خاقانی (غزلیات)/حصن جان ساز در جهان خلوت
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (حصن جان ساز در جهان خلوت) از خاقانی |
' |
حصن جان ساز در جهان خلوت | دو جهان ملک و یک زمان خلوت | |
باک غوغای حادثات مدار | چون تو را شد حصار جان خلوت | |
ساقیت اشک و مطربت ناله | شاهدت درد و میزبان خلوت | |
خلوتی کن نهان ز سایهی خویش | تا کند سایه را نهان خلوت | |
همه گم بودهها پدید آید | چون تو را گم کند نشان خلوت | |
سایه را پنبه بر نه احمدوار | تا شود ابر سایبان خلوت | |
نقطهی حلقهی زره دیدی | که نشسستهاست بر کران خلوت | |
خلوتی کش تو در میان باشی | کرم پیله کند چنان خلوت | |
حلقهی عشق را شوی نقطه | چون برونت آرد از میان خلوت | |
همچو تیز از میان یارای بس | باش چون تیغ در میان خلوت | |
بر در کهف شیرمردان باش | کرده چون سگ بر آستان خلوت | |
خلوت امروز کن که خواهد بود | دربر خاک جاودان خلوت | |
یک تن آفتاب را گفتند | که همی زیست سالیان خلوت | |
عیسیی بر سرش فرود آمد | تا سراسیمه شد در آن خلوت | |
انس هرکس در این جهان چیزی است | انس خاقانی از جهان خلوت |