بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی شاهنشاه ایران درباره پیشرفت‌های ایران و سفر همایونی به اروپا ۱۵ خرداد ماه ۱۳۳۹

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
برنامه عمرانی دوم اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران

سخنرانی‌های محمدرضا شاه پهلوی آریامهر سال ۱۳۳۹ خورشیدی تازی

بیست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر/ سال ۱۳۳۹


۱۵ خرداد ۱۳۳۹

از بیانات شاهنشاه در سلام خاص عید قربان


امیدوارم کارهایی که شروع شده‌است و آثار خدماتی که انجام گرفته، بیشتر و بهتر نمایان شود. طی این سال‌ها کارهایی انجام گرفته که بی‌سابقه بوده‌است. اساس ترقی و پیشرفت مملکت گذاشته شده و از این پس باید قوانین و مقررات اصولی که تدوین شده به خوبی اجرا شود. ما بنای اجتماعی خودمان را روی اصل ناسیونالیسم مثبت گذاشته‌ایم.

برای کشاورزان و دهقانان و اصول کشاورزی و در زمینه روابط مالک و رعیت و اصلاحات ارضی تا جایی که می‌شود جلو رفت، ما پیش رفته‌ایم.

در قسمت کارگری و قوانین کار و بیمه‌های اجتماعی اقداماتی کرده‌ایم که باعث خوشوقتی است. خیلی کم ممالکی هستند که قوانین کار و رفاه اجتماعی آنها از ما جلوتر باشد.

در قسمت اصلاح امور اداری قدم‌هایی برداشته شده، که باید تکمیل شود. قوانین استخدام هم باید زودتر آماده و اصلاح شود. در زمینه کارهای اداری ما دو تا قانون گذرانده‌ایم: یکی قانون منع مداخله کارکنان دولت در معاملات دولتی و دیگر قانون رسیدگی به دارایی کارمندان که باید با دقت اجرا شود.

یکی از کارهای مفیدی که شروع شده و باید تعقیب شود، موضوع اخذ مالیات‌ها است. یکی از واجبات عدالت اجتماعی ما امروز گرفتن مالیات است. هر کس بیشتر منفعت می‌برد، باید بیشتر به مملکت خود برساند.

به زودی ما مصادف می‌شویم با اختتام دوره مجلس شورای ملی و انتخابات انجام خواهدشد. انتخابات حزبی است و هر دسته‌ای که بیشتر فعالیت کرد و توجه مردم را بیشتر به خود جلب نمود و انتخابات را برد، یک نفر از طرف او مأمور تشکیل کابینه می‌شود و برنامه‌هایی را که تنظیم شده و کارهایی را که شروع شده، ادامه می‌دهد.

از این پس چون حکومت متکی به اکثریت حزبی در مجلس است، من بیشتر رل ناظر دقیقی را خواهم داشت که ببینم آن دولت برنامه خودش را انجام می‌دهد یا نه.

من فکر می‌کنم که اساس صحیح اجتماعی مملکت ما ریخته شده و حالا وظیفه تشکیلات مملکتی است که این برنامه را درست اجرا کنند، به همین جهت من به آینده این مملکت فوق‌العاده امیدوارم.

همانطوری که در فرودگاه موقع مراجعت اظهار داشتم، فکر می‌کردم قبل از اختتام دوره مجلس شورای ملی و به هر صورت بر سبیل عادت که قراربود اول هر ماه با آقایان نمایندگان ملاقاتی بکنم، امروز نیز ملاقاتی بشود. این است که اول مختصری از جریان مسافرت خودم را به این سه کشور اروپایی به اطلاع آقایان می‌رسانم، بعداً نیز درباره مطالب دیگر گفتگو می‌کنم.

اول به کشور پادشاهی سوئد مسافرتی کردیم و در آنجا از لحاظ تشریفاتی خیلی احترام و محبت و مهربانی نسبت به من عمل آمد. همانطور که گفتم من این محبت را نسبت به خودم، علامت احترامی نسبت به ملت ایران می‌دانم.

بعداً تا جایی که ممکن بود ما از اوضاع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و صنعتی این مملکت آگاهی پیدا کردیم. سوئد مملکتی است که حقیقتاً خیلی پیشرفته است. درامد سرانه سوئد در حدود دوهزار دلار است. بعد از امریکا بالاترین مزد را به کارگر در این مملکت می‌دهند و زندگی عمومی از هر جهت با رفاه و آسایش همراه است.

