تفاوت میان نسخههای «الگو:نوشتار برگزیده»
خط ۳: | خط ۳: | ||
* | * | ||
− | [[پرونده: | + | [[پرونده:HIMShahanshahArymehrMourning5Amordad2539Shahanshahi.mp4|thumb|left|280px|اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران]] |
+ | [[پرونده:ShahanshahSadat26Dey2537.jpg|thumb|left|180px|انور سادات از شاهنشاه پیشباز رسمی مینمایند]] | ||
+ | [[پرونده:HIMShahanshahAryamehrPresidentSadaat26Dey2537a.jpg|thumb|left|180px|]] | ||
+ | [[پرونده:ShahanshahAryamehrShahbanouMorocco2537Shahanshahi3.jpg|thumb|left|180px|شاهنشاه آریامهر و علیاحضرت شهبانو در مراکش]] | ||
+ | [[پرونده:HIMShahanshahAryamehrMorocco2537.jpg|thumb|left|180px|والاحضرتها در مراکش به شاهنشاه و علیاحضرت میپیوندند]] | ||
+ | [[پرونده:HIMShahanshahArymehrPanama2538Shahanshahi1.jpg|thumb|left|180px|شاهنشاه آریامهر در شهر پاناما ۲۵۳۸ شاهنشاهی]] | ||
+ | [[پرونده:HIMShahanshahArymehrPanama2538Shahanshahi2.jpg|thumb|left|180px|]] | ||
+ | '''[[درگذشت اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران - قاهره ۳ امرداد ماه ۲۵۳۹ شاهنشاهی]]''' | ||
− | + | اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در سن شصت سالگی روز یکشنبه ۳ امرداد ماه ۲۵۳۹ شاهنشاهی در بیمارستان نظامی معادی در شهر قاهره درگذشتند. انور سادات پرزیدنت مصر با کراوات سیاه در رادیو و تلویزیون این کشور با اعلام هفت روز عزای عمومی، درگذشت شاهنشاه ایران را به آگاهی همگان رسانید. انور سادات از مردم مصر به سبب پشتیبانی و میهمان نوازیشان از شاهنشاه ایران سپاسگزاری کرد و آن را یکی از پرافتخارترین رویدادهای زندگی خود نامید. | |
− | + | روزنامه الاهرام در مقالهای دیدگاههای پزشکان مصری شاه را نوشت و دکتر مایکل دوبیکی آمریکایی را مسئول مرگ شاهنشاه ایران خواند و نوشت: «هنگام جراحی، دکتر دوبیکی با کارد جراحی لوزالمعده شاهنشاه را زخمی کرد و پس از پایان عمل جراحی دکتر دوبیکی از لولهای که بعد از عمل مایعهای زاید را بیرون میکشد استفاده نکرد و در نتیجه چرک و خون و خون آبه در شکم ماند و به آبسه شکم انجامید که سبب مرگ شاهنشاه ایران شد.» | |
− | + | در روز ۵ امرداد ماه آیین رسمی تشییع و خاکسپاری شاهنشاه آریامهر با شکوه هر چه تمامتر زیر سرپرستی و ریاست مستقیم انور سادات انجام پذیرفت و پیکر اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر تا بازگشت به ایران در مسجد رفاعی قاهره به امانت به خاک سپرده شد. پرزیدنت ریچارد نیکسون، کنستانتین پادشاه پیشین یونان، سفیر ایالات متحده آمریکا در مصر، سفیر آلمان غربی، سفیر فرانسه، سفیر مراکش و سفیر اسراییل در کنار پرزیدنت سادات و علیاحضرت فرح پهلوی و والاحضرتها در آیین باشکوه تشییع پیکر همایونی همراه شدند. از سفارت انگلیس در مصر کاردار سفارت فرستاده شد. آیین رسمی تشییع پیکر شاهنشاه آریامهر از کاخ عابدین آغاز شد، پیکر همایونی را بر عراده توپی که چند اسب آن را می کشیدند نهادند و با پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان تابوت را پوشاندند. کاخ عابدین کاخ رسمی رزیدنت پرزیدنت مصر است که پیشتر کاخ شاه مصر بود، همان کاخی بود که شاهنشاه آریامهر ملکه فوزیه را به همسری خود در آوردند و جشن باشکوه زناشویی همایونی در کاخ عابدین برگزار شد. در آغاز آیین رسمی خاکسپاری، سرود شاهنشاهی ایران نواخته شد. پنج کیلومتر فاصله میان کاخ عابدین و مسجد الرفاعی را علیاحضرت شهبانو و والاحضرت ها و پرزیدنت سادات و دیگر مشایعت کنندگان پیاده پیمودند. | |
