اصل دوم متمم قانون اساسی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
قانون اساسی مشروطه تصمیم‌های مجلس

انقلاب مشروطه

۲۲ بهمن
شیخ فضل‌الله نوری در دادگاه بزرگترین بدخواه مشروطه شناخته شد و روز ۹ امرداد ۱۲۸۸ به دار آویخته شد. هفتاد سال پس از این تاریخ، مردم ایران برای روح‌الله خمینی دنباله‌روی راه شیخ فضل‌الله نوری غریو شادی کشیدند، از وی امام امت ساختند و در رفراندومی ۹۸،۲٪ از مردم ایران مشروعه را جایگزین مشروطه کردند. چگونه مردم ایران توانستند پدربزرگ‌های خود را که در راه مشروطه جانفشانی کردند به فراموشی بسپارند؟
شیخ فضل‌الله نوری به جرم اخلال در مشروطه یا شاهنشاهی پارلمانی به دار آویخته شد

با نوشته شدن قانون اساسی و خواندن آن در مجلس شورای ملی کمیسیونی ویژه‌ای برگزیده شد تا اصل به اصل قانون اساسی ویرایش شود و با دیدگاه نمایندگان مردم ایران بیشتر و بهتر در چارچوب فرهنگ و عرف و عادت ایران میزان شود. با خرده‌هایی که گرفته کمیسیون برآن شد که متممی بر قانون اساسی نوشته شود. با بودن نمایندگانی از طبقه علما در مجلس و گفتگو راه انداختن بر اصل‌های مدنی دو دستگی میان علما افتاد و دشواری‌هایی پدید آمد.

جنبش مشروطه را در تهران دو آیت‌الله طباطبایی و بهبهانی به راه انداختند و صدرالعلما و حاجی شیخ مرتضی آشتیانی و شیخ محمدرضا قمی و برخی دیگر نیز همراه آنان بودند. آیت‌الله طباطبایی و بهبهانی که هر دو از علمای شیعه بودند به نمایندگی برگزیده شدند و همواره در نشست‌های مجلس بودند. این دو بزرگ مرد تاریخ مشروطه ایران آرزوی مشروطه و "قانون" را در سر داشتند و به سبب وضعیت دلخراش ایران، هوادار سخت جداساختن قانون از شریعت بودند و همواره کوشش آنان بر جدا ساختن راه مشروطه از راه شریعت بود. شیخ فضل‌الله نیز که به مجلس راه یافته بود تنها رواج "شریعت" می‌خواست. شیخ که در پول و ناز و نعمت زندگی می‌کرد و با دستگاه اعیانی می‌زیست، شیفته "شریعت" بود زیرا که نانش را برایش آماده می‌ساخت، وی به مردم ارجی نمی‌گذاشت با این که در جنبش مشروطه کما بیش همراهی کرده بود ولی معنای مشروطه را درک نکرده بود و تنها در اندیشه رواج شریعت بود. زمانی که مجلس شورای ملی تشکیل شد و روزنامه‌ها دیگر از شریعت و علما یاد نمی‌کردند بلکه از پیشرفت کشور و درس خواندن دختران و پسران و به اروپا رفتن برای مردم نوشتند که این مایه رنجش ملایان شد و همان مشروطه‌خواهان شیعه روزنامه نویس را بابی خواندند[۱] و آنها را دستگیر و زندانی کردند. پیش از بازگشت اتابک و نخست‌وزیر شدنش در زمان پادشاهی محمدعلی شاه، دو دستگی میان علما برپا شده بود. اتابک چون زمینه را آماده دید، فرصت را از دست نداد و به آتش اختلاف‌ها دامن زد. نوشتن قانون و شور مردم ایران برای داشتن قانون اساسی درد ژرفی بر دل ملایان گذاشت. شیخ فضل الله نیز دار و دسته‌ای در مجلس برای خود راه انداخت و پیوسته از هر قانونی ایراد می‌گرفتند تا شاید قانون اساسی گوهر خود را از دست بدهد و بو و رنگ شریعت بگیرد.

اصل دوم متمم قانون اساسی

متمم قانون اساسی

شیخ فضل الله نوری در روز ۳۱ فروردین ۱۲۸۶ هنگام گفتگو درباره متمم قانون اساسی یک اصل به دست خود نوشت و خواست که به قانون اساسی افزوده شود. فضل الله نوری خود نسخه‌هایی از آن را میان مردم پخش کرد و پافشاری درباره آن می‌کرد که به متمم قانون اساسی افزوده شود:

« این مجلس مقدس شورای ملی که به توجه حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلدالله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه و عامت ملت ایران تاسیس شده باید در هیچ عصری از اعصار مواد احکامیه آن مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرا خیرالانام علیه‌الصوات و السلام نداشته باشد و معین است که تشخیص مواد موافقت و مخالفت قوانین موضوعه مجلس شورای ملی با قواعد اسلامیه در عهده علمای اعلام ادام الله برکات وجود هم بوده و هست لذا مقرر است در هر عصری از اعصار انجمنی از طراز اول مجتهدین و فقهای متدینین تشکیل شود که قوانین موضوعه مجلس را قبل از تاسیس در آن انجمن علمی به دقت ملاحظه و مذاکره نمایند. اگر آنچه وضع شده مخالف با احکام شرعیه باشد عنوان قانونیت پیدا نخواهد کرد و امر انجمن علمی در این باب مطاع و متبع است و این ماده ابدا تغییرپذیر نخواهد بود. - حرر فی هفتم شهر ع۱ [ربیع‌الاول ۱۳۲۵] »

این نوشته برای ملایان و طلبه‌های شریعت‌خواه مانند هوای تازه‌ای شد و برخی این نوشتار را با تلگراف به علمای نجف فرستاده و فتوا می‌خواستند.

کشمکش میان مشروطه و دین

شیخ مهدی پسر مشروطه‌خواه شیخ فضل‌الله نوری

تا این زمان کشمکش میان مشروطه و خودکامگی بود و درباریان و پیروان آنها که آن گاو شیرده به نام ایران و ملت ایران را دیگر نمی‌توانستند بدوشند و از کنار آنها ملایان نیز در دربار پخش بودند و از مالیات کشور بهره بزرگی می‌بردند با مشروطه دشمنی می‌کردند. با استوار شدن حکومت مشروطه سلطنتی و پایداری مجلس شورای ملی، همه اینان کشمکش دیگری میان مشروطه و دین پدیدآوردند.

سه ماه پیش از تصویب اصل دوم متمم قانون اساسی که به اصل نوری نیز آوازه یافت در ۲۹ بهمن ۱۲۸۵ با فرارسیدن محرم روضه‌خوانان دشمن مشروطه کسانی، مانند سید اکبر شاه به بدگویی از مجلس شورای ملی پرداختند. از سوی دیگر شیخ زین‌الدین زنجانی به پشتیبانی از سید اکبر برخاست و طلبه‌های همراه او سیدی که از مشروطه دفاع کرده بود را به سختی زدند. این روضه‌خوانان و گروهی از طلبه‌ها به عبدالعظیم پناهنده شدند و سه هفته در آنجا ماندند، ولی دیدند که جایگاهی در میان مردم ندارند. سپس سید اکبر شاه و صدرالمحققین نامه‌ای با دستینه (امضا) سید اکبر به مجلس شورای ملی نوشتند که در آن: به تمام قسمت‌های مشروعه سوگند خوردند که از اول تاکنون با مجلس شورای اسلامی دشمنی نداشته و نمی‌دارند و ابراز بیزاری از کار خود نمودند. این گروه به آن امید بودند که کسانی به پشتیبانی آنان به عبدالعظیم بروند و آنها را به تهران بازگردانند ولی چشمداشت بی‌جایی بود زیرا که کسی مشروعه و مجلس شورای اسلامی را پشتیبانی نکرد و بهتر آن دیدند که پراکنده شوند. بیش از پانصد تن در آنجا گردآمده بودند و هزینه آنها را شیخ فضل الله می‌داد.

