بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در نخستین نشست شورای امور اجتماعی ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۳۵۱

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سخنرانی‌های محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بر پایه تاریخ اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران

سخنرانی‌های محمدرضا شاه پهلوی آریامهر سال ۱۳۵۱ خورشیدی تازی

تصمیم‌های مجلس


بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در نخستین نشست شورای امور اجتماعی ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۳۵۱


علل تشکیل شورای امور اجتماعی را هر چه روشن تر بکنیم، هم برای اعضاء شورا، هم برای سازمان‌هایی که دستورات صادره را باید انجام بدهند، هم برای عموم مفید خواهد بود. پیشرفت همه جانبه کشور از لحاظ اقتصادی و مادی بخصوص با شروع برنامه پنجساله پنجم و بعد برنامه پنجساله ششم به حدی خواهد رسید که ما را به مرز تمدن بزرگ خواهد رساند و این امر ایجاب می‌کند که در سیستم اداره کردن مملکت و طرز تفکر و روابط اجتماعیتان بیشتر توجه کنیم. این حرف را من چند بار تکرار کرده‌ام که یکی از مزایای انقلاب ایران آن است که با آنکه دوازده ماده انقلاب خیلی از مطالب را روشن کرده و جوابگوی احتیاجات امروزی ما است، ولی من که مبتکر این دوازده اصل ه ستم، بجز آن اصولی که غیر قابل تغییر است و عبارتست از اصولی که ثروت‌های ملی را همیشه بوسیله دولت برای جامعه اداره خواهد کرد، اصول دیگرش با پیشرفت تکنولوژی و پیشرفت جامعه و تمدن قابل انعطاف و احیاناً قابل تغییر است.

وظایف این شورا آن است که به روابط اجتماعی ایران از همین زاویه نگاه کند و به امور مادی و عمرانی که موجب پیشرفت مملکت می‌شود توجه نماید و آن چیزهایی را که مربوط به دستگاه‌های دولتی است و باید تغییر کند متذکر شود تا پس از مطالعه تغییر بدهیم، و آن چیزهایی را که مربوط به جامعه است برای آن‌ها توضیح بدهیم و آن‌ها را راهنمایی بکنیم تا به نتیجه مطلوب برسیم. به همین جهت غیر از اشخاصی که در این جلسه شرکت کرده‌اند هر وقت شورا در صدد برآمد که به کارهای خاصی رسیدگی کند، از آن بخش یک یا دو نفر افراد بصیر و مطلع که در جزئیات وارد باشند احضار خواهند شد که اطلاعات کافی در اختیار بگذارند تا همیشه بتوانیم تصمیم صحیح اتخاذ بکنیم.

با آنکه هنوز در برنامه پنجساله چهارم هستیم و برنامه پنجم و ششم را هنوز شروع نکرده‌ایم، خوشبختانه ترقیات مملکت بطوری شگرف و تعجب آور است که باز هم روی آن اصلی که بارها گفته‌ام که باید سعی بکنیم همیشه چند قدم جلوتر از حوادث راه برویم چه رسید به اینکه با حوادث پیش برویم یا دنباله رو حوادث باشیم، از این رو چند نصیحت دارم که بکنم و این امر هم مربوط به صنعت است و هم کشاورزی که در هر دو مورد یک سلسله دستورات کلی خواهم داد. صنعتی شدن مملکت چنان با آهنگی سریع پیشرفت کرده که اگر ما بخواهیم این آهنگ را در آتیه حفظ بکنیم باید از راه جدیدی وارد بشویم و آن شرکت هر چه بیشتر مردم کشور در این فعالیت است. در عین حال برای انجام این منظور از سرمایه گذاری خارجی طبق قوانین ایران گریزان نیستیم، البته صرف سرمایه‌گذاری و لاغیر، بطوری که نه جنبه سیاسی داشته باشد و نه چیز دیگر. تا بحال بطوری که بخاطر دارم وقتی صحبت از سرمایه گذاری می‌کردیم، سرمایه گذاری برای ایجاد کارخانه قند یا کارخانه سیمان بود. این کارخانه‌ها مثلاً چقدر تمام می‌شد؟ شاید هفتاد، هشتاد میلیون تومان یا کمی‌آز این بیشتر. به هر حال سرمایه گذاری‌های ما از صد یا صد و بیست میلیون تومان بیشتر نبود، ولی حالا برخورد می‌کنیم به یکی دو صنعت فلزی در نزدیک اهواز که سرمایه‌گذاری بالنسبه گرانی کرده‌اند، همچنین قرار است صنایع اتومبیل سازی ایران توسعه پیدا کند که در این کار صحبت سرمایه‌گذاری در حدود دویست یا سیصد میلیون دلار است. وقتی سرمایه گذاری‌ها به این حدود می‌رسد، این دیگر از جنبه خانوادگی یا محفل دوستانه خارج می‌شود و جز اینکه سرمایه گذاری بطور وسیع و عمومی صورت گیرد از طریق دیگر امکان پذیر نیست و آن هم به دلائل متعدد و مختلف که مهمترین آن این است که پیدا کردن یک چنین سرمایه نقدی اصولاً کار مشکلی است. اگر هم سه چهار نفر بروند و وام با نرخ وام‌هایی که هنوز در کشور ما بالا است بگیرند، برای آنکه از عهده استهلاک چنین وام‌هایی برآیند، قاعدتاً باید قیمت فرآورده‌هایشان را بالا ببرند تا بتوانند سرمایه‌هایشان را برگردانند. علاوه بر این باید منفعت هم بکنند. تازه اگر اتفاق بدی بیفتد و همانطور که چند روز پیش بعضی از رؤسای کارخانجات قند می‌گفتند که در وضع بدی هستیم برای آن‌ها هم وضع نامساعدی پیش بیاید ممکن است خطر ورشکستگی آن‌ها را تهدید کند، ولی وقتی تعداد سهام بین افراد بیشتری پخش شود، از یک طرف خطر ورشکستگی خیلی کمتر خواهد بود، و از طرف دیگر ازدیاد سرمایه بوسیله ده هزار نفر یا پانزده هزار نفر خیلی آسان تر انجام می‌پذیرد تا بوسیله پنج نفر یا ده نفر. اگر منفعت کلانی هم در کار باشد باز بی معنی است که از این منفعت کلان فقط چند نفر سود ببرند. در صورتی که اگر سهامداران بیشتری باشند، آن منفعت بین همه تقسیم خواهد شد و اصل شرکت هر چه بیشتر مردم در کارها بهتر جامه عمل خواهد پوشید. پس همانطور که در چند سال پیش طبق یکی از اصول انقلاب سفید، کارگران را تا بیست درصد در سود کارخانجات شریک کردیم و این یکی از اصول موفق انقلاب ما بوده و حتی دستور دادیم که برای اجرای کامل این اصل، اگر لوایح جدیدی هم لازم باشد تهیه کنند تا حقیقتاً بیست درصد سود به کارگران برسد و وزارت کار را مأمور این کار کردیم، حالا هم تضمین می‌کنم و به صاحبان صنایع توصیه می‌نمایم که بیایند و لااقل یک ثلث (۳۳/۳۲ در صدم) سهامی را که در دستشان هست در بازار عرضه نمایند و همه نوع احتیاط هم در این کار بکنند. اگر همه آن‌ها را یک مرتبه عرضه بکنند، قیمت سهام می‌آید پایین. به این جهت این کار را در عرض یک، یا دو یا سه سال می‌توانند عرضه نمایند تا حدی که کنترل صنایع از دستشان خارج نشود. چرا، زیرا اولاً زحمت کشیدند، مبتکر بودند، این کار را شروع کردند. ثانیاً ما الآن می‌آییم دانشکده مدیریت می‌سازیم و می‌خواهیم هم پایه دانشکده‌های معروف مثل (هاروارد اسکول آو بیزنس ادمینیستریشن) باشد، به مدیریت اهمیت می‌گذاریم و معتقدیم که موفقیت هر کاری به خصوص صنایع مرهون مدیریت صحیح است. مدیریت صحیح موجب می‌شود تا اگر لازم باشد فوراً در عرض دو دقیقه تصمیم قاطعی در مورد کارها گرفته شود. اگر مدیریت صحیح در کار باشد مسئولان امر با تمام دنیا در ارتباط خواهند بود. اخبار روی تلکس دائماً به آن‌ها می‌رسد. امروز خبر می‌رسد که مثلاً قیمت سرب یا چیزهای دیگر بالا رفته، ولی مسئول امر می‌داند که شش ماه دیگر باز هم بالاتر می‌رود. از این رو باید در عرض دو دقیقه تصمیم بگیرد و در صورتی که قیمت سرب گرانتر شده، باید همین الآن بخرد، اما اگر این مدیریت در کار نباشد و اخبار هم به آن‌ها نرسد و این موضوع بخواهد در مجمعی مورد بحث قرار گیرد، در آن میان یک نفر شاید از روی حس نیت بلند می‌شود و می‌گوید که ای آقا، شما چه می‌گویید؟ چرا می‌خواهید سرب را گران تر از سابق بخرید؟ چند ماه صبر کنید، می‌آید پایین. اما چند ماه می‌گذرد و باز قیمت سرب می‌رود بالا. به این ترتیب هم مواد اولیه به آن‌ها نرسیده و هم ممکن است در این گیرودار کارخانه بسته شود.

پس آنچه در بهبود کار مؤثر است، یکی مدیریت است و دیگری داشتن اکثریت سهام که اجازه می‌دهد این مدیریت قاطع باشد و در دست افرادی که برای این کار تربیت شده‌اند قرار گیرد. ما صنایع ایران را، منهای صنایع سنگین که جزو اصول انقلاب ما است و باید در دست دولت باقی بماند، مورد حمایت قرار می‌دهیم، به شرطی که در حدود قوانین دولت باشد، به شرطی که در محدوده ضوابط اجتماعی و بر اساس فلسفه انقلاب ششم بهمن ایران باشد. البته وقتی ما می‌گوییم که لااقل یک ثلث و یا سی و سه درصد سهام بین مردم پخش شود و اکثریت سهام در دست مدیران و صاحبان کارخانه‌ها باقی بماند، برای شرکت هر چه بیشتر مردم در صنعتی کردن کشور است. نظر اصلی ما این است که این سهام در مرحله اول بخود کارمندان و کارگران کارخانجات عرضه بشود. اگر آن‌ها تمام سهام خریدند که مراد حاصل است، حتی برای خرید سهام شان می‌شود تسهیلاتی قائل شد، به هر صورت سود این سهام پس از تقسیم بیست درصد سودی است که ما برای کارگران قائل شده‌ایم. برای خرید سهام می‌توان تسهیلاتی برای آن‌ها قائل شد، بطوری که یا از سود سهام یا با دادن وام بدون بهره به آن‌ها امکان داد تا اگر مایل باشند این سهام را بخرند، ولی اگر آن‌ها نخریدند، در مرحله بعد سهام به عموم عرضه خواهد شد و همه مردم می‌توانند در خرید سهام شرکت بکنند و از این راه به صنعتی کردن کشور کمک زیادی بنمایند. پس تکرار می‌کنم که یک ثلث یا سی و سه درصد سهام به دیگران عرضه شود و اکثریت سهام و مدیریت در دست خودشان باقی بماند. همچنین در مورد کشاورزی، کسانی که در این بخش وارد هستند فکر می‌کنم بهتر است که از محدوده تهیه غذا برای خودشان با یک درآمد معین پا فراتر بگذارند و بروند روی حداکثر استفاده از زمین و تهیه حداکثر درآمد از اراضی که در اختیارشان هست. نه اینکه بهانه بیاورند و بگویند چیزی که به دستمان آمده کافی است، امرار معاش هست، لباس هست، غذا هم هست و بیش از این دیگر به چیزی احتیاج نداریم.

