محاکمه محمد مصدق پنجشنبه ۲۶ آذر ماه ۱۳۳۲ نشست ۳۳

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
روز رستاخیز ملی ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ محاکمه محمد مصدق و سرتیپ ریاحی ۱۲ آبان تا ۱ دی ماه ۱۳۳۲

کیفرخواست دادستان علیه مصدق و سرتیپ ریاحی

مصاحبه فرماندار نظامی تهران درباره همدستی حزب توده با مصدق

سی‌وسومین جلسه محاکمه محمد مصدق و سرتیپ تقی ریاحی

پنج‌شنبه ۲۶ آذرماه ۱۳۳۲

سی‌وسومین جلسه دادرسی آقایان محمد مصدق و سرتیپ ریاحی، ساعت نه و چهل‌وپنج دقیقه بامداد ۲۶ آذر ماه در باشگاه افسران پادگان قصر تشکیل شد و پس از خواندن صورت‌جلسه، رئیس دادگاه خطاب به دادستان ارتش اظهار داشت:
رئیس: مطالبی دارید، بیان بفرمایید.
دادستان: محترماً با اجازه ریاست محترم دادگاه، یک توضیح لازم را باید به عرض برسانم و چند نامۀ وارده را نیز تقدیم دادگاه محترم می‌نمایم. روزنامه اطلاعات مندرج چهارشنبه ۲۵ آذرماه، تحت عنوان "مرا متهم می‌کنند" شرحی درج نموده به قلم جناب آقای مسعودی و موضوع آن راجع به هزینۀ سفر امریکای هیأت اعزامی تحت ریاست آقای مصدق است که گویا به توضیحاتی که آقای مصدق در این دادگاه داده‌اند، پیرایه‌هایی بسته شده که ایشان مجبور به ادای توضیح شدند. اینجانب برای بار سوم توضیح می‌دهم که طرح این موضوع در این دادگاه برای این اصل بود که در یکی از جلسات آقای مصدق عنوان نمودند: "برای سفر امریکا از خزانه دولت هزینه‌ای نشده‌است." روی این عنوان اینجانب تصویب‌نامه‌ها را قرائت کردم و آخرین توضیح آقای مصدق این بود که هزینه‌هایی از خزانه شده و راجع به صورت حساب و عمل حسابداری عیناً چنین گفتند: "متصدی حساب آقایان صالح و دکتر سنجابی بودند و بعد حساب به عهدۀ آقای مسعودی گذارده‌شد، که ایشان در تهران حساب و اسناد خرج را تنظیم و آن را تسلیم حسابداری نخست وزیری نمودند." به هر جهت منظور از این توضیح این بود که دادستان ارتش به هیچ وجه توجهی به حساب نداشته و اساساً از وظیفه او خارج است و همان طوری که عرض شد، اصل مطلب به قراری که شرح داده‌شد، بوده‌است. اینک با اجازه ریاست محترم دادگاه، چند نامۀ واصله را تقدیم می‌کنم.
در این موقع دادستان ارتش نامه‌هایی مربوط به دعای صبحگاه و شامگاه و سرود شاهنشاهی و ابراز انزجار از اظهارات آقای مصدق که به ایشان رسیده‌بود، برای ضبط در پروندۀ امر، به دادگاه تقدیم کردند.
نامه‌های واصله
دادستان ارتش سپس نامه‌هایی را که به عنوان او رسیده‌بود روی میز دادستانی گذاشت و نامۀ اول را که مربوط به مادری بود که فرزند خود را در وقایع ۲۸ مرداد از دست داده‌بود، قرائت کرد و گفت:
دادستان: محمد مصدق از آه این مظلومین مصون نخواهدبود. به فرض محال اگر دامنگیر خودش نشود، اعقابش مصون از خشم و غضب الهی نخواهندبود. به هر جهت از موقع استفاده نموده و به این مادر داغدیده تسلیت می‌گویم و تقاضا می‌کنم آقایان دادرسان هنگام شور و صدور رأی، منظرِ این داغدیدگان را در پیش چشم خود مجسم نمایند. نکتۀ دیگر اینکه یک نفر از اهالی تهران چندی قبل آسیابی از آقای مصدق اجاره می‌کنند، به سالیانه ۱۵۰۰ تومان و چندی بعد خانه‌ای که داشته به هشت‌ هزار تومان می‌فروشد و آن آسیاب را تعمیر می‌کند، ولی بعد پیشوای معظم آسیاب را سالیانه چهارهزار تومان به مرد دیگری اجاره می‌دهد و آن مرد اکنون شب و روز دعاگوی این پیشوا است. (رئیس: اینکه مربوط به کار ما نیست) از بنده مردم می‌خواهند و من بایگانی دیگری هم ندارم و باید این نامه‌ها را در همین جا تذکر بدهم تا در پرونده ضبط شود. منظورم این است که نویسندۀ این نامه اگر راست گفته‌باشد، آقای محمد مصدق لااقل وسایل ترضیه خاطر او را فراهم کنند. البته منظور بنده تذکار است و به وظیفۀ اصلی بنده مربوط نیست و تصور می‌کنم تذکر خیرخواهانه ایرادی نداشته‌باشد. آقای سیدعبدالحسین مطهری شرح مفصلی نوشته‌اند و ضمن آن می‌نویسند: "در جایی که آقای مصدق در دادگاه باید اصطلاح کنند عملی که انجام شد به دست خائنین و بی‌وطنان و احزاب چپ بود، اصطلاح می‌کنند به دست احزاب ملی و تجار و کسبه بود و به عکس در جای دیگر وارونه اصطلاح می‌کنند." (آنگاه دادستان شرحی را که نویسندۀ این نامه مبنی بر احساسات شاه‌دوستی خود نوشته‌بود، توضیح داد و سپس گفت:) آقای حمید نهاوندی ضمن نامه‌ای می‌نویسد: "افراد شاه‌دوست و میهن‌پرست، متفکران صدور رأی دادگاه هستند" و از دادگاه محترم می‌خواهند حکم علیه حق را بر باطل صریحاً اعلام دارند و اینکه این نامه‌ها را من در اینجا می‌خوانم، برای اجرای امر هم‌وطنان عزیزم می‌باشند.