دلبستگی که ملت به مشروطه نشان می‌دادند مایه رنجش و درد در دل ملایان شد و همه جا پُر کردند که اینها بابی (بهایی) هستند تا شاید بتوانند مردم را بر مشروطه‌خواهان بشورانند. در نامه‌هایی که شیخ فضل الله برای پسرش و دامادش نوشت آزادی‌خواهان و مشروطه‌خواهان را بابی می‌نامید: "نمی دانید که این مجلس شورای ملی چقدر ضرر به دین و دنیای مردم می‌زند و چه آثار شریه بر آن مترتب است. مجلسی که بابیه و طببعیه داخل در اجزا و اعضای آن بلکه در اجزای رییسه آن مجلس باشند بهتر از این نخواهد شد. نمی دانید که این فرقه صاله بابیه و لامذهب‌ها چه قوای گرفته و چه فتنه و آشوب می‌کنند...."

پیروان سید باب که بابی نامیده شده بودند، پس از کشته شدن سید باب و برخاستن میرزا حسن‌علی بهاءالله دو دسته شدند . یک دسته با جانشین سید باب، یعنی میرزا یحیی صبح ازل ماندند و به نام او "ازلی" نامیده شدند. دسته دیگر به میرزا حسین بهاءالله گرویدند و به نام "بهایی" شناخته شدند. ملایان از این جدایی آگاهی نداشتند و همه آنها را "بهایی" می‌خواندند و آزادی‌خواهان را بهایی می‌خواندند. در جایی که باید گفت که ازلیان با مشروطه بودند و بهاییان هواخواه خودکامگی. داستان بهاییان اینست که زمانی که میرزا حسن علی بهاءالله به دعوی پیامبری برخاست و گروهی را گرد خود آورد روسیان چه در ایران و چه در قفقاز از وی پشتیبانی کردند. وی نیز در نوشته‌های خود گرایش خود را به روسیه ابراز کرد. از سوی دیگر انگلیسی‌ها که همواره چشم و هم‌چشمی در رخنه در ایران با روسیه می‌کردند به پشتیبانی از ازلیان برخاستند. میرزا یحیی صبح ازل با خانواده خود در جزیره قبرس زندگی می‌کرد، پس از آنکه انگلیس جزیره قبرس را از عثمانی پس گرفت، خواه نا خواه وابسته تام انگلیس شدند. از آنجا که دولت انگلیس هواخواه مشروطه بود ازلیان نیز وارد میدان شدند چون حاجی میرزا هادی بزرگ خاندان دولت‌آبادی که نماینده صبح ازل در ایران بود. از سوی دیگر بهاییان با دستور عباس افندی عبدالبهاء خود را از مشروطه کنارکشیدند و به پشتیبانی از محمدعلی شاه پرداختند.

دربار و اتابک نخست‌وزیر بر آن بودند که از این رویدادها به سود بهره‌برداری کنند و از دسته ملایان و شیخ فضل الله پشتیبانی کردند و به همه کشمکش‌ها و زد و خورد میان مردم دامن زدند تا از به پایان رساندن قانون اساسی جلوگیری شود. اگر نتوانستند جلوی آن را بگیرند، بهانه دیگری بیاورند و بگویند که باید علمای نجف آن را ببینند. محمد علی شاه نیز گفت: "تا علمای نجف قانون اساسی را امضا نکنند من امضا نخواهم کرد زیرا می‌دانست در نجف سید کاظم یزدی از مجتهدان پرآوازه و هم‌ردیف حاجی خراسانی و شیخ مازندرانی بود و بسیاری از ایرانیان از وی "تقلید" می‌کردند، راه شیخ فضل الله را درپیش گرفته و دشمن مشروطه شده بود. محمد علی شاه به خوبی می‌دانست که قانون اساسی از نجف باز نخواهدگشت.

نیرنگ ملایان برای دوباره بدست آوردن قدرت با دستبرد به متمم قانون اساسی

حیدر عمواوغلی هم‌بند انجمن آذربایجان و مشروطه‌خواه
پرسش صدرالعلما از مجلس شورای ملی
پاسخ مجلس به پرسش صدرالعلما برای خریدن آبروی شیخ فضل‌الله و همدستانش در بست‌نشینی

روز سه‌شنبه ۲۳ اردیبهشت در مجلس گفتگو از قانون اساسی شد[۲]، سید محمد تقی هراتی که یکی از پیروان آیت‌الله بهبهانی بود و به کوشش وی نماینده مجلس شده بود در این زمان به گروه شیخ فضل‌الله پیوسته بود گفت:

ما مردم باید بدانیم که ما مسلمانیم و قانون ما قانون مقدس اسلام است و این قانون اساسی قانونی است که باید امور یک مملکتی بر وفق آن فیصل داده شود ناچار باید با کمال دقت فصول و مواد آنرا بکرات حجج اسلامیه غور رسی نموده اگر ده هزار نفر هم اجماع کنند و خونها هم ریخته شود نباید راضی شد که بدون تطبیق و تحقیق قانونی مجری شود حالا باید از حجج اسلامیه استدعا نمود که بلکه زودتر صرف وقت نموده این نظامنامه را تمام کنند.

وثوق الدوله نیز گفت:"اصل قانون اساسی که در مجلس نوشته شده بود هیچ ماده از مواد آن منافی با قانون مقدس اسلام نبود فقط از برای رفع اشتباهاتی که مغرضین می‌کردند از حجج اسلام استدعا شد که بدقت فصول و مواد آنرا ملاحظه فرمایند اما در باب نظامنامه ایالتی از محتشم السلطنه پرسیدم گفتنداگر این انقلاب نبود تا حال فرستاده شده بود فعلا حواس وزرا مشغول رفع این انقلابات است معهذا همین چند روزه فرستاده می‌شود و درباب مالیه همین کمیسیون فوق العاده که فعلا تشکیل شده در همین خصوص مذاکره می‌شود لابد نتیجه آن بمجلس خواهد رسید مسئله تیولات هم وزیر مالیه بجهت اجرای همان مسائل آمده‌اند فعلا مشغول مذاکره هستند. [۳]


روز جهارشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۲۸۶ گروهی از زنان با چادر و چاقچور و روبنده به مجلس شورای ملی به قانون اساسی خواهی رفتند. مجلس این جنبش را خوش‌آمد نگفت و زن‌ها را به خانه‌هایشان برگرداندند. علمای شریعت‌خواه آغاز به ایراد گرفتن از چند اصل قانون اساسی شدند و با یکدیگر همداستانی کردند. نخست درباره اصل هشتم که می‌گوید "اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهد بود. " ایراد گرفتند و گفتند که دیه مسلم و کافر نمی‌تواند یکسان باشد اگر مسلمانی یک یهودی و یا یک زرتشتی را بکشد قاتل نباید محکوم شود و اعدام شود بلکه باید از وی دیه گرفت.

یا درباره اصل نوزدهم که می‌گوید: "تاسیس مدارس به مخارج دولتی و ملتی و تحصیل اجباری باید مطابق قانون وزارت علوم و معارف مقرر شود و تمام مدارس و مکاتب باید در تحت ریاست عالیه و مراقبت وزارت علوم و معارف باشد." ایراد گرفتند که "تحصیل اجباری مخالف شریعت است."

