تفاوت میان نسخه‌های «سوءقصد به جان شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی دانشگاه تهران ۱۵ بهمن ۱۳۲۷»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۸: خط ۸:
 
}}
 
}}
  
[[پرونده:Mohamad Reza Shah Pahlavi in hospital 1949 jpeg.jpg|thumb|left‎|محمدرضا شاه پهلوی در بیمارستان پس از سوءقصد نافرجام حزب توده به پادشاه ایران در دانشگاه تهران]]
+
[[پرونده:Mohamad Reza Shah Pahlavi in hospital 1949 jpeg.jpg|thumb|left‎|محمدرضا شاه پهلوی در بیمارستان پس از سوءقصد نافرجام حزب توده به پادشاه ایران در دانشگاه تهران برای ملت ایران پیام رادیویی می‌فرستد]]
 
'''سوءقصد به جان شاهنشاه ایران، در ساعت ۱۵ روز پانزدهم بهمن ۱۳۲۷''' در پهنه دانشگاه تهران روی داد، یکی از بزرگترین نمودهای خیانت به کشور و نموداری از اندیشه‌های پلید جناح‌های افراطی دست راستی و دست چپی علیه یگانگی ملی و تمامیت ارضی و استقلال ایران بود. ناصر میرفخرایی از عوامل حزب توده به سوی شاهنشاه شلیک می کند. شاهنشاه محمدرضاشاه پهلوی  در کتاب [[ماموریت برای وطنم]] رویداد سوءقصد را چنین بیان می کنند:  
 
'''سوءقصد به جان شاهنشاه ایران، در ساعت ۱۵ روز پانزدهم بهمن ۱۳۲۷''' در پهنه دانشگاه تهران روی داد، یکی از بزرگترین نمودهای خیانت به کشور و نموداری از اندیشه‌های پلید جناح‌های افراطی دست راستی و دست چپی علیه یگانگی ملی و تمامیت ارضی و استقلال ایران بود. ناصر میرفخرایی از عوامل حزب توده به سوی شاهنشاه شلیک می کند. شاهنشاه محمدرضاشاه پهلوی  در کتاب [[ماموریت برای وطنم]] رویداد سوءقصد را چنین بیان می کنند:  
 
<blockquote>یکی از وقایع عجیب و تلخ دوران سلطنتم در بهمن سال ۱۳۲۷ هنگامی که در جشن سالیانه دانشگاه شرکت می کردم، روی داد. در آن روز لباس نظامی بر تن داشتم، و هنگامی که از اتومبیل پیاده شدم، و در شرف ورود به دانشکده حقوق و محل انعقاد جشن بودم، ناگهان صدای شلیک گلوله رسید و تیرهایی به جانب من شلیک شد. با این که به ظاهر عجیب جلوه می کند سه گلوله به کلاه نظامی من اصابت کرد و آسیبی به سر من وارد نیامد ولی گلوله چهارم از سمت راست گونه، وارد و از لب بالایی و زیر بینی من خارج گردید. شخصی که به من سوءقصد کرده و به عنوان عکاس به آن محل راه یافته بود، دو متر بیشتر با من فاصله نداشت و لوله تپانچه خود را به سینه من قراول رفته بود. من و او هر دو، روبروی هم قرار گرفته بودیم و کسی نزدیک ما نبود که بین ما حائل باشد و از این رو می دانستم که هیچ مانعی برای این که تیرش به هدف برسد، در پیش نداشت. عکس‌العملی که در آن لحظه فراموش نشدنی از خود نشان دادم هنور در خاطرم هست. فکر کردم که خود را بر روی او بیاندازم ولی فورا متوجه شدم که اگر به طرف او جستن کنم نشانه‌گیری او را آسان خواهم کرد و اگر فرار کنم از پشت سر هف قرار خواهم گرفت. ناچار فورا شروع به یک سلسله حرکات مارپیچی کردم تا مطابق یک تاکتیک نظامی طرف را در هدف‌گیری گمراه کنم. ضارب مجددا گلوله دیگری شلیک نمود که شانه مرا زخمی کرد. آخرین گلوله در لوله تپانچه او گیر کرد و خارج نشد، و من احساس کردم که دیگر خطری متوجه من نیست و زنده‌ام. ضارب با غضب بسیار اسلحه را بر زمین زد و خواست فرار کند ولی از طرف افسران و اطرافیان من محاصره شد و متاسفانه به قتل رسید و محرکین اصلی او درست معلوم نشدند. بعداً معلوم شد که وی با بعضی از متعصبین دینی رابطه داشته، و در عین حال نشانه هایی از تماس او با حزب منحله توده به دست آمد. نکته جالب توجه آن که معشوقه او دختر باغبان سفارت انگلستان در تهران بود. ... خون از زخم‌های من مانند فواره می‌جست ولی به خاطر دارم که در حالت میل داشتم به انجام مراسم آن روز بپردازم ولی ملتزمین من مانع شدند و مرا به بیمارستان بردند و در آنجا به بستن زخم‌هایم پرداختند. ...</blockquote>
 
