تفاوت میان نسخههای «الگو:نوشتار برگزیده»
خط ۳: | خط ۳: | ||
* | * | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | + | [[پرونده:RastakhizMellatIran28Amordad1332.mp4|thumb|left|220px|فرخنده روز رستاخیز ملت ایران ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲]] | |
+ | [[پرونده:Mordad1332 2.jpg|thumb|left|160px|روز رستاخیز مردم ایران ۲۸ امرداد ۱۳۳۲]] | ||
+ | [[پرونده:Rastakhiz28 Amordad1332 b.jpg|thumb|left|160px|روز رستاخیز مردم ایران ۲۸ امرداد ۱۳۳۲]] | ||
+ | [[پرونده:Mordad1332 7.jpg|thumb|left|160px|مردم فرتور محمدرضا شاه را بالا میبرند در جایی که تودهایها تندیس رضا شاه بزرگ را پایین آورده بودند]] | ||
+ | [[پرونده:Mordad1332 4.jpg|thumb|left|160px|مردم به هواخواهی از شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی به خیابانها میریزند]] | ||
+ | [[پرونده:Mordad1332 3.jpg|thumb|left|160px|مردم به هواخواهی از شاهنشاه محمدرضا شاه پهلوی به خیابانها میریزند]] | ||
+ | '''[[رویدادهای تاریخی ایران تا ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ نوشته اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر|رویدادهای تاریخی ایران تا ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ نوشته اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر]]''' - در مورد ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ مطالب فراوانی نوشته شده و شماری از نویسندگان به بررسی علل و عواملی که سبب قیام ۲۸ امرداد ماه شد، پرداختهاند. اما در میان همه این نوشتهها آنچه را که شاهنشاه نبشتهاند برجستگی ویژهای دارد، زیرا که شاهنشاه آریامهر در بطن رویدادها بودند و در جریانهای شدید، رهبری مردم را به عهده داشتهاند با موشکافی و دقت ویژه این رویدادها را نگاشتهاند و به تجزیه و تحلیل آنها پرداختهاند. | ||
− | در | + | در تابستان سال ۱۳۳۲ تغییرات محسوسی در روحیه ملت ایران نسبت به اعمال مصدق آشکار گردید و بسیاری از یاران و پیروان او از اطرافش پراکنده شدند، زیرا متوجه شدند که سیاست ضد خارجی وی جنبه انتخاب یافته و منظور اصلی او آن است که انگلیسها را بیرون کند و کمونیستها را به ایران بکشاند. جریان وقایع مردم را آگاه ساخت که کشورشان با سرعت تمام به سوی اضمحلال سیاسی و اقتصادی میرود. عمل مصدق در انحلال مجلس شورا نیز نتوانست افکار عمومی را که مخالف وی بود، خفه کند. روزنامهنگاران از تهدیدات اوباش طرفدار مصدق و عمال حزب توده نهراسیده، سیاست وی را برای مردم تشریح و توجیه میکردند. |
+ | |||
+ | '''انفصال مصدق -''' در ۲۲ مردادماه سال ۱۳۳۲ احکام انفصال مصدق از مقام نخستوزیری و انتصاب سرلشگر زاهدی را به جای وی، امضاء کردم و مأموریت خیلی دقیق ابلاغ احکام را به سرهنگ نعمتالله نصیری، فرمانده گارد شاهنشاهی، محول نمودم. | ||
+ | |||
+ | شرح اتفاقاتی که برای سرهنگ نصیری در انجام این مأموریت پیش آمدهبود، حکایت سه تفنگدارِ الکساندر دوما را به یاد من میآورد، با این تفاوت که داستان دوما افسانهای بیش نیست ولی ماجرای سرهنگ نصیری یکی از وقایع حقیقی تاریخ معاصر ماست. | ||
+ | |||
+ | پس از آنکه سرهنگ نصیری از رامسر به کاخ سعدآباد رسید، ابتدا عازم ابلاغ فرمان من به سرلشگر زاهدی گردید. باید این نکته را یادآورشوم که زاهدی از طرفداران نزدیک مصدق و زمانی وزیر داخله دولت او بود و در اوایل دوران زمامداری رزمآرا، سمت ریاست کل شهربانی را داشته و در انتخاب مجدد مصدق به نمایندگی مجلس، کوششها کردهبود. زاهدی در آن موقع در نزدیکیهای تهران بود ولی جز چند تن از دوستان نزدیکش کسی از محل اقامت وی که هر روز آن را عوض میکرد، اطلاعی نداشت، زیرا او بیپروا از عملیات بد رویه مصدق انتقاد کرده و یک بار دستگیر شده و پس از آزادی چون تأمین جانی نداشت، در مجلس متحصن گردیده و پس از ترک تحصن ناگزیر بود در خفا به سر برد. | ||
+ | |||
+ | سرهنگ نصیری با کمک و راهنمایی واسطههای مختلف، به سرلشگر زاهدی دسترسی یافته و فرمان مرا به وی ابلاغ نمود و وی نیز فوراً آمادگی خود را به قبول این مأموریت اعلام داشت. | ||
+ | |||
+ | ماموریت نصیری - اکنون موقع آن بود که فرمان عزل به مصدق ابلاغ شود. ابتدا به دستور زاهدی، سرهنگ نصیری سه تن از مشاورین نزدیک مصدق را توقیف کرد که از آنها راجع به روشی که ممکن بود مصدق پیش بگیرد، اطلاعاتی به دست آید. | ||
+ | |||
+ | زاهدی به سرهنگ نصیری دستور دادهبود که حتیالامکان فرمان را بدون واسطه به شخص مصدق ابلاغ کند و رسید دریافت دارد تا نتواند بعداً وصول آن را منکر شود. ضمناً خود من نیز قبلاً به نصیری تأکید کردهبودم مراقب باشد که هیچ گونه آسیبی به مصدق وارد نیاید. | ||
+ | |||
+ | درحدود ساعت یازده شب ۲۵ مرداد، سرهنگ نصیری به اتفاق دو تن از افسران خود از کاخ سعدآباد به سوی منزل مصدق حرکت کردند. آن روز روزنامههای طرفدار کمونیزم در سرمقالههایی با عناوین درشت نوشتهبودند که ممکن است سرهنگ نصیری دست به کودتا بزند و به همین ملاحظه این سه افسر کمال احتیاط را مرعی میداشتند. | ||
+ | |||
+ | '''پرآشوبترین روزها، چهار روز بحرانی ۲۵ تا ۲۸ امرداد ماه - ابلاغ فرمان''' | ||
+ | |||
+ | در نزدیکی منزل مصدق متوجه شدند که اطراف خانه را سربازان و تانکهای سنگین گرفتهاند و به آنها دستور داده شدهاست که به هیچ کس، مخصوصاً افراد گارد شاهنشاهی، اجازه ورود ندهند. سرهنگ نصیری و دو نفر افسر دیگر به این دستور وقعی ننهادند و با خونسردی تمام از مقابل دهانه توپهای تانک گذشته و خود را به جلو در ورودی خانه مصدق رسانیدند. سرهنگ نصیری درست پیشبینی کردهبود، که چون سربازان و افراد مأمور تانک وی را میشناختند و رعایت احترام میکردند، به طرف او اقدام به تیراندازی نخواهندکرد. سرهنگ نصیری به وسیله یکی از افسران مأمور خانه مصدق تقاضای ملاقات مصدق را کرد، ولی این تقاضا قبول نشد. ناچار از یکی از افسران مصدق که تا حدی مورد اعتمادش بود قول گرفت که فرمان را به مصدق ابلاغ و رسید آن را گرفته و به سرهنگ برساند و مدت یکساعت و نیم به انتظار بازگشت افسر توقف کرد، که بعداً معلوم شد علت این همه تأخیر مذاکرات تلفنی مصدق با مشاورین و همکارانش بودهاست. بالاخره رسیدی را که مصدق به خط خود نوشتهبود، به سرهنگ داد و سرهنگ که با خط مصدق آشنا بود، از جعلی نبودن رسید اطمینان یافت و در آن موقع که یک ساعت از نیمه شب گذشتهبود، قصد مراجعت نمود. | ||
+ | |||