به ما مربوط نیست
رئیس: به طوری که بارها تذکر داده شده، چون موضوعات خارج از بحث این دادگاه ایجاد مباحثه می‌نماید، خواهش می‌کنم بعد از این عین نامه را به دادگاه بدهید تا تفصیل زیادی دربارۀ آن نشود و وقت دادگاه را ضایع نکنند چون این مباحثات مربوط به ما نیست.
دادستان: استدعا می‌کنم اوامرتان را صریحاً بفرمایید تا در صورتجلسه قید شود و بنده هم بعداً این نامه‌ها را که به من رسید، به استناد دستور جنابعالی به صاحبان آن پس خواهم‌فرستاد.
رئیس: پس نفرستید. التفات در پرونده ضبط خواهدشد، چون این تفصیل و توضیح ندارد.
دادستان: بنده هم فقط تذکر داده‌ام و توضیح مفصلی نسبت به آنها نداده‌ام.
اول جلوگیری کنید
محمد مصدق: بنده می‌خواستم عرض بکنم، به بنده مربوط نیست که این نامه‌ها در اینجا خوانده‌می‌شود یا نمی‌شود، البته ریاست محترم دادگاه هر طور اجازه می‌فرمایند، مختارند و خود دانند، ولی خواستم تذکر بدهم که ریاست دادگاه بعد از اینکه آقای دادستان تمام نامه‌ها را خواندند، این تذکر را می‌دهند و حال آنکه بنده هر وقت خواستم توضیحی به عرض دادگاه برسانم، در اولین کلمه محروم از عرض می‌شوم. دیگر اینکه در چیزهایی که در اینجا گفته‌می‌شود، اگر نسبتی به کسی داده‌شود، طرف باید جوابگویی کند. بنده فقط در جواب فعلاً عرض می‌کنم دستور بفرمایید این مرد اجاره‌نامه او را بخواند و ارائه بدهد، تا من توضیح بدهم.
رئیس: البته توجه فرمودید که بیش از یک نامه خارج از موضوع نبود و آن هم تذکر داده‌شد و رسیدگی به این موضوع هم مطلقاً چنانچه خود آقای دادستان اشاره کردند، مربوط به این کار نبود و در وظیفه دادگاه نمی‌باشد.
دادستان: اگر اجازه بفرمایید، چون ایشان زندانی هستند این امرشان را اجرا کنیم، چون البته نمی‌توانند از اینجا خارج شوند و از طرفی همان طور که عرض کردم، شاید اصلاً موضوع این نامه دروغ باشد.
رئیس: البته در خارج از محیط دادگاه مانعی ندارد. اکنون تیمسار سرلشکر میرجلالی به دفاع از تیمسار ریاحی ادامه دهید.