کشور سوئد یک کشور کاملاً تشکیلاتی است و شرکت‌های تعاونی سوئد را می‌چرخانند. ما به یکی دو مرکز تعاونی رفتیم. بزرگترین بناهای شهر استکهلم بنای شرکت تعاونی است که چندین هزار اتاق دارد و برای مراجعه مردم و کارهای تعاونی آماده است. در قسمت صنعتی و کشاورزی و کارگری هم پیشرفت کرده‌اند و ما سعی کردیم نظر اهل صنعت آن مملکت را به کشور خودمان جلب کنیم که در اینجا سرمایه‌گذاری کنند و بعید نیست که هیأت‌هایی از آن مملکت به ایران بیاوریم که در رشته تعاون و صنایع اقداماتی بشود. در قسمت سیاسی و نظامی الان مدت‌ها است که سوئد روی اصل جغرافیایی خودش توانسته‌است از جنگ‌ها دور بماند. سوئد از جنگ اول و دوم مصون ماند، ولی امروز همین کشور یکی از ارتش‌های قوی دنیا را دارد و مبالغ هنگفتی خرج تسلیحات خودشان می‌کنند. به کارخانه اسلحه‌سازی آنها رفتیم، به یکی از مراکز نیروی هوایی آنها رفتیم، آنها دارای بهترین وسایل هستند. گاراژهای هواپیماهایشان را زیرِ زمین می‌سازند که به وسیله چندین متر سنگ گرانیت و وسایل استحفاظی محفوظ است. از یکی از پناهگاه‌هایی که برای مردم می‌سازند، بازدید کردیم.

پس از سوئد به بلژیک رفتم. آنجا هم از نظر احترام و پذیرایی فوق‌العاده بود. این احترام نسبت به رئیس یک مملکتی که فاصله زیادی با آنها دارد، به نظر ما بی‌سابقه بود.

بلژیک هم مملکتی است مرتب و منظم و مردمش سطح زندگی عالی دارند. ما در داخل بلژیک با اتومبیل مسافرت کردیم. در هر چند قدم دهی هست، شهری هست، خانه‌های شهری و منازل دهقانی همه مرتب و منظم است، پاک و تمیز است، حتی یک کلبه محقر ما در این مملکت ندیدیم. تمام ثروت بلژیک در داخل این مملکت فقط ذغال است، که استخراج معادن آن اغلب با گرفتاری‌ها و مشکلاتی توأم است و کار ساده‌ای نیست وقتی مردم این مملکت کار می‌کنند و از کوچکترین امکانی برای بهره‌برداری کامل استفاده می‌کنند، البته سرزمینی مثل کنگو که دو برابر ایران است در اختیار آنها بوده و مدت‌ها از آن بهره‌برداری کرده‌اند، ولی امروز توانسته‌اند مملکت خودشان را کاملاً صنعتی بکنند. ما در آنجا صنایع مختلفی را دیدیم. قوای نظامی آنها را بازدید کردیم. آنها البته عضو ناتو هستند، ولی قوای نظامی آنها خیلی مفصل نیست، چون جمعیت بلژیک از نه‌میلیون تجاوز نمی‌کند، ولی آنچه هست، منظم و مرتب است. وسایل کافی در اختیار دارند و خیلی از آن وسایل را خودشان می‌سازند. چیزی که مشاهده شده، این بود که حس کردم تمایل خیلی زیادی دارند که در مملکت ما سرمایه‌گذاری بکنند. سرمایه‌گذاری خارجی در یک مملکت بسیار خوب است، به شرط آنکه با سرمایه‌های داخلی توأم شود و بهترین نوع آن تشکیل شرکت‌های مختلط است و این دو نفع دارد: یکی اینکه اداره کردن کار توأماً انجام می‌شود و کمتر احتیاج به متخصص و استخدام آنها از خارج خواهیم داشت، دیگر اینکه به قرض کمتر احتیاج پیدا خواهیم‌کرد. ضمناً هر قدر ممالک خارجی در کشور ما بیشتر سرمایه‌گذاری کنند، نسبت به امنیت و استقلال ما بیشتر علاقمند می‌شوند.

سپس از بلژیک به مملکت جمهوری اتریش رفتیم. در آنجا هم کمال محبت و علاقه را به ما اظهار کردند.

آنها نیز بعد از جنگ دارای مشکلی بودند. مملکتی بود شکست‌خورده و اشغال‌شده، ولی آنها روی کار خودشان توانستند استقلال خود را به دست آورند. در آنجا با تمام شئون زندگی آنها آشنا شدیم و کارهای زراعتی، صنعتی و نظامی را دیدن کردیم. با اینکه در جنگ شکست خورده‌بودند و صنایع طبیعی زیادی هم ندارند، معهذا نسبت به تقویت نیروهای نظامی خود مساعی فراوان به خرج می‌دهند. در قسمت کارهای زراعتی هم شرکت‌های تعاونی زیادی تشکیل داده‌اند و از هر وجب خاکشان استفاده می‌برند.