+ | اما قبل از اینکه از منزل خارج شود، به او اطلاع دادند که به امر سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد ارتش مصدق، باید او را فوراً به ستاد ببرند. نصیری پیش خود به تصور اینکه این ملاقات با ریاحی فرصت مناسبی به دست وی خواهدداد که امر مرا در برکناری او از ریاست ستاد به اطلاع وی برساند، فوراً به طرف وزارت جنگ حرکت میکند و او را به دفتر رئیس ستاد میبرند. ولی به محض بازکردن در اتاق متوجه میشود که سرتیپ ریاحی هفتتیر خود را از کشو میزش خارج نموده و میخواهد پشت سر خود پنهان کند و ظاهراً از این میترسیدهاست که از طرف سرهنگ، مورد سوءقصد قرارگیرد. | ||
+ | |||
+ | رئیس ستاد، سرهنگ نصیری را متهم به طرح کودتا و رفتار خلاف تربیت میکند، ولی سرهنگ در پاسخ اظهار میدارد که فقط فرمان مرا به مصدق ابلاغ داشته و صحبت کودتا در کار نیست و رسید مصدق را به وی نشان میدهد. ریاحی میپرسد این معمول کجاست که فرامین را در نیمهشب ابلاغ کنند؟ نصیری جواب میدهد بر طبق کدام اصول ادب و مبانی نظامی این وقت شب را برای مذاکره اختصاص میدهند؟ ریاحی میگوید که هرگز نصیری را برای این گستاخی نخواهد بخشید و بلافاصله دستور میدهد لباس نظامی او را بکنند و تحویل زندانش دهند. | ||
+ | |||
+ | وقتی بعد برادر سرهنگ از توقیف او باخبر میشود، لباس خواب و بعضی لوازم دیگر را ماهرانه در روزنامهای که متن فرامین صادره از طرف مرا چاپ کردهبود، پیچیده و به سرهنگ میرساند. صبح روز بعد دادستان ارتش که طبعاً از طرف مصدق به آن سمت منصوب شدهبود، از سرهنگ نصیری بازجویی میکند و مدعی میشود که فرمان عزل از طرف من صادر نشده و خود سرهنگ به قصد کودتا آن را جعل کردهاست. سرهنگ روزنامهای را که برادرش به او رساندهبود، ارائه میدهد و بازجویی از وی به همین جا خاتمه یافته و او را مجدداً به زندان میبرند. | ||
+ | |||
+ | '''روز ۲۸ امرداد ماه''' - روز دیگر سرهنگ نصیری به وسیله دستگاه رادیو کوچکی که دیگران مخفیانه به زندان آوردهبودند، مطلع میشود که در شهر انقلابی برپا گشته و مردم بر علیه مصدق قیام نمودهاند و صدای فریاد و هیاهو و شلیک توپ که از خارج بلند است، شواهد آن است. چند لحظه بعد فرمانده زندان وارد شده به سرهنگ نصیری دستور میدهد لباس نظامی خود را پوشیده و آماده حرکت شود. علت این دستور آن بودهاست که میخواستند زندان را تخلیه کنند. | ||
+ | |||
+ | وقتی سرهنگ نصیری از اطاقی که در آن محبوس بوده خارج میشود، مطلع میشود که مردم شهر یعنی افراد عادی که به چوب مسلح بودهاند به زندان هجوم آورده و با آنکه سربازان مراقب زندان به آنها فرمان توقف دادهاند، باز پیش میآیند. در این موقع سربازان شروع به تیراندازی میکنند و در اثر آن یک زن کهنسال و چند تن از جوانان به خاک و خون غلطیده و عده کثیری نیز مجروح میشوند، ولی دیگران از هجوم دست برنمیدارند تا بالاخره سربازان محافظ فرارمیکنند و مردم زندان را تسخیر مینمایند. | ||
+ | |||
+ | در این موقع حیاط زندان تبدیل به محل شور و شعف میشود. صدها زندانی که وفاداری خود را به من بروز داده و از طرف مصدق زندانی شدهبودند، به دست مردم آزاد میشوند. هنگامی که رئیس سابق ستاد ارتش که از طرف من منصوب و به امر مصدق زندانی شدهبود در بین جمعیت ظاهر میشود، مردم با فریادهای شادمانی او را بر دوش گرفته و به طرف دفتر ستاد میبرند. | ||
+ | |||
+ | بدین ترتیب مردم نه تنها وفاداری خویش را نسبت به من با آن روشنی و صمیمیت نشان میدهند، بلکه شادمانی خویش را از اینکه از شر تروریستهای تودهای و رژیم مصدق خلاص گشتهبودند، ابراز میدارند و سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد ارتش که دست نشانده مصدق بود، فرار اختیار میکند. سرهنگ نصیری و سایر افسران و افرادی که آزاد شدهبودند به طرف پاسگاه نظامی شرق تهران که عدهای از افراد گارد شاهنشاهی در آنجا زندانی بودند، رهسپار میشوند و در طول راه با تظاهرات شورانگیز مردم وطندوست که بدون نقشه و دستور که برخلاف رویه دوره مصدق بود به انصراف طبع به ابراز احساسات پرداختهبودند، مواجه میگردند. در آن روز، گرما شدت داشت و زنان در خانهها را گشاده و به تظاهرکنندگان نوشابههای خنک و غذا توزیع میکردند. | ||
+ | |||
+ | '''پیروزی قیام ۲۸ امرداد پیروز شد، سیل خروشان مردم به سوی تانکها - مقابل خانه مصدق''' | ||
+ | |||
+ | صبح همان روز در دانشکده افسری نیز اتفاق عجیبی روی میدهد. شرح وقایع آن را سرگرد خسروداد که آن روز با درجه ستوان یکمی معلم دانشکده بوده و اینک آجودان سرلشگر نصیری در گارد شاهنشاهی است و شاهد جریان بودهاست، این طور گزارش دادهاست که صبح آن روز وقتی بر طبق معمول برای انجام وظیفه و حضور در کلاس عازم دانشکده بودهاست، مطلع میشود که طبق دستور سرتیپ ریاحی باید عموم استادان و دانشجویان دانشکده و عدهای از افسران دیگر ساعت ده صبح برای شنیدن سخنرانی وی در اطراف اوضاع روز و شخص شاه در سالن دانشکده گرد آیند. صدور این دستور موجبات نگرانی عموم دانشجویان و معلمین را فراهم میکند و تقریباً نود درصد آنها که مخالف مصدق بودهاند، مصمم میشوند که اگر رئیس ستاد ارتش در نطق خود به من اهانت کند، او را از پای درآورند، زیرا اعتقاد قطعی داشتهاند که ارتش تنها وقتی میتواند وظیفه خود را بدون دخالت در سیاست یا طرفداری از این و آن و تنها به دستور من انجام دهد، که از وجود چنین افرادی پاک و مصفا باشد. | ||
+ | |||
+ | از خوشبختی ریاحی، حوادثی که در پایتخت روی میدهد و خبری که راجع به تصمیم دانشجویان به او میرسد، وی را از آمدن به دانشگاه منصرف میسازد و دانشجویان در اثر عدم حضور رئیس ستاد ارتش برای انجام سخنرانی، خارج میشوند و دانشکده تعطیل میگردد. | ||
+ | |||
+ | سرگرد خسروداد دانشکده را به قصد منزل خود ترک میکند و هنگامی که در خط عبور خود به یکی از میدانهای بزرگ شهر میرسد، مشاهده میکند که نیروی مسلح مصدق با مسلسل به مردمی که از هر طرف به سمت آنها پیش میآیند مشغول تیراندازی است، ولی مردم که قسمت اعظم آنها بیسلاح هستند به این تیراندازی اعتنایی نکرده و اتصالاً به نیروی مسلح مصدق نزدیکتر میشوند و عده کثیری تلفات میدهند. سرگرد خسروداد با اتومبیل کرایه به طرف منزل خویش برای برداشتن اسلحه حرکت میکند در مراجعت مشاهدهمینماید که یک گردان تانک در خیابان متوقف است. وقتی نزدیکتر میرود متوجه میشود که فرمانده گردان و فرمانده گروهان یکی از دوستان سرگرد خسروداد و از مخالفین مصدق بود از تانکهای خود پیاده شده و با یکدیگر مشاجره شدید دارند. فرمانده گروهان میخواستهاست به تانکهای تحت امر مصدق حمله کند، ولی فرمانده او مصمم بودهاست که نیروی تحت فرماندهی خود را به پاسگاه خود بازگشت دهد. بالاخره اختلاف نظر بین آنها بالا میگیرد و فرمانده گردان با اسلحه افسر زیردست خود را تهدید به قتل میکند. در این میان مردم غیر مسلح و غیور تهران فرا رسیده و با حمله ناگهانی خود او را خلع سلاح و وادار به فرار میکنند و بلافاصله گروهان با تانکهای خود به نیروهای مصدق به حمله میپردازند. | ||