− | + | <big>آخرین مصاحبه سپاوش بشیری با شاهنشاه آریامهر در قاهره:</big> | |
− | + | '''سیاوش بشیری: اعلیحضرت چرا ایران را ترک فرمودند، کم نیستند کسانی که معتقدند شاهنشاه باید میماندند و مملکت را ترک نمیکردند.''' | |
− | + | شاهنشاه آریامهر: | |
+ | ::ماندن! نمیتوانستم دیگر نمیشد. فشاری که امریکاییها میآوردند روز به روز بیشتر میشد و دست آخر صورت تحمیل گرفت. آنها اصرار داشتند و تضمین میکردند که اگر بروم، دوری من، همه را آرام میکند و خودم هم از دور میتوانم حوادث را به چشم دیگری بنگرم. البته دیدیم، همه دیدم که چه شد؛ ولی مگر میتوانستم علیه امریکاییها بمانم. به ویژه علیه ژنرالی که مخصوص این کار فرستاده شده بود؟ و از همه شگفتی انگیزتر آن که پس از رفتن من و از میان رفتن همه منافعشان، نیز، امریکاییها دست از خصومت با من برنداشتند. در آینده خواهید دید میگویند که این من بودم که ژنرال هایزر را در نیمه راه قال گذاشتم. | ||
− | + | '''سیاوش بشیری: اعلیحضرتا گفتگویی که از کنار تخت طاووس آغاز شده بود، اینک به قاهره رسیده است با تاریخی از روزهای بد. رویدادهای دردناکی این فاصله را پوشانده است. اجازه بفرمایید از تندرستی اتان بپرسم.''' | |
− | + | شاهنشاه آریامهر: | |
+ | ::از تب و لرز فراوان رنج میبردم. وضع سلامتیم روز به روز وخیم تر میشد. پزشکان من در مکزیک، بیماری من را اول یرقان و مالاریا و سپس سرطان تشخیص دادند. بیماری ای که به مدت شش سال به درمان آن مشغول بودم و تا حدودی تحت کنترل بود. | ||
− | + | '''سیاوش بشیری: چه شد که خیال مسافرت به امریکا را مورد توجه قرار دادید؟''' | |
− | + | شاهنشاه آریامهر: | |
+ | ::پزشکان مکزیکی، فرانسوی و امریکایی را که برای معالجه خود فراخوانده بودم، توصیه میکردند برای یک معاینه کلی به ایالات متحده امریکا سفر کنم. زیرا، تها بیمارستانهای هوستون و نیویورک، امکانات درمانی کامل را برای معالجه بیماری من دارا بودند. با میل و رغبت به امریکا سفر نمیکردم از روزی که تهران را در ژانویه ۱۹۷۹ [۲۶ دی ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی] ترک کردم، دولت امریکا هیچ وقت نسبت به یک سفر احتمالی من به آن کشور تمایلی نشان نداد. اما در یک نکته امریکاییها هرگز تردیدی به جا نگذاشتند: «هر زمان که احتیاج مبرمی به درمان پزشکی داشتم و یا امنیت من در خطر باشد، میتوانم به امریکا سفر کنم.» | ||
− | + | '''سیاوش بشیری: این تضمین را چه کسی به شاهنشاه داد؟''' | |
− | + | شاهنشاه آریامهر: | |
+ | ::این موضوع را، آخرین بار، سفیر امریکا در باهاما زمانی که دولت باهاما به گمان من به سبب فشار دولت انگلیس از تجدید ویزای اقامت ما خودداری کرد تایید کرد. به هر حال، آن روزها مایل نبودم در امریکا زندگی کنم. من از جمله کسانی نیستم که به جایی بروم که میل پذیرفتن مرا ندارند. آن زمانی که صاحب قدرت بودم، تصور میکردم که اتحاد من با غرب، بر مبنای اتحاد و اعتماد دو جانبه برقرار است. شاید این اطمینان و اعتماد اشتباه بود. در ماه اکتبر، من بیمارتر از آن بودم که بیش از این از عزیمت به آنجا خودداری کنم، مشاوران من، مقدمات سفر را فراهم کردند و در ۲۲ اکتبر به سوی فرودگاه شهر مکزیک به راه افتادم. سفیر کبیر امریکا در مکزیکو سیتی نزدیک هواپیما ایستاده بود تا مدارک مورد لزوم را برای ورود به آمریکا آماده کند. او به احتمال، شاهنشاهی را که وسایل ارتباط جمعی، وی را متجاوز به حقوق بشر شناسانده بودند، با چنین چهره رنجوری پیش خود تصور نمیکرد. من تا سر حد مرگ بیمار بودم. | ||
− | + | '''سیاوش بشیری: و این تاریخ چیزی است نزدیک به ۹ ماه پس از خروج شاهنشاه از ایران''' | |