دیگر اینکه اصل بیستم متمم قانون اساسی نیز می‌گوید: "عامه مطبوعات غیر از کتب ضلال و مواد مضره به دین مبین آزاد و ممیزی در آنها ممنوع است" ملایان ایراد گرفتند که باید "تحت نظر علما باشد." گفتگوها به بیرون درز کرد و روزنامه‌ها درباره فشار ملایان بر قانون اساسی مقاله‌های بسیاری نوشتند. روزنامه حبل‌المتین نوشت:" اگر بخواهیم حقوق مساوات را جاری نکنیم به محذورات بزرگ دچار می‌شویم. یکی از آن محذورات آنکه مجوس، یهود و ارمنی وقتی قیمت خود را معادل بیست و پنج تومان کم یا زیاد در قانون ملاحظه نماید گمان نمی‌کنم تابعیت این ملت و این سلطنت و این قانون را بر عهده بگیرد و دست تظلم به نمایندگان دول دیگر بلند ننمایند که چه تقصیر کرده‌ام خون من انسان به قدر یک حیوان پست‌تر شده. اگر جواب دهیم که شما اهل کتاب هستید و روح ایمانی ندارید از این جهت قیمت تو قیمت حیوان است جواب خواهند گفت که یک نفر کشیش آلمانی که در ارومیه کشته شد مگر اهل کتاب نبود که مبلغ شصت و پنج هزار تومان دادید. جز اینکه به تخصیص و تخصص قایل شویم که دو نفر از اهل کتاب و اهل ذمه یکی شصت و پنج هزار تومان دیه او باشدو یکی بیست و پنج تومان. یکی قیمت شصت نفر مسلمان قیمت او باشد و دیگری قیمت یک الاغ پستی. آیا این انصاف است عدالت است محذور دیگر اینکه ببینیم آیا قانونی که این اندازه دارای اختلاف باشد در مجمع حقوق بشریت قبول می‌نماید و افراد تبعه این چنین ملت در ممالک خارجه چه قیمت خواهد داشت."


روز یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۲۸۶ شیخ فضل الله و همدستانش در مجلس برآن شدند که نوشتار شیخ را بخوانند و بی‌درنگ آن را برای دستینه نهادن (امضا) به محمدعلی شاه بفرستند. نمایندگان آذربایجان از این نیرنگ آگاه شدند و قرار گذاشتند که روز یکشنبه پروانه ندهند که شیخ فضل الله نوشتارش را در مجلس بخواند زیرا کار از کار خواهد گذشت. روز یکشنبه هنگامی که گفتگو از قانون اساسی به میان آمد تقی‌زاده گفت: باید بار دیگر در کمیسیون خوانده شود تا به مجلس بیاید. شیخ حسین شهیدی ایراد گرفته و گفت: "این آقایان همان اشخاصی بودند که می‌گفتند تبریز، رشت، زنجان بهم خورده حالا چه طور شد که میگویند سه دفعه باید قرائت شود اگر مقصود از این اصلاح تغییری است که منافی با شرع باشد محال است بشود اگر مقصود تطبیق با قوانین شرع است بهتر از این تصحیح و تنقیح نمی‌شود که شده" . تقی‌زاده پاسخ داد و پافشاری کرد و قانون خوانده نشد، بدین سان از وارد شدن این آسیب جلوگیری شد.[۴]

مردم تبریز می‌دانستند که محمدعلی شاه دست در دست ملایان به سرکردگی شیخ فضل الله برای برانداختن مشروطه و قانون اساسی در کار است. یکی از نزدیکان محمد علی شاه که به نام رحیم خان از چند سال با زایل بیگی و رییس سواران پیشه‌اشان تاخت و تاز و چپاول بود، در این زمان لقب "سردار نصرت" داشت، از رسیدن غله به تبریز جلوگیری می‌کرد و کارش زد و خورد با انجمن تبریز و کشتار مردم بود و مردم می‌دانستند که تنها با پشتیبانی محمدعلی شاه سردار نصرت کشتار و چپاول می‌کند. تبریزیان به سستی تهرانیان بدگمان شدند و سرانجام این شد که نمایندگان آذربایجان با یکدیگر همداستان و یکپارچه شدند. مردم هم‌چنان روزهای یکشنبه و دوشنبه در تلگرافخانه و پیرامون آن گذراندند تا مژده به پایان رسیدن نوشتن قانون اساسی از تهران برسد. [۵]


روز سه‌شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۲۸۵ تلگرافی از تهران رسید:

انجمن محترم دامت تاییداتهم
قانون اساسی که از مطابقه بعضی از علما بیرون آمد صلاحیت قبول مجلس را ندارد بهذا احتمال مباحثه طولانی ما را مجبور می‌نماید از هم‌وطنان محترم عموما استدعا نماییم که بازار را تعطیل نکرده مهلتی بدهند زیرا بستن بازار تولید عجله مضر می‌نماید و صراحتا عرض می‌کنیم که با چنین عجله نمی‌توان سرمایه سعادت مملکت را از مشکلات واقعه خلاص کرد این فقره کلیه بطور قطع معلوم شود که تمامی اوقات شبانه‌روزی وکلای محترم عموما و وکلای آذربایجان خصوصا مصروف این کار است و تا تمام نشود هیچ مطلبی دیگر از جزیی و کلی دست نخواهیم زد البته طول مهلت که به تصفیه قانون و تکمیل حقوق ملت صرف شود بهتر از استعجال است که نتیجه مضره ناقص حاصل کند و سبب تضییع حقوق ملت گردد.
مستشارالدوله
حاجی میرزا ابراهیم
حاجی میرزا آقا
تقی‌زاده
هدایت‌الله میرزا

تلگراف برای مردم خوانده شد و مردم برآشفتند. یک دسته به دربار بدگفتند و سخن را تا سرنگونی محمد علی شاه رساندند و گفتند: " ما قانون اساسی را که حدود سلطنت مشروطه و حقوق ملت را مشخص و معین می‌نماید می‌خواهیم. والا شریعت در جای خود محفوظ است و همه کس تکالیف شرعیه خود را می داند. صراحتا می گوییم، هر گاه قانون اساسی که در مجمع وکلای علما و سایرین نوشته و تمام شده است امضا کرده به ملت ندهند آنچه گفتنی‌ست خواهیم گفت و مطالبه خواهیم کرد آنچه که تا حال مطالبه نشده..." . تبریزیان همواره می‌گفتند :"ما قانون مشروطه می‌خواهیم نه شریعت."