+ | |||
+ | کمکم جنگ و جدال دور خانه مصدق تمرکز پیدا میکند. خانه مزبور از چندی پیش تحت مراقبت و حفاظت شدید تانکها و نیروهای پیاده مسلح با بازوکا و توپهای ضد تانک قرار داشت و کلیه بناهای اطراف آن از طرف نیروهای مصدق که از پنجرهها به سوی مردم بی دفاع شلیک میکردند، اشغال شدهبود. جمعیت عظیمی که در این موقع خانه مصدق را احاطه کردهبودند، مخلوطی از طبقات مختلف ملت از دانشجو و صنعتگر و کارگر و پیشهور و پلیس و ژاندارم و سرباز و افسر بود. | ||
+ | |||
+ | قسمت عمده کسانی که لباس نظامی بر تن داشتند، برعلیه رؤسای دستنشانده مصدق قیام کردهبودند، هر چند یقین داشتند که اگر دستگیر شوند فوراً به محاکمه جلب و اعدام خواهندشد. قسمت بزرگ این افراد نظامی نیز مانند سایر مردم تنها با چوب و سنگ مسلح بودند و میان آنها عدهای زن و کودک هم دیدهمیشد. نیروهای مصدق تصور کردهبودند که کلیه افراد گارد شاهنشاهی خلع سلاح و زندانی شدهاند، ولی عجیب اینجاست که نیروهای مصدق یک دسته از افراد گارد را فراموش کرده و به حساب نیاوردهبودند و این دسته به مجرد شنیدن خبر عزل مصدق به مردم ملحق شده و در قیام عمومی شرکت کردند و با اینکه فقط به اسلحه سبک مسلح بودند، به طرف تانکهای متمرکز در اطراف خانه مصدق پیش رفتند. عده دیگری از افراد گارد که به وسیله سرهنگ نصیری و افراد وی آزاد شدهبودند نیز از زندان به طرف خانه مصدق هجوم برده، با پرتاب نارنجک دستی تانکهای محافظ را وادار به بستن دریچههای خود نمودند. حمله گارد شاهنشاهی به تانکهای مصدق یک اقدام دلاورانه و به موقعی بود، زیرا به تانکها مجال نداد که در عملیاتی که پشت خانه مصدق آغاز شدهبود، دخالت کنند. فرمانده نیروهای مدافع منزل مصدق برای جلوگیری از هجوم جمعیت به خانه، تانکها و سلاحهای ضد تانک را در خیابانی که از جلو خانه میگذشت، تمرکز دادهبود و خیابان پشت منزل و کوچه تنگی که خانه مصدق را از عمارت دیگر جدا میکرد، به وسیله سربازان پیاده محافظت میشد. در این خیابان شرقی مردم ناگهان به افراد پیاده که در آن موضع گرفتهبودند، حمله کردند. زن شجاعی از بین جمعیت مردم را به پیشروی تشجیع میکرد و جمعیت با آنکه عده زیادی کشته و زخمی دادهبود، به حمله خود ادامه داد و کمکم افراد پیاده مأمور حفظ خانه مصدق روحیه خود را باختند. | ||
+ | |||
+ | '''فرار و دستگیری مصدق''' | ||
+ | |||
+ | در این میان یکی از تانکها به این کوچه بنبست وارد شده و ضربه نهایی را به نیروی مصدق وارد ساخت. فرمانده این تانک قبلاً یکی از افسران جزء طرفدار مصدق بود، ولی مانند هزاران نفر از افراد ملت وقتی مشاهده کردهبود که مصدق خود را به کمونیستها تسلیم نموده و در صدد برانداختن دستگاه سلطنت است، از عقیده سابق خود برگشته و تانک تحت فرماندهی خود را به این کوچه کشاندهبود. این تانک در میان آتش گلوله، رو به خانه مصدق پیش رفت ولی نیروی محافظ تانک، سلاح ضد تانک برای جلوگیری وی به کار نبردند. پیشرفت این تانک برای هدفگیری به خانه مصدق دیگر مانعی نداشت و با شلیک یک تیر قضیه را خاتمه داد، زیرا نیمی از خانه مصدق ویران گردید و خود او از دیوار باغ فرار اختیار کرد و چهلوهشت ساعت بعد دستگیر گردید. | ||
+ | نقشه قبلی زاهدی آن بود که به اصفهان رفته و لشگر آن ناحیه را برای پیشروی به سوی تهران آماده کند و ترتیبی دادهبود که لشگر کرمانشاه نیز که طرفدار من بود، از آن نقطه به سمت تهران حرکت نماید. | ||
− | + | ولی مردم عادی ایران نخست در رشت و پس از آن در سایر شهرها به طرفداری من برخاستند و از همین جهت زاهدی در تهران به عملیات پرداخت و در تانکی که انقلابیون به محل اقامت وی فرستادهبودند، سوار شده و به سوی ایستگاه رادیو تهران که قبلاً از طرف گروه مهاجمین اشغال شدهبود، حرکت کرد. | |
+ | مأمورین مصدق پیش از فرار بعضی از قسمتهای رادیو را از کار انداختهبودند، ولی به زودی مرمت شد و نخستوزیر جدید از همان جا طی پیامی، موفقیت انقلاب تاریخی مردم را اعلام کرد. | ||
+ | من و ملکه قبل از آگاهی از این موفقیت از تهران خارج شدهبودیم، زیرا طبق نقشهای که قبلاً طرح شده، قرار بر این شدهبود که اگر مصدق به فرمان عزل خود اطاعت نکند و به نیروی نظامی متوسل شود، من و همسرم موقتاً از ایران خارج شویم. | ||
+ | |||
+ | علت موافقت من با این نقشه به دو جهت بود: یکی آنکه در اثر عزیمت من به خارج، قصد اصلی مصدق و یارانش بر ملا و آشکار میشد و افکار عمومی را به مخالفت با آنها برمیانگیخت و این خود به منزله رفراندومی بود که برخلاف رفراندوم مصدق اموات در آن شرکت نمیکردند، و دیگر اینکه خطر جنگ داخلی و کشتار مردم بی دفاع کمتر میشد و این کمال آرزوی من بود. برای اجرای این نقشه بین سعدآباد و کاخ سلطنتی رامسر، ارتباط رادیویی برقرار کردهبودیم و هنگامی که سرهنگ نصیری توقیف شد، خبر آن را راننده او به سعدآباد رسانده و از آنجا به کلاردشت مخابره گردید، ولی به علت نامعلومی خبر آن دیر به من رسید. به خوبی یاد دارم که دو شب متوالی خواب به چشم من راه نیافتهبود. سحرگاهان از رادیوی طرفدار مصدق شنیدم که نقشه من برای برانداختن وی عملی نشده و چند دقیقه بعد پیغام رادیویی سرهنگ نصیری مبنی بر توقیف و زندانی شدن وی به من رسید. | ||
+ | |||
+ | چون فرودگاه کوچک کلاردشت برای هواپیمای یک موتوره سبک ساخته شدهبود، من و ملکه ثریا به رامسر که فاصله آن در حدود بیست دقیقه پرواز است، عزیمت نموده و از آنجا با هواپیمای دوموتوره اختصاصی خود که شخصاً رانندگی آن را به عهده داشتم، به سوی بغداد حرکت کردیم. مأمورین عراق با اینکه از ورود غیرمترقبه ما دچار تعجب شدهبودند، استقبال گرم و دوستانهای به عمل آوردند. ولی سفیرکبیر ایران در بغداد حتی کوشش کرد وسیله دستگیری مرا فراهم آورد. همین شخص چند روز دیگر که به تهران مراجعه میکردم اول کسی بود که در فرودگاه بغداد از من استقبال نمود! | ||
+ | |||
+ | دو روز در بغداد اقامت کرده و سپس به جانب رم رهسپار شدیم. در رم وقتی خواستم از اتومبیل شخصی خود که در سفارت داشتم استفاده کنم، کاردار سفارت ایران حاضر نشد کلید اتومبیل را در اختیارم بگذارد. ولی یکی از اعضای طرف اعتماد و سابقهدار سفارت، پنهانی کلید اتومبیل را به من تسلیم کرد. | ||
+ | |||
