متن‌های تاتی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو

تاتی زبانی ایرانی از شاخه شمال باختری است که پیش از رواج یافتن ترکی در منطقه، زبان اصیل منطقه آذربایجان و شمال باختری ایران بوده. اکنون زبان تاتی هنوز در برخی روستاهای آذربایجان، زنجان و قزوین رواج دارد.

به استناد اشعار موجود، ابوالمجید یا ابوالماجد رایگانی (رایگان دهی است در استان قزوین) را بایــد سر سلسله سرايندگان اشعار تاتی به شمـــار آورد. او از اهالی پیـــرامون قزوین معاصر اباقاخان (۶۶۳-۶۳۰) بوده‌است. ولی شاعر تات زبان معاصر که به تاتی شعر سروده مردی است از دیار زنجان بنام مرحوم ملاجمال هزاری(طارمی) که او فرزند مرحوم ملا اصغر ساکن بندرگاه از بخش طارم علیای استان زنجان است. وی درتاریخ ۱۲۸۶ هجری قمری متولد گردیده و درششم فروردین ماه سال (۱۳۴۷ هـ ش) بسن ۹۸ سالگی بدار باقی شتافت، وی نیز دارای آواز روح پرور و از فنون حکاکی وزرگری وعطرکشی وعلوم غربیه وخط نقاشــی و از علوم صرف و نحــو ومنطق وحکمت ومعما هم بهره مند بود، درایام حکومت سردار موید در زنجان سمت منشی گری وی و معلمی فرزندان او را برعهده داشته‌است. هزاری علاوه براینکه به زبان تاتی (فارسی قدیم)می سروده به زبان ترکی و فارسی جدید نیز شعر می گفته‌است. و دیگر از شعرای معاصر تات زبان، علیرضا محمدی فرزند جمال محمدی متولد (۱۳۲۷ هـ ش) است که به تاتی و فارسی می‌سراید مردی است که در شغل مقدس معلمی است. وی در روستای سیاهورود تابعه طارم علیای استان زنجان سکونت دارد. شایــــان ذکر است فقط آثار چند تن از شعرای تات زبان را در این مجموعه آورده‌ام، لیکن امید آن دارم که در آینده با تلاش محققین دیگری آثار همه شعرای هنرمند تات زبان، مورد توجه خاص وعنایت ویژه قرار گرفته و به عنوان یک مجموعه کامل تاتی ارایه گردد. حال اشعار تاتی که برای بخشی از تات‌های امروزی قابل تفهیم می‌باشد با ترجمه آن تقدیم گردیده. امید است مورد استقبال خوانندگان عزیز قرار گیرد.

نمونه‌ای از رباعیات وترانه‌های تاتی مربوط به ملا جمال هــزاری (از کتاب سخنوران زنجان)