درست است که زمین مال آن‌ها است، اما در عین حال زمین مال کشور و مال اجتماع هم هست. این زمین باید حداکثر استفاده را بدهد. این است که به آن‌ها نصیحت می‌کنیم بیشتر کار بکنند، البته وظیفه دولت است که راهنمایی بیشتری به آن‌ها بکند، افراد متخصص بیشتر در اختیار آن‌ها بگذارد، وسیله کار بیشتری برای آن‌ها فراهم کند، وام‌های ساده تر به آن‌ها بدهد، ماشین آلات با شرایط راحت‌تر و آسان‌تر در اختیار آن‌ها بگذارد. همینطور کود و غیره، الآن شاید موقع آن رسیده باشد که دولت در بیشتر رونق بخشیدن سرمایه‌گذاری در صنایع و کشاورزی، و در جمع آوری پول از دست مردم بوسیله انتشار اوراق قرضه تجدید نظر بکند تا مردم پول‌هایشان را بیش از پیش در امور صنعتی و کشاورزی سرمایه گذاری بکنند. حتی شنیدم ممالکی هستند که در مورد کسانی که باید مالیات بدهند اگر سود مالیاتشان را در یکی از بخش‌هایی که دولت به آن‌ها توجه دارد مثلاً بخش خانه سازی بگذارند آن‌ها را از پرداخت قسمتی از مالیاتشان معاف می‌کنند. این‌ها مطالبی است که می‌توانید درباره آن مطالعه بکنید. حالا فکر می‌کنم که ما باید تا چند سال این کار را در بخش خانه سازی بکنیم، بعد فکر می‌کنم اگر در بخش کشاورزی باشد خوب است پس از آن هم در هر چیزی که بیشتر مورد نظر است. و اما دستوری که به دولت می‌دهم این است که از حالا مطالعه بکند که حداقل درآمدی که لازمه زندگی کردن یک کارمند دولت مثل یک انسان متمدن است و با آن احتیاجات اولیه خانواده‌اش را برطرف بکند چقدر است. وقتی این را حساب کرد تا موقعی که این حداقل را ما به افراد موظف دولتی نداده‌ایم حقوق‌ها را از حد معینی به بالا اضافه نکنیم. منظور اصلی من بدین ترتیب خلاصه می‌شود که تفاوت بین حقوق‌ها از یک حد معین بیشتر نباشد. به بخش خصوصی کاری ندارم و نمی‌خواهم بگویم که حقوق‌ها در آن جا چقدر باشد، ولی در مورد کسانی که برای دولت کار می‌کنند باید در آخر امسال که خاتمه برنامه پنجساله چهارم است آن حداقل را در نظر بگیریم و برای شروع برنامه پنجساله پنجم، این حداقل به چه اندازه برسد و ان حداکثر هم چقدر باشد و از آن مبلغ حقوق‌ها تجاوز نکند. البته بعضی مشاغل هست که اگر حداکثر حقوق را به ایرانی ندهیم مجبوریم همان یا بیشترش را به یک خارجی بدهیم. برای اینکه کار و شغل را که نمی‌شود حذف کرد، آن کار باید انجام بگیرد، چیزهای استثنائی را باید در هر مورد قبول کرد، ولی جنبه عمومیت نباید به آن داد. موضوع مهم دیگر تبعیض بین حقوق‌هایی است که برای کارهای مساوی و معین پرداخته