ثروت عمده سوئد و اتریش جنگل است. در اتریش من از ملک یک خانواده اتریشی دیدن کردم. این شخص سی‌ویک‌هزار هکتار زمین دارد که بیشتر آن جنگل است. در این جنگل‌ها راه‌ها و جاده‌ها کشیده شده‌بود، همه کارها مکانیزه و موتوریزه بود، حتی کندن زمین برای کاشتن درخت به وسیله بیل‌های مکانیکی انجام می‌شد. بعد به یکی از کارخانه‌های ذوب‌آهن رفتیم. ظرفیت این کارخانه دومیلیون تن در سال است و کاملاً مدرن و آخرین سیستم است. در آنجا به من گفتند که اولین کارخانه ذوب‌آهن اتریش چهارصد سال پیش شروع شده، پس ملاحظه می‌کنید که ممالک اروپایی که می‌گویند قوی هستند و پیشرفته هستند، از کی شروع کرده‌اند. اینها از چهارصد سال پیش شروع کرده‌اند به صنعتی‌کردن کشور خود و ما تازه به این کار شروع می‌کنیم. در هیچ کدام از این ممالک من ندیدم که از لحاظ مقررات، مخصوصاً مقررات اصلاحات ارضی قوانینی به خوبی ما داشته باشند، ولی تمام پیشرفت و سرّ موفقیت آنها روی تشکیلات است.

امروز در اتریش اکثریت مالک و خودبه‌خود محدود شده‌است، ولی اصل بر محدودیت نیست. اما چرا کسی اعتراض نمی‌کند؟ برای اینکه صاحب آن ۲۰ یا ۳۰ هکتار، زندگی آبرومندی دارد، صاحب آن ۳۱هزار هکتار هم مالیاتش را می‌دهد و درست از ملک خود بهره‌برداری می‌کند، از هر وجبش استفاده می‌شود و هر درختش شماره دارد.

مردم اتریش خوب و مهربان و کاری هستند. البته توانایی مالی این کشور به اندازه سایرین نیست، اما شاید آنها هم آماده باشند، مثلاً درمورد جنگل‌ها با ما همکاری کنند.

حرف‌هایی که من درباره ایران به آنها زدم این بود که البته همه می‌دانند ایران در سابق بزرگترین امپراتوری‌های دنیا را داشته و در دو سه مرتبه در زمان دو سلسله شاهنشاهی ما دارای بزرگترین قدرت‌ها بوده‌است. در آن موقع ایران چه از لحاظ فرهنگ و چه از لحاظ تشکیلات، سرآمد ملل جهان بوده، ولی امپراتوری ما هیچ وقت متکی به غارت و ظلم و ستم و تهدید نبوده‌است. البته هر مملکتی دوران انحطاط دارد. ما نیز چندین دوره بردگی و انحطاط داشته‌ایم و متأسفانه آخرین دوران انحطاط ما مصادف بوده با دوره ترقی ممالک اروپایی. درست موقعی که آنها با شدت رو به ترقی قدم برمی‌داشتند و صنعتی می‌شدند و سطح زندگی و درآمد سرانه افرادشان بالا می‌رفت، مصادف بود با دوران انحطاط مملکت ما. این نکاتی بود که من به آنها گفتم و در اینجا این نکته را اضافه می‌کنم که ما در آن موقع دچار ملوک‌الطوایفی بودیم. خود ملوک‌الطوایفی حکومت مرکزی را ضعف می‌کرد و باعث بعضی نفوذهای مضر می‌شد. قانون از بین می‌رفت، امنیت مختل می‌شد و همین باعث نفوذ خارجی می‌شد و خارجی هم شاید بدش نمی‌آمد که ایران به همان وضع باشد تا مقاصدش را پیش ببرد. صحبتم با آنها این بود که انحطاط ما مصادف شد با پیشرفت صنعتی غرب، ولی حالا می‌خواهیم هر چه زودتر عقب‌ماندگی خود را جبران کنیم.