چه بی چمن جوانـــی ایدقـه با (چه می‌شود جوانی من یک دقیقه بیاد) تا بوین پیری امن یم چه کرده (تا ببیند پیری با من چکار که نکرده) همـه چیـز خوبی کـه چمنـد به (همه چیزهای خوبی که من داشتم) ایو ایوی پیری چمن دسه بـرده (یکی یکی از دستةةم گرفتــــــه) نه طاقت، پـاده، نه بالانــه تاوی (نه طاقتةةی درپا دارم نه قوتی دربازو) بدنم خون ت وای زالـو آخرده (خون بدنم را مثل اینکه زالــــو خورده) نمنتـه چشمــونم ســو، تا بوینم (درچشمانم دگر نوری نیــست تاببینم) ددسی وایکه چشمش کیه مردند (چشمان همانند چشمان مرده می‌مانند) سیــاوه ریــشش آبـه پنبه پاره (ریش سیاه همانند پنبه سفید شده) دندانون بش همه موشون آچرده (نوک دندانها را مثل اینکه موش خورده) کمــر خال اوبه غلبار کمه شار (کمر هماننند الک کج شده) نفس وای لوجگینه ی ایجر ده (نفس همانند نور روزنه وارد می‌شود) زنکـــه ده اوکره آدم پشت (عیال دیگه به آدم پشت میکنه) ای عمری وای اجوش خوبی نکرده (یک عمر خوبی را فراموش می کنه) اگر نزدیک شی پاسرر زنیــه (اگر نزدیکش بروی با لگد می زندت) وایه که خیـلی زور سیبیر آکرده (می‌گوید که خیلی زود موهات سفید شده) لاوه کری اگــــر زنیه سرچنگ (حرف بزنی با سرچنگ می زندت) وای اشتین رفاقتـــــش ندرده (مثل غریبه با تو برخورد می کنه) لاوه بلندکری‌های دیه دشمون (بلند حرف بزنی به آدم فحش می ده) کپک زاربوین که چوش نخورده (توله سگ را ببین هوس کتک کرده) لاویکه زنکــــون حقه بکردم (همه حرفها را که در حق زنان گفتم) چمن یخد ترسم که سر آورده (می‌ترسم که بر سر خودم هم بیاد) جوانــی بایا هـــزاری را بوینه (جوانی اگر بیاد هزاری را ببیند) تف اوکره اجو، مرگد خبر ده (تف می‌ریزد به او وازمرگ خبرش می‌دهد)

کیلگ ت هنی به غمزه وشتن داری از غمــــــزه امن خیال کشتن داری ثابت قـــــــدمی به فکر اشتن الان فرصـــــت آکری میل دوشتن داری کیلگ ت هارو چه بی قراری داری همنه که وینم ای انتظاری دار ی هرچه ددسم هوش وحواس ندار ی گویا کسیم ســــــــر فراری دار ی هارو کیلک ات آواره وینــــــــــــم میان کیلگان کناره وینـــــــــــــــم امین وازی مده آوشــــــــن دوزی بشی هرجا اته سواره وینــــــــم دلبر ته هارو عجب که رو گردانی هرفکر کرم ته والی و حیـــرانی همنه که وینم ته‌ای خیالی داری گویا آشون جای دگر مهمانــــــی

دوبیتی ملا جمال هزاری

بهـــــــار بی زمین مشت آلاله (در بهار زمین پر از لاله می‌گردد) همه جا سروا بی هفت رنگ لاله (همه جا سرخ می‌گردد با هفت رنگ لاله) وینی صحـــــرا همه رنگا برنگه (می‌بینی که صحرا همش رنگارنگ شده) نمنت خالی مـــرزی یا که چاله (نمانده جایی که آثار گل وگیاه نباشد) کسی بی رتبه بی مثل ویــه دار (آدم عقیم همانند درخت بادام می‌باشد) نه تیته آکره نی بی ثمـــــر دار (نه دانه می‌دهد نه ثمری دارد) همی ایدس خلاوش خوب دکرده (نگاه می‌کنی ظاهرخوبی دارد) میـــوه دارون وره بی عار بی بار (کناردرختهای میوه بی خیال وبی میوه)

کسی که آنــــده ا مال داره (کسی خرج نمی‌کند مایه دار می‌شود) بقــــدر اشتنش اموال داره (بقدر کافی هم مال واموال جمع می‌کند) سر ایجرداره مثل میوه دارون (سرپایین می‌آورد همانند درخت انگور) همیشه فکر اشتن حال داره (همیشه در فکر حال واحوال خودشه)

دارم از چشم ودل هرد شکایت (دارم ازچشم ودل هردوشکایت) که وینند هردینه بیم پر شرارت (که این دو موجب شرارت من می‌شوند) گنه چشمه کرند دل بی گرفتار (چشم خطا می‌کند دل گرفتار می‌شود) موینا چشم مبی از دل ضلالت (اگرچشم نبیند دل گمراه نمی‌شود)