+ | بازگشت شاهنشاه در میان پیشباز پر شور مردم به میهن - توقف ما در رم هم زیاد به طول نیانجامید و در تاریخ ۳۰ مرداد، سه روز بعد از شروع زمامداری زاهدی، به ایران آمدم و مورد استقبال گرم و پرشور طبقات مختلف مردم قرار گرفتم. هیجان طبیعی مردم در آن روز غیر قابل وصف بود و این ابراز احساسات که از قلب مردم سرچشمه گرفتهبود، در مقایسه با تظاهرات دستوری مصدق و افراد حزب توده تأثیر عمیق و سنگینی در قلب من باقی گذاشت. | ||
+ | |||
+ | محاکمه مصدق و سایر متهمین به همکاری با او پرده از روی اعمال مشکوکی که در دوره زمامداری وی صورت گرفتهبود، برداشت. | ||
+ | |||
+ | زمانی که مصدق عهدهدار وزارت جنگ گردید فقط تعداد یکصد افسر وابسته به حزب توده در ارتش وجود داشت، ولی در طی یک سال پیش از سقوطش این نوع افراد به ششصد نفر بالغ شده بودند و حتی فرمانده گردان گارد شاهنشاهی که مورد اعتماد من بود، یکی از کمونیستها به شمار میرفت. | ||
+ | |||
+ | این افراد در طی محاکمات خود اعتراف کردند که قصد آن داشتهاند پس از اینکه مصدق سلسله پهلوی را برانداخت، طی یک کودتای نظامی او را کشته و رژیم کمونیستی را به همان شکلی که در سایر کشورها درست شدهبود، در ایران برقرار سازند. | ||
+ | |||
+ | عموم مردم ایران برای پشتیبانی از من، روحیه نیروهای حزب توده را متلاشی کرده و آنها را در مقابله با آن قیام دچار حیرت و ناتوانی ساختهبودند. و این آخرین دسته اعوان مصدق (که به دلایل بسیار واضحی نمیخواست آنها را به رسمیت بشناسد) از اطرافش پراکنده شدند و عجیب این است که همان مخالفت بسیار نیرومند ملت با مصدق موجب نجات وی از مرگ حتمی گردید. | ||
− | + | گذشته از تهیه اسناد تباهکاریهای مصدق و اعوانش که به محکمه تقدیم میشد، تحقیقات عمیق دیگری نیز از طرف مأمورین به عمل میآمد و در طی این تحقیقات چندین انبار اسلحه و مهمات که افراد حزب محرمانه برای پیشرفت هدف نهایی خود تدارک کردهبودند، کشف گردید. خبرنگاران خارجی و داخلی عکس این مهمات و تفصیل این کشفیات را منتشر کردند و مردم ایران و جهان را به جزئیات این توطئهها آگاه ساختند و ضمناً اطلاعات دامنهدارتری از طرز عمل افراد حزب توده برای منحرف کردن سیر طبیعی ناسیونالیزم ملی ایران و هدایت آن به سوی آمال و هدفهای خود و اربابان بیگانه آنها کسب کردیم. | |
− | + | حسین فاطمی، وزیر امور خارجه مصدق که متواری شدهبود، با کمک افراد حزب توده مدت هفت ماه خود را در گوشه و کنار مخفی کرد تا بالاخره دستگیر گردید و اگر در هنگام دستگیری تحت حمایت شدید من قرار نگرفتهبود، مردم وی را در همان آن به قتل میرساندند. این شخص بعداً محاکمه شد و به موجب حکم محکمه اعدام گردید. | |
− | + | مصدق و بقیه اعضای کابینه او نیز محاکمه و بیشتر آنها محکوم به زندان گردیدند و اینک همگی آزاد هستند. | |
− | |||
− | |||
− | + | عدهای از افسران و افراد حزب توده که بعضی از آنها در شکنجه و قتل افراد مخالف دست داشتند، اعدام و یا زندانی گردیدند و بسیاری از آنها نیز که از کرده خود نادم شده و صمیمانه آمادگی خود را برای وفاداری مجدد به وطن و سلطنت مشروطه اعلام کردند، از طرف من مورد عفو قرار گرفتند. این عده دیگر حق اشتغال به خدمات دولتی را ندارند، ولی دولت کوشش میکند که موجبات اشتغال آنها را در رشتههای آزاد فراهم سازد. چنانکه عدهای از آنها در سازمان برنامه که ضمیمه دستگاه دولتی است، مشغول کار هستند. | |
− | این | + | قبل از سقوط مصدق و حزب توده، دنیای آزاد از وضع بحرانی کشور من ابراز نگرانی فراوان میکرد. به همین جهت گاهی این سؤال طرح میشود که آیا دولتهای آمریکا و انگلیس در قیام تاریخی که در ۲۸ مرداد رخ داد و در برانداختن مصدق کمک مالی کردهاند یا خیر؟ البته همه به خوبی میدانستند که حزب توده به مساعدت یک دولت خارجی در ایران تشکیل و با کمک مالی آن دولت اداره میشد و این آگاهی طبعاً این گمان را ایجاد میکرد که مخالفین مصدق و حزب توده نیز شاید با مساعدت مالی بیگانگان متشکل شدهباشند. در کشور من شایعات به سرعت منتشر میشود، چنانکه شهرت یافت که به مردم عادی کشور که قیام ۲۸ مرداد به دست آنها صورت گرفت، مبالغ عمدهای دلار (و لیره انگلیسی) داده شدهبود. |
− | در | + | هر چند من در حین انقلاب در خارج ایران بودم، ولی از جزئیات امور اطلاع داشتم و بعد از مراجعت به ایران نیز در جریان حوادث بودم و انکار نمیکنم که شاید به منظور پیشرفتِ هدفِ این انقلابِ ملی، وجوهی هم از طرف هموطنان من خرج شدهباشد، ولی هیچ دلیل و مدرک قطعی در این باره به دست نیامدهاست. |
− | + | کاری را که هموطنان وفادار من در آن روز کردند، با پول نمیشد از کسی خواست و انقلابی که در برانداختن مصدق و حزب توده پیش آمد، محرکی جز حس ملیت دوستی ایرانیان و ناسیونالیزم ویژه این سرزمین نداشت. چنانکه گفتهشد، مردم بی سلاح به تانکها و مسلسلهای مصدق حمله کردند و عدهای از زنان و کودکان نیز جان خود را در این راه نثار نمودند و نمیتوانم تصور کنم که این مردم انتظار دریافت حقی برای ابراز میهنپرستی خویش داشتند، بلکه آمال عالیتر و درخشانتری سائق و هادی آنها در این اقدام بود. | |
− | + | مردم کشور ما هر سال در ۲۸ مرداد به یادبود روز سقوط مصدق و شکست نیروهای بیگانه که نزدیک بود چراغ استقلال کشور را خاموش کند، جشن میگیرند و من آرزومندم که درس عبرتی را که آن روز تاریخی به مردم ایران داد، هرگز فراموش نکنیم. | |
− | + | [[رویدادهای تاریخی ایران تا ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ نوشته اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر|نگاشته های اعلیحضرت همایون محمد رضا شاه پهلوی آریامهر درباره مصدق کی بود و بر سر ایران و ایرانی چه آورد را بخوانید و آن را میان هم میهنان پخش کنید - پاینده ایران - جاوید شاه]] | |
− | |||
− | |||
</onlyinclude> | </onlyinclude> | ||
[[رده:مشروطه:صفحه اصلی]] | [[رده:مشروطه:صفحه اصلی]] |
نسخهٔ ۱۸ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۱۰:۱۹
رویدادهای تاریخی ایران تا ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ نوشته اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر - در مورد ۲۸ امرداد ماه ۱۳۳۲ مطالب فراوانی نوشته شده و شماری از نویسندگان به بررسی علل و عواملی که سبب قیام ۲۸ امرداد ماه شد، پرداختهاند. اما در میان همه این نوشتهها آنچه را که شاهنشاه نبشتهاند برجستگی ویژهای دارد، زیرا که شاهنشاه آریامهر در بطن رویدادها بودند و در جریانهای شدید، رهبری مردم را به عهده داشتهاند با موشکافی و دقت ویژه این رویدادها را نگاشتهاند و به تجزیه و تحلیل آنها پرداختهاند.