چیزی که برای ما قدری تولید اشکال کرده، این است که عجله داریم زودتر برسیم و در حال حاضر نه سرمایه کافی هست و نه افراد متخصص و تربیت شده. مقصودم فقط مهندس نیست، مقصودم کارگر متخصص است. ما وقتی می‌توانیم با ملل راقیه دنیا رقابت کنیم که کارگر نخ‌ریسی هم یک نفرش به تنهایی بتواند ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ ماشین را اداره کند، در صورتی که الان شنیده‌ام فقط در کارخانه ری یکی دو نفر کارگر هستند که حداکثر دوازده ماشین را اداره می‌کنند. تا موقعی که این تفاوت باشد، ما نمی‌توانیم به آنها برسیم. اصل ثروت و پیشرفت صنعتی امروز دنیا روی تولید سرانه حساب می‌شود، تا موقعی که یک رعیت ما از یک تخم گندم ده تخم برمی‌دارد و آن خارجی اگر سی تخم برندارد دست به کشت گندم نمی‌زند، به آنها نمی‌رسیم. ما باید کارگران را از نظر اداره و انجام کار تربیت کنیم، بنابراین ما هم سرمایه می‌خواهیم و هم تکنیسین. مهندس را خودمان تهیه می‌کنیم و اگر لازم باشد از خارج هم استخدام می‌کنیم، اما کارگر را نمی‌شود از کشور دیگر استخدام کرد. باید تربیت کنیم.

من همه جا وضع کنونی خودمان را تشریح کردم که چقدر وضع ما ثابت است. دلایل ثبات را گفتم و گمان می‌کنم وقایع دنیا به همه ثابت کرده‌است که برخلاف تبلیغات بعضی مغرضین یا دشمنان، این ایران است که در این منطقه یک جزیره ثابت، محکم و قوی است در یک دریای متلاطم.

چرا وضع ما اینطور است؟ دلیل این ثبات چیست؟ اول اینکه رژیم ما طبیعی است، رژیمی نیست که ما داشته‌ایم و زمامداران ایران هم از یک مملکت دیگر به اینجا نیامده‌اند، اهل این مملکت هستند. رژیم ما رژیم مشروطه پارلمانی است. حسنش این است که اختیاراتی که به پادشاه داده‌است، به او اجازه می‌دهد که مملکت را از هر تندروی و انحرافی که مضر به حال مصالح عالیه مملکت باشد، حفظ کند. به موجب قانون اساسی ما، پادشاه ریاست قوه مجریه و ریاست قوای سه‌گانه را دارد و فرماندهی کل قوا با پادشاه است.

در اینجا به طور فهرست چند موردی که از بدو سلطنت خود من پیش آمده ذکر می‌کنم:

زمان جنگ روزی سفیر انگلستان پیش من آمد و گفت نمایندگی سفیر روس و امریکا را هم دارم. موضوعی که نقل می‌کنم مربوط به رئیس دولتی است که مرحوم شده، ولی ناچارم این جریان را نقل کنم. سفیر انگلیس گفت ما چون به فلان شخص اعتماد داریم، او نمی‌تواند با این مجلس کار کند، شما این مجلس را مرخص کنید. قضیه این بود که آنها می‌خواستند پولشان را خرد کنند و پول کاغذی بدهند، ریال بگیرند. گفتم من این کار را نمی‌کنم. گفت چطور نمی‌کنید؟ گفتم درست است که من هم عقیده دارم که ما باید با شما دوست باشیم و متفق هم هستیم و این اتفاق به صلاح ما هم هست، ولی من موقعی دوستی و اتفاق شما را می‌خواهم که خودم مستقل باشم. این کار شما نیست که به دولتی اعتماد داشته‌باشید. این من و مجلس ایران هستیم که باید به دولت اعتماد داشته‌باشیم. او رفت و چند روز بعد وقایع ۱۷ آذر پیش آمد. خوب یادم هست که ژنرال فریزر که در آن زمان وابسته نظامی انگلستان بود و ترات نماینده سیاسی آن کشور و مصطفی فاتح، تمام همّشان این بود که فرماندهی کل قوا را از من بگیرند، ولی من مقاومت کردم. برای چه؟ چرا بدهم؟ به کسی چه مربوط است؟ در این صورت فرماندهی کل قوا به چه درد من می‌خورد؟

در سال ۱۳۲۵ باز یک نخست‌وزیر وقت آمد. به من گفت که پای شما را می‌بوسم، شما افسران ایرانی را که از ارتش مرکزی ایران فرار کرده‌اند و رفته‌اند پیش پیشه‌وری و آنجا با سه درجه بالاتر در قوای پیشه‌وری وارده شده‌اند، با همان درجات در ارتش ایران قبول کنید. گفتم چنین چیزی محال است. دست مرا قطع کنید چنین امضایی نمی‌کنم. گفت اجازه بدهید خودم به مسئولیت خودم بکنم. گفتم شما حق ندارید.