− | + | شاهنشاه آریامهر: | |
+ | ::بلی، نه ماه از روزی که ایران را ترک کرده بودم، گذشته بود. ماههای درد، ماههای تکان دهنده، ماههای تردید و پر از ابهام. قلب من از شنیدن اخبار اوضاع کشورم خون بود. هر روز خبرهای قتل، خونریزی، کشتار دستجمعی و مرگ دوستان و انسانهای بی گناه به من میرسید. هیچ حرفی از جانب مدعیان امریکایی حقوق بشر شنیده نمیشد. مثل اینکه تمام تلاش آنها بر این بود تا رژیم به گمان آنها مستبد مرا از بین ببرند. این یک تجربه تلخ بود و به خود میگفتم که ایالات متحده و به طور کلی تمام کشورهای غربی معیارهای متضاد و دوگانهای برای اخلاق و روابط بینالمللی به کار میگیرند. در پیرامون این مسایل در نخستین روزهای اقامتم در اسوان با پرزیدنت سادات گفتگو میکردیم. اما ماجراهای پی در پی و رویدادهای ماههای اول اقامتم در مصر و بعدها مراکش به من فرصت کمی داد تا به تحلیل اساسی بپردازم. | ||
− | + | '''سیاوش بشیری: اعلیحضرت، چنانچه اجازه فرمایند، این گفتگو را بر حسب تداوم زمانی پس از خروج شاهنشاه از ایران انجام دهیم و با این پرسش که تردیدهای امریکا برای پذیرفتن یا نپذیرفتن مقدم همایونی به ایلات متحده از کی آغاز شد.''' | |
− | در | + | شاهنشاه آریامهر: |
+ | ::در اول، میل داشتم، پس از ترک ایران به امریکا سفر کنم، لیکن در حین اقامتم در مراکش از طریق دوستان امریکاییم که با دولت روابطی داشتند و از جانب برخی از اطرافیان دولت کارتر خبرهایی به من میرسید، این خبرها اگر چه دوستانه، اما بسیار محتاطانه بود. مثل این که اکنون هیچ زمان مناسبی برای آمدن شما نیست، شاید بهتر باشد، بعد بیایید، بهتر است، کمی صبر کنید. نزدیک به یک ماه گزارشهایی که به من میرسید گرم و دوستانه بود. اما من دیگر قصد مسافرت به امریکا را نداشتم. چگونه میتوانستم به کشوری بروم که در سقوط من دخالت مستقیم داشت؟ | ||
− | + | '''سیاوش بشیری: شاهنشاه با چنین صراحتی از نقش امریکا در ویرانی ایران سخن به میان میآورند؟''' | |
− | + | شاهنشاه آریامهر: | |
+ | ::بیش از پیش این اعتقاد در من پیدا شده بود که امریکا حقیقتا نقش بسیار بزرگی را در سقوط من ایفا کرده است. این افکار در هفتهها و ماههای اقامت من در باهاما تایید شد. | ||
− | + | '''سیاوش بشیری: چگونه و چه شد که شاهنشاه به باهاما رفتند؟''' | |
− | در این | + | شاهنشاه آریامهر: |
+ | ::من به باهاما رفتم زیرا فکر میکردم، میتوانم استراحت کوتاهی داشته باشم، بی آنکه مزاحم دوستان خود پرزیدنت سادات و سلطان حسن دوم باشم. هر چند که تصمیم من برای ترک مراکش و رفتن با باهاما کاملا غیر مترقبه بود، اما فکر میکردم مسافرت راحتی خواهم داشت. به فرودگاه ناسائو که رسیدم متوجه شدم به دستور دوستم نلسون راکفلر، همه چیز به خوبی ترتیب داده شده است. با نمایندگان دولت باهاما برخورد خوبی داشتیم. اقامت در باهاما دوران راحتی نبود، بیشتر ساعات من صرف شنیدن اخبار جانگداز رادیو تهران میشد. دادگاه انقلابی مشغول به کار بود. هر روز اخبار وحشتناکی از کشورم به من میرسید. هفتههای بدی را پشت سر گذاشتیم. در این ایام رابطه من با امریکا بسیار کم بود. شوارتز سفیر امریکا در آخرین دقایق اقامت من در باهاما یک بار تلفن کرد. لیکن مشاوران من، به طور مرتب با دیگر کارمندان سفارت امریکا در تماس بودند. از منابع خاصی آگاه شدم که خانواده من میتوانند به امریکا بروند و هر زمانی که شخصا مایل باشم برای درمان پزشکی، میتوانم به امریکا سفر کنم. به طور کلی نشانههایی از عدم خشنودی واشنگتن از حضور من در باهاما دیده میشد. بی شبهه، این موضوع تاثیر فراوانی بر روی دولت