می‌شود و این تبعیض باید از بین برود. در وزارتخانه‌های مختلف اشخاصی هستند که کار معینی را انجام می‌دهند، ولی در یک وزارتخانه یک حقوق می‌پردازند، و در دستگاه دیگر حقوق دیگر، کما اینکه باز هم شنیده‌ام شخصی با یک تصدیق شش ابتدائی شصت هزار ریال حقوق ماهانه می‌گیرد، در صورتی که در دستگاه دیگر این حقوق برای فرد مشابه شاید دوازده هزار ریال هم نباشد. بنابراین تبعیضات بطور کلی باید از بین برود و همان دستگاهی که مأمور پیدا کردن این تناقضات است باید این کار را دنبال نماید و به اینگونه بی عدالتی‌ها خاتمه بدهد. آن حداقلی را هم که گفتم تا آخر سال معین بکنید و از حالا روشن نمایید که در برنامه پنجساله پنجم حداقل حقوق به چه میزان باید برسد و از چه مقدار بیشتر نشود، و اما امور اجتماعی شامل خیلی چیزهاست و بیشتر آن‌ها خدماتی است که باید به مردم بدهیم. یکی از این خدمات مدرسه است که وقتی صحبت از مدرسه می‌کنیم، ظاهراً یک کلمه است، اما همین یک کلمه به قدری پرمعنی است که از بحث امروز خارج است. مدرسه بخودی خود یعنی ساختمان، ساختمان هم بخودی خود باید تمیز و بهداشتی باشد. در این ساختمان باید آموزگار یا دبیر کار کند. این آموزگار یا دبیر باید تعلیم دیده و تربیت شده باشد تا اهمیت شغل و وظیفه خود را بداند. پس ببینید وقتی می‌گوییم مدرسه چقدر این لفظ پرمعنی است. از طرف دیگر مدرسه یعنی محلی که شاگرد برای تحصیل به آن جا می‌رود، این شاگرد کیست، یک بچه. بچه کیست، خود این بچه مطالب دیگری را در نظر مجسم می‌کند، از جمله پدر و مادر. وقتی صحبت از پدر می‌کنیم این سئوال پیش می‌آید که پدر در اجتماع چه شغلی دارد، چه درآمدی دارد. وقتی به خانه بر می‌گردد با چه روحیه‌ای می‌آید، اینکه می‌گوییم بین هیچ ایرانی تفاوتی وجود ندارد مگر در لیاقت و استحقاق شخصی او، حقیقتاً در عمل هم باید اینطور باشد.

خوب اگر ما قوانین و مقرراتی داریم که برخلاف این اصل است باید آن را از بین ببریم. اما مادر، مادر در ایران باید هم کار بکند و آن در صورتی است که نان آور خانواده باشد، و هم باید بتواند به خانه اش برسد و بچه‌هایش را تربیت کند، در تربیت بچه، هم پدر مسئولیت دارد و هم مادر، این مسئولیت‌ها را اگر آن‌ها بتوانند خوب تشخیص بدهند چه بهتر، اما اگر نتوانند انجمن‌های راهنمایی باید مسئولیت‌های آن‌ها را روشن بکند. بوسیله این انجمن‌ها، بوسیله انجمن‌های خانه و مدرسه، بوسیله رادیو، بوسیله تلویزیون، بوسیله مددکاران اجتماعی باید وظیفه هر کس را در شئون مختلف اجتماع روشن کرد.