انجمن ناگزیر شد تلگرافی در پاسخ نمایندگان مجلس شورای ملی بنویسد:

خدمت وکلای محترم آذربایجان دامت تاییداتهم
از اینکه قانون اساسی از مطلبعه بیرون آمده و صلاحیت قبول مجلس را ندارد اشعار فرموده‌اید اولا این تلگراف جنابانعالی را چه برای بازکردن بازار چه به جهت موفقیت به اسکات ملت ابدا نتوانستیم به ملت اظهار نماییم ثانیا معلوم گردید مجلس مطابقه در واقع کمیسیون متضاده با مشروطیت و قانون اساسی بوده نه کمیسیون مطابقه چنانچه این مسئله را عموم ملت به خوبی می داند و به کله اهالی فرو رفته که بعضی از اعضای مطابقه اشخاص معلم و طرفدار استقلال و استبداد هستند و یقین قطعی داشتند که از این کمیسیون مطابقه در صلاح و رفاهیت عامه ابدا مطلبی تراوش نخواهد کرد سهل است بهر وسیله‌ای که موجب اخلال و اطاله قانون است موفق نشده دست یابند خودشان را سعادتمند و نیک بخت خواهند دانست چنانچه عرض شد البته با این اطلاعات ملت از اساس کمیسیون مطابقه ابدا صلاح ندیدیم تلگراف جنابانعالی به ملت اظهار شود بازشدن بازار را که نهایت صلاح ملت است ملتفت هستید و چنین تلگرافی مخابره می‌فرمایید از مضرات ارائه تلگراف مسبوق نیستید (حفظم شیئا و غایت علیکم اشیاء) صریحا عرض می‌کنیم ملت آذربایجان ابدا حاضر نیستند تمکین به اراده جند نفر اشخاص معلم نموده خودشان را محکوم آنها بدانند تا حقوق ملیه‌شان ضایع و پایما استبداد شود مستدعی می‌شویم در کدام یک از مواد قانون اساسی ایراد و لازم به مباحثه دانسته‌اید اجمالا اشعار فرمایید.
انجمن ملی تبریز

در تهران سست نهادی تهرانیان آشکار شده بود. نمایندگان تهران که بیشتر درباریان و نزدیکان قاجاریان بودند اکنون خود از شریعت‌خواهان شده بودند و اهالی تهران هم خاموش شده بودند و شور ده ماه پیش در راه مشروطه دیگر نبود. گروهی از نمایندگان نیز شریعت‌خواه شده بود و گروه دیگر ترس از ملایان و طلبه‌ها داشتند. اگر تقی‌زاده نماینده تبریز تا این زمان پایداری نکرده بود قانون اساسی با دستکاری‌های ملایان در مجلس خوانده شده و تصویب شده بود.


روز ۱ خرداد ۱۲۸۵ درماندگی مجلس شورای ملی و دو چهرگی نمایندگان را از گفتگوهای مجلس می‌توان دریافت. [۶] قانون‌خواهان در مجلس مانند حاجی سید نصرالله حاجی میرزا ابراهیم چنان دلبستگی به شریعت نشان می‌دادند که شگفت‌آور شده بود: "چنانچه در این تغییر وضع بقدر شعره خلل مذهبی دست دهد هیچکس برای پذیرفتن حاضر نیست...برای یک دو مخالفت لفظی نمیدانم این چه همهمه ایست که در شهر منتشر شده است همه مردم میدانند حجج اسلام که بر همه طبقات خلق از مطالبه مجلس تقدم جستند فقط برای تقویت دین و اعلای کلمه اسلام بوده بلی رفع ظلم و وضع عدل نیز مطلوب است لکن اهم از او حفظ استقلال و مقام شریعت است چنانچه در این تغییر وضع بقدر شعره خلل مذهبی دست دهد هیچکس برای پذیرفتن حاضر نیست هر کس بمجلس مقدس امری که مخالف ناموس شرع باشد نسبت دهد متفری و مفسد است و لا محاله این نسبت کذب از حانب مخالفین مجلس اشاعه می‌شود ...خدا لعنت کند کسی را که بقدر سرموئی باسلام خیانت کند.

در این نشست آیت‌الله طباطبایی از پیشگامان جنبش مشروطه‌خواهی گفت: "وکلا نباید به این حرف‌ها اعتنا کننند ما تا حال از وکلای آذربایجان خیانتی ندیده‌ایم و نخواهیم دید." طباطبایی این را گفت که بدنامی زا از تقی‌زاده و دیگران را که "شریعت‌خواهی" نمی‌کردند به "بی دین" آوازه پیدا کرده بودند پاک کند. علمای نجف نیز با شیخ فضل الله همکاری می‌کردند. آن ایستادگی که در تبریز و رشت و دیگر شهرها دیده می‌شد در تهران نبود و هر آن برپا شدن آشوب در تهران شدنی بود، در شهر دو دستگی افتاده بود و نیرویی که "شریعت" را به کنار زَنَد نبود. پس از آنکه سی ام اردیبهشت در تبریز از خشم و ناآرامی لبریز شده بود از توطئه کشتن بیست و دو تن از اعضای انجمن تبریز پرده برداشته شد و آشکار گردید که محمدعلی شاه در آن دست داشته است. به همین روی انجمن تلگرافی به وکلای آذربایجان در مجلس شورای ملی فرستاد که دیگر نمایندگان را آگاه نمایند و موضوع در مجلس گفتگو شود. با رد و بدل شدن چند تلگراف میان انجمن و نمایندگان آذربایجان در تهران و بالاگرفتن کشتارها و درگیری‌ها با رحیمخان و اسدالله و دیگر آدم‌کشان گسیل داده شده به سوی تبریز برای نخستین بار ستارخان میان آزادی‌خواهان پدیدار شد.

تصویب اصل دوم متمم قانون اساسی

حسن تقی‌زاده نماینده مجلس از آذربایجان با دست‌کاری‌های ملایان در قانون اساسی می‌جنگد
میرزا ابراهیم خان کلانتر نماینده مجلس از آذربایجان با دست‌کاری‌های ملایان در قانون اساسی می‌جنگد
میرزا ابراهیم شهید تبریزی نماینده مجلس از آذربایجان با دست‌کاری‌های ملایان در قانون اساسی می‌جنگد

در نشست دهم خرداد ۱۲۸۶ صنیع‌الدوله رییس مجلس گفت: "بر حسب نظامنامه داخلی هر مطلبی که لازمست خوانده شود موکول بتصویب رئیس مجلس است هر چه را رئیس معین کرد سایر اعضا حق سؤال و جواب ندارند همه میدانید که اینگونه مطالب مهم از قبیل نظامنامه اساسی محتاج بچندین بار تکرار نظرست بلکه شاید باره مطالب محتاج می‌شود که به علمای نجف اشرف اطلاع داده شود." آنچه را که صنیع‌الدوله در سر داشت با این سخنان روشن و آشکار نشد. [۷]


در نشست دیگر در بیستم خرداد قانون اساسی خوانده شد و درباره اصلی که شیخ فضل الله درباره دیده‌بانی علما بر قانون‌های پیشنهاد شده در مجلس شورای گفتگو شد. بیشتر نمایندگان به "شریعت‌خواهی" و یا از روی فریب‌کاری، یا از ترس دسته‌بندی‌های ملایان و طلبه‌ها در پهنه بهارستان چنان اصلی در قانون را با "یا" می شماردند و گفتگویشان در پیرامون اینکه آیا آن چند تن عالم را مردم برگزینند یا علما و یا مجلس دور می‌زد. تنها تقی‌زاده و یکی دو تن دیگر از نمایندگان آذربایجان از افزودن اصل دیده‌بانی دینی بر قوانین مدنی را خیانت می‌شمردند. تقی‌زاده گفت که اصل بیست و هفتم می‌گوید: "استقرار قانون موقوف است به عدم مخالفت با موازین شرعیه" بنابراین با بودن چنین بندی نیاز به آن اصل نیست.