در تابستان سال ۱۳۳۲ تغییرات محسوسی در روحیه ملت ایران نسبت به اعمال مصدق آشکار گردید و بسیاری از یاران و پیروان او از اطرافش پراکنده شدند، زیرا متوجه شدند که سیاست ضد خارجی وی جنبه انتخاب یافته و منظور اصلی او آن است که انگلیسها را بیرون کند و کمونیستها را به ایران بکشاند. جریان وقایع مردم را آگاه ساخت که کشورشان با سرعت تمام به سوی اضمحلال سیاسی و اقتصادی میرود. عمل مصدق در انحلال مجلس شورا نیز نتوانست افکار عمومی را که مخالف وی بود، خفه کند. روزنامهنگاران از تهدیدات اوباش طرفدار مصدق و عمال حزب توده نهراسیده، سیاست وی را برای مردم تشریح و توجیه میکردند.
انفصال مصدق - در ۲۲ مردادماه سال ۱۳۳۲ احکام انفصال مصدق از مقام نخستوزیری و انتصاب سرلشگر زاهدی را به جای وی، امضاء کردم و مأموریت خیلی دقیق ابلاغ احکام را به سرهنگ نعمتالله نصیری، فرمانده گارد شاهنشاهی، محول نمودم.
شرح اتفاقاتی که برای سرهنگ نصیری در انجام این مأموریت پیش آمدهبود، حکایت سه تفنگدارِ الکساندر دوما را به یاد من میآورد، با این تفاوت که داستان دوما افسانهای بیش نیست ولی ماجرای سرهنگ نصیری یکی از وقایع حقیقی تاریخ معاصر ماست.
پس از آنکه سرهنگ نصیری از رامسر به کاخ سعدآباد رسید، ابتدا عازم ابلاغ فرمان من به سرلشگر زاهدی گردید. باید این نکته را یادآورشوم که زاهدی از طرفداران نزدیک مصدق و زمانی وزیر داخله دولت او بود و در اوایل دوران زمامداری رزمآرا، سمت ریاست کل شهربانی را داشته و در انتخاب مجدد مصدق به نمایندگی مجلس، کوششها کردهبود. زاهدی در آن موقع در نزدیکیهای تهران بود ولی جز چند تن از دوستان نزدیکش کسی از محل اقامت وی که هر روز آن را عوض میکرد، اطلاعی نداشت، زیرا او بیپروا از عملیات بد رویه مصدق انتقاد کرده و یک بار دستگیر شده و پس از آزادی چون تأمین جانی نداشت، در مجلس متحصن گردیده و پس از ترک تحصن ناگزیر بود در خفا به سر برد.
سرهنگ نصیری با کمک و راهنمایی واسطههای مختلف، به سرلشگر زاهدی دسترسی یافته و فرمان مرا به وی ابلاغ نمود و وی نیز فوراً آمادگی خود را به قبول این مأموریت اعلام داشت.
ماموریت نصیری - اکنون موقع آن بود که فرمان عزل به مصدق ابلاغ شود. ابتدا به دستور زاهدی، سرهنگ نصیری سه تن از مشاورین نزدیک مصدق را توقیف کرد که از آنها راجع به روشی که ممکن بود مصدق پیش بگیرد، اطلاعاتی به دست آید.
زاهدی به سرهنگ نصیری دستور دادهبود که حتیالامکان فرمان را بدون واسطه به شخص مصدق ابلاغ کند و رسید دریافت دارد تا نتواند بعداً وصول آن را منکر شود. ضمناً خود من نیز قبلاً به نصیری تأکید کردهبودم مراقب باشد که هیچ گونه آسیبی به مصدق وارد نیاید.
درحدود ساعت یازده شب ۲۵ مرداد، سرهنگ نصیری به اتفاق دو تن از افسران خود از کاخ سعدآباد به سوی منزل مصدق حرکت کردند. آن روز روزنامههای طرفدار کمونیزم در سرمقالههایی با عناوین درشت نوشتهبودند که ممکن است سرهنگ نصیری دست به کودتا بزند و به همین ملاحظه این سه افسر کمال احتیاط را مرعی میداشتند.
پرآشوبترین روزها، چهار روز بحرانی ۲۵ تا ۲۸ امرداد ماه - ابلاغ فرمان
در نزدیکی منزل مصدق متوجه شدند که اطراف خانه را سربازان و تانکهای سنگین گرفتهاند و به آنها دستور داده شدهاست که به هیچ کس، مخصوصاً افراد گارد شاهنشاهی، اجازه ورود ندهند. سرهنگ نصیری و دو نفر افسر دیگر به این دستور وقعی ننهادند و با خونسردی تمام از مقابل دهانه توپهای تانک گذشته و خود را به جلو در ورودی خانه مصدق رسانیدند. سرهنگ نصیری درست پیشبینی کردهبود، که چون سربازان و افراد مأمور تانک وی را میشناختند و رعایت احترام میکردند، به طرف او اقدام به تیراندازی نخواهندکرد. سرهنگ نصیری به وسیله یکی از افسران مأمور خانه مصدق تقاضای ملاقات مصدق را کرد، ولی این تقاضا قبول نشد. ناچار از یکی از افسران مصدق که تا حدی مورد اعتمادش بود قول گرفت که فرمان را به مصدق ابلاغ و رسید آن را گرفته و به سرهنگ برساند و مدت یکساعت و نیم به انتظار بازگشت افسر توقف کرد، که بعداً معلوم شد علت این همه تأخیر مذاکرات تلفنی مصدق با مشاورین و همکارانش بودهاست. بالاخره رسیدی را که مصدق به خط خود نوشتهبود، به سرهنگ داد و سرهنگ که با خط مصدق آشنا بود، از جعلی نبودن رسید اطمینان یافت و در آن موقع که یک ساعت از نیمه شب گذشتهبود، قصد مراجعت نمود.
