محاکمه محمد مصدق سه شنبه ۳ آذر ماه ۱۳۳۲ نشست ۱۵

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۵ دسامبر ۲۰۱۶، ساعت ۲۲:۴۷ توسط Bellavista1 (گفتگو | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.
روز رستاخیز ملی ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ درگاه محمدرضا شاه پهلوی آریامهر

محاکمه محمد مصدق ۱۲ آبان تا ۱ دی ماه ۱۳۳۲

اشغال ایران به وسیله ارتش بریتانیا و شوروی


پانزدهمین جلسه محاکمه محمد مصدق و سرتیپ تقی ریاحی سه‌شنبه ۳ آذرماه ۱۳۳۲

ساعت سه و نیم بعد از ظهر روز، پانزدهمین جلسه محاکمه آقایان محمد مصدق و سرتیپ ریاحی به ریاست تیمسار سرلشکر مقبلی در تالار آیینه سلطنت‌آباد تشکیل شد و پس از اعلام رسمیت جلسه رئیس دادگاه خطاب به تیمسار آزموده، دادستان، گفت:
رئیس: بیانات خود را ادامه دهید.


سوءاستفاده اطرافیان
دادستان: محترماً به عرض دادگاه محترم می‌رساند قبل از ادامه توضیحات مربوط به کیفرخواست و بیانات آقای محمد مصدق، چند نامه‌ای را که به عنوان اینجانب رسیده، با توضیح مندرجات آن تقدیم دادگاه می‌کنم که در پرونده امر ضبط شود. یکی از افسران شرح مبسوطی نوشته که ضمن آن نامه‌ای است که عده‌ای از همکاران آقای مصدق آن را امضا نموده‌بودند و راجع به این است که چون در نظر است تاریخ نفت ایران به شکل مجموعه‌ای طبع و منتشر شود، مبلغ پانصد ریال آن افسر بپردازد، افسر مزبور می‌نویسد مبلغ پانصد ریال را پرداخته‌ام، ولی از دفترچه مزبور که باید در سال ۳۰ منتشر می‌شد، تا کنون آثاری موجود نیست. ضمناً این افسر اشعار مهیجی درمورد احساسات شاه‌دوستی خود که قبلاً در موارد مختلف سروده، پیوست نامه خود کرده که تقدیم مقام ریاست می‌کنم و برابر توضیحاتی که می‌داد منظور این بود که درمورد نفت به انواع و اقسام سوءاستفاده می‌کردند که یکی از این موارد همین جمع‌آوری وجه برای طبع دفترچه بوده‌است.


نامه‌های رسیده
دادستان: آقای یوسف رحمان‌زاده شرح مبسوطی به عنوان آقای محمد مصدق نوشته که مطلع آن چنین است:
لطف حق با تو مداراها کند چون که از حد بگذرد، رسوا کند
که این نامه را نیز در چهار برگ تقدیم می‌کنم. آقای احمد شروکش از سنندج نامه‌ای نوشته‌اند که عیناً تقدیم می‌شود. آقای سیدابراهیم سلطانی نامه‌ای نوشته و مخصوصاً از اینجانب خواسته‌است که به عرض دادگاه محترم برسانم و من عیناً نامه را تقدیم می‌کنم. آقای سیدعلی‌اکبر ایمانی شرحی به تیمسار سپهبد زاهدی نوشته و رونوشت آن را برای اینجانب فرستاده‌اند که موضوع آن مربوط به نصب مجسمه شاهنشاه در تبریز است که: چون در آنجا حضور نیافته‌بودم، مرا تغییر شغل دادند، که عین آن را تقدیم مقام ریاست می‌کنم. آقای غلامعلی رحیمان، رئیس اجرای ثبت سمنان، شرحی به تیمسار سپهبد زاهدی نوشته و رونوشت آن را برای اینجانب فرستاده‌اند که تقدیم می‌شود. نامه‌ای بدون امضا است که تقدیم می‌شود و نامۀ دیگری برای تکمیل اطلاعات اینجانب رسیده که آن را نیز تقدیم می‌دارم. آقای سیدعلی صدر از قزوین نامۀ مبسوطی نوشته‌اند که مفاد آن در چند موضوع مختلف به شرحی که به عرض می‌رسانم:
۱ – مربوط به انجام مراسم رفراندوم در قزوین.
۲ – مربوط به عدم علاقه آقای مصدق نسبت به اساس سلطنت و اهانت‌هایی که به مقام سلطنت وارد می‌آورند.
۳ – نوشته‌اند که در زمانی که آقای مصدق در مجلس شورای ملی موقع ماه مبارک رمضان آب خوردند و این آقای محترم از آن عمل تنقید نموده و نسبت به گفتار آقای مصدق بحث نموده‌است، بالاخره درمورد ماده ۳۱۷ قانون دادرسی و کیفر ارتش بحث نموده و مفاد این ماده را منطبق با آیه مبارکه‌ای از قرآن مجید دانسته‌است که می‌گوید: "اَلَذینَ یُفسِدونَ فِی‌الاَرض اِنَ یقتِلو (محمد مصدق: و یصلبو) و یصلِبو" الی آخر و به هر حال ادعای دادستان را منطبق با این آیه شریفه دانسته‌است که عیناً تقدیم می‌شود. ضمناً به عرض می‌رساند چند نفر از آقایان محترم شفاهاً از اینجانب توضیح خواسته‌اند که منظور از قرائت تصویب‌نامه‌های صادره در زمان حکومت آقای مصدق در دادگاه چه بوده‌است. همان طوری که به عرض رساندم، منظور این بوده‌است که آقای مصدق ضمن بیانات خود فرمودند: "علاوه بر اینکه حقوقی نمی‌گرفتم، مخارج هیأت اعزامی به شورای امنیت و دیوان دادگستری لاهه را از اموال خودم پرداختم" (محمد مصدق: کی من همچه حرفی زدم؟ کجا؟) منظور از قرائت آن تصویب‌نامه‌ها این بود که آن مخارج از خزانه دولت پرداخته شده‌است. (محمد مصدق: عرض کردم مخارج خودم و فرزندانم را در این مسافرت‌ها خودم پرداختم و حالا هم عرض می‌کنم)