۲۲ خرداد ۱۲۸۶ تقی‌زاده در نشست مجلس گفت: "حق نظری که از طرف شارع مقدس بعلما داده شده بر سبیل عمومیت است علماء کلیه در تطابق احکام جزئیه با قواعد کلیه نظارت دارند در این صورت نمی‌شود این حق عمومی را سلب و منحصر بافراد مخصوص کنیم. "


در نشست ۲۴ خرداد ماه قانون اساسی و ماده‌ای که درباره دیده‌بانی گروهی از علما در قوانین پیشنهادی مجلس شورای ملی خوانده شد و درباره افزودن این ماده بر قانون اساسی گفتگو شد. سرانجام رای‌گیری شد و با اکثریت آرا افزودن این ماده به قانون اساسی تصویب شد.[۸] آقا میرزا فضلعلی آقا وکیل آذربایجان در این باره در مجلس سخنرانی ایراد کرد و گفت:

درزمان استبداد می‌گفتند که فلان حکم شرعی و فلان حکم فرعی مقصود از حکم فرعی حکمی بود که مدعی قراری می‌داد که در ماده فلان باین ترتیب باید رفتار نمود یا در خصوص موردی می‌گفت که من چنان حکم می‌کنیم اکنون که ما مجلس شورای ملی داریم و در این مجلس بنا است که قوانین معین شود و همه کس به آن قوانین رفتار نماید و احدی با استبداد حکمی نکند ما را حکم شرعی که مقابل و ضد حکم شرعی باشد در مملکت نخواهد بود زیرا که قانون احکام واجب و حرام را تغییر نخواهد داد واجبات و محرمات شرعیه بجا و حال خود باقی خواهد بود و قوانین که بتصویب مجلس مقنن خواهد شد عبارت خواهد بود از دو قسم:
مطالب اول اموری که شرعا بطور کلیت امر بآنها شده و تعیین خصوصیاتش منوط بتصویب علماء و مقتضیات اعصار است مثل عمل نظم که شرعاً تهیه قشون برای دفاع از مسلمین و حفظ حدود بلاد اسلامیه و امنیت طرق وشوارع و نحوها واجب است و تعیین اینکه اهل نظام چندساله باشند و تا چند مدت سرخدمت بوده بعد تبدیل شوند از عشایر و شهرها و دهات همگی داخل خدمت شوند یا از روی بنیچه یا عدد نفوس مقرری هر یک چقدر باشد همه اینها از اموریست که تعیین آنها موکول بنظر علمای عقلای و هر عصر است
دوم اموری که بالاصاله مباح است لیکن برای حفظ نظام که واجب بر همه مسلمین است لابد باید التزام بفعل یا ترک آنها بشود نه بعنوان تشریع این قوانین در این قبیل موارد حقیقه تعیین مصادیق برای واجبات شرعیه بحسب اقتضاء زمان خواهد بود و در باب مالیات هم باز حکم خلاف شرعی نخواهد بود زیرا که شرعا وجوهی برای مصالح مسلمین معین و مقرر است و اگر آن وجود کافی نباشد برای حفظ بیضه اسلام و حفظ نظام آنچه لازم است باید مسلمین تهیه نمایند بهر نحوی که علماء و عقلاء صلاح دانند قرار می‌دهد و خلاف شرعی را مرتکب نمی‌شوند و اگر بجهة معاهدات دول و نحوها در بعضی مواد واجرای احکام شرعیه اولیه متعذر شود من باب الضرورات تبیح المحظورات باز با تصویب علما احکام ثانویه بدل آنها می‌شود پس بهیچ حکم قانونی مجلس محترم مخالف شرع نخواهد بود اگر بعضی اقسام این احکام را احکام عرفیه میگوییم مراد احکام عرفیه مخالف با شرع نخواد بود تمام وکلای مجلس محترم مسلم می‌دارند چند امر را
اول اینکه قوانین مجلس مخالف شرع نخواهد بود
دوم اینکه مخالف شرع قانونی است که پیدا نخواهد کرد
سوم اینکه تعیین مخالف و
عدم مخالف پیش از تصویب مجلس محترم خواهد بود
پنجم اینکه مجلسی که غیر از مجلس شورا و مجلس سنا باشد برای این عمل منعقد نخواهد شد و ترتیبی که اکنون بعد از تبادل افکار صائبه داده شده و حاوی تمام امور مزبوره است علتی برای تأخیر تصویبش نیست.

این اصل که به اصل نوری شناخته شد، اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه شد:

اصل دوم: مجلس مقدس شورای ملی که به توجه و تایید حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلدالله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه کثرالله امثالهم و عامه ملت ایران تأسیس شده‌است باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه آن مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلی الله علیه و آله و سَلم نداشته باشد ومعین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه بر عهده علمای اعلام ادام الله برکات وجود هم بوده و هست لهذا رسما مقرر است در هر عصری از اعصار هیاتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق که علمای اعلام وحجج اسلام مرجع تقلید شیعه اسامی بیست نفر از علماء که دارای صفات مذکوره باشند معرفی به مجلس شورای ملی بنمایند پنج نفر از آنها را یا بیشتر به مقتضای عصر اعضای مجلس شورای ملی بالاتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده به سمت عضویت بشناسند تا موادی که در مجلس عنوان می‌شود به دقت مذاکره و غور رسی نموده هریک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشنه باشد طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رأی این هیات علماء در این باب مطاع و بتبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجة عصر عجل الله فرجه تغییر پذیر نخواهد بود.

همه پنداشتند که با پذیرفته شدن این اصل ملایان خشنود شده و از دشمنی با مجلس و مشروطه دست برخواهندداشت. آیت‌الله بهبهانی و طباطبایی نیز می‌کوشیدند که شیخ فضل‌الله را از دشمنی با مشروطه باز دارند.

روز بیست و یکم خرداد در خانه طباطبایی با بودن آیت آلله بهبهانی، آقا حسین قمی، سید جمال‌الدین افجه‌ای و چند تن دیگر ار نمایندگان مجلس که در کمیسیون سنجش قانون با شرع بودند، شیخ فضل الله نیز به آنجا آمد به درخواست دو آیت الله سوگند خورد که دیگر با مشروطه دشمنی نکند و مردم را نشوراند و نوشته‌ای نیز در این بازه به دست آیت‌الله طباطبایی سپرد. این نوشته را آیت الله طباطبایی، آیت الله بهبهانی، افجه‌ای، قمی، صدرالعلما و شیخ فضل الله دستینه نهادند (امضا کردند) و شیرینی خوردند و نشست پایان یافت. بهبهانی و طباطبایی می‌اندیشیدند که یکی از سنگ‌هایی که در پیش راه مشروطه بود را از میان برداشته‌اند. فردای آن روز دسته‌های انبوهی از انجمن‌های تهران در مدرسه صدر گرد آمدند و درباره پیش‌آمد روز گذشته با شور به گفتگو پرداختند و چنین گفته می‌شد که با همان انبوه به خانه‌های شیخ فضل الله و دیگران ریخته و همگی را از شهر بیرون رانند. شادروان بالای منبر رفت و گفت:

« حاجی شیخ فضل الله چند روز پیش با من پیمان بسته که دیگر دشمنی با مشروطه نکند و مردم را بر سر خود گردنیاورد و همین را نوشته و به من سپرده. و چنین خواند: بسم الله الرحمن الرحیم من متعهدم اگر جناب شیخ فضل الله بر خلاف معاهده‌ای که کرده است رفتار نماید خود به شخصه او را از تهران بیرون کنم. ملا محمد آملی، حاجی میرزا لطف‌الله هم باید بروند - شهر جمادی الاول

محمدبن محمد صادق طباطبایی

»


شیخ فضل الله و همدستان او که در این زمان گروهی شده بودند از دولت پول می‌گرفتند و راه آشوب و سنگ‌اندازی در کار مشروطه و مجلس شورای ملی را دنبال کردند و چون روضه خوان بودند در منبر از مشروطه و مجلس بدگویی می‌کردند. دیگر ملایان که رشته سود جوییهای خود را نزدیک به گسسته شدن می دیدند نیز با دربار و شیخ فضل الله همراهی کرده و در براندازی مشروطه و مجلس کوشش خود را بکار بردند.