اما قبل از اینکه از منزل خارج شود، به او اطلاع دادند که به امر سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد ارتش مصدق، باید او را فوراً به ستاد ببرند. نصیری پیش خود به تصور اینکه این ملاقات با ریاحی فرصت مناسبی به دست وی خواهدداد که امر مرا در برکناری او از ریاست ستاد به اطلاع وی برساند، فوراً به طرف وزارت جنگ حرکت میکند و او را به دفتر رئیس ستاد میبرند. ولی به محض بازکردن در اتاق متوجه میشود که سرتیپ ریاحی هفتتیر خود را از کشو میزش خارج نموده و میخواهد پشت سر خود پنهان کند و ظاهراً از این میترسیدهاست که از طرف سرهنگ، مورد سوءقصد قرارگیرد.
رئیس ستاد، سرهنگ نصیری را متهم به طرح کودتا و رفتار خلاف تربیت میکند، ولی سرهنگ در پاسخ اظهار میدارد که فقط فرمان مرا به مصدق ابلاغ داشته و صحبت کودتا در کار نیست و رسید مصدق را به وی نشان میدهد. ریاحی میپرسد این معمول کجاست که فرامین را در نیمهشب ابلاغ کنند؟ نصیری جواب میدهد بر طبق کدام اصول ادب و مبانی نظامی این وقت شب را برای مذاکره اختصاص میدهند؟ ریاحی میگوید که هرگز نصیری را برای این گستاخی نخواهد بخشید و بلافاصله دستور میدهد لباس نظامی او را بکنند و تحویل زندانش دهند.
وقتی بعد برادر سرهنگ از توقیف او باخبر میشود، لباس خواب و بعضی لوازم دیگر را ماهرانه در روزنامهای که متن فرامین صادره از طرف مرا چاپ کردهبود، پیچیده و به سرهنگ میرساند. صبح روز بعد دادستان ارتش که طبعاً از طرف مصدق به آن سمت منصوب شدهبود، از سرهنگ نصیری بازجویی میکند و مدعی میشود که فرمان عزل از طرف من صادر نشده و خود سرهنگ به قصد کودتا آن را جعل کردهاست. سرهنگ روزنامهای را که برادرش به او رساندهبود، ارائه میدهد و بازجویی از وی به همین جا خاتمه یافته و او را مجدداً به زندان میبرند.
روز ۲۸ امرداد ماه - روز دیگر سرهنگ نصیری به وسیله دستگاه رادیو کوچکی که دیگران مخفیانه به زندان آوردهبودند، مطلع میشود که در شهر انقلابی برپا گشته و مردم بر علیه مصدق قیام نمودهاند و صدای فریاد و هیاهو و شلیک توپ که از خارج بلند است، شواهد آن است. چند لحظه بعد فرمانده زندان وارد شده به سرهنگ نصیری دستور میدهد لباس نظامی خود را پوشیده و آماده حرکت شود. علت این دستور آن بودهاست که میخواستند زندان را تخلیه کنند.
وقتی سرهنگ نصیری از اطاقی که در آن محبوس بوده خارج میشود، مطلع میشود که مردم شهر یعنی افراد عادی که به چوب مسلح بودهاند به زندان هجوم آورده و با آنکه سربازان مراقب زندان به آنها فرمان توقف دادهاند، باز پیش میآیند. در این موقع سربازان شروع به تیراندازی میکنند و در اثر آن یک زن کهنسال و چند تن از جوانان به خاک و خون غلطیده و عده کثیری نیز مجروح میشوند، ولی دیگران از هجوم دست برنمیدارند تا بالاخره سربازان محافظ فرارمیکنند و مردم زندان را تسخیر مینمایند.
در این موقع حیاط زندان تبدیل به محل شور و شعف میشود. صدها زندانی که وفاداری خود را به من بروز داده و از طرف مصدق زندانی شدهبودند، به دست مردم آزاد میشوند. هنگامی که رئیس سابق ستاد ارتش که از طرف من منصوب و به امر مصدق زندانی شدهبود در بین جمعیت ظاهر میشود، مردم با فریادهای شادمانی او را بر دوش گرفته و به طرف دفتر ستاد میبرند.
بدین ترتیب مردم نه تنها وفاداری خویش را نسبت به من با آن روشنی و صمیمیت نشان میدهند، بلکه شادمانی خویش را از اینکه از شر تروریستهای تودهای و رژیم مصدق خلاص گشتهبودند، ابراز میدارند و سرتیپ ریاحی، رئیس ستاد ارتش که دست نشانده مصدق بود، فرار اختیار میکند. سرهنگ نصیری و سایر افسران و افرادی که آزاد شدهبودند به طرف پاسگاه نظامی شرق تهران که عدهای از افراد گارد شاهنشاهی در آنجا زندانی بودند، رهسپار میشوند و در طول راه با تظاهرات شورانگیز مردم وطندوست که بدون نقشه و دستور که برخلاف رویه دوره مصدق بود به انصراف طبع به ابراز احساسات پرداختهبودند، مواجه میگردند. در آن روز، گرما شدت داشت و زنان در خانهها را گشاده و به تظاهرکنندگان نوشابههای خنک و غذا توزیع میکردند.
پیروزی قیام ۲۸ امرداد پیروز شد، سیل خروشان مردم به سوی تانکها - مقابل خانه مصدق
صبح همان روز در دانشکده افسری نیز اتفاق عجیبی روی میدهد. شرح وقایع آن را سرگرد خسروداد که آن روز با درجه ستوان یکمی معلم دانشکده بوده و اینک آجودان سرلشگر نصیری در گارد شاهنشاهی است و شاهد جریان بودهاست، این طور گزارش دادهاست که صبح آن روز وقتی بر طبق معمول برای انجام وظیفه و حضور در کلاس عازم دانشکده بودهاست، مطلع میشود که طبق دستور سرتیپ ریاحی باید عموم استادان و دانشجویان دانشکده و عدهای از افسران دیگر ساعت ده صبح برای شنیدن سخنرانی وی در اطراف اوضاع روز و شخص شاه در سالن دانشکده گرد آیند. صدور این دستور موجبات نگرانی عموم دانشجویان و معلمین را فراهم میکند و تقریباً نود درصد آنها که مخالف مصدق بودهاند، مصمم میشوند که اگر رئیس ستاد ارتش در نطق خود به من اهانت کند، او را از پای درآورند، زیرا اعتقاد قطعی داشتهاند که ارتش تنها وقتی میتواند وظیفه خود را بدون دخالت در سیاست یا طرفداری از این و آن و تنها به دستور من انجام دهد، که از وجود چنین افرادی پاک و مصفا باشد.
از خوشبختی ریاحی، حوادثی که در پایتخت روی میدهد و خبری که راجع به تصمیم دانشجویان به او میرسد، وی را از آمدن به دانشگاه منصرف میسازد و دانشجویان در اثر عدم حضور رئیس ستاد ارتش برای انجام سخنرانی، خارج میشوند و دانشکده تعطیل میگردد.