به عشق دلبری ازبیم گرفتار (به عشق یک دلبر گرفتار شدم) زدرد دوریش بیم نقش دیوار (که ازدرد دوریش لاغر ونحیف شدم) کسی مثل چمن نیه بلاکش (کسی همانند من گرفتار نشده) چمن درد کسی نیه خبردار (تا از رنج ودرد من خبر داشته باشد)

زبس روزو شوان نالم بزاری (از بس که شب وروز ناله وزار ی کردم) نمنته از دلم زارم قــراری (نمانده‌است از دلم دیگر طاقتی) بواتم ام اگــر حاصـل نداره (بگفتم اگر این ناله‌ها حاصلی دربر نداشت) نمانه عاشقان را اعتباری (برای عاشق هم اعتبار ی وجود نداشت)

ته که سوته دلان دردون علاجی (توکه علاج درد سوخنه دلان هستی) ته که بیچـــارگاه کاران رواجی (توکه درخواست بیچارگان را رد نمی‌کنی) امن روزی رسه صد دردو محنت (به من روزی صد درد وارد می‌شود) چرا چمنا علاجــی بس نواجی (چرا درد من را چاره نمی‌کنی) بــورن تـــا دور زلفر از بگیجم (بیا تا دور موهایت را ببافم) مثــــال پرپرک از غم بسوجم (همانند پروانه دور شمع بسوزم) خبر از اشک چشمم ت نداری (خبر از اشک چشمهایم نداری) که روزوشو همین خونابه ریجم (که رورز وشب من خون گریه می‌کنم)

بدل رنجولو بهبودی ندارم (به دلم دردی دارم که بهبود پیدا نمی‌کند) بواجم هرکه را سودی ندارم (گفتم برای هیچ کسی سودی ندارشتم) بغیر از سیمین خضر صفیلان (بغیر از امام حسین علیه السلام) د دنیا، راه امیدی نـــدارم (دردو دنیا امید دیگری ندارم)

ٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍاگـر چیزی موینه چشم گمـراه (اگر چشم گمراه کننده چیزی را نبیند) مکـره قامـــــت خوبان تمشـا (اگر به قامت زیبا قامتان توجه نکند) اگـر مده خبــــر، به بینـوا دل (اگر خبر آنچه دیده به دل را ندهد) چه ذان دل که چیه زشت وزیبا (دل که خوشگل وزشت را نمی‌بیند)

اگر چشمه موینند خوبرویـــان (اگر چشم‌ها خوش سیماها رانبینند) ببیند از فکر شیطانی هراسـان (اگر از افکار شیطانی بدور باشند) نبی تا فتنه چشمه د خبــردار (‌تا فتنه از طریق چشم منعکس نشود) چه ذانه دل چتر بی عشق خوبان (دل چطور می‌تواند عاشق خوبرویان شود) غم هجـــران چمن دام بلا به (غم دور بلای دلم من شده‌است) دلم دوری اشتـــــه مبتلا به (دلم بدوری تو مبتلا شده‌است) هجوم اده امن هر محنت وغم (حمله کرده به من همه گونه غمها) واجی غم چمنا یکسر مبتلا به (توگویی که یکسره درغم و اندوهم)

نیه هیچکس مثال اشته دل سخت (همانند تو کسی دل سنگ نیست) بشیم هرجا چمن شار نیه بدبخت (هرجا بروم کسی مثل من بدبخت نیست) ویر آجــورم اته خونابــــه ریجم (بیاد می‌آورم تورا اشک خون می‌ریزم) ذانم آخر که ریجه بی جگـر لخت (می دونم که آخر خونجگر خواهم شد)

چه خوشبخت کسی که اته وینه (چه خوشبخت است کسی که تورامی بیند) فـــدای چوکه اشتین نشـینه (فدای کسی شوم که همنشین توست) همی بدبخــت ازیم اته نوینـم (بداقبال من هستم که تورا نمی بیسنم) بشیم چو پون لو آدم که اته وینه (برم پای آن را ببوسم که تورا می‌بیند)