قرآن در زندان
دادستان: به هر حال در جلسه گذشته اینجانب عرض کردم دو نوبت شاهد این موضوع بودم که قرآن مجید در بازداشتگاه برای آقای مصدق آوردند و قبول نفرمودند. (محمد مصدق: من اشتباه کردم. دیروز نشنیدم شما چه گفتید) جناب، ایشان فرمودند دادستان دروغ می‌گوید برای اینکه بر دادگاه واضح است که اینجانب همواره سعی می‌کنم یعنی وظیفه دارم که سخنی برخلاف نگویم عین خط آقای مصدق را که راجع به این موضوع است، به نظر دادگاه می‌رسانم، (محمد مصدق: نخیر هیچ لازم نیست. بنده انکار ندارم. خیال کردم می‌فرمایید خود آقا برای من قرآن آورده‌اید. بفرمایید، بفرمایید) و عین گزارش دادیار مربوطه را که در ملاقاتی حضور داشته به عرض دادگاه می‌رسانم. (رونوشت خط آقای مصدق و رونوشت خط دادیار مربوطه تقدیم دادگاه می‌شود.) شرحی که آقای مصدق به خط خود نوشته‌اند، چنین است: "قرآن را ندانستم کی فرستاده است؟ هر کس فرستاده، (محمد مصدق: این قرآن سیصد، چهارصد تومان قیمت داشت، گفتم برای هر کس فرستاده پس بفرستید) برای خود او بفرستید." (محمد مصدق: درست است، درست است، صحیح است، درست است) عین گزارش دادیار مربوطه چنین است و موضوع گزارش این است که این دادیار طبق دستور دریافتی در موقعی که بستگان آقای مصدق با ایشان ملاقات می‌کرده‌اند، حضور داشته‌است. این دادیار گزارش می‌دهد یک جلد قرآن به آقای مصدق دادند که نزد ایشان باشد، ولی از قبول آن خودداری کردند و توضیح می‌دهد که قرآن را خانم ایشان به او داده‌است. (محمد مصدق: نخیر، قرآن را کسی داده‌بود که پشت آن را از ترس امضا نکرده‌بود که مبادا تبعیدش کنند. چهارصد تومان قیمت قرآن بود. گفتم این را ببرید و اگر می‌خواهید یک قرآن خطی بیاورید)


متهم تصدیق می‌کند
دادستان: با اجازه مقام ریاست استدعا دارم دستور فرمایید در صورت‌جلسه قید شود که آقای مصدق عرایض بنده را تصدیق کردند. (محمد مصدق: بله صحیح است. این موضوع را آقای سرهنگ به من گفته، من درست نشنیده بودم. خیال کردم که فرموده‌اید خودتان آورده‌اید. بله، نشنیدم، گوشم سنگین است، نشنیدم) به عرض تیمساران می‌رسانم، اینجانب از آقای مصدق جز این انتظار ندارم که هر وقت من نام خدا را می‌برم و اسمی از کلیه آیات مجید می‌آورم، رنگ از رخسار ایشان پرواز می‌کند و بی اختیار قصد می‌نماید که بنده را به هر وسیله‌ای که هست از انجام وظیفه باز داشته یا لااقل در انجام وظیفه سست و متزلزل کند، ولی اینجانب صریحاً می‌گویم، چون هیچ ظلمی از نظر قرآن از تعدی و تجاوز به حقوق دیگران بزرگتر نیست و چون مدعی هستم که آقای مصدق با سر باز زدن از اجرای فرمان شاهنشاه که مبنی بر عزل ایشان بوده‌است، به حقوق اساسی ایران تعدی نموده، مرتکب سوءقصدی شده که منظورش به هم زدن اساس حکومت و تخت و تاج سلطنت و تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت بوده‌است و نظر به اینکه اینجانب نیک می‌دانم که منظور از آفرینش هیچ نیست، جز انجام وظیفه، من در سمت دادستانی این دادگاه وظیفه دارم آقای مصدق را آنچنان چه هستند، معرفی کنم و وظیفه دارم ایشان را به نحوی معرفی کنم که آهنگ صدای من چون خنجری به قلب ایشان فرو رود (محمد مصدق: قلب من فولادِ آقا) و وظیفه دارم اعمالشان را در پیش چشمشان مجسم کنم و بدیهی است آقای مصدق مختارند که با دو گناهان خود با کمال خضوع و خشوع گریه کنند و (محمد مصدق: و یا) و یا باز هم برای عوام‌فریبی یا تظاهر به دینداری گریه مصنوعی سر دهند و یا خنده مصنوعی، ایشان مختارند در این دادگاه یا بر پای خیزند (محمد مصدق: استغفرالله) و به سوء اعمالشان اعتراف کنند (محمد مصدق: تا آبرویش را ببرم) و یا هنوز که هنوز است خود را آزادی‌خواه و حافظ قانون اساسی و وفادار نسبت به حقوق اساسی ایران و مقام شامخ سلطنت می‌داند، که از نظر دادستان ارتش اگر چنین کنند، همه مؤید این است که هنوز هم قصد دارند افکار عمومی را فریب دهند. (محمد مصدق: بله)