دفاع از سرتیپ ریاحی
سرلشکر میرجلالی: تیمسار سرتیپ ریاحی همیشه با ورود افراد ارتش در احزاب مبارزه می‌کرده‌است و با فعالیت‌های سیاسی در ارتش مبارزه می‌نموده‌است و وارد شدن افسران را در احزاب، خیانت به ارتش تشخیص داده بوده‌است. طرحی از طرف ستاد ارتش قبل از تصدی ایشان به وزارت جنگ برای تنبیه افسرانی که عضویت احزاب را قبول می‌نمایند تهیه و در حضور وزیر دفاع ملی وقت در کمیسیونی که سرتیپ ریاحی عضویت آن را داشته‌است، مطرح و مورد شور قرار می‌گیرد. در این طرح تنبیهات سخت تا اخراج از خدمت پیش‌بینی می‌شود. سرتیپ ریاحی در این کمیسیون اظهار می‌دارد، حتی ممالک خیلی متمدن که عضویت احزاب را برای ارتش قائل شده‌اند، امروز به اشتباه خود پی برده و ارتش‌های خود را با محظورات بی‌شماری مواجه ساخته و اکنون در پی رفع این نگرانی می‌باشند و در ارتش ما این قبیل اقدامات در حکم انحلال ارتش می‌باشد و با این فکر باید به سختی مبارزه بشود و ارتش باید از هر گونه اعمال نفوذ سیاسی برکنار باشد. این طرز فکر می‌رساند که سرتیپ ریاحی دشمن سرسخت مداخلۀ احزاب در ارتش بوده و عملاً طبق پرونده‌های موجود در ستاد ارتش، با این قبیل افکار جدال خستگی‌ناپذیر می‌نموده‌است. سرتیپ ریاحی مجاز نبوده‌است که این مطالب را در دسترس مردم و افکار عمومی بگذارد، ولی به پیروی از نیات شاهنشاه، برای حفظ سازمان ارتش کوشش می‌نموده و پس از ممانعت از شرفیابی رئیس ستاد ارتش به حضور اعلیحضرت همایونی، سرتیپ ریاحی کاملاً در بی‌اطلاعی به سر برده و بر اِشکال کار ارتش بیش از پیش افزوده می‌گردد و در این دوران، همّ، سعی و جدیت کافی به عمل آمده که تصمیمات غلطی راجع به فرماندهان گرفته‌نشود، ولی بدبختانه در این مرحله اطلاعات زیادی از منابع و مجاری مختلف به آقای مصدق می‌رسیده و ایشان هم بدون مشاوره و بررسی و تشخیص نظریات خصوصی گزارش‌دهندگان تصمیمات شدیدی بر علیه فرماندهان می‌گرفته‌اند، ولی سرتیپ ریاحی تا حد امکان از اجرای تصمیمات غیرعادلانه و غلط آقای مصدق جلوگیری به عمل می‌آورده‌است و این موضوع‌ها موارد بسیاری دارد که پرونده‌های ستاد ارتش حاکی از آن است و روشن‌ترین دلیل عدم همکاری و موافقت نظر سرتیپ ریاحی با آقای مصدق می‌باشد.
سرتیپ ریاحی قصد استعفا داشت
سرلشکر میرجلالی: روز جمعه ۲۳ مرداد، سرتیپ ریاحی که بر حسب معمول باید برای دادن گزارشات به حضور آقای مصدق می‌رسید، از خانه خارج نمی‌شود و آقای مصدق نگرانی خود را از غیبت رئیس ستاد ارتش در آن روز به عرض دادگاه محترم رسانیده‌اند. سرتیپ ریاحی تمام روز را در اطراف وضعیت عمومی، یعنی اختلافات جدید آقای مصدق با دربار و فشار به وکلای جبهه ملی برای دادن استعفا و عدم توجه به اعتراض و نظریات اشخاص ذی‌نفوذ در کشور و وکلای جبهه ملی و موضوع رفراندوم و نتیجه بعدی آن و هزار مسائل جاری روز اندیشید و به خصوص راجع به وضع و تکالیف ارتش در این گیر و دارهای مبتلا به ارتش که به طور روشن نمی‌توانست واقف و باخبر از جریانات پشت پرده آن باشد، فکر نموده، وضعیت ارتش را خطرناک تشخیص می‌دهد و چون از تمایلات اعلیحضرت همایون شاهنشاهی کاملاً بی‌اطلاع بود و آقای مصدق را بازیکن تمام این صحنه‌ها و یگانه امر دستگاه مستقیم ارتش می‌بیند، دیگر خود را حاضر و آماده به خدمت در پست ستاد ارتش با آقای محمد مصدق ندانسته، مصمم به استعفا می‌گردد و چون در روز شنبه ۲۴ مرداد، بعد از ظهر راجع به عدم احضار ارابه‌ها از سعدآباد مورد بازخواست محمد مصدق قرار گرفته، تهدید به برکناری از پست ستاد ارتش می‌شود و به دلیل تصمیم قبلی، از نظر ایشان حسن استقبال نموده و کار را خاتمه‌یافته تلقی می‌کند و به همین دلیل مستقیماً ابتکاری برای برکناری خود از ریاست ستاد ارتش به خرج نمی‌دهد و بنا بر گفتۀ آقای مصدق انتظار آن را می‌کشید کسی عوض ایشان تعیین گردیده و پست ریاست ستاد را ترک کند. اتفاق شب ۲۵ مرداد سرتیپ ریاحی را در تصمیم خود راسخ‌تر می‌سازد، ولی آقای مصدق گویا نمی‌تواند در چنین وضعیتی کسی را برای مسئولیت این مقام حاضر سازند و یا فرصت این عمل را پیدا نمی‌کنند و سرتیپ ریاحی در حال انتظار با اضطراب روحی و عدم رضایت در آن چند روز برخلاف میل و ارادۀ باطنی، به تمایلات آقای مصدق آلوده می‌شود.