امان از اشته روی عالـــم افروز (امان از سیمــــــــای تابان تو) که چمنا به گرفتاری شب وروز (که گرفتارم کرده شــــب وروز) عزیــزم کی بوینم اشته وصلت (عزیز من کی بوصلت تو خواهم رسید) ببا وصلت بی چمنـا عید نوروز (که رسیدن به تو برایم عید خواهد بود)

سر کوهون چوشیم آلاله وینم (سرکوها که می‌روم انواع لاله‌ها را می‌بینم) ددسم هـــــرطرفی لاله وینم (به هرسوکه نظر می‌کنم گل لاله می‌بینم) وینم زلفر ویر آجورم کرم غش (زلف‌های ترا که بیاد می‌آورم از حال می‌روم) چمــن قلبه ددسم شاله وینم (درون قلبم شعله آتش را می‌بینم)

بواتم لاله چینــم دل کرم شاد (گفتم با چیدن لاله‌ها خوشحال خواهم شد) بوینتــــم لالــه داره آه وفریاد (دیدم که لاله هم محمنت وغمین هست) واجه بورن بوین ته هم چمن غم (گفت بیا با من همدرد شو) بذان نیــه کسی دنیــــاد آزاد (بدان که در این دنیا کسی بی غم نیست)

بشیم با دله خوش به لاله زاران (رفتم با خوشحالی به باغ لاله) واتم چهچـــه زنم مثل هزارون (گفتم همانند بلبلان آواز بخوانم) بمه ایو آه دلسوجی چمن گوش (به ناگه آه دلسوخته‌ای بگوشم رسید) بواتــم نالـــــــه دار داغدارون (متوجه دلسوخته‌ای شدم در آنجا)

چمن ام آه و نالـه نیــــه بیجا (این آه وناله من بیخودی نیست) بورن بکر چمـــن داغ ته تمشا (بیا ببین غم وداغ من را) چمن سینه ددس داغم بوین ته (به سینه‌ام بنگر داغم را خواهی دید) چمن دله بکـــردیم از د شیدا (که دلم مرا به این داغ هاگرفتار کرده)

نمنت لاله‌ای دنیا د بی غم (نمانده‌است لاله‌ای بیغم درعالم) همه دارند آه ونالــــه باهم (همه دارند آه وناله وغم باهم) بوین از بی بفایی زمانـــــه (ببین از بی وفایی روزگار) وانوشه ناله دارد جوکنـاران (گل کنار جوی آب هم ناله دارد)

بواتم شیم چمنزاران نشینـــم (گفتم می‌روم در چمنزار می‌نشینم) بوینم لاله‌ای خوشرنگ بچینم (ببینم لاله خوشرنگ را و بچینم) بوینتــم قلب لالـــه داغداره (متوجه شدم قلب لاله هم داغ دارد) بواتم داغداران از نچینــــــم (گفتم که داغداران را نمی‌چینم)

مگر دلبــــــر دلر چمنا نسوجه (مگر دلیر دلت برایم نمی سوزه) چمن احوال نـــرم وسخ نسوجه (به فکر سرد وگرم من نیستی) از اونجم آهی ته آتش بگیــــری (من آهی از دل می‌کشم تاتوآتش بگیری) که هیچوقت تره چو تنها نسوجه (که هیچوقت چوب تر تنها نمی‌سوزد)

نمونه‌ای از اشعار ابوالماجد رایگان

از ای سوره گلیم زرد آمکه امن (من یک گل سرخم زردم مکن) یارم محبتــــــر که آمکـه امن (محبت خود را نسبت بمن کم مکن) چندین ساله گوشه داریم کشسه (چندین سال به انتظارت نشستم) آسن مفتلای غـــــم آمکه امن (به آسانی من را به غم مبتلا مکن)