معرفی محمد مصدق
دادستان: اینک به معرفی آقای مصدق بنا بر آنچه در این دادگاه و محضر دادستان بیان داشته‌اند، می‌پردازم. (محمد مصدق: بسیار خوب) آقای مصدق در این دادگاه در یکی از جلسات ابتدا به ریاست محترم دادگاه و سپس به وکیل مدافع خود (محمد مصدق: حالا هی تلقین کنید) (خنده حضار) پرخاش و حمله نمودند و ادعا کردند که متن لایحه دفاعیشان را مقام ریاست دادگاه دیده‌اند، در حالی که ریاست دادگاه به شرافت سربازی خود (محمد مصدق: حالا تلقین کن) و وکیل مدافع به کلام‌الله مجید قسم خورد که لایحه دفاعیه را ندیده و به کسی نداده‌است.
محمد مصدق در حالی که می‌خندید، با ژست مخصوصی به رئیس دادگاه و هیأت دادرسان گفت:
محمد مصدق: شما آقایان گوش به این حرف‌ها ندهید. من ارادتمند هستم. هیچ گوش به این حرف‌ها ندهید، من به همه‌تان ارادت دارم. (خنده شدید حضار)
دادستان: به هر حال بهترین معرف روح یاغی‌گری ایشان همین گفتار است، بلکه در برابر اظهار ریاست محترم دادگاه که فرمودند خطاب به آقای مصدق که شما مسلمان هستید و مسلمان دروغ نمی‌گوید، آقای مصدق دیگر سکوت کردند. اینجانب از ریاست محترم دادگاه تمنا می‌کنم به این جریان توجه دقیق مبذول فرمایند که آیا آن سکوت متهم و آن اظهاراتش در محضر دادگاه که ریاست محترم دادگاه را وادار کرد که بفرمایند مسلمان دروغ نمی‌گوید، این ادعای دادستان نیست که می‌گوید شخص مسلمان دروغ نمی‌گوید و می‌گوید دروغگو دشمن خدا است؟


روزهایی که طرح‌ریزی می‌شد
دادستان: این آقای مصدق در همین دادگاه چنین گفت: "همواره دنبال این بودم که چگونه خانه خود را برای دفاع از هجوم مردم حفظ کنم. به همین جهت از سرتیپ ریاحی پرسیدم: وضع خانه‌ام از چه قرار است؟ او گفت: جای نگرانی نیست، زیرا دوچرخه‌سوار، کامیون، تانک، جلوی خانه من و دم چهارراه‌های وصل به خانه گذاشته‌است". دادگاه محترم توجه فرمایند که مصدق در محضر دادگاه اعتراف می‌کند که با وجود اینکه مردم پشتیبان او هستند، با سوءاستفاده از قوای تأمینیه کشور (محمد مصدق: چند نفر آدمکش هم شدند مردم؟) از ترس هجوم در خانه ۱۰۹ در روزهای ۲۵ الی ۲۸ مرداد طرح می‌ریخته که اساس حکومت و تخت و تاج سلطنت را بر هم زند. (محمد مصدق: بله، حالا هی تلقین کن) ملت ایران باید بداند که مصدق با همین گفتار در دادگاه اعتراف نموده‌است (محمد مصدق: آن ضمنش را هم بفرمایید) که از خشم و غضب مردم ناچار شود خانه خود را (محمد مصدق: محکم کند) به صورت دژ مستحکمی درآورد که حالت دفاع در برابر مردم بگیرد. (محمد مصدق: بله) دادستان ارتش این گفتار متهم را اقرار و اعتراف صریح می‌داند که در روزهای (محمد مصدق: ۲۵ الی ۲۸) ۲۵ الی ۲۸ مردادماه مورد خشم و غضب (محمد مصدق: مردم بوده‌است) ملت ایران بوده و از وسایل و تجهیزات دولتی (محمد مصدق: سوءاستفاده) به نفع شخصی خود و یک مشت اشرار (محمد مصدق: سوءاستفاده کند) سوءاستفاده کرده، تا اساس حکومت و تخت و تاج سلطنت را بر هم زند (محمد مصدق: صحیح) و دادستان ارتش به عرض دادگاه محترم می‌رساند که همین گفتار متهم اعتراف شخص متهم به این است که او در پیشگاه افکار عمومی محکوم بوده‌است. (محمد مصدق: صحیح است) آقای محمد مصدق چه در تحقیقات نزد اینجانب و چه در بازپرسی و چه در این دادگاه اعتراف می‌نماید که درباره کودتای شب ۲۵ مردادماه اشخاصی نزد ایشان می‌آمدند و می‌گفتند: "دربار می‌خواهد کودتا کند، ولی من مخالف بودم و من می‌گفتم دربار برای چه کودتا کند؟ (محمد مصدق: صحیح است، صحیح است. واقعش هم همین طور بود) چطور دربار می‌خواهد کودتا کند؟ (محمد مصدق: صحیح است) به همین جهت عقیده به صحت گفتارهای آنان نداشتم". (محمد مصدق: بفرمایید خبر، عقیده نبود چون خبر می‌آورند)


صحبت نکنید آقا
رئیس: خواهش می‌کنم بین صحبت‌های ایشان (اشاره به دادستان) حرف نزنید، زیرا به موقع خود شما حرف‌های خودتان را خواهید زد.
محمد مصدق: جنابعالی جلویش را بگیرید. مردم فراموش نمی‌کنند آقا.
رئیس: بسیار خوب، شما صحبت نکنید.
محمد مصدق: پس بفرمایید ایشان هم درحدود قانون صحبت کنند.
رئیس: جنابعالی صحبت نکنید، بنده اگر ایشان حرفی زدند، اخطار خواهم‌کرد.
محمد مصدق: بله بفرمایید، چون وقتی شما تکلیف خودتان را انجام نمی‌دهید، ما مجبور هستیم با یکدیگر طرف شویم.
رئیس: بنده به تکلیف خود آشنا هستم و از شما هم تقاضا می‌کنم رعایت بفرمایید.
محمد مصدق: خیلی خوب، صحیح، چشم، اطاعت امر، صحیح.