ادامه مدافعات
ساعت ۱۱ جلسه به عنوان تنفس تعطیل شد و مقارن ساعت یازده و بیست دقیقه مجدداً جلسه دادگاه تشکیل گردید و رئیس دادگاه اجازه داد که تیمسار سرلشکر میرجلالی مدافعات خود را از سرتیپ ریاحی ادامه دهد.
سرلشکر میرجلالی: مرحلۀ دوم زمان تصدی ریاست ستاد سرتیپ ریاحی از ۲۵ تا ۲۸ مرداد می‌باشد که دفاع اصولی آن توسط سرکار سرهنگ شاهقلی به عمل خواهدآمد و من به طور اجمال از آن می‌گذرم. در این چهار روز تیمسار دادستان ارتش در کیفرخواست؛ سرتیپ نصیری و موضوع بخشنامه شامگاه و صبحگاه، دستور تلگرافی به خارج، راجع به مجسمه‌ها، و دستور تلگرافی راجع به عدم جلوگیری از احساسات و تظاهرات عناصر چپ را مورد ادعای خود قرار داد، کیفرخواست صادر فرموده‌اند. در این موارد بنده به هیچ وجه دفاعی ندارم. اصولاً وارد این موضوع‌ها نمی‌شوم، زیرا آقای مصدق که حاکم مطلق‌العنان ارتش بوده‌اند، مطابق اقرار صریح خود در حضور هیأت محترم دادگاه گناه این عملیات را از دوش سرتیپ ریاحی برداشته و به عهده گرفته و شانه از زیر بار سنگین مسئولیت آن خالی نموده‌اند و خود آقای مصدق دربارۀ صدور این دستورات از خود دفاع نموده و علل و جهاتی را که باعث اتخاذ این تصمیمات گردیده، به عرض رسانیده‌اند. آقای مصدق مفاد گزارش هیأت چندین نفری نمایندگان محترم مجلس شورای ملی را که بنا به گفتار خود ایشان مورد موافقت اعلیحضرت همایون شاهنشاهی نیز بوده‌است، قبل از تصویب مجلس شورای ملی به مورد عمل گذارد، ارتباط مستقیم رئیس ستاد ارتش را با اعلیحضرت همایون شاهنشاهی قطع نموده و تمام جریانات عادی ارتش را تغییر داده و خود را عملاً جانشین فرماندهی کل قوا نموده، از این قدرت استفاده می‌نموده‌اند و در این قطع ارتباط چون کوچک‌ترین دستور مخصوصی به رئیس ستاد ارتش از طرف اعلیحضرت همایون شاهنشاهی داده‌نمی‌شود، بدیهی است که سرتیپ ریاحی در حقیقت دست و پا بسته تحویل وزیر دفاع ملی، که خود را مسئول واقعی ارتش می‌دانسته‌است، گردیده، جز اطاعت و اجرای دستورات وزیر دفاع ملی عملاً و قانوناً کاری نمی‌توانسته‌اند انجام دهند. مطلب خیلی روشن است که ریاحی در این موارد مقصر نیست و عملی جز اجرای امر مافوق از او سر نزده و اگر اطاعت امر مافوق گناه است، باید تجدید نظر در مقررات نظامی ما به عمل آید. فقط ممکن است دادستان ارتش که این مطلب را به زبان نیاورده‌است، منظورشان این باشد که چرا سرتیپ ریاحی تمرد نکرده و برخلاف دستورات وزیر دفاع ملی و فرماندۀ بلاواسطۀ خود عکس‌العمل ظاهر ننموده؟ در این باره باید عرض کنم که بدبختانه اگر ریاحی برخلاف اصول عکس‌العملی از خود نشان می‌داد، ممکن بود قبل از پیدا شدن راه نجات، باز به عنوان متمرد و یاغی تسلیم پنجۀ عدالت بشود. پس سرتیپ ریاحی از هر طرف گرفتار چنگال فشار روحی بوده‌است.