سرگرد خسروداد دانشکده را به قصد منزل خود ترک میکند و هنگامی که در خط عبور خود به یکی از میدانهای بزرگ شهر میرسد، مشاهده میکند که نیروی مسلح مصدق با مسلسل به مردمی که از هر طرف به سمت آنها پیش میآیند مشغول تیراندازی است، ولی مردم که قسمت اعظم آنها بیسلاح هستند به این تیراندازی اعتنایی نکرده و اتصالاً به نیروی مسلح مصدق نزدیکتر میشوند و عده کثیری تلفات میدهند. سرگرد خسروداد با اتومبیل کرایه به طرف منزل خویش برای برداشتن اسلحه حرکت میکند در مراجعت مشاهدهمینماید که یک گردان تانک در خیابان متوقف است. وقتی نزدیکتر میرود متوجه میشود که فرمانده گردان و فرمانده گروهان یکی از دوستان سرگرد خسروداد و از مخالفین مصدق بود از تانکهای خود پیاده شده و با یکدیگر مشاجره شدید دارند. فرمانده گروهان میخواستهاست به تانکهای تحت امر مصدق حمله کند، ولی فرمانده او مصمم بودهاست که نیروی تحت فرماندهی خود را به پاسگاه خود بازگشت دهد. بالاخره اختلاف نظر بین آنها بالا میگیرد و فرمانده گردان با اسلحه افسر زیردست خود را تهدید به قتل میکند. در این میان مردم غیر مسلح و غیور تهران فرا رسیده و با حمله ناگهانی خود او را خلع سلاح و وادار به فرار میکنند و بلافاصله گروهان با تانکهای خود به نیروهای مصدق به حمله میپردازند.
کمکم جنگ و جدال دور خانه مصدق تمرکز پیدا میکند. خانه مزبور از چندی پیش تحت مراقبت و حفاظت شدید تانکها و نیروهای پیاده مسلح با بازوکا و توپهای ضد تانک قرار داشت و کلیه بناهای اطراف آن از طرف نیروهای مصدق که از پنجرهها به سوی مردم بی دفاع شلیک میکردند، اشغال شدهبود. جمعیت عظیمی که در این موقع خانه مصدق را احاطه کردهبودند، مخلوطی از طبقات مختلف ملت از دانشجو و صنعتگر و کارگر و پیشهور و پلیس و ژاندارم و سرباز و افسر بود.
قسمت عمده کسانی که لباس نظامی بر تن داشتند، برعلیه رؤسای دستنشانده مصدق قیام کردهبودند، هر چند یقین داشتند که اگر دستگیر شوند فوراً به محاکمه جلب و اعدام خواهندشد. قسمت بزرگ این افراد نظامی نیز مانند سایر مردم تنها با چوب و سنگ مسلح بودند و میان آنها عدهای زن و کودک هم دیدهمیشد. نیروهای مصدق تصور کردهبودند که کلیه افراد گارد شاهنشاهی خلع سلاح و زندانی شدهاند، ولی عجیب اینجاست که نیروهای مصدق یک دسته از افراد گارد را فراموش کرده و به حساب نیاوردهبودند و این دسته به مجرد شنیدن خبر عزل مصدق به مردم ملحق شده و در قیام عمومی شرکت کردند و با اینکه فقط به اسلحه سبک مسلح بودند، به طرف تانکهای متمرکز در اطراف خانه مصدق پیش رفتند. عده دیگری از افراد گارد که به وسیله سرهنگ نصیری و افراد وی آزاد شدهبودند نیز از زندان به طرف خانه مصدق هجوم برده، با پرتاب نارنجک دستی تانکهای محافظ را وادار به بستن دریچههای خود نمودند. حمله گارد شاهنشاهی به تانکهای مصدق یک اقدام دلاورانه و به موقعی بود، زیرا به تانکها مجال نداد که در عملیاتی که پشت خانه مصدق آغاز شدهبود، دخالت کنند. فرمانده نیروهای مدافع منزل مصدق برای جلوگیری از هجوم جمعیت به خانه، تانکها و سلاحهای ضد تانک را در خیابانی که از جلو خانه میگذشت، تمرکز دادهبود و خیابان پشت منزل و کوچه تنگی که خانه مصدق را از عمارت دیگر جدا میکرد، به وسیله سربازان پیاده محافظت میشد. در این خیابان شرقی مردم ناگهان به افراد پیاده که در آن موضع گرفتهبودند، حمله کردند. زن شجاعی از بین جمعیت مردم را به پیشروی تشجیع میکرد و جمعیت با آنکه عده زیادی کشته و زخمی دادهبود، به حمله خود ادامه داد و کمکم افراد پیاده مأمور حفظ خانه مصدق روحیه خود را باختند.
فرار و دستگیری مصدق
در این میان یکی از تانکها به این کوچه بنبست وارد شده و ضربه نهایی را به نیروی مصدق وارد ساخت. فرمانده این تانک قبلاً یکی از افسران جزء طرفدار مصدق بود، ولی مانند هزاران نفر از افراد ملت وقتی مشاهده کردهبود که مصدق خود را به کمونیستها تسلیم نموده و در صدد برانداختن دستگاه سلطنت است، از عقیده سابق خود برگشته و تانک تحت فرماندهی خود را به این کوچه کشاندهبود. این تانک در میان آتش گلوله، رو به خانه مصدق پیش رفت ولی نیروی محافظ تانک، سلاح ضد تانک برای جلوگیری وی به کار نبردند. پیشرفت این تانک برای هدفگیری به خانه مصدق دیگر مانعی نداشت و با شلیک یک تیر قضیه را خاتمه داد، زیرا نیمی از خانه مصدق ویران گردید و خود او از دیوار باغ فرار اختیار کرد و چهلوهشت ساعت بعد دستگیر گردید. نقشه قبلی زاهدی آن بود که به اصفهان رفته و لشگر آن ناحیه را برای پیشروی به سوی تهران آماده کند و ترتیبی دادهبود که لشگر کرمانشاه نیز که طرفدار من بود، از آن نقطه به سمت تهران حرکت نماید.
ولی مردم عادی ایران نخست در رشت و پس از آن در سایر شهرها به طرفداری من برخاستند و از همین جهت زاهدی در تهران به عملیات پرداخت و در تانکی که انقلابیون به محل اقامت وی فرستادهبودند، سوار شده و به سوی ایستگاه رادیو تهران که قبلاً از طرف گروه مهاجمین اشغال شدهبود، حرکت کرد. مأمورین مصدق پیش از فرار بعضی از قسمتهای رادیو را از کار انداختهبودند، ولی به زودی مرمت شد و نخستوزیر جدید از همان جا طی پیامی، موفقیت انقلاب تاریخی مردم را اعلام کرد. من و ملکه قبل از آگاهی از این موفقیت از تهران خارج شدهبودیم، زیرا طبق نقشهای که قبلاً طرح شده، قرار بر این شدهبود که اگر مصدق به فرمان عزل خود اطاعت نکند و به نیروی نظامی متوسل شود، من و همسرم موقتاً از ایران خارج شویم.
علت موافقت من با این نقشه به دو جهت بود: یکی آنکه در اثر عزیمت من به خارج، قصد اصلی مصدق و یارانش بر ملا و آشکار میشد و افکار عمومی را به مخالفت با آنها برمیانگیخت و این خود به منزله رفراندومی بود که برخلاف رفراندوم مصدق اموات در آن شرکت نمیکردند، و دیگر اینکه خطر جنگ داخلی و کشتار مردم بی دفاع کمتر میشد و این کمال آرزوی من بود. برای اجرای این نقشه بین سعدآباد و کاخ سلطنتی رامسر، ارتباط رادیویی برقرار کردهبودیم و هنگامی که سرهنگ نصیری توقیف شد، خبر آن را راننده او به سعدآباد رسانده و از آنجا به کلاردشت مخابره گردید، ولی به علت نامعلومی خبر آن دیر به من رسید. به خوبی یاد دارم که دو شب متوالی خواب به چشم من راه نیافتهبود. سحرگاهان از رادیوی طرفدار مصدق شنیدم که نقشه من برای برانداختن وی عملی نشده و چند دقیقه بعد پیغام رادیویی سرهنگ نصیری مبنی بر توقیف و زندانی شدن وی به من رسید.