باید توضیح دهد
دادستان: دادستان ارتش به منظور حفظ قانون و حفظ حق ملت نجیب ایران، از اعترافات صریح متهم به شرح مذکور در تحقیقات و در محضر دادگاه استفاده نموده، اعلام می‌دارد همان طوری که خود متهم این قدر معقول و صحیح فکر می‌کرد که کودتای دربار یک حرف بی‌اساس و مسخره‌ای بیش نیست، باید در این دادگاه توضیح دهد در حالی که فرمان عزل را دریافت داشته‌بود و رسید آن را نیز تسلیم کرده‌بود، به چه علت بدون کوچکترین تحقیق بلافاصله حامل فرمان را بازداشت کرد و باید توضیح دهد در حالی که رسید داده‌بود به این مضمون که: "دست‌خط مبارک زیارت گردید"، به چه مناسب هنوز آفتاب تهران طلوع نکرده به رادیو دولتی دستور داد که لحظه به لحظه اعلام نماید که در ساعت ۷ صبح روز ۲۵ مردادماه اعلامیه مهمی از طرف دولت صادر می‌شود که مفاد آن اطلاعیه هیچ نبود، جز اینکه کودتایی از طرف گارد سلطنتی و در نتیجه دربار و در نتیجه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به عمل آمده، باید توضیح دهد چرا در ساعت ۷ صبح روز ۲۵ مرداد ملت ایران را اغفال کرد و چرا به دنیا اعلام نمود که گارد سلطنتی کودتا کرده‌است؟ مگر خود رسید فرمان عزل را به خط خود نداده‌بود؟ متهم که بهتر از همه کس می‌دانست اعلیحضرت همایونی چون دارای اختیار عزل و نصب وزیران هستند و هر وقت صلاح کشور را در استفاده از این اختیارات تشخیص فرمودند از حقی که قانون اساسی ایران به مقام با عظمت سلطنت تفویض کرده استفاده خواهندفرمود، باید در این دادگاه بگوید که چرا پس از دریافت فرمان عزل و دادن رسید کفیل وزارت دربار و اعضای دربار را، بالاخص نویسنده فرمان عزل را که خود در تحقیقات اعتراف نموده که شناخته‌است و جناب آقای هیراد بوده‌اند، دستگیر و بازداشت کرد؟ باید بگوید چرا در روزهای ۲۵ و ۲۶ و ۲۷ عناصر چپ را تحریص نمود که میتینگ دهند با این شعار که بگویند: "ما شاه نمی‌خواهیم و طالب برقراری جمهوری دموکراتیک توده‌ای هستیم" این متهم باید در این دادگاه بگوید که چرا پس از یک عمر تظاهر به آزادی‌خواهی، مسلمانی، حفظ قانون اساسی، در آخر عمر تابع پیروان فرضیه ماتریالیسم ، یعنی ماده‌پرستی شده، دست به دست پیروان این فرضیه داد و به آیین اسلام و قانون اساسی ایران وقعی نگذارد، (محمد مصدق خطاب به رئیس دادگاه: آقا بنده اخطار دارم) که اساس حکومت را به هم زند و تخت و تاج سلطنت را از بین بردارد؟ باید در این دادگاه بر پای خیزد و بگوید چرا به وزیر خارجه حکومت یاغی‌اش و وزیر راه طاغی و پوشالی‌اش دستور داده در میتینگ عصر روز ۲۵ مردادماه به نمایندگی او حاضر شوند و این یاغیان به نمایندگی مصدق‌السلطنه آزادی‌خواه بگویند "شاه نمی‌خواهیم." و یک مشت مردم بی‌ایمان، بی‌وطن و غیر مسلمان در پای نطق آنان نعره بزنند جمهوری دموکراتیک توده می‌خواهیم.
در این موقع که ساعت چهار و ربع بعد از ظهر بود، از طرف مقام ریاست ده دقیقه تنفس داده شد.


مقررات دادرسی
ساعت چهار و چهل‌وپنج دقیقه بعد از ظهر مجدداً رسمیت جلسه اعلام شد و آقای دادستان به اظهارات خود چنین ادامه داد:
دادستان: به طور معترضه با اجازه ریاست محترم دادگاه ناچارم به عرض برسانم دو، سه بار در جلسات اولیه دادگاه عرض کردم دادرسی تابع اصول و مقرراتی است که نه متهمین، نه وکلای مدافع و نه دادستان نباید آن اصول را نادیده بگیرند و شاید در جلسه‌ای عرض کردم که از دو جهت شأن این دادگاه نیست که کوچکترین اختلافی در جریان کارش روی دهد. چون موضوع صحبت معرفی آقای محمد مصدق و بیان کیفرخواست و پاسخ به بیانات ایشان است، بسیار به مورد است که به عرض برسانم عملی که از متهم سر می‌زند، یعنی در بین صحبت‌های من صحبت می‌کند، چند منظور دارد: یکی اینکه مرا از انجام وظیفه به نحوی از انحاء باز دارد، ولی گفته‌ام و می‌گویم که من مانند کوهی استوار در اینجا انجام وظیفه خواهم‌کرد. منظور دیگرش این است که نظم دادگاه را مختل کند، در این مورد از ریاست محترم دادگاها تقاضا می‌کنم توجه فرمایند که در دادگاه باید هر کسی حضور دارد، ساکت و مؤدب بنشیند و باید کلام متکلم قطع نگردد.


جلسه را سرّی خواهیم‌کرد
دادستان: و هرگاه آقای مصدق به این جریان و به این وضعی که در پیش گرفته‌اند ادامه دهند، طبق مقررات قانون از دادگاه تقاضا خواهم‌کرد جلسه سرّی شود، این مقررات قانون است و به عرض ریاست محترم دادگاه می‌رسانم که دادستان ارتش نخواهدگذاشت متهمی که تردید ندارد خود بهتر از هر کس می‌داند جرمش ثابت است با اختلال نظم موجبات لوث شدن موضوع یا تأخیر در دادرسی را فراهم نماید. یک جهت را هم باید به عرض برسانم و آن این است که صرف نظر از موازین قانونی، اساساً این عمل متهم از نزاکت هم دور است. به نظر دادستان ارتش نزاکت حکم می‌کند که حتی در مجالس غیر رسمی و حتی وقتی دو نفر با هم صحبت می‌کنند، یکی کلام دیگری را قطع نکند. این تذکر اینجانب بود و همان طوری که عرض کردم، هرگاه متهم به این وضع ادامه دهند، تقاضای سرّی شدن جلسات دادرسی را طبق موازین قانونی خواهم‌نمود.