باهاما میگذاشت. روابط ما با آنها، بسیار محترمانه و هم چنین محتاطانه بود. سه هفته پیش از پایان تاریخ ویزای اقامت ما، مشاوران من درخواست تجدید آن را کردند. مسئولان امر پاسخ دادند تا یک هفته دیگر ویزای خود را دریافت خواهیم کرد. اما ده روز پیش از زمان انقضای ویزای قبلی، مطلع شدیم که ویزای اقامت ما تجدید نخواهد شد. فرصت زیادی نداشتیم و مسئولان هم هرگز دلیلی برای این کار خود ارائه نکردند. نظر من در مورد تغییر روش آنها چنین بود. از خود میپرسیدم چه دلیلی وجود داشت تا از ما خواسته شود که باهاما را ترک کنیم؟ هنوز بریتانیا نفوذ فراوانی در مستعمره قدیم خود دارد و این نفوذ در همه مستعمرات بریتانیا وجود دارد. بریتانیا هر وقت میل داشت، میتواند نخ عروسکهای خود را برای بازی جدیدی بکشد. در این گفتگوها، نظرات خود را پیرامون هدفهای سیاسی انگلستان ابراز کردهام و تاکنون هیچ تغییری در سیاست آنها ملاحظه نکردهام. روش امریکاییها در مقابل من بسیار محتاطانه و سرد بود، در حالی که بریتانیا همیشه روشی کینه توزانه در مقابل من داشت و به همین سبب نخست وزیر باهاما مایل به خارج شدن من از باهاما بود. | ||
− | '''[[ | + | '''سیاوش بشیری: و به این ترتیب عازم مکزیک شدید؟''' |
+ | |||
+ | شاهنشاه آریامهر: | ||
+ | ::دو روز پیش از عزیمت ما از باهاما، یکی از کارمندان عالی رتبه اداره مسایل خارجی، با مشاور من، مارک مورس، پیش من آمدند. وی مایل بود بداند که آیا تمایلی به اقامت در باهاما دارم یا نه؟ این گونه دو رویی و سیاست مزورانه را من بارها خارج از ایران تجربه کردم، زیرا هرگز ندانستم که امریکاییها چگونه سیاستی را دنبال میکنند و تا چه حد قابل اطمینان هستند. حال چه میباید کرد؟ این مهمترین سوالی بود که برای من مطرح بود. مکزیک در راس کشورهایی قرار داشت که من به عنوان محل اقامت ترجیح میدادم. با شتاب تلاش برای پیداکردن محل مطمئنی در مکزیک شروع شد. هنری کسینجر با لوپز پرتیو رییس جمهوری مکزیک گفتگو کرد. دو روز قبل از این که ویزای ما در باهاما پایان یابد، دعوتنامه مکزیک رسید. در دهم ژوئن ۱۹۷۹ به طرف مکزیک پرواز کردیم و با عدهای همراهانم به کوئرناواکا رفتیم. پرزیدنت لوپز پرتیو دستورهای لازم را برای امنیت ما داده بود. حال من در این زمان نسبتا خوب بود. با پرزیدنت لوپزپرتیو تلفنی گفتگوهای بسیار دوستانه و محترمانه داشتیم. اکنون فرصت آن را داشتم تا به سیاست بین المللی و رابطه آن با رویدادهای ایران فکر کنم و دنیای آزاد را متوجه دگرگونیهای کشور سازم. | ||
+ | |||
+ | '''سیاوش بشیری: و کتاب پاسخ به تاریخ محصول این زمان است.''' | ||
+ | |||
+ | ::شاهنشاه آریامهر: شانزدهم سپتامبر ۱۹۷۹ در مکزیک کتاب « پاسخ به تاریخ » پایان یافت. | ||
+ | |||
+ | '''سیاوش بشیری: اجازه بفرمایید، بار دیگر به فرودگاه نیومکزیکو برگردیم. در لحظهای که عازم آمریکا بودید.''' | ||
+ | |||
+ | شاهنشاه آریامهر: | ||
+ | ::مکزیک را برای درمان به سوی نیویورک پشت سر گذاشتیم. من خسته بودم، تب شدیدی داشتم. همه چیز نامطمئن بود. هواپیما در گوشه خلوتی از فرودگاه نیویورک، دور از رفت و آمد مسافران عادی فرود آمد. احتیاطات امنیتی بسیار شدیدی پیش بینی شده بود. از عدم حضور خبرنگاران بسیار خوشخال بودم. سوار شدیم و به طرف بیمارستان به راه افتادیم. گروه پزشکانی که مرا معاینه و مراقبت میکردند، زیر نظر بنجامین کن انجام وظیفه میکردند. وی قبلا هم مرا در مکزیک معاینه کرده بود و سبب مسافرتم به نیویورک هم، او بود. صبح روز بعد، به معاینات کلی از من پرداختند، و تقریبا بیست و چهار ساعت بعد تحت عمل جراحی قرار گرفتم. پس از عمل جراحی یک بیانیه در پیرامون وضع سلامتی خود منتشر کردم. در این بیانیه متذکر شدم که در شش سال گذشته به سرطان غدد لنفاوی مبتلا و تحت درمان بودهام، لیکن به خاطر منافع کشورم، این بیماری را پنهان نگاه داشتهام. | ||