پس ملاحظه می‌کنید که با ذکر یک کلمه مدرسه، چه مسائل گوناگونی در ذهنمان خطور می‌کند و در اطراف آن‌ها فکر می‌کنیم. خدمات اجتماعی دیگر عبارتست از درمانگاه، بیمارستان، انجمن‌های خیریه. درباره هر کدام از این‌ها می‌توانیم ساعت‌ها حرف بزنیم. این دستگاه‌ها باید روزبروز کارشان را بهتر انجام بدهند. هم خودشان مجهزتر باشند و هم با دلسوزی بیشتر کار بکنند. علاوه بر خدمات عمومی مثل مدرسه، بیمارستان، خطوط اتوبوسرانی، راه آهن، خدمات دیگری هست که روزانه در ادارات دولتی انجام می‌گیرد و ما برای از بین بردن اشکالات مردم تصمیم گرفتیم که انقلاب اداری بکنیم و برای انجام همین منظور به بازرسی شاهنشاهی دستور دادم که بدون دخالت در کارها ببینند که گیر مردم در کجاست و این گیرها را گزارش بدهند تا آن‌ها را رفع کنیم. آن‌ها هم شروع بکار کردند و یکی از جاهائی را که بلافاصله به ما گزارش دادند درباره ثبت اسناد بود و بعد هم درباره چند جای دیگر. بیشتر گزارش‌های اولیه حاکی بود که این ادارات دستگاه‌های پیشرفته خوبی نیستند، ولی یکی از علل این نارسائی‌ها آن است که ما وسیله کار به آن‌ها نداده‌ایم مثل پیست پست و تلگراف. خوب، خیلی آسان است که بگوییم پست از تلگراف زودتر می‌رسد، ولی وقتی به اندازه کافی موزع نداشته باشیم و وسیله توزیع مثل دوچرخه یا موتوسیکلت نیز در اختیار نباشد، نمی‌توان کاری از پیش برد. به موزع هم نمی‌شود گفت که پیاده برود، زیرا به مقصد نمی‌رسد. از طرف دیگر اگر بخواهیم بین این شهر با شهر دیگر سرویس مستقل ایجاد کنیم و وسیله به موقع ندهیم چه سرویسی می‌توانیم از او بخواهیم؟

این‌ها را البته به عنوان مثال گفتم، الآن شاید از این اشکالات دیگر در کار نباشد. به همین جهت است که کشوری مثل ایران بین دویست تا دویست و پنجاه میلیون دلار در شبکه تله کومونیکاسیون خود خرج کرده و شاید باز هم مبالغ دیگری در این راه خرج بکند. این کار ایران را پانزده سال از هر مملکت دیگر منطقه جلوتر می‌برد و شاید هر کسی در هر شهر کوچکی بتواند نمره تلفنش را بگیرد و با هر جای دنیا که بخواهد صحبت بکند. اگر بخواهیم با همین تفصیل درباره هر کاری که انجام می‌شود غور و بررسی کنیم می‌بینیم که برای پیشبرد اصول انقلاب، از جمله همین اصل انقلاب اداری، صحبت‌هایی که در شورای امور اجتماعی می‌کنیم تا چه حد می‌تواند بطور غیر مستقیم مشکلات ما را حل نماید، ولی همانطور که گفته‌ام انقلاب اداری دوطرفه است. یکطرف آن کسی است که پشت میز نشسته و وظایفی دارد و طرف دیگر کسی است که به دستگاه اداری می‌آید و مراجعه کننده است. اگر این مراجعه کننده مطالب مهمی نداشته باشد کار ساده انجام می‌شود، و این در صورتی است که آن کسی که پشت میز نشسته آدم منزهی باشد و آن کسی هم که مراجعه می‌کند کار خلاف قانونی نخواهد. نه این توقع کار خلاف قانونی داشته باشد و نه آن عمل خلاف قانونی بکند. همچنین نه این توقع رشوه گرفتن داشته باشد، نه آن حاضر به رشوه دادن باشد. یا اینکه مراجعه کننده نخواهد زرنگی کند و برای آنکه کارش زودتر و سریع تر انجام شود، خودش پیشنهاد کننده رشوه باشد. اگر بخواهیم درباره اینگونه نواقص صحبت بکنیم مطلب به درازا خواهد کشید. نواقص البته هست ولی وظیفه دستگاه‌ها و اجتماع برطرف کردن این نواقص است. چیزی که مسلم است این است که در حدود اصول کلی که تنظیم شده و بر اساس همین دوازده