باید توضیح دهند
دادستان: اینک به دنبال توضیحات خود به عرض می‌رساند، آقای مصدق باید توضیح دهند که چرا دستور خلع سلاح گارد شاهنشاهی را بلافاصله پس از دریافت فرمان عزل و تسلیم رسید دادند و هرگاه بگویند که این دستور را نداده‌اند، باید توضیح دهند که چرا از این عمل جلوگیری نکردند؟ این چراهایی که گفته می‌شود، نه از این لحاظ است که دادستان ارتش برای این متهم سمتی قائل است، علاوه بر اینکه سمتی قائل نیست، از ساعت یک صبح ۲۵ مرداد او را یاغی می‌داند. این چراها از دریچه چشم متهم است که در این دادگاه می‌گوید: "من با وجود سوگندی که به قرآن مجید یاد کرده‌ام که نسبت به شاهنشاه وفادار بودم"، دادستان ارتش این سؤالات را طرح می‌کند تا ادعای خود را ثابت کند که این متهم علت طغیان و یاغی‌گری‌اش برای این بود که تخت و تاج سلطنت را بر هم زند. محمد مصدق باید در این دادگاه توضیح دهد چرا مأمورین شاهنشاهی را در سفارتخانه‌های ایران در خارج، از انجام وظیفه‌شان نسبت به مقام شامخ سلطنت باز داشت و چرا به وزیر خارجه یاغی دستور داد به سفیر ایران در بغداد تلگراف کند که باشاهنشاه تماس نگیرد و چرا به دنیا اعلام کرد شاهنشاه فراری است؟ و باید بگوید به چه علت به آن مأمورین دستور داد به نحوه جاسوسی اعمال پادشاه را زیر نظر بگیرند؟ محمد مصدق باید بگوید چرا به اعتراف صریح خود، دستور داده مجسمه‌های اعلیحضرت رضاشاه کبیر را فروریزند و چرا جلوگیری از عمل یک عده بی‌وطن که قصد و هدفشان بر هم زدن اساس حکومت است و ضدیت با دین اسلام و قانون اساسی ایران، جلوگیری نکرد؟ نه تنها جلوگیری نکرد، بلکه در تحقیقات صریحاً اعتراف می‌نماید که: "من گفتم مجسمه‌های شاهنشاه فقید را فروریزند" و وقتی از او سؤال می‌شود که چرا چنین اجازه‌ای دادی و سؤال می‌شود چرا میتینگ عصر ۲۵ مرداد را بر پا ساختی؟ می‌گوید: "آن عناصر چپ ملت ایران هستند، جزو مردم هستند".


شورای سلطنتی چه صیغه‌ای بود؟
دادستان: دادستان ارتش اعلام می‌نماید که ملت ایران آن ملتی است که در روز ۲۸ مرداد لیاقت و شایستگی خود را نشان داد، این محمد مصدق است که خواست تیشه به ریشه ملت ایران زند، که قادر متعال او را سرافکنده نمود و مدد نمود تا این دادرسی بر پا شود و محمد مصدق آن چنان که هست، معرفی گردد. باید این متهم در این دادگاه توضیح دهد که به چه منظوری دستور صادر کرد استانداران و بخشداران آماده برای انجام رفراندوم باشند، یک رفراندوم که انجام داده‌بود و منجر به انحلال مجلس شده‌بود، منجر به عزیمت اجباری شاهنشاه شده‌بود، باید توضیح دهد این دستور غیر قابل انکار رفراندوم از روی چه منظور بوده‌است؟ باید بگوید شورای سلطنتی از چه قرار بود؟ اساساً باید توضیح دهد این موضوع با کدام قانون یا سابقه یا رویه‌ای مطابقت داشته‌است؟ در یکی از جلسات شدید توضیح دادم که مفهوم شورای سلطنتی همان شورایی که شخص شاهنشاه اعضای آن را تعیین می‌فرمایند، پادشاه در غربت به سر می‌برد و به درگاه خداوند استغاثه می‌کرد که خداوند ملت ایران را از خطر اضمحلال مصون فرماید. مصدق در خانه ۱۰۹ با شایگان‌ها، رضوی‌ها، عناصر چپ مطالعۀ تشکیل شورای سلطنتی می‌نمود و طرح انجام رفراندوم را می‌نمود، این نکات را باید این متهم توضیح داده و روشن نماید. مصدق باید بگوید آن دستوراتی را که درمورد ارتش شاهنشاهی سرتیپ ریاحی رئیس وقت ستاد ارتش می‌گوید شخص مصدق داد، علت و مجوز آن چه بوده‌است و باید به یکایک این دستورات که در کیفرخواست نوشته‌ام، جواب دهد و باید بگوید به چه مناسبت دستور داد دعای شامگاه و صبحگاه را در ارتش تغییر دهند و باید بگوید به چه مناسبت دستور داد که فرماندهان واحدهای خارج از مرکز در برابر فعالیت عناصر توده‌ای اقدامی به عمل نیاورند؟


