنها گفتم دست‌خط هم راجع به این کار در شب گذشته آورده‌اند، ولی من به هیچ وجه این دست‌خط را در هیأت وزیران مطرح نمی‌کنم.
مثل عرض کردم
رئیس: شما در توضیحات قبلی خود صریحاً بیان داشتید که قصد داشتم فرمان اعلیحضرت همایون را در هیأت دولت که بنا بود روز سه‌شنبه تشکیل شود، مطرح نموده، تصمیمی برای کسب اطلاع از چگونگی آن و عزیمت اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به وسیله هیأت وزیران به عمل آورده و هرگاه مراجعت اعلیحضرت همایون شاهنشاهی عملی نمی‌شد، هیأت دولت رفراندومی را که قبلاً ابلاغ نموده‌بودید، تصویب نماید و اکنون اظهار می‌دارید چون آن فرمان را من شخصاً نافذ نمی‌دانستم، در هیأت دولت مطرح نمی‌نمودم، کدام نظر شما صحیح است؟
محمد مصدق: توجه فرمودید که من در آن جلسه هیأت وزرا گفتم: مطرح نمی‌شود. نظرم این بود که به توسط شاید آقای امینی یا کس دیگری با اعلیحضرت تماس بگیریم، بعد تحقیق کردیم گفتند: اعلیحضرت تشریف برده‌اند. عرایضی که عرض کردم مربوط به روز شنبه بود.
رئیس: شما که آقای امینی را در آن موقع بازداشت نموده‎‌بودید؟
محمد مصدق: چطور، ساعت ۶ صبح بود مَثَل عرض کردم، عرض کردم یک کسی مثل ایشان.
مقارن ساعت ۶ بعد از ظهر جلسه دادگاه ختم و جلسه آینده به ساعت هشت و نیم روز بعد موکول شد.