پس از تصویب اصل دوم متمم قانون اساسی

پیشروان جنبش تبریز، نمایندگان مجلس شورای ملی و نمایندگان انجمن. جلو از راست: میر یعقوب، حاجی غنی صراف، میرزا حواد ناطق (ناصح‌زاده)، حاجی نظام‌الدوله، شسخ سلیم، میرزافضلعلی آقا، شریف‌الدوله، هدایت‌الله میرزا، محمدآقا حریری - پشت : مهدی آقا کوزه‌کنانی، آنسوتر حاجی ملک‌التجار و آنسوتر حاجی معین‌الرعایا
هشت نماینده آذربایجان از راست: حاجی میرزا ابراهیم آقا، مستشارالدوله، طالبوف، آقا میرزا فضلعلی، مشرف‌الدوله، هدایت‌الله میرزا، احسن‌الدوله و حاجی میرزا آقا فرشی
عبدالرحیم طالبوف نماینده مجلس شورای ملی از آذربایجان
یوسف خان مستشارالدوله نماینده مجلس از آذربایجان

شیخ فضل الله و یارانش که در مجلس شورای ملی به پیروزی دست یافته بودند، زمینه را برای پیشرفت و زورچپانی شریعت در قانون و اساسی مشروطه آماده می دیدند. روز پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۲۸۶ به بهانه وفات دختر پیامبر شیخ فضل الله یک دهه روضه‌خوانی گذاشت چادر بزرگی از چادرهای دولتی را در مسجد آدینه برافراشتند و خواستند که آنجا روضه‌خوانی راه بیاندازند و آنجا را کانون کارهایشان علیه مشروطه کنند. مشروطه‌خواهان از اندیشه این بدسگال آگاه شدند و چند هزار از مردم روانه مسجد شدند و چادر را پاره پاره کردند.

روز ۱ تیر ۱۲۸۶ در نشست مجلس شورای ملی[۹] گفته شد تا وقتی که حجج اسلام تشریف دارند و مجلس منعقد است این مطلب باید توضیح شود که این حضرات آقایانی که بحضرت عبدالعظیم رفته‌اند بچه ملاحظه بوده و چه عرایضی دارند. آیت الله بهبهانی سخن راند و آیت الله طباطبایی گفت: اگر صلاح می دانید ما به جهت اتمام حجت می‌رویم به حضرت عبدالعظیم ببینیم حرف آنها چیست.

حاج سید نصرالله گفت:جسارت می‌کنم این نکته بر احدی پوشیده و مستور نیست که غرض از تشکیل این مجلس حفظ بیضه اسلام بوده و حفظ بیضه اسلام ممکن نیست جز باستقلال مملکت و استقلال مملکت منوط است بوجود این مجلس است بنابراین حجج اسلام و علما اعلام باید همیشه ناظر به این مجلس باشند و حفظ این مجلس را از فرایض ذمه خود بدانند. آقا سید عبدالله مجتهد نیز چنین سخن گفت :

چندروز قبل پاره گفتند که بعضیها در صدد تخریب این مجلس هستند و پاره اقدامات می‌کنند و بطوری اظهار شد که بر ما هم امر مشتبه شد این بود که پاره اقدامات شد که مبادا بی‌احترامی نسبت باهل علم صادر شود همه قسم جلوگیری شد که شرافت اهل علم واضح و احترام تمام آنها هم لازم است ولی یک وقتی کار از دست بیرون می‌رود و جمهور مردم عقیده شان این می‌شود که اینگونه اشخاص درصدد بر هم زدن مجلس هستند و در حقیقت این اتفاق جمهور بود و تمام مردم لازم میدانند که همه قسم حمایت از مجلس نمایند تمام این داد و بیدادها بجهة این بود که مردم این مرد را مخالف مجلس میدانستنداین بود که آقا هم پذیرفتند و رفع غائله شد دیگر بعضی از فضولها دست از فضولی برنداشته و واقعا احترام را رعایت نکردند بیجا بود خدا نیامرزد مرا و ذلیل کند مرا اگر بدی اهل علم را بخواهم من می‌خواهم که تمام خانواده من در این مملکت از اهل علم باشند و محترم بمانند حالا با وجود آن تعهد سبب عدول چه بود هیچ کدام از ماها راضی بتوهین و تحقیر اهل علم نیستیم و خدا شاهد است که عقاید اهل مجلس هم همینطور است پس این رفتن سبب می‌خواهد.

نمایندگان رفتن آقایان به حضرت عبدالعظیم را رد کردند.

روز سه‌شنبه سوم تیر ۱۲۸۶ ملا محمد آملی از دستیاران شیخ فضل الله تلگرافی به نجف فرستاد که به دروغ از اینکه جان علما در حضرت عبدالعظیم در خطر است به آنها آگاهی رسانید. سپس روز هفتم تیر تلگراف دیگری به ۱۴ شهر بزرگ ایران فرستادند و باز به دروغ نوشتند که : "حضور حجج‌الاسلام دامت برکاتهم فصلی دایر به حفظ قوانین اسلام و هیات مجتهدین عظام و سایر اصلاحات مردود و مکنون مکشوف عموم متحیر اساس دین متزلزل جهت پیش‌آمد عیر معهود اغلب علما به حکم تکلیف مهجر به زاویه مقدس عازم عتبات موقع اقدامات لازم - فضل الله نوری -- احمدالحسینی الطباطبایی -- احمد الحسینی عراقی -- علی -- علی اکبر [۱۰]

در این تلگراف‌ها هوش آخوندی را به کار انداختند و دروغ ساخته‌اند که اصلی که در دیده‌بانی علما پیشنهاد شده بود و مجلس آن را پذیرفت و اصل دوم متمم قانون اساسی شد را در این تلگراف مردود یعنی رد شده خواندند. روزنامه تمدن نوشت که تلگرافخانه با دستور محمد علی شاه مجانی این تلگراف‌ها را پذیرفت و به گوشه و کنار کشور فرستاد. ملایان همانگونه که روش کارشان است نامه‌ای به محمدعلی شاه نوشتند که مجلس به اصول اربعه ما کار نداشته باشد: توحید، نبوت، امامت، معاد.

آیت الله بهبهانی و آبت الله طباطبایی بدون اینکه مجلس را آگاه کنند روانه عبدالعظیم شدند و به خانه شیخ فضل الله رفتند و به وی اندرز دادند و خواهش کردند که از آشوب و شورش به پا کردن دست بردارد و به تهران بازگردد ولی گفتگوها سرانجامی نداشتند و دو آیت‌الله ناگزیر به تهران بازگشتند.

روز سه‌شنبه ۱۰ تیر ۱۲۸۶ تلگراف شیخ فضل الله در مجلس خوانده شد.[۱۱] حاج محمد اسمعیل آقا گفت: این تلگراف را به اولیای دولت ارائه نمایید یا امشب علاج کنند یا واگذار به ملت نماید تا خودشان علاج کنند.

آقا میرزا سید محمد مجتهد نیز افزود که خیال اینها جز فساد چیزی نیست گفتگوی ما در یک کلمه بود که علمای نظار جزو مجلس باشند آنها میگویند در خارج از مجلس باشند علاوه کاغذی بشاه نوشته که ما می‌رویم به قم و تمام علما را جمع کرده و چه کارها می‌کنیم یعنی که سلطنت شما بباد برود و از آن گذشته نوشته‌اند که مجلس باصول اربعه ما کار نداشته باشد توحید، نبوت، امامت، معاد. من نمیدانم اینها چه ربطی بمجلس دارد کار از اینها گذشته یا دولت رفع نماید یا واگذار بملت کند.