حسین فاطمی کجاست؟
دادستان: محمد مصدق باید بگوید چرا بلافاصله پس از اینکه از ترس مردم از خانه ۱۰۹ فرار کرد، خود را به مأمورین انتظامی معرفی ننمود و باید بگوید حسین فاطمی کجا است و باید بگوید در روز ۲۸ مردادماه در خانه ۱۰۹ با مقامات غیر مسئول از قبیل رضوی، شایگان و امثال اینان به چه مناسبت سر و کار داشته و با آنها چه طرح‌هایی را انجام می‌داده‌است؟ در برابر این سؤالاتِ من و در برابر مندرجات کیفرخواست، محمد مصدق دو راه بیشتر ندارد: یا باید در این دادگاه از زمان حاج‌میرزا آغاسی‌ها صحبت کند و پاسخ مرا ندهد و یا با کمال سرافکندگی اقرار و اعتراف نماید که اعمالش جز به منظور به هم زدن حکومت مشروطه و تخت و تاج و تحریص مردم به مسلح شدن بر ضد قدرت سلطنت چیز دیگری نبوده‌است. باید در این سن و سال در این دادگاه به گناه خطیر خود اعتراف نموده، اظهار ندامت و پشیمانی نماید و با اظهار ندامت از پیشگاه عدالت تقاضای تخفیف در مجازات را نماید، نه اینکه با حال گریه بگوید از اول خلقت عالم آزادی‌خواه بوده‌ام و بگوید در کشور ایران تنها فرد حافظ قانون اساسی من بوده‌ام. محمد مصدق باید بداند که چنگال عدالت سفت گلوی او را می‌فشارد و دادستان ارتش تحت تأثیر هیچ گونه وضعیتی گریه و ضعف و غشی، خنده و مسخره‌ای، واقع نخواهدشد. دادستان ارتش تقاضای اعدام متهم را نموده و لحظه به لحظه در این تقاضا راسخ‌تر و ایمانش به اینکه این متهم باید محکوم به مرگ شود، قطعی‌تر می‌گردد.


باید او را دار بزنند
دادستان: محمد مصدق اعتراف نمود که چون در قصر سعدآباد چند تانک دیده‌بود، فوراً دستور داد آن تانک‌ها را از آنجا بیاورند و در این خصوص هم اقداماتی نموده و به رئیس وقت ستاد دستور داد کفیل وزارت دربار را هم نزد خود خواست و اصرار ورزید که این چند تانک نیز در سعدآباد نباشد، ولی آقای کفیل وزارت دربار گفتند: "اعلیحضرت فرموده‌اند خوب است در شبی دور از انظار تانک‌ها برود منزل آقای مصدق". تیمساران دادرس این دادگاه، در یکی از جلسات گفتم و باز هم تکرار می‌کنم باید در این اعترافات دقت شود و توجه شود که طرح و نقشۀ سوءقصد متهم چه اندازه عمیق و ریشه‌دار بوده که این متهم حاضر شده چند تانک برای حفظ شاهنشاه که در عین حال مقام بزرگ ارتشتاران فرمانده را عهده‌دار بودند، در کاخ سلطنتی وجود داشته‌باشد، در حالی که متهم اعتراف می‌نماید در همان شب‌های وحشتناک دوچرخه‌های زیاد، تانک، کامیون، سرباز برای حفاظت خانه خود جمع‌آوری کرده‌بود. آیا تقویت سلاح خانه ۱۰۹ برای تقویت ارتش در لحظات موعود که نمونه آن را در روز ۲۸ مردادماه دیدیم و پافشاری در برداشتن چند تانک از قصر سعدآباد، دلیل بر ثبات ادعای اینجانب نیست؟ متهم جان کلام را در این جمله صریح که ثبت و ضبط است، بیان داشت که گفت: "من تا بگویم دست‌خط را قبول دارم، دارم می‌زنید". حقیقت این است که برخلاف میل خود این جمله ناگهان از دهانش در آمد. او می‌داند عملیاتی که در اثر سرپیچی از اطاعت فرمان عزل بر ضد اساس حکومت و تخت و تاج سلطنت انجام داده، مجازاتش اعدام است و باید او را دار بزنند. به همین جهت تلاش می‌نماید که بگوید در اصالت فرمان تردید داشتم، ولی باید بداند که این تلاش مذبوحانه است، زیرا آن لحظه‌ای که فرمان عزل را از تیمسار سرتیپ نصیری گرفت، صریحاً رسید داد و نوشت: "دست‌خط مبارک عز وصول بخشید" که این رسید، هم حاکی از اعتراف او به صحت دست‌خط است، یعنی صحت صدور دست‌خط، و هم با دادن رسید صریحاً وصول آن را تأیید کرده‌است، این غیر قابل دفاع است، مگر اینکه محمد مصدق امروز کارش به آنجا کشیده‌باشد که بگوید اصلاً دست‌خط را نگرفتم، که اگر چنین چیزی گفت، بحث جدید و جالب توجهی پیش خواهدآمد. به هر حال تصدیق گرفتن دست‌خط و بلافاصله اجرا نکردن آن هیچ مفهومی ندارد، جز برافراشتن عَلَم طغیان و یاغی‌گری که با تطبیق با اعمال چهار روزه‌اش، عملش منطبق است با ماده ۳۱۷ قانون دادرسی و کیفر ارتش که کیفر آن اعدام است.


