دیوان شمس/آدمیی، آدمیی، آدمی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (آدمیی، آدمیی، آدمی) از مولوی |
' |
آدمیی، آدمیی، آدمی بسته دمی، زانک نهی آن دمی آدمیی را همه در خود بسوز آن دمیی باش اگر محرمی کم زد آن ماه نو و بدر شد تا نزنی کم، نرهی از کمی میبرمی از بد و نیک کسان؟! آن همه در تست، ز خود میرمی حرص خزانست و قناعت بهار نیست جهان را ز خزان خرمی مغز بری در غم؟! نغزی ببر بر اسد و پیل زن ار رستمی همچو ملک جانب گردون بپر همچو فلک خم ده، اگر میخمی