چون فرودگاه کوچک کلاردشت برای هواپیمای یک موتوره سبک ساخته شدهبود، من و ملکه ثریا به رامسر که فاصله آن در حدود بیست دقیقه پرواز است، عزیمت نموده و از آنجا با هواپیمای دوموتوره اختصاصی خود که شخصاً رانندگی آن را به عهده داشتم، به سوی بغداد حرکت کردیم. مأمورین عراق با اینکه از ورود غیرمترقبه ما دچار تعجب شدهبودند، استقبال گرم و دوستانهای به عمل آوردند. ولی سفیرکبیر ایران در بغداد حتی کوشش کرد وسیله دستگیری مرا فراهم آورد. همین شخص چند روز دیگر که به تهران مراجعه میکردم اول کسی بود که در فرودگاه بغداد از من استقبال نمود!
دو روز در بغداد اقامت کرده و سپس به جانب رم رهسپار شدیم. در رم وقتی خواستم از اتومبیل شخصی خود که در سفارت داشتم استفاده کنم، کاردار سفارت ایران حاضر نشد کلید اتومبیل را در اختیارم بگذارد. ولی یکی از اعضای طرف اعتماد و سابقهدار سفارت، پنهانی کلید اتومبیل را به من تسلیم کرد.
بازگشت شاهنشاه در میان پیشباز پر شور مردم به میهن - توقف ما در رم هم زیاد به طول نیانجامید و در تاریخ ۳۰ مرداد، سه روز بعد از شروع زمامداری زاهدی، به ایران آمدم و مورد استقبال گرم و پرشور طبقات مختلف مردم قرار گرفتم. هیجان طبیعی مردم در آن روز غیر قابل وصف بود و این ابراز احساسات که از قلب مردم سرچشمه گرفتهبود، در مقایسه با تظاهرات دستوری مصدق و افراد حزب توده تأثیر عمیق و سنگینی در قلب من باقی گذاشت.
محاکمه مصدق و سایر متهمین به همکاری با او پرده از روی اعمال مشکوکی که در دوره زمامداری وی صورت گرفتهبود، برداشت.
زمانی که مصدق عهدهدار وزارت جنگ گردید فقط تعداد یکصد افسر وابسته به حزب توده در ارتش وجود داشت، ولی در طی یک سال پیش از سقوطش این نوع افراد به ششصد نفر بالغ شده بودند و حتی فرمانده گردان گارد شاهنشاهی که مورد اعتماد من بود، یکی از کمونیستها به شمار میرفت.
این افراد در طی محاکمات خود اعتراف کردند که قصد آن داشتهاند پس از اینکه مصدق سلسله پهلوی را برانداخت، طی یک کودتای نظامی او را کشته و رژیم کمونیستی را به همان شکلی که در سایر کشورها درست شدهبود، در ایران برقرار سازند.
عموم مردم ایران برای پشتیبانی از من، روحیه نیروهای حزب توده را متلاشی کرده و آنها را در مقابله با آن قیام دچار حیرت و ناتوانی ساختهبودند. و این آخرین دسته اعوان مصدق (که به دلایل بسیار واضحی نمیخواست آنها را به رسمیت بشناسد) از اطرافش پراکنده شدند و عجیب این است که همان مخالفت بسیار نیرومند ملت با مصدق موجب نجات وی از مرگ حتمی گردید.
گذشته از تهیه اسناد تباهکاریهای مصدق و اعوانش که به محکمه تقدیم میشد، تحقیقات عمیق دیگری نیز از طرف مأمورین به عمل میآمد و در طی این تحقیقات چندین انبار اسلحه و مهمات که افراد حزب محرمانه برای پیشرفت هدف نهایی خود تدارک کردهبودند، کشف گردید. خبرنگاران خارجی و داخلی عکس این مهمات و تفصیل این کشفیات را منتشر کردند و مردم ایران و جهان را به جزئیات این توطئهها آگاه ساختند و ضمناً اطلاعات دامنهدارتری از طرز عمل افراد حزب توده برای منحرف کردن سیر طبیعی ناسیونالیزم ملی ایران و هدایت آن به سوی آمال و هدفهای خود و اربابان بیگانه آنها کسب کردیم.
حسین فاطمی، وزیر امور خارجه مصدق که متواری شدهبود، با کمک افراد حزب توده مدت هفت ماه خود را در گوشه و کنار مخفی کرد تا بالاخره دستگیر گردید و اگر در هنگام دستگیری تحت حمایت شدید من قرار نگرفتهبود، مردم وی را در همان آن به قتل میرساندند. این شخص بعداً محاکمه شد و به موجب حکم محکمه اعدام گردید.
مصدق و بقیه اعضای کابینه او نیز محاکمه و بیشتر آنها محکوم به زندان گردیدند و اینک همگی آزاد هستند.
عدهای از افسران و افراد حزب توده که بعضی از آنها در شکنجه و قتل افراد مخالف دست داشتند، اعدام و یا زندانی گردیدند و بسیاری از آنها نیز که از کرده خود نادم شده و صمیمانه آمادگی خود را برای وفاداری مجدد به وطن و سلطنت مشروطه اعلام کردند، از طرف من مورد عفو قرار گرفتند. این عده دیگر حق اشتغال به خدمات دولتی را ندارند، ولی دولت کوشش میکند که موجبات اشتغال آنها را در رشتههای آزاد فراهم سازد. چنانکه عدهای از آنها در سازمان برنامه که ضمیمه دستگاه دولتی است، مشغول کار هستند.
قبل از سقوط مصدق و حزب توده، دنیای آزاد از وضع بحرانی کشور من ابراز نگرانی فراوان میکرد. به همین جهت گاهی این سؤال طرح میشود که آیا دولتهای آمریکا و انگلیس در قیام تاریخی که در ۲۸ مرداد رخ داد و در برانداختن مصدق کمک مالی کردهاند یا خیر؟ البته همه به خوبی میدانستند که حزب توده به مساعدت یک دولت خارجی در ایران تشکیل و با کمک مالی آن دولت اداره میشد و این آگاهی طبعاً این گمان را ایجاد میکرد که مخالفین مصدق و حزب توده نیز شاید با مساعدت مالی بیگانگان متشکل شدهباشند. در کشور من شایعات به سرعت منتشر میشود، چنانکه شهرت یافت که به مردم عادی کشور که قیام ۲۸ مرداد به دست آنها صورت گرفت، مبالغ عمدهای دلار (و لیره انگلیسی) داده شدهبود.
هر چند من در حین انقلاب در خارج ایران بودم، ولی از جزئیات امور اطلاع داشتم و بعد از مراجعت به ایران نیز در جریان حوادث بودم و انکار نمیکنم که شاید به منظور پیشرفتِ هدفِ این انقلابِ ملی، وجوهی هم از طرف هموطنان من خرج شدهباشد، ولی هیچ دلیل و مدرک قطعی در این باره به دست نیامدهاست.
کاری را که هموطنان وفادار من در آن روز کردند، با پول نمیشد از کسی خواست و انقلابی که در برانداختن مصدق و حزب توده پیش آمد، محرکی جز حس ملیت دوستی ایرانیان و ناسیونالیزم ویژه این سرزمین نداشت. چنانکه گفتهشد، مردم بی سلاح به تانکها و مسلسلهای مصدق حمله کردند و عدهای از زنان و کودکان نیز جان خود را در این راه نثار نمودند و نمیتوانم تصور کنم که این مردم انتظار دریافت حقی برای ابراز میهنپرستی خویش داشتند، بلکه آمال عالیتر و درخشانتری سائق و هادی آنها در این اقدام بود.
مردم کشور ما هر سال در ۲۸ مرداد به یادبود روز سقوط مصدق و شکست نیروهای بیگانه که نزدیک بود چراغ استقلال کشور را خاموش کند، جشن میگیرند و من آرزومندم که درس عبرتی را که آن روز تاریخی به مردم ایران داد، هرگز فراموش نکنیم.