در بارگاه حق و حقیقت
دادستان: متهم ضمن شرح وقایع روز ۲۵ مرداد می‌گوید: "یک پادشاهی بی‌سابقه حرکت می‌کند، ابلاغیه هم نمی‌دهد و می‌رود. آیا دولت در این صورت نباید جلوی تشتت افکار را بگیرد؟" دادرسان معظم توجه به این بیان متهمِ سرسخت بفرمایید، باید از این اعترافات استفاده کرد که چگونه متهم تصدیق می‌کند شاهنشاه بی‌سابقه از ایران خارج شده‌اند، صرف نظر از اینکه وقتی متهم فرمان عزل را دریافت داشت و به خط خود وصول آن را رسید داد، دیگر او رئیس حکومت و دولتی نبوده‌است. باید جواب دهد که شما که خود را نخست وزیر کشور می‌دانستید و با کوبیدن مجلسین حکومت مطلقه در دست داشتید، شما که اعلیحضرت همایونی را وادار نمودید مدت‌ها در پایتخت نباشند، شما که عقل منفعلتان شایگان‌ها، رضوی‌ها، کریم‌پورها بودند، چه نقشه و طرحی برای مملکت و این ملت فلک‌زده داشتید که آن طور آشوب و فساد به راه انداختید و سوءقصد خود را از ساعت یک صبح ۲۵ مرداد به منصه عمل و ظهور گذاردید؟ دادرسان محترم باید توجه فرمایند که متهم وضعی را پیش آورده‌بود که اعلیحضرت همایون شاهنشاهی ناگهان بدون در نظر داشتن مقصد بر فراز خاک ایران به پرواز در آمدند. هنگامی که در آسمان ایران پرواز می‌نمودند، با دلی آکنده از مهر ایران خوشبختانه تصمیم می‌گیرند که به بارگاه باشکوه و جلالی پناه برند، که آنجا یک دنیا حق و حقیقت و شجاعت و صفا و خلوص نیت نهفته است و در عین حال بارگاهی بود که معرف مظلومیت بود. شاهنشاه در آن بارگاه دست توصل به سوی خدای دزار کردند و سعادت و عظمت ملت ایران را خواستار می‌شدند که این جریان معرف ایمان و اعتقاد شاهنشاه به خدا و آنچه در نزد خدا محترم است بوده، در عین حال دلیل بی‌ایمانی متهم است.


جرم مشهود
دادستان: متهم می‌گوید این طرز مسافرت اعلیحضرت باعث شده‌بود شدت عمل برای حفظ امنیت به خرج دهد، ولی اسناد موجود در پرونده و عمل ملت ایران در روز ۲۸ مردادماه خلاف ادعای متهم را ثابت می‌کند، زیرا از یکِ شب ۲۵ مردادماه کلیه عملیات متهم، از پایین آوردن مجسمه‌ها، نطق‌ها، میتینگ‌ها، دادن شعارها، تحریک در ارتش، صدور دستور رفراندوم و ده‌ها از این قبیل عملیات، همه حاکی است که قصد متهم بر هم زدن تخت و تاج سلطنت بوده‌است و این نیز انکارناپذیر است، چون همان طوری که به کرّات عرض کرده‌ام، اساساً جرمش مشهود بوده و جرم مشهود زیاد مدرک و دلایلی خارج از آنچه همه به چشم دیده‌اند، نمی‌خواهد، که چنانچه ملاحظه می‌فرمایید، با وجود اینکه جرم مشهود را نادیده گرفته‌ام و مدارک زیادی ارائه داده‌ام، هنوز این متهم خود را نسبت به مقام شامخ سلطنت خدمتگزار می‌داند و می‌گوید: "سوگند وفاداری خود را نقض نکرده‌ام." که این گفتار برای اینجانب سرسختی این متهم را ثابت می‌نماید.


دکان مشروطیت!
دادستان: در یکی از جلسات به عرض رسانیدم که متهم در دادگاه به نقالی افتاد و با ذکر حکایاتی از قدیم که‌ای کاش به همان نقل و حکایت می‌پرداخت، گفت: "در دوره محمدعلی‌شاه روزی نزد او رفتم، از من پرسید: چه بکنم؟ گفتم: آقای سیدعبدالله بهبهانی دکانی به اسم مشروطیت باز کرده، شما سعی کنید آن دکان را در اختیار خود درآورید. در این صورت این دکان دست شما می‌ماند و دکان او بسته می‌شود." دادرسان محترم توجه به این گفتار متهم و نظایر آن بفرمایند و توجه فرمایند که متهم به مشروطیت ایران با چه چشمی نگاه می‌کرده‌است. آن هم در زمانی که تازه این نهال غرس شده‌بود. در آن هنگام که مجاهدین این کشور در راه مشروطیت خون خود را نثار می‌نمودند و همین میدان بهارستان را با خون خود گلگون می‌کردند، این آقای محمد مصدق آن جریان را به اصطلاح خود دکان دانسته‌بود، از چنین متهمی چندان تعجب ندارد که در سن کهولت روز ۲۸ مردادماه در خیابان کاخ در آستان خانه ۱۰۹ گروهی از رادمردان این کشور را به خاک و خون اندازد و با نهایت صراحت در این دادگاه بگوید اینها یک مشت چاقوکش بودند.
در این هنگام ده دقیقه تنفس اعلام گردید.


