دیوان شمس/تو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیری
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (تو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیری) از مولوی |
' |
تو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیری | تو کبیری تو کبیری تو کبیر ابن کبیری | |
تو اصولی تو اصولی تو اصول ابن اصولی | تو خبیری تو خبیری تو خبیر ابن خبیری | |
تو لطیفی تو لطیفی تو لطیف ابن لطیفی | تو جهانی دو جهان را به یکی کاه نگیری | |
هله ای روح مصور هله ای بخت مکرر | نه ز خاکی نه ز آبی نه از این چرخ اثیری | |
تو از آن شهر نهانی که بدان شهر کشانی | نشوی غره به چیزی نه ز کس عذر پذیری | |
همگی آب حیاتی همگی قند و نباتی | همگی شکر و نجاتی نه خماری نه خمیری | |
به یکی کرم منکس بدهی دیبه و اطلس | نکند بر تو زیان کس که شکوری و شکیری | |
به عدم درنگریدم عدد ذره بدیدم | به پر عشق تو پران برهیده ز زحیری | |
اگرت بیند آتش همگی آب شود خوش | اگرت بیند منکر برهد او ز نکیری |