آقا شیخ یوسف – خدمت اینگونه حجج اسلامی که امروز اسلام از وجود مبارکشان هیجانی دارد عرض می‌کنم شما چه اقدامی در پیشرفت احکام اسلام و چه خدمتی به مسلمین تاکنون کرده‌اید کدام مریضخانه را دایر ساختید کدام مدرسه را تاسیس نمودید جز اینکه منهیات شرع شیوع داشت و شما مشغول بخود بودید حالا که خلق بهیجان آمده می‌خواهند حفظ اسلام و مملکت را بکنند ممانعت می‌نمایید.

وکیل الرعایا- همین که گفته شد رفع آنها را از وزارت داخله بخواهند صحیح است و در حقیقت اینگونه اشخاص مستحق مجازات سخت می‌باشند.

آقا میرزا فضلعلی آقا – از نحوست دو ظلم ما باین مجلس رسیدیم یکی از دیوان یکی از چنین علما هیچوقت ما چنین علما را علما نمی‌دانستیم حالا هم نخواهیم دانست ولی تا حال با ما راه رفتند و ما هم با آنها راه رفتیم اما بعد از این باید بمردم فهماند که آنها جزو علما نیستند و در این تلگراف ذکر شده که جناب ملاقربانعلی اقداماتی نموده معلوم نیست چه کرده باشد ایشان مخالف مشروطیت نیستند اگر نسبت داده شود ظلم است پس باید تحقیق کرد که ایشان هم مخالف با مشروطیت هستند یانه؟

در این روز در زنجان پس از اینکه تلگراف شیخ فضل‌الله به آنجا رسید، ملاقربانعلی که لگام مردم را در دست داشت و از گراییدن مردم به مشروطه جلوگیری می‌کرد، خود در زنجان پادشاه بی تاج و تختی بود که فتوا می‌داد و قصاص می‌کرد، حد می‌زد و زکات و مال امام می‌گرفت و با پشتگرمی بیشتری با دولت ستیز می‌کرد. در این زمان سعدالسلطنه فرمانروای زنجان بود که پیشتر در زمان ناصرالدین شاه شش سال فرمانروای قزوین بود و مرد نیک نامی بود. در یکی از این روزها به دستور سعدالدوله یکی از اوباشان تازیانه خورد و زمانی که ملا قربانعلی از این پیش‌آمد آگاه شد گفت که "فردا باید حکومت تبعید شود." روز دهم تیر بیش از ششصد تن از پیروان وی در برابر ساختمان حکومت گردآمدند و به سربازان دشنام دادند. تنی چند از مشروطه‌خواهان بدون آگاهی از آنچه که در آنجا می‌گذرد به میدان رسیدند و جنگ آغاز شد. پیروان ملا قربانعلی به ساختمان حکومتی ریختند و درها و پنجره‌ها را کندند و سعدالسلطنه را کتک زدند و با قمه و قداره زخم‌های کاری به وی وارد کردند. فراش، سعدالسلطنه را به دوش کشید و به خانه یکی از توانگران به نام حاجی وزیر برد تا زخم‌هایش را ببندند ولی اوباش به خانه حاجی وزیر ریختند و سعدالسلطنه پیرمرد را سوار کالسکه کردند و به بیرون شهر بردند. سعدالسلطنه تا سلطانیه رسید ولی از آسیب زخم‌ها زندگی را بدرود گفت.

مجلس تلگرافی به شهرها فرستاد:[۱۲]

خدمت آقایان ححج‌الاسلام و علمای اعلام و عموم کارآگاهان ملت زیدت توفیقاتهم
حاجی شیخ فضل الله نوری از اول امر چون استحکام اساس مشروطیت را مخل منافع شخصی خود دیده و دانسته است که با توسعه اسباب عدل و تحقیق که از جمله مزایای این اساس عالی است طریق استفاده شخصب مسدود می‌گردد و خفیه و آشکار گاهی به عنوان موافقت و گاهی به اعلان مخالفت در اخلال ارکان سعادت مملکت کوتاهی نداشت ولی آقایان ححج‌اللاسلام مشیدین این بنای رفیع و مجلس مقدس شورایملی به گمان اینکه بالاخره جناب شیخ از سیر در خطوط تنگ و تاریک باطل نادم شده به شاهراه روشن حق و سعادت توفیق عود نماید به رفق و مماشات عمل می‌نمودند تا اینکه چندی قبل به گرفتن وجه معتدبهی سعی بلیغ به عمل آورده که حکومت سیستان و قاین را در حق حشمت الملک برقرار نماید چون مجلس به ملاحظات عدیده حکومت مشارالیه را تصویب نکرد بالمره معاندت با مجلس مقدس را علنی نمود که اهالی دارالخلافه از مخالفت‌های او به جان آمده و او هم مجبور به ترک شهر پایتخت گشته و در زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم چند نفر از مفسدین و معاندین را از قبیل پسر حاجی آقا محسن عراقی معلوم الحال که از مدتی به واسطه تعدیات فوق العاده اش در عراق تحت احضار و جلب به محاکمه است دور خود جمع نموده از قرار معلوم برای اخلال توجه عمومی و اضلال مسلمین و القای فتنه تلگرافات فسادانگیز به ولایات مخابره نموده است اگر چه با توجهات خاصه آیت‌الله عتبات عالیات و عموم حجج‌الاسلام و علمای اعلام ایران و موافقت تامه اکابر دین مبین و همراهی عقلای مسلمین ظن کامل حاصل است که اغفالات این قسم عالمان بی عمل مظهر هیچگونه اعتنا و اعتباری نخواهد بود معهذا برای اینکه عوام بیچاره در بالد دور و نزدیک به دام تزویرات و تسویلات مغرضین نیفتند لازم آمد مجملی از تفاصیل حالات این شخص به توسط التفات حضرات عالی گوش زد خاص و عام گردد تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
مجلس شورای ملی

روز ۱۴ تیر هم درباره فتنه شیخ فضل الله در مجلس گفتگو شد.

آقا سید جعفر- ... در خصوص اشخاصی هم که حضرت عبدالعظیم هستند اگر حرف شرعی دارند بگویند جواب بشنوند اگر ما عاجز شدیم آنها ما را متنبه کند والا ما تکلیف خودمان را بدانیم.

آقا میرزا سید محمد مجتهد – آنها هیچ حرف شرعی ندارند حرف آنها در سر یک مسئله بود علما در خارج از مجلس باشند ما گفتیم در داخل باشند تلگرافی از کرمان رسید که بعضی از علما تلگرافی بر ضدیت با مجلس نمودند عجبا عجبا ما اهالی کرمان به اقتضای وقت تماماً حاضریم در ابقای مجلس جاناً و مالاً - تلگرافی از سبزوار رسید حضور مجلس مقدس انجمن سبزوار را حاج میرزا حسن برقرار کرد ولی حاج میرزا حسین بر حسب تلگراف شیخ فضل الله در صدد تخریب انجمن است دیشب آدمهای حاج میرزا حسین ریخته بسر واعظ و او را زخم زده‌اند و در صدد قتل و اذیت اعضای انجمن هستند امنیت سلب شده رفع نمایید.

حاج سید عبدالحسین شهشهانی – آقایان سبزوار با هم ضدیت داشتند ولی میان حاج میرزا حسن و حاج میرزا حسین حرفی نبود حالا این حرکات یقینا ناشی از این تلگراف شده است... مملکت مدتی است رو بخرابی گذارده بود بمحض تبدیل سلطنت مستقله بمشروطیت نمی‌شود اخلاق مردم را تهذیب نموده معلوم است بواسطه تغییر وضع هم روزبروز در انقلاب است تقصیر وزرای کنونی هم نیست باید هر چه زودتر قوانین معین و مجری شود.