فاتح کسی است که به قانون تکیه کند
ساعت پنج و پنجاه دقیقه مجدداً جلسه دادگاه تشکیل گردید وآقای دادستان چنین گفت:
دادستان: آقای محمد مصدق در دادگاه گفتند: "من سوءقصدی نداشتم، طپانچه‌ای حاضر نکردم، نمی‌توانند بگویند که من می‌خواستم شاه را بکشم. از والاحضرت‌ها هم کسی نیست که بتوانم آنها را بکشم." در اینجا هم دادگاه محترم باید توجه دقیقی معطوف فرمایند، آقای مصدق می‌خواهند بگویند که موضوع اتهام خارج از عنوان سوءقصد است. اینجانب در یکی از جلسات بیان اجمالی درمورد تطبیق اتهام و جرم با ماده قانونی که مستند کیفرخواست است و آن ماده ۳۱۷ است، نمودم. سرکار سرهنگ دو شاهقلی نیز شاید به طور تفصیل توضیحاتی ادا فرمودند. اینجانب در آخرین قسمت عرایض خود به تفصیل این موضوع را روشن خواهم‌نمود و بیان خواهم‌داشت که عمل متهم چگونه بدون تردید منطبق با ماده ۳۱۷ قانون دادرسی و کیفر ارتش هست. متهم اظهار داشته "ژان ژاک روسو" گفته: "فاتح کسی است که به قانون تکیه داشته‌باشد و فقط قانون است که بالاخره غلبه می‌کند." و پس از بیان این جمله گریه‌ای هم سر دادند. اینجانب به عرض می‌رسانم، به راستی چه جمله بدیع و عالی از دهان کسی بیرون آمد که در هیچ یک از روزهای حکومت خود و بالاخص از آن ساعتی که فرمان عزل را دریافت نمود نه چنین جمله‌ای را ادا فرمودند و نه اندک توجهی به این گفتار عالی "ژان ژاک روسو" مبذول داشتند. قانون، آری قانون است که وسیله پیروزی و فتح اشخاص می‌شود. دادستان ارتش با مد نظر داشتن این گفتۀ "روسو"، کیفرخواست تنظیم نموده و متهم را تسلیم دادگاه کرده‌است و می‌گویم ملت ایران نیز چون به قانون، یعنی قانونی اساسی مشروطیت ایران تکیه نموده‌است، امروز توانسته یک مرد یاغی را که ابداً توجهی به قانون اساسی نداشت و رادمردانی از این ملت را در اثر یاغی‌گری‌اش به خاک و خون کشید، موفق شد متهم را تسلیم قانون نماید. اینجانب از گفتار متهم که تکیه به گفتار "روسو" نمودند، استفاده نموده و خطاب به ایشان می‌گویم فاتح در این دادگاه کسی است که به قانون تکیه زند و هرگاه کسی در این دادگاه اعمالش، گفتارهایش، حرکاتش، برخلاف قانون باشد، به استناد گفتۀ خودتان و به استناد گفتۀ "روسو"، فاتح نخواهدبود. به همین مناسبت است که بارها تقاضا کرده‌ام که به عرایض و توضیحات اینجانب توجه فرمایند و از اینکه در بین گفتارهای من توضیحاتی دهند، خودداری نمایید. حالا عنوان می‌کنم، من باب نمونه، کسی که وقتی اختیارات می‌خواست عده‌ای از سناتورها رفتند و با اصرار و التماس خواستند او را از این تقاضای اختیارات منصرف نمایند، برگشت جواب آنها را چنین داد: "صحیح است خواستن اختیارات مخالف قانون اساسی است، ولی شما مجبورید آن را بدون پیش و پس کردن یک «واو» تصویب کنید." که این مطلب در صورت‌جلسه مذاکرات روز ۱۸ مرداد ۳۱ مجلس سنا ضبط است. چنین کسی چه حق دارد که گفتۀ "روسو" را در اینجا نقل کند و وانمود کند که تکیه به قانون زده‌است؟ بالاخره این حکومت قانون است که امروز آقای مصدق را تسلیم دادگاه نموده تا به اعمال خلاف قانونش رسیدگی شود. اگر دادگاه محترم به خاطر داشته‌باشند، به نحوی که عرض کردم، متهم در پایان نقل گفتار "روسو" خود را به گریه انداخت و یک صحنه ساختگی برای جلب عاطفه هیأت محترم دادگاه ایجاد نمود.


یک گزارش واقعی
دادستان: اینجانب از ریاست محترم دادگاه تقاضا می‌کنم که در این لحظه اجازه بفرمایند اینجانب یک صحنه واقعی را به استحضار دادگاه محترم برسانم. این صحنه واقعی با قرائت گزارش سرگرد سیاوش بهزادی به نظر دادگاه محترم خواهدرسید و آن صحنه با این گزارش مجسم خواهدشد. (عین گزارش که مربوط به بازدید از اجساد شهدای روز ۲۸ مردادماه بود، قرائت شد.) به عرض دادگاه محترم می‌رسانم که این گزارش ساختگی نیست و عین حقیقت است. یعنی حقیقتی که صبح روز ۲۹ مرداد افسر گزارش‌دهنده در مسگرآباد ملاحظه نموده و مفاد این گزارش صورت‌جلسه شده و به امضای پزشک قانونی رسیده و پرونده مربوطه در دادستانی ارتش موجود است که هرگاه دادگاه محترم احتیاج به مطالعه آن داشته‌باشند، مقرر می‌فرمایند و تقدیم می‌گردد. اینجانب بار دیگر سر تعظیم در برابر این شادروانان و شهدای راه آزادی و حفظ قانون اساسی ایران فرود می‌آورم. اینجانب به بازماندگان این شهدا عرض می‌کنم اگر محمد مصدق این شهیدان راه آزادی را چاقوکش می‌نامد، خانواده‌های آنان باید قرین افتخار باشند که نام این شهدا در تاریخ استقلال ایران برای ابد ثبت و ضبط خواهدبود. بالاخره اینجانب ایمان دارد تا چنین رادمردانی در این کشور وجود دارند، مصدق‌السلطنه‌ها محکوم به مرگ خواهندبود، زیرا تاریخ ایران نشان داده هر وقت مصدق‌السلطنه‌ها سوءقصد به هم زدن اساس حکومت و تخت و تاج سلطنت را داشته‌اند، در آن لحظه که استقلال این کشور به مویی بند بود، رادمردانی قد مردانگی افراشته و استقلال و ماهیت و تمامیت این کشور را تأمین نموده‌اند. حال در این گیر و دار اگر مصدق‌السلطنه می‌گوید این شهیدان چاقوکش بودند، باید بداند که او افتخار نداشت که به ملت ایران خدمت کند. او این ننگ را داشت که به طوری که بر علیه او کیفرخواست تنظیم کرده‌ام، سوءقصد برای به هم زدن اساس حکومت و تخت و تاج سلطنت نماید، که هرگاه به فرض محال در این دادگاه محکوم به اعدام نشود، من تردید ندارم که در پیشگاه عدل الهی نمی‌تواند از عذاب مصون بماند. در این جلسه دیگر عرضی ندارم و از ریاست محترم دادگاه تقاضا می‌کنم به این جلسه خاتمه دهند.
رئیس: جلسه ختم می‌شود و جلسه آینده ساعت دو و نیم بعد از ظهر پنج‌شنبه تشکیل خواهدشد.
مقارن ساعت شش و نیم جلسه دادگاه ختم گردید.