انتظار دادستان از ریاحی
سرلشکر میرجلالی: هیأت محترم دادرسان، انتظاری که تیمسار دادستان محترم از سرتیپ ریاحی دارند، این است که خوب بود سرتیپ ریاحی دستورات وزیر دفاع ملی را اجرا نمی‌کرد و مانع اجرای دستورات آقای مصدق می‌شد. این انتظار تیمسار دادستان محترم معنی حقیقی آن این است که سرتیپ ریاحی می‌بایستی برعلیۀ دولتی که قانونی می‌دانست و اطلاع از عزل آن نداشت، خروج نماید و امورات کشور را که همه با هم ارتباط دارند، در تحت کنترل و اختیار خود قرار بدهد. البته اگر این فکر غیر منطقی و غیر متعارف بر حسب اتفاق در فکر سرتیپ ریاحی ایجاد می‌گردید و نتیجۀ عمل ایشان میوه‌های شیرین و لذت‌بخش به بار می‌آورد، سرتیپ ریاحی در مقابل یک فکر و یک عمل غلط و غیر قانونی که مرتکب شده‌بود، شاید امروز مورد احترام همه قرار می‌گرفت و شاید اگر سرتیپ ریاحی می‌توانست پیش‌بینی نماید و نتیجه مطلوب و مفید تمرد و عصیان خود را نسبت به دولت وقت در خاطر مجسم و در فکر خود حل کند، دست به چنین کار شگرفی می‌زد، ولی چون سرتیپ ریاحی اصولاً جز با وزیر دفاع ملی سر و کار نداشته و فقط تقریباً از اردیبهشت‌ ماه تکیه‌گاه خود را در ارتش به اجبار از دست داده‌بود و وارد هیچ نوع جریانات پشت پرده نبود، جز این چاره‌ای نداشته، ایشان رعایت سلسله مراتب را کرده و کاری برخلاف قاعده و اصول انجام نداده‌است. آقای مصدق وزیر دفاع ملی وقت می‌گوید: سرتیپ ریاحی مرئوس من بوده‌است و لازم بوده‌است که دستورات من را اجرا کند. و اعتراف می‌کند که: تمام دستورات را اعم از بازداشت تیمسار سرتیپ نصیری و صدور بخشنامه‌ها، جلوگیری از خواندن سرود شاهنشاهی در مجامع عمومی، تغییر دعای شامگاه و صبحگاه، فرودآوردن مجسمه‌ها و غیره، همه را من دستور داده‌ام. و در بازپرسی نیز همین اعترافات را نموده‌است. چگونه دادستان محترم حاضر شده‌است آلت فعل محکمه جلب نموده و امروز با تمام قوا بخواهد این آلت فعل را محکوم و تسلیم دار مجازات نماید؟ افکار و رفتار و طرز عمل سرتیپ ریاحی تا صبح ۲۵ مرداد که به عرض رسید، کوچکترین تردید را در علاقمندی سرتیپ ریاحی نسبت به مقدسات ارتش از فکر دادرسان محترم یقیناً بیرون ساخته‌است و شما یقین حاصل کرده‌اید که او هم چون شما سربازی باوفا و افسری شرافتمند است. حوادث و تحولات بی‌جای دوران اخیر و حس خودخواهی و لجاجت آقای مصدق در امور ارتش، ایشان را در این تنگنای گرفتاری بی‌رحمانه دچار نموده‌است، کلید استخلاص را به دست باشهامت شما سپرده‌است و شما وجداناً موظف هستید لکه‌ای را که وزیر دفاع ملی به دامن شرافت سربازی یکی از هم‌قطاران شما وارد نموده‌است، با قطرات اشک دیدگانی که با نفرت به آن ایام هرج و مرج می‌نگرد، شستشو نمایند.
نقش مأمورین انتظامی در وقایع سی‌ام تیر
سرلشکر میرجلالی: جریان حوادث در سال‌های اخیر بارها هم‌قطاران ما را در مقابل جریاناتی که روحشان از آن بی‌خبر بود، قرار داد و آنان را بدون حق و دلیل متهم ساخت. وقایع سی تیر هنوز از خاطرها محو نگردیده‌است. در آن وقایع هیچ یک از افسران از کناره‌گیری آقای مصدق و علل و جهاتی که موجب این تصمیم گردیده‌بود، اطلاع نداشتند. از هدف و نقشه و طرز فکر ایشان اطلاع نداشتند و به همین ترتیب از قبول مسئولیت آقای قوام به کلی دور و بی‌اطلاع بودند. غافل از اینکه متولیان، وقایع حوادث ۳۰ تیر را به مرحلۀ تعبیر خواهندرسانید و تمام نافرمانی‌ها و عصیان‌ها را لباس عدالت و قانون خواهندپوشانید و رفقای سرباز ما را از نظر انجام وظیفه و فرمانبرداری، ظلم و قانون‌شکنی متهم و تسلیم هوی و هوس خواهندساخت. آقای مصدق با علم به اینکه دولت آقای قوام دولتی بود قانونی و برای نخست وزیری ایشان تمام تشریفات متداول معمول گردیده‌بود، پس از روی کار آمدنِ مجدد و قبول نخست وزیری، تمام اشخاصی را که بدون ظاهر شدنِ هیچ گونه عمل علیه یک دولت قانونی عصیان و انقلاب نموده‌بودند، مورد تشویق و محبت قرار داده، مقتولین این وقایع را به نام شهدای راه آزادی تکریم و تمجید نموده و به عکس مأمورین انتظامی را که گناهی جز اجرای دستورات یک دولت قانونی نداشته و وظایف خود را به حد کمال انجام داده‌بودند، مورد تنبیه و توهین قرار داد. آقای مصدق در این دادگاه از هر کس بهتر مسبب حقیقی وقایع ۳۰ تیر و نهم اسفند و روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد را می‌شناسند. حالا اگر وجدانی آرام و یا روحی معذب و ناراحت دارد، خود داند و من در آن بحثی ندارم. بحث من مربوط به مظلومیت افسران است که دیده‌شد، در مورد اول افسران شرافتمند و وظیفه‌شناس ارتش گرفتار بی‌عدالتی شدند و در مورد دوم نسبت به اعلیحضرت همایون شاهنشاهی از پیر تا جوان، هر کدام به طریقی گرفتار شکنجه و عذاب گردیدند و در این مورد سوم که وقایع ۲۵ تا ۲۸ مرداد است که آقای مصدق از اجرای حکم عزل سرپیچی نموده و همکاران خود را بی‌خبر نگاه داشته‌است نیز می‌بینیم که باز هم افسران ارتش در وظایف طبیعی و عادی خود گرفتار دست عدالت گردیده‌اند. سرتیپ ریاحی و شاید کلیه افسرانی که در این وقایع اخیر مورد تعقیب قرار گرفته‌اند، کاری جز انجام وظیفه ننموده و راه غلطی نپیموده‌اند.