<blockquote>یکی از وقایع عجیب و تلخ دوران سلطنتم در بهمن سال ۱۳۲۷ هنگامی که در جشن سالیانه دانشگاه شرکت می کردم، روی داد. در آن روز لباس نظامی بر تن داشتم، و هنگامی که از اتومبیل پیاده شدم، و در شرف ورود به دانشکده حقوق و محل انعقاد جشن بودم، ناگهان صدای شلیک گلوله رسید و تیرهایی به جانب من شلیک شد. با این که به ظاهر عجیب جلوه می کند سه گلوله به کلاه نظامی من اصابت کرد و آسیبی به سر من وارد نیامد ولی گلوله چهارم از سمت راست گونه، وارد و از لب بالایی و زیر بینی من خارج گردید. شخصی که به من سوءقصد کرده و به عنوان عکاس به آن محل راه یافته بود، دو متر بیشتر با من فاصله نداشت و لوله تپانچه خود را به سینه من قراول رفته بود. من و او هر دو، روبروی هم قرار گرفته بودیم و کسی نزدیک ما نبود که بین ما حائل باشد و از این رو می دانستم که هیچ مانعی برای این که تیرش به هدف برسد، در پیش نداشت. عکس‌العملی که در آن لحظه فراموش نشدنی از خود نشان دادم هنور در خاطرم هست. فکر کردم که خود را بر روی او بیاندازم ولی فورا متوجه شدم که اگر به طرف او جستن کنم نشانه‌گیری او را آسان خواهم کرد و اگر فرار کنم از پشت سر هف قرار خواهم گرفت. ناچار فورا شروع به یک سلسله حرکات مارپیچی کردم تا مطابق یک تاکتیک نظامی طرف را در هدف‌گیری گمراه کنم. ضارب مجددا گلوله دیگری شلیک نمود که شانه مرا زخمی کرد. آخرین گلوله در لوله تپانچه او گیر کرد و خارج نشد، و من احساس کردم که دیگر خطری متوجه من نیست و زنده‌ام. ضارب با غضب بسیار اسلحه را بر زمین زد و خواست فرار کند ولی از طرف افسران و اطرافیان من محاصره شد و متاسفانه به قتل رسید و محرکین اصلی او درست معلوم نشدند. بعداً معلوم شد که وی با بعضی از متعصبین دینی رابطه داشته، و در عین حال نشانه هایی از تماس او با حزب منحله توده به دست آمد. نکته جالب توجه آن که معشوقه او دختر باغبان سفارت انگلستان در تهران بود. ... خون از زخم‌های من مانند فواره می‌جست ولی به خاطر دارم که در حالت میل داشتم به انجام مراسم آن روز بپردازم ولی ملتزمین من مانع شدند و مرا به بیمارستان بردند و در آنجا به بستن زخم‌هایم پرداختند. ...</blockquote>

نسخهٔ ‏۲۵ ژوئن ۲۰۱۲، ساعت ۱۵:۴۶

محمدرضا شاه پهلوی سوقصدهای سیاسی در ایران

سوءقصد به جان شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی دانشگاه تهران ۱۵ بهمن ۱۳۲۷

انحلال حزب توده ایران ۱۶ بهمن ۱۳۲۷
محمدرضا شاه پهلوی در بیمارستان پس از سوءقصد نافرجام حزب توده به پادشاه ایران در دانشگاه تهران برای ملت ایران پیام رادیویی می‌فرستد

سوءقصد به جان شاهنشاه ایران، در ساعت ۱۵ روز پانزدهم بهمن ۱۳۲۷ در پهنه دانشگاه تهران روی داد، یکی از بزرگترین نمودهای خیانت به کشور و نموداری از اندیشه‌های پلید جناح‌های افراطی دست راستی و دست چپی علیه یگانگی ملی و تمامیت ارضی و استقلال ایران بود. ناصر میرفخرایی از عوامل حزب توده به سوی شاهنشاه شلیک می کند. شاهنشاه محمدرضاشاه پهلوی در کتاب ماموریت برای وطنم رویداد سوءقصد را چنین بیان می کنند:

یکی از وقایع عجیب و تلخ دوران سلطنتم در بهمن سال ۱۳۲۷ هنگامی که در جشن سالیانه دانشگاه شرکت می کردم، روی داد. در آن روز لباس نظامی بر تن داشتم، و هنگامی که از اتومبیل پیاده شدم، و در شرف ورود به دانشکده حقوق و محل انعقاد جشن بودم، ناگهان صدای شلیک گلوله رسید و تیرهایی به جانب من شلیک شد. با این که به ظاهر عجیب جلوه می کند سه گلوله به کلاه نظامی من اصابت کرد و آسیبی به سر من وارد نیامد ولی گلوله چهارم از سمت راست گونه، وارد و از لب بالایی و زیر بینی من خارج گردید. شخصی که به من سوءقصد کرده و به عنوان عکاس به آن محل راه یافته بود، دو متر بیشتر با من فاصله نداشت و لوله تپانچه خود را به سینه من قراول رفته بود. من و او هر دو، روبروی هم قرار گرفته بودیم و کسی نزدیک ما نبود که بین ما حائل باشد و از این رو می دانستم که هیچ مانعی برای این که تیرش به هدف برسد، در پیش نداشت. عکس‌العملی که در آن لحظه فراموش نشدنی از خود نشان دادم هنور در خاطرم هست. فکر کردم که خود را بر روی او بیاندازم ولی فورا متوجه شدم که اگر به طرف او جستن کنم نشانه‌گیری او را آسان خواهم کرد و اگر فرار کنم از پشت سر هف قرار خواهم گرفت. ناچار فورا شروع به یک سلسله حرکات مارپیچی کردم تا مطابق یک تاکتیک نظامی طرف را در هدف‌گیری گمراه کنم. ضارب مجددا گلوله دیگری شلیک نمود که شانه مرا زخمی کرد. آخرین گلوله در لوله تپانچه او گیر کرد و خارج نشد، و من احساس کردم که دیگر خطری متوجه من نیست و زنده‌ام. ضارب با غضب بسیار اسلحه را بر زمین زد و خواست فرار کند ولی از طرف افسران و اطرافیان من محاصره شد و متاسفانه به قتل رسید و محرکین اصلی او درست معلوم نشدند. بعداً معلوم شد که وی با بعضی از متعصبین دینی رابطه داشته، و در عین حال نشانه هایی از تماس او با حزب منحله توده به دست آمد. نکته جالب توجه آن که معشوقه او دختر باغبان سفارت انگلستان در تهران بود. ... خون از زخم‌های من مانند فواره می‌جست ولی به خاطر دارم که در حالت میل داشتم به انجام مراسم آن روز بپردازم ولی ملتزمین من مانع شدند و مرا به بیمارستان بردند و در آنجا به بستن زخم‌هایم پرداختند. ...

پخش خبر سوءقصد در تهران و شهرستان ها چنان هیجانی در افکار همگانی بوجود آورد که همانند آن را در تاریخ ایران کمتر می توان یافت. همه از خرد و بزرگ و مرد و زن به خیابان ها ریخته و با بی‌تابی و ناشکیبایی چسم به راه رسیدن مژده تندرستی شاهنشاه بودند. در شهرستان‌های دور و نزدیک مردم به تلگرافخانه ها هجوم آورده بودند و می خواستند هر چه زودتر از جریان سوءقصد آگاه شوند. در آن میان، تنها کاگردانان سازمان نوین حزب توده بودند که با خیال راخت بیش از ده هزار تن از افراد حزبی را برای برگزاری مراسم یادبود دکتر تقی ارانی در امامزاده عبدالله شهر ری گردآورده بودند و درست در همان لحظه‌هایی که شاهنشاه در دانشگاه تهران در کاخ دانش و فرهنگ کشور خود مورد سوءقصد قرار گرفته بود، توده‌ای‌ها سخنان پرشور بر مزار ارانی ایراد می کردند.

دولت ساعد که پس از سقوط کابینه عبدالحسین هژیر (۲۳ خرداد - ۱۶ آبان ۱۳۲۷) از روز ۲۵ آبان ماه بر سر کار آمده بود در اعلامیه ای که از رادیو تهران پخش شد ملت ایران را از تندرستی و از میان رفتن خطر از جان شاهنشاه آگاه نمود و شاهنشاه که از نگرانی مردم آگاهی داشتند، در بستر بهبودی ، پیامی برای ملت ایران فرستادند که سبب آرامش خاطر مردم شد.