این اقدام باعث شد که چند ماه بعد بتوانیم آذربایجان را نجات دهیم. قبل از حرکت قوا به آذربایجان ما یک شورای نظامی تشکیل دادیم و عقاید آنها را پرسیدیم، به من گفته‌شد شما که این کار را می‌کنید، آیا فکر این را کرده‌اید که ممکن است بی سر و صدا ده‌ها هزار نفر از مرز رد بشوند و به کمک آنها بیایند؟ گفتم بلی، و به این اضافه می‌کنم که در آن موقع سفیر امریکا در ایران وقتی با من صحبت می‌شد، گفته‌بود که فکر نکنید که دولت امریکا برای خاطر ایران وارد جنگ خواهدشد. اینها مطالبی است که در کتابی که در شرح حال خودم می‌نویسم، نقل شده‌است. در سازمان ملل متحد هم حق وتو بود، اما من جواب دادم همه اینها را می‌دانم ولی اگر ما صبر بکنیم، شش ماه و یا یک سال دیگر آنها به ما حمله خواهندکرد. اطلاع داشتم که سی چهل نفر را برای فراگرفتن فن خلبانی به خارج فرستاده بودند. گفتم وقتی شش ماه یا یک سال دیگر آنها به ما حمله کنند و ما را شکست بدهند، اگر قرار باشد شکست را تحمل کنیم با حالا چه فرقی دارد؟ حالا لااقل کار ما مردانه خواهدبود. رفتیم و دیدیم چه شد. اگر ما قبول کرده‌بودیم که افسران پیشه‌وری درجه بگیرند، از آن پس هر کس می‌خواست درجه بگیرد، می‌بایستی به پیشه‌وری سلام کند. وضعی که آن روز ما داشتیم و فشاری که در آن زمان درباره آذربایجان به ما وارد می‌شد، این سؤال را پیش می‌آورد که مگر آن روز ما عضو پیمان دفاعی بودیم یا با امریکا قرارداد داشتیم؟ در صورتی که این طور نبود. در آن روز ما بی‌طرف بودیم و هیچ گونه قرارداد دفاعی هم نداشتیم، قبلاً در موقع جنگ هر چه داشتیم در طبق اخلاص گذاشتیم و به آنها دادیم و ما را پل پیروزی لقب دادند، اما بعد آن معامله را با ما کردند.

پس از آن موضوع نفت پیش آمد. به عنوان فرماندهی کل قوا به سفیر وقت انگلیس گفتم اگر شما به مملکت ما قوا بیاورید، من ناچار در پیشاپیش ارتش ایران با شما مبارزه خواهم‌کرد. بعد تیرماه ۱۳۳۱ فرارسید. رئیس دولتی بود که متأسفانه در تمام جبهه‌های داخلی شکست خورده‌بود. این آدم هر روز یک صحنه‌ای می‌خواست بسازد. یا به عقل خودش رسیده‌بود، یا اطرافیانش به او یاد داده‌بودند، که ناگهان گفت با این وضع کار پیشرفت نمی‌کند، تنها طریقی که ممکن است این است که در این مملکت تمام قوا در دست من باشد. به من گفت که می‌خواهم وزیر جنگ بشوم، من مخالفت کردم زیرا می‌دانستم معنی این کار چیست، معنی این کار همان بود که بعدها دیدیم. آقا وزیر جنگ شد که عمال خود را سر کار بگذارند، اما حزب توده پشت پرده نقشه می‌کشید. وقتی آن بساط به هم خورد و سازمان حزب توده کشف شد، معلوم شد که قبل از زمامداری او صد نفر افسر در ارتش توده‌ای بودند و موقعی که او رفت، عده آنها به ششصدوچهل نفر رسید.

او سمت وزارت جنگ را برای چه می‌خواست؟ برای اینکه بتواند یاغی بشود و هر کاری دلش می‌خواهد بکند. این همان آدمی بود که آن انتخابات کذایی را کرد و آرا را عوض کرد. ما قبلاً می‌دانستیم کی از کجا انتخاب می‌شود. او ۷۹ نفر وکیل انتخاب کرد و گفت هشتاد درصد شما ملی هستید، ولی عاقبت به همان‌ها که خودش انتخاب کرده‌بود، گفت شما خائن هستید. او کمیسیون هشت نفری تشکیل داد تا فرماندهی کل قوا را برای خود بگیرد، قانون اساسی را زیر پا گذاشت، رفراندوم کرد برای اینکه بماند. باز در آنجا وظیفه من به عنوان رئیس مملکت چه بود؟