+ | |||
+ | [[درگذشت اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران - قاهره ۳ امرداد ماه ۲۵۳۹ شاهنشاهی|دنباله آخرین مصاحبه شاهنشاه آریامهر را بخوانید و جامه سیاه بپوشید، ایران مستقل و سرفرازی را که رضا شاه بزرگ و محمدرضا شاه پهلوی آریامهر ساختند به دست تروریست های اسلامی و چپ، ویران و چپاول شده است تا تروریست بینالمللی گسترش یابد. بیش از پنج میلیون ایرانی در گوشه و کنار جهان پراکنده اند و بیش از هشتاد میلیون ایرانی در سرزمین ثروتمند خودشان نگران به دست آوردن تکه نانی برای خود و خانواده هستند - روان دو پادشاه ایران ساز پهلوی شاد، یادشان در دل همه ایرانیان نژاده همواره زنده بماند]] | ||
</onlyinclude> | </onlyinclude> | ||
[[رده:مشروطه:صفحه اصلی]] | [[رده:مشروطه:صفحه اصلی]] |
نسخهٔ ۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۵:۳۳
درگذشت اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران - قاهره ۳ امرداد ماه ۲۵۳۹ شاهنشاهی
اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در سن شصت سالگی روز یکشنبه ۳ امرداد ماه ۲۵۳۹ شاهنشاهی در بیمارستان نظامی معادی در شهر قاهره درگذشتند. انور سادات پرزیدنت مصر با کراوات سیاه در رادیو و تلویزیون این کشور با اعلام هفت روز عزای عمومی، درگذشت شاهنشاه ایران را به آگاهی همگان رسانید. انور سادات از مردم مصر به سبب پشتیبانی و میهمان نوازیشان از شاهنشاه ایران سپاسگزاری کرد و آن را یکی از پرافتخارترین رویدادهای زندگی خود نامید.
روزنامه الاهرام در مقالهای دیدگاههای پزشکان مصری شاه را نوشت و دکتر مایکل دوبیکی آمریکایی را مسئول مرگ شاهنشاه ایران خواند و نوشت: «هنگام جراحی، دکتر دوبیکی با کارد جراحی لوزالمعده شاهنشاه را زخمی کرد و پس از پایان عمل جراحی دکتر دوبیکی از لولهای که بعد از عمل مایعهای زاید را بیرون میکشد استفاده نکرد و در نتیجه چرک و خون و خون آبه در شکم ماند و به آبسه شکم انجامید که سبب مرگ شاهنشاه ایران شد.»
در روز ۵ امرداد ماه آیین رسمی تشییع و خاکسپاری شاهنشاه آریامهر با شکوه هر چه تمامتر زیر سرپرستی و ریاست مستقیم انور سادات انجام پذیرفت و پیکر اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر تا بازگشت به ایران در مسجد رفاعی قاهره به امانت به خاک سپرده شد. پرزیدنت ریچارد نیکسون، کنستانتین پادشاه پیشین یونان، سفیر ایالات متحده آمریکا در مصر، سفیر آلمان غربی، سفیر فرانسه، سفیر مراکش و سفیر اسراییل در کنار پرزیدنت سادات و علیاحضرت فرح پهلوی و والاحضرتها در آیین باشکوه تشییع پیکر همایونی همراه شدند. از سفارت انگلیس در مصر کاردار سفارت فرستاده شد. آیین رسمی تشییع پیکر شاهنشاه آریامهر از کاخ عابدین آغاز شد، پیکر همایونی را بر عراده توپی که چند اسب آن را می کشیدند نهادند و با پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان تابوت را پوشاندند. کاخ عابدین کاخ رسمی رزیدنت پرزیدنت مصر است که پیشتر کاخ شاه مصر بود، همان کاخی بود که شاهنشاه آریامهر ملکه فوزیه را به همسری خود در آوردند و جشن باشکوه زناشویی همایونی در کاخ عابدین برگزار شد. در آغاز آیین رسمی خاکسپاری، سرود شاهنشاهی ایران نواخته شد. پنج کیلومتر فاصله میان کاخ عابدین و مسجد الرفاعی را علیاحضرت شهبانو و والاحضرت ها و پرزیدنت سادات و دیگر مشایعت کنندگان پیاده پیمودند.