دولت ساعد پس از آنکه مدرک و چرایی های در پیوند سوءقصد به شاهنشاه با هدف‌های حزب توده را بدست آمد، آن حزب را رسما غیرقانونی اعلام و بی‌درنگ فرمانداری نظامی در پایتخت برقرار کرد و کارهای دولت در مجلس شورای ملی به تصویب رسید. کلوب‌های حزب توده در سراسر ایران به وسیله مامورین انتظامی بسته شد و روزنامه حزبی نیز بسته شد و شماری از رهبران حزب در دادگاه های نظامی محاکمه و به نسبت خیانت و وطن‌فروشی و جرم‌هایی که ردشدنی نبودند و در درازای سال‌ها به آن دست زده بودند به زندان افتادند. شمار دیگر از سران حزب، که به خارج از کشور گریخته بودند، در نبودنشان دادرسی شده و به اعدام محکوم شدند. با وجود این کارها، حزب توده از فعالیت خود دشت نکشید و از آن پس سازمان‌های پنهانی دایر کرد و به اصطلاح حزبی به زیر زمین رفت و چشم به راه فرصت مناسب نشست تا بار دیگر در پهنه سیاست ایران نقش را که در برابر استالینیسم و دیپلماسی بریتانیا بر عهده گرفته بود ایفا کند.


بیانات آقای دکتر اقبال سرپرست وزارت کشور و ابراز تاسف و تاثر دولت از سوءقصد نسبت به اعلیحضرت همایونی مجلس شورای ملی ۱۶ بهمن ۱۳۲۷ نشست ۱۴۱

آقای دکتر اقبال سرپرست وزارت کشور در مجلس شورای ملی روز ۱۶ بهمن ۱۳۲۷ درباره سوءقصد نسبت به اعلیحضرت همایونی ابراز تاسف کرد و تاثر دولت را از این توطئه بیان کرد.

بیانات آقای دکتر اقبال سرپرست وزارت کشور و ابراز تاسف و تاثر دولت از سوءقصد نسبت به اعلیحضرت همایونی