اگر اطاعت امر گناه است ...!
سرلشکر میرجلالی: اولین و آخرین وظیفۀ سرباز، اطاعت اوامر مافوق است و سرتیپ ریاحی نیز جز این نکرده و حس عصیان و تمرد را برای ابد در خود کشته‌است. حال اگر عدم اطاعت و نافرمانی را باید در سرلوحۀ وظایف سربازی قرار داد و افسران مطیع و فرمانبردار را بر صندلی مجرمین نشانید و دوای تلخ در حلقوم آنها ریخت، بایستی جامعۀ افسران ارتش را واقف سازند تا دیگر در حول و حوش کلمۀ اطاعت و فرمانبرداری نگردند و روح عصیان و نافرمانی را در خود تقویت نمایند و هر دستور و فرمانی را تعبیر و تفسیر کنند و هر کس به میل و ارادۀ شخصی و به مقتضای زمان و مکان و در خور استعداد و اطلاع هر مقصودی از اوامر صادره درک می‌نماید، به موقع اجرا بگذارد. اگر امروز سرتیپ ریاحی را به جرم اطاعت امر کیفر کنیم، حاصلی جز ندامت و پشیمانی برداشت نخواهیم‌کرد. الان آمر و مأمور هر دو در پیشگاه عدالت قرار گرفته‌اند و شخص آمر به اعمال خود معترف و جای کوچکترین تردید را در حضور دادگاه محترم باز نگذاشته‌است و اگر گناهی شده‌است، گناهکار حاضر و قرار دارد و اگر جنایتی به وقوع پیوسته‌است جانی موجود، که کسی را به عنوان رفیق و هم‌دست معرفی نکرده‌است و جریان بازپرسی‌ها و احضار شهود و مطلعین و اقاریر آنها دلایل مبرهنی است که آقای مصدق شریک و هم‌دست به معنای واقعی برای اجرای یک نقشه نداشته و همه همکارانی بوده‌اند که طبق موازین قانونی و رعایت سلسله مراتب، بدون اینکه از جریان پشت پرده واقف باشند، با هم همکاری می‌کرده‌اند و در هیچ نقش شرکت نداشته‌اند. بیانات آقای مصدق و گواهان و عرایض اینجانب راجع به کار سرتیپ ریاحی در زمان ریاست دادگاه قطعاً سوءظن وجود یک توطئه را بین سرتیپ ریاحی و وزیر دفاع ملی به کلی از میان برداشته‌است.