من از آن شخص حمایت کردم تا کار را به رأی دیوان داوری لاهه رسانیدیم و به انگلیس‌ها گفتم که اگر به ایران قوا پیاده کنید، با تمام قدرت با شما مبارزه خواهیم‌کرد، اما بعد همین شخص اقتصاد مملکت را از بین برد. کار به جایی رسید که در مریضخانه‌ها پنبه و مرکوکرم پیدا نمی‌شد. حالا قرض و ارز را کنار می‌گذاریم. وقتی دیدم اختیار این آدم به دست حزب توده افتاده، فرمان عزل او را صادر کردم. او بی خیال اینکه وزیر جنگ است و قدرت را در دست دارد، سعی کرد فرمان مرا منتشر نکند و پنهان بکند و بگوید ساختگی است. وقتی معلوم شد فرمان صحیح است، ملت و قوای مسلح وظیفه خود را انجام دادند. حالا در هر مملکت دیگری که بود، این اشخاص و تمام همکاران آنها را می‌گرفتند و تیرباران می‌کردند، اما در مملکت ما رویه دیگری هست. ما از خونریزی اجتناب می‌کنیم. رویه ما این است که خیلی آسان می‌بخشیم و شاید با این رویه غلط حالا همان اشخاصی که مملکت را به روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد رسانیدند، از تمام نعمت‌ها و مواهب این مملکت بیشتر از همه و بهتر از همه استفاده می‌کنند. به اصطلاح چیزی طلبکار هم هستند.

اینها هستند که می‌روند با فلان روزنامه‌نویس امریکایی حرف می‌زنند، استفاده می‌برند، پول‌ها را می‌برند، مقاطعه‌ها را می‌برند و تمام سم‌پاشی‌ها را هم می‌کنند، چه در داخل و چه در خارج.

همانطوری که گفتم بعد از سقوط آن حکومت، تشکیلات حزب توده در مملکت کشف شد و اگر هم آن حکومت پیشرفت می‌کرد، بعد از یک هفته حزب توده آن را از بین می‌برد. ضمن کشف تشکیلات حزب توده، معلوم شد شرط ورود به این حزب این بوده‌است که بگویند اول با شاه مخالفیم. چرا یک ایرانی با شاه مخالف باشد؟ این بحث را کنار بگذاریم. باید با امریکا و انگلیس هم مخالف باشد، این مانعی ندارد عقیده عده‌ای این است که اینها مردم بدی هستند، بسیار خوب. اما شرط دیگر این است که به همسایه شمالی وفادار باشد. این دیگر اسمش چیست؟ آدم با شاه خودش بد باشد، با امریکا و انگلیس بد باشد، ولی چرا حتماً به آن یکی وفادار باشد؟

در اوایل اردیبهشت امسال نشریه‌ای را که اینها در اروپا چاپ می‌کنند، دیدم. در این نشریه می‌گویند ما خودمان تشکیلاتی نداریم، ولی به همه توصیه می‌کنیم بروند به جناب دکتر مصدق رأی بدهند و از حالا هم به تمام مراجع داخلی و خارجی و سازمان ملل متحد اعلام می‌کنیم که انتخابات ایران مخدوش است. می‌خواهم این را بگویم که همانطوری که اطلاع دارید، انتخابات ایران به زودی شروع می‌شود و ما دارای دو حزب هستیم که اینها با یکدیگر مبارزه حزبی خواهندداشت، ولی حتماً دستور خواهم‌داد که انتخابات ایران آزاد باشد، به چندین دلیل: اول اینکه اگر حقیقتاً کسی توانسته‌است جلب افکار مردم را به حدی بکند که اکثریتی به دست آورد، اسباب خوشوقتی است که بفهمیم مردم به چه اشخاصی عقیده‌مند هستند. دوم اینکه این مردمی که در تمام مدت جنگ ملیت خودشان را حفظ کردند و در حوادث آذربایجان آن امتحان را دادند و در ۲۵ تا ۲۸ مرداد آن طور مقاومت کردند و حالا هم وضع خودشان را با وضع قبل از ۲۸ مرداد مقایسه می‌کنند، این مردم تشخیص می‌دهند که کی به آنها خیانت کرده‌است. این مردم صحیح را از غلط تشخیص می‌دهند. پس ما از چه بترسیم؟