آخرین مصاحبه سپاوش بشیری با شاهنشاه آریامهر در قاهره:
سیاوش بشیری: اعلیحضرت چرا ایران را ترک فرمودند، کم نیستند کسانی که معتقدند شاهنشاه باید میماندند و مملکت را ترک نمیکردند.
شاهنشاه آریامهر:
- ماندن! نمیتوانستم دیگر نمیشد. فشاری که امریکاییها میآوردند روز به روز بیشتر میشد و دست آخر صورت تحمیل گرفت. آنها اصرار داشتند و تضمین میکردند که اگر بروم، دوری من، همه را آرام میکند و خودم هم از دور میتوانم حوادث را به چشم دیگری بنگرم. البته دیدیم، همه دیدم که چه شد؛ ولی مگر میتوانستم علیه امریکاییها بمانم. به ویژه علیه ژنرالی که مخصوص این کار فرستاده شده بود؟ و از همه شگفتی انگیزتر آن که پس از رفتن من و از میان رفتن همه منافعشان، نیز، امریکاییها دست از خصومت با من برنداشتند. در آینده خواهید دید میگویند که این من بودم که ژنرال هایزر را در نیمه راه قال گذاشتم.
سیاوش بشیری: اعلیحضرتا گفتگویی که از کنار تخت طاووس آغاز شده بود، اینک به قاهره رسیده است با تاریخی از روزهای بد. رویدادهای دردناکی این فاصله را پوشانده است. اجازه بفرمایید از تندرستی اتان بپرسم.
شاهنشاه آریامهر:
- از تب و لرز فراوان رنج میبردم. وضع سلامتیم روز به روز وخیم تر میشد. پزشکان من در مکزیک، بیماری من را اول یرقان و مالاریا و سپس سرطان تشخیص دادند. بیماری ای که به مدت شش سال به درمان آن مشغول بودم و تا حدودی تحت کنترل بود.
سیاوش بشیری: چه شد که خیال مسافرت به امریکا را مورد توجه قرار دادید؟
شاهنشاه آریامهر:
- پزشکان مکزیکی، فرانسوی و امریکایی را که برای معالجه خود فراخوانده بودم، توصیه میکردند برای یک معاینه کلی به ایالات متحده امریکا سفر کنم. زیرا، تها بیمارستانهای هوستون و نیویورک، امکانات درمانی کامل را برای معالجه بیماری من دارا بودند. با میل و رغبت به امریکا سفر نمیکردم از روزی که تهران را در ژانویه ۱۹۷۹ [۲۶ دی ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی] ترک کردم، دولت امریکا هیچ وقت نسبت به یک سفر احتمالی من به آن کشور تمایلی نشان نداد. اما در یک نکته امریکاییها هرگز تردیدی به جا نگذاشتند: «هر زمان که احتیاج مبرمی به درمان پزشکی داشتم و یا امنیت من در خطر باشد، میتوانم به امریکا سفر کنم.»
سیاوش بشیری: این تضمین را چه کسی به شاهنشاه داد؟
شاهنشاه آریامهر:
- این موضوع را، آخرین بار، سفیر امریکا در باهاما زمانی که دولت باهاما به گمان من به سبب فشار دولت انگلیس از تجدید ویزای اقامت ما خودداری کرد تایید کرد. به هر حال، آن روزها مایل نبودم در امریکا زندگی کنم. من از جمله کسانی نیستم که به جایی بروم که میل پذیرفتن مرا ندارند. آن زمانی که صاحب قدرت بودم، تصور میکردم که اتحاد من با غرب، بر مبنای اتحاد و اعتماد دو جانبه برقرار است. شاید این اطمینان و اعتماد اشتباه بود. در ماه اکتبر، من بیمارتر از آن بودم که بیش از این از عزیمت به آنجا خودداری کنم، مشاوران من، مقدمات سفر را فراهم کردند و در ۲۲ اکتبر به سوی فرودگاه شهر مکزیک به راه افتادم. سفیر کبیر امریکا در مکزیکو سیتی نزدیک هواپیما ایستاده بود تا مدارک مورد لزوم را برای ورود به آمریکا آماده کند. او به احتمال، شاهنشاهی را که وسایل ارتباط جمعی، وی را متجاوز به حقوق بشر شناسانده بودند، با چنین چهره رنجوری پیش خود تصور نمیکرد. من تا سر حد مرگ بیمار بودم.