رئیس - آقای دکتر اقبال بفرمایید

دکتر اقبال(سرپرست وزارت کشور) - اولا دولت بی اندازه از واقعه‌ای که دیروز در محوطه دانشگاه اتفاق افتاده متاثر است (نمایندگان - ملت ایران متاثر است) و مطمئن هستم که ملت ایران مخصوصا آقایان نمایندگان مجلس ایران که به منزلهٔ مظهر ملت ایران هستند بادولت هم‌آهنگ هستند (نمایندگان - صحیح است) قبلا اجازه می‌خواهم قبل از اینکه مطالبی گفته شود و صحبتهایی از طرف دولت به عرضتان برسانم مختصری از جریان دیروز که خود بنده شاهد و ناظر بودم باستحضار آقایان برسانم دیروز در ساعت ۳ بعداز ظهر بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی بمحوطه دانشگاه تشریف‌فرما شدند و بعد از ادای مراسم احترام از طرف گارد سلطنتی نسبت به هئیت دولت و استادان دانشگاه اظهار تفقد فرمودند و عازم ورود به دانشگاه بودند در همین موقع یک نفر خیانتکار و خائن به کشور با مدارکی که الان باستحضار آقایان خواهم رساند جلوآمد و با هفت‌تیر خودش بسمت اعلیحضرت شاهنشاه شلیک کرد، سه تیر اول بکلاه ایشان اصابت کرد که خوشبختانه نتیجه گرفته نشد نمایندگان الحمدلله بعدا از آن اعلیحضرت همایونی یک تکانی خوردند و یک تیر از گونه راست وارد شد از لب قسمت راست رد شد که خراشی وارد کرده ولی اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی بهیچوجه خونسردی خودشان را از دست ندادند و بلافاصله بنده و سرهنگ دفتری اعلیحضرت همایونی را گرفتیم و بردیم به مریضخانه یوسف‌آباد خوشبختانه جراحت هیچ قابل اهمیت نبود پانسمان شد و تشریف‌فرما شدند به کاخ سلطنتی اغلب آقایان آنجا تشریف آوردند و شرفیات شدند و جناب آقای رئیس مجلس هم شرفیاب شدند و مشاهده کردند که الحمدالله در کمال صحت و سلامتی هستند امروز صبح هم که بنده شرفیاب شدم حالت مزاجیشان بسیار خوب بود و دیشب هم باکمال خوبی استراحت کرده‌اند و اما راجع بجریان شخصی که این عمل را مرتکب شده‌است دیروز بنا بوضعیتی که در مملکت بود و حدسیاتی که زده می‌شد از طرف مامورین انتظامی در محوطه دانشگاه نهایت مراقبت را کرده‌بودند و برای کارتهای ورودی خیلی دقت می‌کردند و بالاخره این شخص هم که وارد آنجا شده‌است شخصی است که بنام ناصر حسین فخرآرائی است دیروز یعنی تاریخ ۲۷/۱۱/۱۵ که آقایان ملاحظه می‌فرمایند از روزنامه پرچم اسلام یک کارتی رفته‌است فورا گفته‌است تاریخش ۲۷/۱۱/۱۵ دیروز صبح و ضمن سوالاتی که از مدیر روزنامه پرچم اسلام که دیروز توقیف شده‌است گردیده اظهار کرده‌است که این شخص سابقا مریض من بوده‌است و دیروز آمده‌است بااصرار و ابرام که به او کارت بدهم البته این اظهارات او است و بعدا تحقیقاتی که بشود به استحضار آقایان و ملت ایران خواهدرسید یک کارت دیگری در جیبش پیداشده‌است که کارت خبرنگاری است به امضای مدیر روزنامه فریاد ملت تاریخ البته این ندارد سجلش هم که در توی جیبش پیداکرده‌اند یک شخصی است که در ۱۲۹۹ متولد شده‌است در تهران آقای ناصر نام خانوادگی فخرآرائی متولد ۱۲۹۹ این هویت شخصی است که دیروز به بزرگترین مقامات مقدس ملی ایران سوءقصد کرده‌است (نمایندگان - صحیح است) یک کارت دیگری هم در اوراقش پیداشده‌است که عضو اتحادیه‌های کارگران چاپخانه‌است و عضویت آنجا را داشته‌است واین هم ورقه‌است علاوه بر اینها کتابچه‌ای در منزلش پیداشده‌است و در ضمن این تحقیقات معلوم شده که این شخص یک عیالی دارد که ضمن بازجویی‌هایی که شده خیلی اظهار تنفر از رفتار این شخص کرده‌است از بابت رفتاری که میکرده‌است اینجا یک کتابچه‌ایست که خاطرات خودش را در آنجا نوشته‌است البته مفصل است و وقت آقایان را می‌گیرد ولی بعضی چیزهایش را اگر اجازه می‌فرمایید بخوانم؟ (بفرمایید) شرح حال خودش را می‌نویسد که من یک شخص خیلی پستی بوده‌ام در زندگانی و خیلی شرور بودم و بالاخره رفتم در زندان شهربانی مدتی آنجا بودم و می نویسد که ادامه اعمال زشت به زندانم افکند و مدتها در زندان به سر می‌بردم و بعد از خود این سوال را می‌کردم آیا کسی اگر عملی به این کوچکی را مرتکب شود این مجازات رابرای او قائل بشوند دزدی‌ها و جنایات چگونه مجازاتی خواهدداشت بعد از زندان که بیرون می‌آید مدتی فکر می‌کند که برود خدمت سربازی را چون مشمول بوده انجام بدهد بعد از آنجا که می‌آید می‌آید تا یک پاساژش یعنی یکی از قسمتهایش اینست که اینجا یادداشت شده‌است و می نویسد که من روزنامه‌های ارگان احزاب را می‌ خواندم در جلسات سخنرانیها وبحث وانتقادهای ان شرکت می‌کردم مرامنامه هری از آنها را بادقت بااعمال و افعالشان می‌سنجیدم تا بلکه حقیقت امر تااندازه‌ای برایم مکشوف گردد منتهی از دور قیافهٔ تماشاچی بخود گرفته ناظر جریان بودم و همه را نسبت بهم می‌سنجیدم و نسبی درباره‌شان قضاوت می‌کردم و بالاخره پس از مدتی در حزب توده ایران اسم‌نویسی کرده و بیکی از حوزه‌های آزمایشی معرفی گردیدم بعقیده من این اقدامی که از طرف ستاد ارتش و وزارت جنگ و بالاخره شاه برعلیه افراد وطن پرست و عزیز و ناراضی و حساس آذربایجانی صورت گرفت بزرگترین خیانتی بود که بروحیه افراد ملت وارد اوردند