من که رئیس مملکت هستم و مافوق احزاب و تشکیلات هستم، من که می‌توانم اگر برای مملکت خطری باشد و اگر دولتی بد کار کند او را معزول کنم و اگر دولتی بد کار کند و اکثریت هم داشته‌باشد، دولت را معزول و مجلس را منحل کنم تا بار دیگر با تجدید انتخابات مردم آزادانه رأی خود را بدهند، برای من چه فرقی می‌کند کی رئیس دولت است؟ کی وکیل است؟ چیزی که مهم است، این است که مردم باید خائن را بشناسند. غیر از خائن هر کس باشد، چه فرق می‌کند؟ ولی چون ما حزب داریم البته آنها وسایلشان بیشتر است. تشکیلات خودش یک قدرت است. تمام ممالک دنیا تشکیلات سیاسی و احزاب دارند و در آنها مردم به مرام احزاب رأی می‌دهند، مگر درمورد بعضی‌ها که جنبه به خصوص دارد، مثلاً در انگستان شاید اختصاصاً به خود چرچیل رأی بدهند، زیرا بعضی‌ها شخصیت بین‌المللی دارند که به خودشان هم رأی می‌دهند. همانطوری که گفتیم رژیم ما در ایران دارای محاسنی است. هیچ چیز در ایران تولید بن‌بست نمی‌کند که ما نتوانیم آن را حل کنیم. اگر دولت بدی باشد، مرخص می‌شود. مجلس یا تشکیلات بدی باشد، مرخص می‌شود. از همه مهمتر قوای مسلح ایران است. ارتش جدید ایران با سنت کهن شاهنشاهی‌اش نیرویی است که سرسلسله خانواده من آن را به وجود آورده، اضافه بر این من تحصیلاتم نظامی است، قبل از اینکه پادشاه بشوم همیشه سر و کارم با اینها بوده‌است و اینها را می‌شناسم.

اینها می‌دانند که اگر فرضاً من یک فرمانده تشریفاتی هم بودم، ارتشی که سوگند وفاداری یاد می‌کند به آن وفادار است. اضافه بر این او می‌دانست که من اگر اطلاعات نظامی بیش از او نداشته‌باشم، اطلاعاتم کمتر نیست، به علاوه ما ارتش را به کلی دست نخورده و دور از سیاست نگاه داشته‌ایم، می‌خواهم بگویم که در ممالک خاورمیانه هر کشوری موقع و وضعش را تغییر داد، ما هم در سال ۱۳۳۲ نهضت خود را انجام دادیم، اما این نه فقط یک نهضت نظامی بود، بلکه ملی بود، زیرا اول مردم آن را شروع کردند. اسم این نهضت را من می‌گذارم ناسیونالیسم مثبت، حالا می‌گویم بعد از این نهضت چه کارهایی شده‌است. خود آقایان ببینید در این چهار سال چه کارهای عظیمی را انجام داده‌اید. در این مدت ۲۳۰ لایحه که بعضی از آنها فوق‌العاده مهم بوده به تصویب مجلس رسیده‌است. الان جامعه ایرانی روی قوانین اصلاحات ارضی، قوانین کار و بیمه‌های اجتماعی و واگذاری زمین به کارگران پیش می‌رود. در جاهای دیگر زمین به کارگران نمی‌دهند. شما قوانین کار خودمان را با قوانین خیلی ممالک، به خصوص آن ممالکی که ادعای حمایت از کارگر را دارند مقایسه کنید، می‌بینید به مراتب بهتر است. درمورد قوانین مالیاتی به شرطی که مالیات به طور صحیح وصول شود، عدالت اجتماعی تأمین است.

در این مورد به شما هر چه پیشنهاد شد قبول کردید، زیرا به صلاح کشور بود. درمورد قوانین اصلاحات ارضی همانطوری که گفتیم ما این کار را کردیم که نشان دهیم در ایران عدالت هست، ولی اصل مطلب این محدودیت نیست، بلکه اصل مطلب این است که در ایران دوازده‌میلیون هکتار اراضی زراعتی وجود دارد که آن هم به علت نبودن کود شیمیایی و غیره و دادن آیش بیش از ۵ هکتار زراعت نمی‌شود، در صورتی که ایران قابلیت بهره‌برداری از پنجاه‌میلیون هکتار اراضی زراعتی را دارد و سی‌وهشت‌میلیون هکتار عاطل است. وقتی این سی‌وهشت‌میلیون هکتار را ما بهره‌برداری کردیم و تعداد افرادی که در دهات زندگی می‌کنند به سی‌وپنج درصد رسید، آن وقت با قوانین فعلی هر خانواده زارع اقلاً سی هکتار زمین خواهدداشت و می‌تواند زندگی آبرومندی داشته‌باشد.

در قسمت اداری هم ما مشغول اقداماتی هستیم. باید یاد بگیریم که وزارتخانه‌ها را چطور اداره کنیم. ما باید بدانیم که یک میز کار را چطور می‌چینند. این خود هنری است، علمی است، و وسیله پیشرفت کار است. در همین مدت ما قراردادهای نفتی را امضا کردیم که بر اساس تقسیم ۷۵ – ۲۵ منافع بود. ما را تهدید کردند، لیکن ما کار خود را کردیم. البته نتیجه وقتی معلوم خواهدشد که نفت به مقدار زیاد پیدا شود، آنوقت ارزش این کار معلوم می‌شود.

