دیوان شمس/ای در غم بیهوده رو کم ترکوا برخوان

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (ای در غم بیهوده رو کم ترکوا برخوان)
از مولوی
'


ای در غم بیهوده رو کم ترکوا برخوان وی حرص تو افزوده رو کم ترکوا برخوان
از اسپک و از زینک پربادک و پرکینک وز غصه بیالوده رو کم ترکوا برخوان
در روده و سرگینی باد هوس و کینی ای غافل آلوده رو کم ترکوا برخوان
ای شیخ پر از دعوی وی صورت بی‌معنی نابوده و بنموده رو کم ترکوا برخوان
منگر که شه و میری بنگر که همی‌میری در زیر یکی توده رو کم ترکوا برخوان
آن نازک و آن مشتک آن ما و من زشتک پوسیده و فرسوده رو کم ترکوا برخوان
رخ بر رخ زیبایان کم نه بنگر پایان رخسار تو فرسوده رو کم ترکوا برخوان
گر باغ و سرا داری با مرگ چه پا داری در گور گل اندوده رو کم ترکوا برخوان
رفتند جهان داران خون خواره و عیاران بر خلق نبخشوده رو کم ترکوا برخوان
تابوت کسان دیده وز دور بخندیده وان چشم تو نگشوده رو کم ترکوا برخوان
بس کن ز سخن گویی از گفت چه می جویی ای بادبپیموده رو کم ترکوا برخوان