ماده انقلاب ما باید قبل از همه نواقصی را که مربوط به آن اصول می‌شود و شاید شامل همه نواقص اساسی گردد برطرف کنیم، بعد چیزهایی که باقی می‌ماند هر وقت با آن‌ها برخورد کردیم در صدد رفع آن‌ها برآئیم. این شورا و فکر می‌کنم بازرسی شاهنشاهی بد نباشد که بازرسی‌های لازم را بکند و معایب کار را بگوید، کما اینکه بعد از هر بازرسی وزراء را در جریان نواقص کار می‌گذارد. غیر از بازرسی‌های رسمی که می‌کنیم بد نیست شورا تماسی هم با یکایک مردم بگیرد و نظر آن‌ها را بنویسد، به شرط آنکه مطالبی را که می‌نویسد اولاً با امضاء باشد، بعد هم شعر و افسانه نباشد، بلکه مطالب حقیقی و صحیح و قابل کنترل و قابل تعقیب باشد و آن را اعلام بکند. چند صندوق پستی هم بگذارد که اگر مردم نواقصی به نظرشان رسید آن را اطلاع بدهند. بدین ترتیب یک نوع تماس دائم با مردم برقرار خواهد شد، ولی همانطور که گفتم به شرطی که روی تخیل نباشد و جنبه استثنائی و فردی نداشته باشد، بلکه یک کار عمومی باشد تا انسان بتواند برای عموم انجام بدهد، واِلا درباره مسائل فردی دستگاه‌هایی مثل دادگستری هست که به آن‌ها رسیدگی خواهند کرد ... و اما آن حس مسئولیتی که یک روز به آن اشاره کردم اگر در هر فرد ما وجود داشته باشد، کاری را که انجام می‌دهیم با دلسوزی و علاقمندی همراه خواهد بود. روزی که این اجتماع یا هر اجتماع دیگر در دنیا به این مرحله رسید، خودبخود تمام مشکلات حل خواهد شد، ولی باز اشاره می‌کنم که هر قدر ماه این حس را در خودمان تقویت کنیم و بیندیشیم که نسبت به جامعه مسئولیتی داریم و همچنین در مقابل خود، در مقابل وجدان و شخصیت و معتقدات خود مسئول هستیم، آنوقت سعی می‌کنیم کاری را که قبول کرده‌ایم به بهترین وجه انجام بدهیم، ولو اینکه هیچکس مواظب ما نباشد. امیدوارم این حس روزبروز در ما تقویت بشود. فکر می‌کنم برای جلسه اول صحبت‌هایی که کردیم کافی باشد. در جلسات بعد همانطور که گزارش‌ها آمد و مطرح شد، وارد جزئیات آن‌ها خواهیم شد. ما دستگاه‌ها و تشکیلات بسیاری خارج از دولت داریم که به امور اجتماعی می‌پردازد و اگر بخواهیم نام آن‌ها را بیاوریم و از فعالیت‌هایشان صحبت بکنیم، از نظر تعداد جمعیت‌‎ها و نوع کار و وسعت وظایفی که انجام می‌دهند شاید یکی از کشورهای پیشرفته دنیا باشیم. البته صحبت‌هایی که ما در این جا کردیم به این جمعیت‌ها و سازمان‌ها منعکس خواهد شد تا خودشان را با مسائلی که گفته شد تطبیق بدهند و اگر نواقصی داشته باشند برطرف بکنند. شاید جمعیت‌های بیشتری با همین روحیات تأسیس بشود تا انشاءالله هر چه زودتر ما را به همان هدف‌های انسانی و ملی مان برساند. برای اینکه اهمیت این کار را تصریح کرده باشیم لازم است تذکر دهم که این اجتماع بطور مرتب در تاریخ‌های معینی که ابلاغ خواهد شد باید تشکیل شود. حتی فکر می‌کنم حداقل ماهی یک مرتبه جلسات خود را تشکیل دهد، مگر اینکه به من گزارش بدهید که احتیاج به تشکیل جلسات فوق‌العاده است که آنهم اضافه بر ماهی یک مرتبه تشکیل خواهد شد. البته وظایفی که گفته شد یک کار اضافی است که بر عهده دستگاه‌ها خواهد بود، زیرا الآن به اندازه کافی کار دارند که انجام بدهند، ولی فکر می‌کنم این نیز یکی از کارهایی است که با کمال میل هر کسی آن را انجام می‌دهد. در نتیجه هم کار دستگاه‌ها را تسریع می‌کند، و هم باعث مسرت خاطر و شادی روح و روان همه خواهد بود.