سیاوش بشیری: و این تاریخ چیزی است نزدیک به ۹ ماه پس از خروج شاهنشاه از ایران
شاهنشاه آریامهر:
- بلی، نه ماه از روزی که ایران را ترک کرده بودم، گذشته بود. ماههای درد، ماههای تکان دهنده، ماههای تردید و پر از ابهام. قلب من از شنیدن اخبار اوضاع کشورم خون بود. هر روز خبرهای قتل، خونریزی، کشتار دستجمعی و مرگ دوستان و انسانهای بی گناه به من میرسید. هیچ حرفی از جانب مدعیان امریکایی حقوق بشر شنیده نمیشد. مثل اینکه تمام تلاش آنها بر این بود تا رژیم به گمان آنها مستبد مرا از بین ببرند. این یک تجربه تلخ بود و به خود میگفتم که ایالات متحده و به طور کلی تمام کشورهای غربی معیارهای متضاد و دوگانهای برای اخلاق و روابط بینالمللی به کار میگیرند. در پیرامون این مسایل در نخستین روزهای اقامتم در اسوان با پرزیدنت سادات گفتگو میکردیم. اما ماجراهای پی در پی و رویدادهای ماههای اول اقامتم در مصر و بعدها مراکش به من فرصت کمی داد تا به تحلیل اساسی بپردازم.
سیاوش بشیری: اعلیحضرت، چنانچه اجازه فرمایند، این گفتگو را بر حسب تداوم زمانی پس از خروج شاهنشاه از ایران انجام دهیم و با این پرسش که تردیدهای امریکا برای پذیرفتن یا نپذیرفتن مقدم همایونی به ایلات متحده از کی آغاز شد.
شاهنشاه آریامهر:
- در اول، میل داشتم، پس از ترک ایران به امریکا سفر کنم، لیکن در حین اقامتم در مراکش از طریق دوستان امریکاییم که با دولت روابطی داشتند و از جانب برخی از اطرافیان دولت کارتر خبرهایی به من میرسید، این خبرها اگر چه دوستانه، اما بسیار محتاطانه بود. مثل این که اکنون هیچ زمان مناسبی برای آمدن شما نیست، شاید بهتر باشد، بعد بیایید، بهتر است، کمی صبر کنید. نزدیک به یک ماه گزارشهایی که به من میرسید گرم و دوستانه بود. اما من دیگر قصد مسافرت به امریکا را نداشتم. چگونه میتوانستم به کشوری بروم که در سقوط من دخالت مستقیم داشت؟
سیاوش بشیری: شاهنشاه با چنین صراحتی از نقش امریکا در ویرانی ایران سخن به میان میآورند؟
شاهنشاه آریامهر:
- بیش از پیش این اعتقاد در من پیدا شده بود که امریکا حقیقتا نقش بسیار بزرگی را در سقوط من ایفا کرده است. این افکار در هفتهها و ماههای اقامت من در باهاما تایید شد.
سیاوش بشیری: چگونه و چه شد که شاهنشاه به باهاما رفتند؟
شاهنشاه آریامهر:
- من به باهاما رفتم زیرا فکر میکردم، میتوانم استراحت کوتاهی داشته باشم، بی آنکه مزاحم دوستان خود پرزیدنت سادات و سلطان حسن دوم باشم. هر چند که تصمیم من برای ترک مراکش و رفتن با باهاما کاملا غیر مترقبه بود، اما فکر میکردم مسافرت راحتی خواهم داشت. به فرودگاه ناسائو که رسیدم متوجه شدم به دستور دوستم نلسون راکفلر، همه چیز به خوبی ترتیب داده شده است. با نمایندگان دولت باهاما برخورد خوبی داشتیم. اقامت در باهاما دوران راحتی نبود، بیشتر ساعات من صرف شنیدن اخبار جانگداز رادیو تهران میشد. دادگاه انقلابی مشغول به کار بود. هر روز اخبار وحشتناکی از کشورم به من میرسید. هفتههای بدی را پشت سر گذاشتیم. در این ایام رابطه من با امریکا بسیار کم بود. شوارتز سفیر امریکا در آخرین دقایق اقامت من در باهاما یک بار تلفن کرد. لیکن مشاوران من، به طور مرتب با دیگر کارمندان سفارت امریکا در تماس بودند. از منابع خاصی آگاه شدم که خانواده من میتوانند به امریکا بروند و هر زمانی که شخصا مایل باشم برای درمان پزشکی، میتوانم به امریکا سفر کنم. به طور کلی نشانههایی از عدم خشنودی واشنگتن از حضور من در باهاما دیده میشد. بی شبهه، این موضوع تاثیر فراوانی بر روی دولت باهاما میگذاشت. روابط ما با آنها، بسیار محترمانه و هم چنین محتاطانه بود. سه هفته پیش از پایان تاریخ ویزای اقامت ما، مشاوران من درخواست تجدید آن را کردند. مسئولان امر پاسخ دادند تا یک هفته دیگر ویزای خود را دریافت خواهیم کرد. اما ده روز پیش از زمان انقضای ویزای قبلی، مطلع شدیم که ویزای اقامت ما تجدید نخواهد شد. فرصت زیادی نداشتیم و مسئولان هم هرگز دلیلی برای این کار خود ارائه نکردند. نظر من در مورد تغییر روش آنها چنین بود. از خود میپرسیدم چه دلیلی وجود داشت تا از ما خواسته شود که باهاما را ترک کنیم؟ هنوز بریتانیا نفوذ فراوانی در مستعمره قدیم خود دارد و این نفوذ در همه مستعمرات بریتانیا وجود دارد. بریتانیا هر وقت میل داشت، میتواند نخ عروسکهای خود را برای بازی جدیدی بکشد. در این گفتگوها، نظرات خود را پیرامون هدفهای سیاسی انگلستان ابراز کردهام و تاکنون هیچ تغییری در سیاست آنها ملاحظه نکردهام. روش امریکاییها در مقابل من بسیار محتاطانه و سرد بود، در حالی که بریتانیا همیشه روشی کینه توزانه در مقابل من داشت و به همین سبب نخست وزیر باهاما مایل به خارج شدن من از باهاما بود.