حکومت مطلقه محمد مصدق
سرلشکر میرجلالی: آقای محمد مصدق حکومت مطلقه‌ای برای خود فراهم آورده و شخصاً تمام مراجع قانونی مملکت را که بنیان و اساس حکومت مشروطه است، افکار خود را چون قوانین آسمانی وحی منزل و واجب‌الاطاعه می‌دانست و همکاران قانونی ایشان نیز حق مداخله و اعتراض به افکار آقای مصدق را جایز ندانسته و گفتار و رفتار ایشان را ملاک کارهای جراری قرار می‌دادند. دستگاه ارتش نیز از بدو تصدی آقای مصدق به سمت نخست وزیری در تمام دوران رویه موافقت و تأمین نظریات ایشان را تعقیب می‌کرد و این سازمان که مخصوصاً مورد سوءظن و بدگمانی ایشان بود، ایجاد حسن تفاهم را همیشه با قیمت تمام و خسارت‌های معنوی و حیثی افسران و فرماندهان برای ارتش تمام می‌نمود و ارتشی‌ها در نهایت فداکاری و بردباری تحمل هر بی‌عدالتی را از لحاظ پیروی از ثبات و رفتار ملوکانه در مقابل تقاضا و انتظارات بی‌نهایت بی‌مورد آقای مصدق بر خود هموار می‌کرد. با این کیفیت سرتیپ ریاحی نه حق و نه قدرت مخالفت داشته و جز رعایت مقررات کار دیگری نمی‌توانسته‌است بکند. هیأت محترم دادگاه و دادرسان محترم معترف می‌باشند که ریاحی کوچکترین تقصیری نداشته و وظایف را مثل یک نفر سرباز انجام نموده‌است، لذا انتظار و امید از هیأت محترم دادگاه دارد که با توجه به وجدان و شرافت سربازی خود، حکم برائت موکل اینجانب را صادر فرمایند و نام نیکی از خود به یادگار بگذارند و مطمئن باشند که اعلیحضرت همایون شاهنشاهی همیشه نسبت به ارتش و افسران ارتش توجه مخصوص داشته و همیشه آنها را در تحت حمایت خود نگاهداری فرموده‌اند و برای متین دادگاه که متکی به قانون و وجدان است، با دیده احترام نظر خواهندفرمود و شهامت و بی‌طرفی دادرسان محترم را مورد توجه قرار خواهندداد. فعلاً دیگر عرضی ندارم.
دادستان: بنده یک مختصر توضیحی دارم، اگر اجازه بفرمایید.
رئیس: بفرمایید.
اظهارات دادستان
دادستان: محترماً به عرض می‌رسانم، بدواً باید عرض کنم به منظور اینکه گرفتاری تولید نشود، اینجانب در بیاناتم قصد توهین و افترا و تهمت ندارم. همان طور که به عرض رسانیده‌ام، در انجام وظیفه دادستانی معتقدم باید با صریح‌ترین زبان توضیحات خود را بدهم و معتقدم وکلای محترم مدافع و متهمین نیز با صریح‌ترین بیان خواهندتوانست توضیحات اینجانب را رد فرمایند تا حقایق کشف گردد و نکته‌ای مبهم نماند. اولاً نمی‌دانم چگونه می‌شود که وکیل محترم مدافعی که پریروز گذشته از موی سپید و قد خمیده، رنگ پریده و پای لرزان آقای محمد مصدق داد سخن دادند و دادستان ارتش را با بیانات شیوا و ادبی و منبع بی‌ادب خواندند، امروز بر علیه آقای مصدق به نحوی سخنرانی می‌فرمایند که اینجانب باید در خدمت ایشان وظیفۀ دادستانی را تعلیم بگیرم. باید صریحاً عرض کنم که این جریان در این مورد به خصوص برای دادرسان ارتش جای بسی تأسف است. آن تعریف‌ها برای چه بود و این اشارات امروز برای چه؟ آیا در این باره از دادستان ارتش مرعوب گردیده‌اند؟ به هر حال جای تأسف است. ثانیاً تیمسار سرلشکر میرجلالی ضمن بیاناتشان فرمودند اولین مرتبه است در تاریخ دنیا که برخلاف قانون کسی را تسلیم دادگاه نموده‌اند و منظورشان موکلشان بود و عیناً چنین اظهار داشتند: "دادستان ارتش دیوان بلخ تشکیل داده" بنده باید صریحاً عرض کنم که این گفتار تیمسار سرلشکر میرجلالی باعث تنفر و انزجار است، زیرا دادگاه‌های نظامی را دادستان ارتش تشکیل نمی‌دهد و این موضوع در همین دادگاه بحث شد و هرگاه فرض کنیم این تیمسار محترم به قوانین آشنا نیستند، لااقل خوب بود در این دادگاه که جلوس فرموده‌اند، به مباحثات گوش می‌دادند و چنین اظهار تأسف‌آوری را نمی‌فرمودند. اینجا دیوان بلخ نیست، دادگاهی است که شاید تنها نقصش این است که تیمسار میرجلالی که به اصول قوانین آشنایی ندارند، سمت وکالت مدافعی متهمی را قبول کرده‌اند که دادستان ارتش تقاضای مجازات اعدام برای او نموده‌است. معتقد است در این موارد هرگاه کسی آشنا به اصول قضایی نیست، وجداناً نباید وکالت مدافعی را به عهده گیرد. ثالثاً نمی‌دانم در آن قسمت از بیانات مکررشان که چندین مرتبه عنوان فرمودند باید روح تمرد و عصیان و عدم فرمانبرداری را از ارتش برانداخت و صریحاً اظهار داشتند موکلشان مجاز بوده امر آقای مصدق را اجرا کند، چه جواب دهم؟ اگر دادگاه محترم به این دفاعیات تیمسار سرلشکر میرجلالی توجه دقیق مبذول فرمایند، مفهوم صریح آن این است که تمام افسران، درجه‌داران و سربازانِ شاه‌دوستی را که روز ۲۸ مردادماه وظیفه اصلی سربازیشان را انجام دادند، تحت تعقیب درآوردیم تا به زعم این وکیل محترم مدافع ارتش نضج بگیرد و به عبارت دیگر این دفاع این تیمسار هیچ مفهومی جز این نداشت و ندارد که چرا اساس سلطنت ایران در اثر جانبازی سربازان باقی ماند؟ دقت فرمایید که چه گفتند و به عرایض اینجانب نیز توجه فرمایید که چه می‌گویم. در اینجا هم باید عرض کنم که خوب به خاطر دارم در یکی از جلسات این دادگاه روی همین موضوع بحث نمودم و هر سرباز وظیفه‌ای که چهار ماه خدمت اولیه کرده، می‌داند اولین وظیفۀ سرباز، حفظ تخت و تاج سلطنت است. حال یک سرلشکر در این دادگاه صریحاً نه یک بار، بلکه چندین بار می‌گوید و تکیه می‌کند که موکلش امر اجرا کرده و می‌گوید سرهنگ ممتازها که دادستان ارتش به جرم کشتار مردم شاه‌دوست آنها را تسلیم دادگاه نموده، این عمل برخلاف مصالح ارتش است. مصالح ارتش این بود که همان طوری که موکلش دستور صادرکرد، ارتش تمکین کند که: "شاه فراری است، جلوی توده‌ای‌ها را نگیرید تا کشور ایران جمهوری شود" این سرلشکر این را می‌گوید، اگر نمی‌گوید، بر علیه من اعلام جرم کند تا من در دادگاهی ثابت کنم که جز این نمی‌گوید. نمی‌دانم تیمسار سرتیپ ریاحی و سایر وکلای مدافع ایشان این دفاعیات وکیل مدافع سخنگوی امروزی را خوانده‌اند، با مفاد آن موافقت دارند یا خیر؟ ولی این را به خوبی می‌دانم که این راه دفاع نیست. به عرض دادگاه محترم می‌رسانم دفاعیات این وکیل مدافع جز آنچه که عرض کردم، برای اینجانب دیگر ارزش جوابگویی ندارد. امیدوارم تیمسار سرلشکر میرجلالی خود نیز منتقل نشده‌باشد که چه دفاعی کرده‌اند. یعنی با علم و اطلاع از اینکه چه گفته‌اند، این دفاع را به عمل نیاورده‌باشند. به عرض می‌رساند که آقای محمد مصدق، عرض کردم وضع خاصی دارند که در کیفرخواست تشریح کرده‌ام، تیمسار سرتیپ تقی ریاحی وضع خاص دیگر. عنوان نموده‌ام که این دو متهم در جرمی که به آنها نسبت داده‌ام، هم اصیل در جرم هستند و هم یکی به اتکای دیگری مرتکب جرم شده. من هم صحبتی از توطئه ننموده‌ام. یک مثال بارز می‌زنم؛ دعای صبحگاه و شامگاه را تیمسار سرتیپ تقی ریاحی معترف‌اند که خود به محمد مصدق پیشنهاد دادند، که محمد مصدق به ایشان امر کند. در کیفرخواست نوشته‌ام هیچ گونه اثری نیست که محمد مصدق آن دستورات را داده‌باشد و به فرض محال محمد مصدق چنان دستوراتی داده‌بود، وظیفه سربازی نه تنها حکم می‌کرد که آن دستورات به مرحله اجرا در نیاید، بلکه حکم می‌کرد که مغز محمد مصدق را رئیس ستاد ارتش آناً متلاشی کند. این وظیفۀ سربازی و قانون و مقررات ارتش است. اینجانب صریحاً به عرض می‌رسانم که تیمسار تقی ریاحی آخرین دفاع خود را پریشب فرمودند. از مرحله بازجویی به خوبی می‌دانم که طرز فکر این تیمسار از چه قرار است. به طور مختصر و مفید تیمسار سرتیپ تقی ریاحی می‌گوید: "تقصیر کارم و مانند یک فرزندی که از دست پدر تنبیه می‌شود، حاضرم هر نوع تنبیهی که ارتش مقرر می‌دارد، درباره‌ام اعمال گردد." بدیهی است نمی‌خواهم برای متهم تعیین تکلیف کنم و خدای نخواسته برای وکلای محترم مدافع، ولی جداً به عرض می‌رسانم و استدعا دارم اگر دفاعی می‌فرمایند، زیاد شاخ و برگ ندهند و شاید زودتر این دادگاه بتواند تعیین تکلیف نماید.
سرلشکر میرجلالی: بنده عرضم را در جواب تیمسار بعداً عرض می‌کنم.
ساعت یک بعد از ظهر جلسه ختم و جلسۀ آینده به ساعت هشت و نیم صبح شنبه موکول شد.