بهار بومه چمن جان دل بومه (بهار آمد دل و جان من آمد) زرج و بلبل الــــونده کو بومه (کبک و بلبل از کوه الوند درآمد) چشمانم که گننده چـو چشاند (چشمان من که به چشمان او می‌افتد) آفتاوه ایجاه چشمم گل بومه (همانند آفتاب چشمان من را بجوش می‌آورد)

طلا انگشتلگ تنگم چراییش (انگشتر طلا چرا برای من تنگ شدی) برابر نشته یار جنگم چراییش (یار در مقابلم نشسته چرا با من در جنگی) اگر یارم نبی رنجم چراییـش (اگر کمکم نمی‌کنی رنجم چرا می‌دهی) هر روزی ت به‌ای رنگ چراییش (چرا هر روز با من یک جور تا می‌کنی)

شو شمبه آشون پرنوره دلور (شب شنبه شب نورانی است دلبر) زمین و آسمان پر نور دلور (زمین وآسمان پر از نور است دلبر) زمین و آسمان ای پرده داره (زمین و آسمان یک پرده دارد) پیمبر بر خدا مهمانه دلـــور (پیامبر نزد خدا مهمان است دلبر)

اگم زواره ببایش از کربلاییــم (تو اگر زوار باشی من کربلای تو هستم) مبه جنگی عزیز از که صلاییم (با من سرصلح داشته باش) مگم چمن دله، خبـــــر نداری (مگر از دل من خبر نداری) اشته خونین اسیر و مفتلاییـــم (که به خاطر تو اسیر غم شده‌ام)

نمونه‌ای از اشعـــار از علیرضا محمدی

(فکاهی درخصوص خاصیت دارویی گیاهان)

گل خوشبـو همه جا بی شماره هرجا که چشـم بوینه لاله زاره هرگلیــه‌ای دردی را دواســه مریضی چاره کریه شفاســــه اگر سردگی داری اشته جونـه گل گاو زبان آخر بی بهانــــــــه گل ختمی سفید وزرد رنگـــــه نفس تنگی علاج کره قشنگــه کوه چای رفع کره اسهال خونی اگر اسهـــال داری آخر تا تونی قلمـــــدار دم کرنده آخـــرنـده دله درد دعــوا چوین کـــــرنـده سویه دانه غذا خوش مزه کــره چو عطـــــرو بو آدمی دله بره گاولین گوشــت معده نرم آکره غذا تحلیـل بره زود هضم آکره همه واشو ونــه دردون درمونه خدا خلق کرده خیلی فرونـــه محمدی ت که، چیزی نزونــی تاخدا نعمتون، همه آزونــــی

فکاهی

بهـــــار بومه بیابون سبززاره گل وسبــزه همه جا آشکـاره گل وگیاه بیابــــــون قشنگه تمام دشت وصحرا رنگ برنگه زرجه کوهــــان آواز خوننده شب وروز چــه بیابون ماننده بلبل صـحرا ده چه چه زننده هرطرف پرزننــد لذت بــرنده خوشا اجه کسی که غم نــــداره به زندگانی چیـزی کم نــــــــداره کســـی که غصه داره بی قراره دل خوشـــی د چم دنیاد نـــداره چمـن چشمونه اشک غـم روانه چمه دله غمان هیچ کـس نـزونه بشیم کوهـــــان سـر دعا بکـرم بنالــــــم وخــــدا خــــــدا بکرم تاکه خدا چمنا کــــاری بکــــره امن چـــم غمده یـــاری بکـــره چمن اقبال امن یــــــاری نکرده اشتن زونم چمناش کاری نکرده غم کردیم همه جوری پریشون سر اوگریم بشیم دشـت وبیابان آخرین سری ازگوشه نشین بیم میان دوست دشمن ازغمین بیم محمــــدی صبـر بکه مخه غـــم ات یاری کــــــــره خلاق عالـــم

منابع

http://tat2000.blogfa.com/