سیاوش بشیری: و به این ترتیب عازم مکزیک شدید؟
شاهنشاه آریامهر:
- دو روز پیش از عزیمت ما از باهاما، یکی از کارمندان عالی رتبه اداره مسایل خارجی، با مشاور من، مارک مورس، پیش من آمدند. وی مایل بود بداند که آیا تمایلی به اقامت در باهاما دارم یا نه؟ این گونه دو رویی و سیاست مزورانه را من بارها خارج از ایران تجربه کردم، زیرا هرگز ندانستم که امریکاییها چگونه سیاستی را دنبال میکنند و تا چه حد قابل اطمینان هستند. حال چه میباید کرد؟ این مهمترین سوالی بود که برای من مطرح بود. مکزیک در راس کشورهایی قرار داشت که من به عنوان محل اقامت ترجیح میدادم. با شتاب تلاش برای پیداکردن محل مطمئنی در مکزیک شروع شد. هنری کسینجر با لوپز پرتیو رییس جمهوری مکزیک گفتگو کرد. دو روز قبل از این که ویزای ما در باهاما پایان یابد، دعوتنامه مکزیک رسید. در دهم ژوئن ۱۹۷۹ به طرف مکزیک پرواز کردیم و با عدهای همراهانم به کوئرناواکا رفتیم. پرزیدنت لوپز پرتیو دستورهای لازم را برای امنیت ما داده بود. حال من در این زمان نسبتا خوب بود. با پرزیدنت لوپزپرتیو تلفنی گفتگوهای بسیار دوستانه و محترمانه داشتیم. اکنون فرصت آن را داشتم تا به سیاست بین المللی و رابطه آن با رویدادهای ایران فکر کنم و دنیای آزاد را متوجه دگرگونیهای کشور سازم.
سیاوش بشیری: و کتاب پاسخ به تاریخ محصول این زمان است.
- شاهنشاه آریامهر: شانزدهم سپتامبر ۱۹۷۹ در مکزیک کتاب « پاسخ به تاریخ » پایان یافت.
سیاوش بشیری: اجازه بفرمایید، بار دیگر به فرودگاه نیومکزیکو برگردیم. در لحظهای که عازم آمریکا بودید.
شاهنشاه آریامهر:
- مکزیک را برای درمان به سوی نیویورک پشت سر گذاشتیم. من خسته بودم، تب شدیدی داشتم. همه چیز نامطمئن بود. هواپیما در گوشه خلوتی از فرودگاه نیویورک، دور از رفت و آمد مسافران عادی فرود آمد. احتیاطات امنیتی بسیار شدیدی پیش بینی شده بود. از عدم حضور خبرنگاران بسیار خوشخال بودم. سوار شدیم و به طرف بیمارستان به راه افتادیم. گروه پزشکانی که مرا معاینه و مراقبت میکردند، زیر نظر بنجامین کن انجام وظیفه میکردند. وی قبلا هم مرا در مکزیک معاینه کرده بود و سبب مسافرتم به نیویورک هم، او بود. صبح روز بعد، به معاینات کلی از من پرداختند، و تقریبا بیست و چهار ساعت بعد تحت عمل جراحی قرار گرفتم. پس از عمل جراحی یک بیانیه در پیرامون وضع سلامتی خود منتشر کردم. در این بیانیه متذکر شدم که در شش سال گذشته به سرطان غدد لنفاوی مبتلا و تحت درمان بودهام، لیکن به خاطر منافع کشورم، این بیماری را پنهان نگاه داشتهام.