در این مدت ما دو لایحه گذراندیم، یکی لایحه منع معاملات کارمندان با دولت بود، البته اگر می‌شد این کار تکمیل شود و هر معامله‌ای که با یک کمپانی می‌کنیم ضمانت دولت مملکت آن کمپانی را بگیریم، به مراتب بهتر خواهدشد، ولی تا جایی که من اطلاع دارم، از کارمندان دولت کسی با دولت معامله نکرده‌است و این وظیفه شما بود و تا سه چهار روز دیگر هم هست و بعد از آن وظیفه مجلس آینده است که در این کار نظارت دقیق کند.

لایحه دیگر لایحه رسیدگی به دارایی کارمندان دولت است، به نام «از کجا آورده‌ای؟»، که به موجب آن هر کس باید دارای خود را صورت بدهد و سال بعد به آن رسیدگی شود. این هم از لوایحی است که مجلس فعلی و آینده باید شدیداً اجرای آن را کنترل کنند. در زمینه کارگری و کشاورزی هم علاوه بر قوانین فعلی باید برای کارگران خانه ساخت و تدریجاً وضع مسکن کشاورزان را هم بهتر کرد. از نظر اداری حتماً باید قانون استخدام را اصلاح کنیم. همه این برنامه‌ها بر اساس ناسیونالیسم مثبت پیش می‌رود و در عمل چه قوه مجریه و چه قوه مقننه باید نظارت بکنند و اما درمورد تشویق فعالیت‌های خصوصی با اختصاص دادن وام‌های صنعتی و کشاورزی، پیشرفت‌هایی حاصل شده و مملکت ایران به سرعت دارد صنعتی می‌شود.

از این پس در قسمت کشاورزی بیشتر باید فعالیت کنیم، زیرا قدرت خرید مردم به طور فوق‌العاده دارد بالا می‌رود و جمعیت زیاد می‌شود. اگر تولید زیاد نشود، خطر تورم وجود دارد، پس ما باید تولید را هر چه ممکن است زیادتر کنیم. در رشته صنعت باید مدارس حرفه‌ای را بیشتر کنیم و در زمینه فرهنگ باید دانشگاه‌ها را توسعه دهیم تا محصلین را در دانشگاه‌های خودمان تربیت کنیم و ناچار نشویم به خارج بفرستیم، ولی تا موقعی که دانشگاه به قدر کافی نداریم نمی‌توانیم از رفتن محصلین به خارج جلوگیری کنیم، و الا البته محصلین هم باید معلومات داشته‌باشند، و دیپلم معرف علم باشد و معرف بی‌سوادی و هیاهو نباشد، به همین جهت فرهنگ ما باید قوی‌تر شود.

البته محصلین در این مدت خیلی کارهای دیگر انجام داده‌اند که از فرصت بحث امروز خارج است و من گمان نمی‌کنم هیچ وقت نه فقط در دوران مشروطیت ایران، بلکه در هیچ مملکت دموکراسی دیگر از تاریخ پیدایش دموکراسی تاکنون به اندازه این چهار سال در مجلسین ایران کار اساسی شده‌باشد. این کارها که در این مجلس گذشت در سایر نقاط قرن‌ها طول کشید تا مراحل خود را طی کرده، ولی ما ناچاریم سریع‌تر جلو برویم و عقب‌ماندگی‌ها را جبران کنیم، پس باید اظهار رضایت کامل خودم را به نمایندگانی که این طور در فکر کارهای اساسی مملکت بوده‌اند، اعلام کنم.

در اجرای سیاست ناسیونالیسم مثبت و مبارزه با فساد، بی سر و صدا کارهای وسیعی شده‌است. در سال ۱۳۳۸ دولت در حدود سه‌هزار نفر یا از کار برکنار کرده و یا تحویل محکمه داده‌است. ولی علاوه بر دولت، من یک بازرسی شاهنشاهی دارم. این بازرسی در سال ۱۳۳۸ به ۳۶۹۲۵ فقره دادخواست و تقاضا رسیدگی کرد، که منتهی به خاتمه ۹۷۸۶ پرونده شده‌است. هشت هیأت بازرسی به استان‌ها رفته که ۲۷۶۰۴ کیلومتر راه را در ۱۱۵ شهرستان طی کرده‌اند. مأمورین وزارتخانه‌ها که از طرف این هیأت‌ها برکنار شده‌اند، ۴۲۴ نفر هستند که ۲۱ نفر آنها مشاغلی از قبیل فرماندار، شهردار، رئیس اداره، رئیس منطقه و رئیس حوزه نظام وظیفه داشته‌اند. ۳۹۳ نفر از مأمورین کشوری و انتظامی هم تحت تعقیب هستند. به طوری که می‌بینید ما در زمینه مبارزه با فساد سختگیری زیاد می‌کنیم.