- اعلامیه دولت راجع به برقراری حکومت نظامی و انحلال حزب توده ایران

با بررسی ها و بازجویی هایی که انجام شد، روشن شد که در رابطه با حزب توده بوده است و دولت برآن شد که اعلامیه دولت راجع به برقراری حکومت نظامی و انحلال حزب توده ایران را در مجلس شورای ملی به آگاهی ملت برساند

دکتراقبال - مدتی است بعضی عناصر خائن و مفسده‌جو برای ایجاد ناامنی و اختلال دست به فعالیت‌های تحریک‌آمیر و خطرناک زده و از هیچ نوع اقدام برای ارعاب عامه و ایجاد نگرانی در مردم فروگذار نمی‌نمایند بطوری که اگر کانون‌های فتنه و فساد به نیات پلید و خیانتکارانه خود موفق می‌شدند امنیت و تمامیت مملکت را متزلزل ساخته و بنیان ملیت را منهدم و کشوری را که دارای قرنها تاریخ درخشان است دستخوش اختلال و هرج و مرج نموده و بالنتیجه استقلال چند هزار ساله ما را نابود می‌ساختند دامنه این اغراض و تحریکات متاسفانه بحدی توسعه یافته و تجری مفسدین و خائنین بجائی رسید که حتی از توهین و اسائه ادبب مقدس ترین مقام عالی مملکت و انتشار و اشاعه اکاذیب و اراجیف تحریک‌آمیز خودداری نکرده در انهدام بنیان ملت و افنای مملکت بی باکانه اقدام نموده‌اند (صحیح است) این بی باکیها و خیانت‌کاری‌های عناصر ناپاک در روز ۱۵ بهمن ماه بحد اعلا رسیده بطوری که یکی از خائنین بطرف مقدس ترین مقامات ملی یعنی ذات مبارک اعلیحضرت شاهنشاهی که نماینده قومیت و پایه استقلال مملکت هستند (صحیح است) سوءقصد و با رولور حمله نمود که بحمدالله مشیت الهی برحفظ اساس استقلال مملکت تعلق گرفته وبطرز معجزه اسائی خطر متوجه ذات مبارک ملوکانه نگردید (نمایندگان - الحمدالله) اوضاع و احوال کنونی مملکت اینطور نشان می‌دهد که نه تفقدات بی پایان شاهانه و نه بردباری دولت در برابر اقدامات خطرناک خائنین از فساد و خطرات خانمان بر باد ده مغرضین جلوگیری نمی‌نماید.

بامشاهده این اوضاع دولت برای حفظ مصالح عالیه کشور در جلسه فوق العاده ۱۵ بهمن ماه تصویب نمود که از آن تاریخ بموجب قانون مصوب ۲۷ سرطان ۱۳۲۹ قمری در شهر تهران و حومه حکومت نظامی برقرار گردد مامورین مربوط طبق موازین قانون فوق از هرگونه افساد و تحریکات جدا ممانعت نموده و در کشف توطئه خائنانه و دستگیری محرکین و مسببین اقدام و اهتمام لازم بعمل خواهند آورد. نخست‌وزیر - محمد ساعد

اعلامیه دولت

از چند سال به این طرف در داخل کشور عناصر مفسده‌جوئی باسم حزب توده ایران دور هم جمع شده یک عده مردمان ساده‌لوح را با کلمات فریبنده اغفال و هرروز ایجاد اغتشاش و هرج و مرج نموده و در صدد واژگون کردن بنیان و اساس کشور بودن و از هیچگونه آزار و قتل و غارت در مازندران و گیلان واذربایجان فروگذار نکرده وحتی موقعی هم درصدد تجزیه قسمتی از کشور برآمدند صحیح است گزارشهای رسیده حاکی است که اینک صرف نظر از اغفال مردمان ساده به ترویج مرام اشتراکی در بین نوباوگان و دانشجویان شروع کرده و زمینه انقلاب را در کشور فراهم می‌سازند بنابراین دولت برای حفظ تمامیت و استقلال کشور و جلوگیری از هرگونه مفسده و آشوب حزب مزبور را منافی استقلال کشور تشخیص و دستور می‌دهد سازمان حزب مزبور در تمام کشور منحل و افراد خائن که مدارک لازم برعلیه آنها موجود است طبق مقررات قوانین مربوطه تحت تعقیب قرار گرفته و مجازات شوند.