آشوب در نجف

علمای نجف پشتیبان مشروطه از راست:محمدکاظم خراسانی، تهرانی و عبدالله مازندرانی یادشان گرامی
علمای نجف پشتیبان مشروطه محمدکاظم خراسانی از مشروطه می‌گوید
مجدالسلطنه از سران ارومیه

شیخ فضل الله نوری با فرستادن تلگراف به شهرها امید داشت که مردم را به شورش وادارد ولی مردم هم‌چنان در پدافند مشروطه باقی ماندند و این فتنه‌ها در شهرها کارگر نشد. ولی در نجف آشوب پدید آمد. در نجف سید کاظم یزدی دشمن مشروطه که از پیش‌آمدها در ایران آگاهی یافته بود با شیخ فضل الله همدست شد و پیروانش نجف را به آشوب کشیدند. آخوند خراسانی، حاج شیخ مازندرانی و حاجی تهرانی از زندگی و "دستگاه آیت‌الهی" گذشتند و از مشروطه و مجلس شورای ملی پشتیبانی کردند ولی سید کاظم تنها سود خود را می دید و دنبال برقراری دستگاه "آیت‌الهی" بود و مردم و کشور ایران برای او ارجی نداشتند. در نجف نیز انبوهی از ایرانیان زندگی می‌کردند و بسیاری از آنان هواخواه مشروطه بودند و کوشیدند تا سید کاظم را از آشوب راه‌اندازی باز دارند و از سید کاطم خواستند که تلگرافی به مجلس بنویسد، سید سر باز زد. سیدکاظم آنقدر آشوب به پا کرد تا اینکه دو دستگی در نجف پیش آمد و دولت عثمانی سلطان عبدالحمید به دشمنی سختی با مشروطه برخاست و حکمران نجف نیز از سید کاظم هواداری کرد.

تلگرافی از سوی حاجی میرزا خلیل، محمد خراسانی و عبدالله مازندرانی از نجف به مجلس شورای ملی فرستاده شد:

مجلس محترم شورای ملی
رفع الله قواعده تلگراف موحش انجمن شریف واصل و از مخالفت مخالفین با مجلس شورای ملی اسلامی خاطر قاطبه اهل اسلام ملول گشته عموم اهل علم و کاقه ممتحنین شریعت مطهره حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم را اعلام می‌دارد که خداوند متعال گواه است ما با بعد دار غرض جز تقویت اسلام و حفظ دماء مسلمین و اصلاح امور عامه نداریم علیهذا مجلسی که تاسیس آن برای زفع ظلم و اغاثه مظلوم و اعتنت ملهوف و امر به معروف و نهی از منکر و تقویت ملت و دولت و ترفیه خال رعیت و حفظ بیضه اسلام است قطعا عقلا و شرعا و عرفا راجح بلکه واجب دانسته است و مخالف و معاند او مخالف شرع انور و مجادل با صاحب شریعت است رجاء واثق مضمون کتبا و تلگراف نسبتی به ما داده شود کذب محض را صلاح ندیدیم مهمات را اطلاع دهید
الاحقر نجل حاجی میرزا خلیل،
الاحقر محمد کاظم خراسانی و
الاحقر عبدالله مازندرانی

فرستادن این تلگراف سبب بالاگرفتن آشوب‌ها در نجف شد. سیدکاظم هم که در فریفتن مردم و شورانیدن آنها استاد بود، ایل‌های عرب که در پیرامون نجف و کربلا زندگی می‌کردند را شوراند و آنها با تفنگ به نجف آمدند و گِرد سید کاظم را گرفتند.

روز ۱۵ تیر ۱۲۸۶ تلگراف‌هایی از کرمانشاه، استرآباد و زنجان در پشتیبانی مشروطه و مجلس از سوی علما و انجمن‌های این شهرها در مجلس شورای ملی خوانده شد. تلگرافی نیز از عراق رسیده بود که[۱۳]

حضور حضرت اتابک اعظم پس از ورود صمصمام‌الممالک، حاج آقا محسن بطوریکه عرض شد از دهات خود جمعیت نموده بازارها را بسته. فرستادم رئیس قشون بیاید در خانه نشسته، بیرون نمی‌آید، چون نسبت با حاجی آقا محسن دارد متعذر به معاذیر شد مخصوصا چند نفر توپچی و غیره خواستم سند وزارت جنگ را می‌خواهد حاجی آقا محسن بنای یاغیگری را گذارده دیشب در پشت بام بازارها و جای دیگر تفنگچی گذارده، به ارک شلیک می‌کردند اگر صمصام‌الممالک نبود برای چاکر و اهل شهر خیلی محل خطر بود اغلب مردم بطرف حاجی آقا محسن رفته صمصام الممالک هم به پاره اقدامات اجازه ندارد هر روز از طرف شیخ فضل الله تلگرافات می‌رسد اگر این طور باشد تمام اموال و عرض مردم بهدر خواهد رفت شرم دارم از خیالات فاسده او بگویم اگر عرایض چاکر را اغراق بدانند تحقیق شود کار خیلی بالا گرفته اقدامات فوری لازم است.[۱۴]

صدیق حضرت – افسوس دارم که در هر مطلبی که ضرر بدولت دارد به محض بروز سریعا در صدد جلوگیری برمی‌آید اما هر چه راجع به ملت است مثل اردبیل و عراق و غیره هر قدر اخطار می‌شود هیچ اقدام نمی‌کنند و از این مطلب غفلت دارند که نه اینکه خلق اردبیل بکلی از دست خواهد رفت بلکه اردبیل بکلی از دست می‌رود همچنین مسئله حاجی آقا محسن و همچنین مسئله شیخ فضل الله درآنجا نشسته همه نوع فساد می‌کند و کسی درصدد نیست.

روز ۱۷ تیر ۱۲۸۶ در نشست مجلس شورای ملی تلگراف‌های بسیاری از شهرهای ایران علیه فتنه شیخ فضل الله در پاسخ به تلگراف مجلس شورای ملی خوانده شد:[۱۵]

موافقت و معاضدت آنها با اساس مقدس و نهایت رضامندی از وکلای عظام و عدم توجه آنها به تلگرافات شورش‌انگیز حاج شیخ فضل الله مخصوصا از انجمن سعادت مشهد مقدس اظهار داشته بودند که تلگرافات عدیده در مخالفت و مضادت حاج شیخ فضل الله به عتبات عالیات مخابره نمودیم و از نقاط سه گانه جدا اظهار داشته بودند که بحمدالله در این نقاط مخالف و معاندی از برای اساس مقدس نیست عموما یکدل و یکزبان متشکر از اعضای مجلس و مترصد مساعی جمیله از آن ساحت مقدس هستند اعضای محترم و وکلای معظم یک زبان پاس نیات حسنه و اقدامات جلیله برادران وطنی و اخلاء دینی خود را نمودند فریاد زنده باد ملت و پاینده باد مشروطیت از عموم حضار بلند شد.

ده روز جشن همبستگی در تبریز

آیت‌الله ثقه‌الاسلام تبریزی از همبستگی و مشروطه می‌گوید
شیخ علی‌اصغر لیلاوایی با چندتن از سران آزادی‌خواهان تبریز

در این میان تبریزیان برای یکپارچگی مردم در هر هجده کوی این شهر دست به ابتکار ارزنده‌ای زدند و آن اینکه ثقه‌الاسلام و دیگران بهتر آن دیدند و نشست‌هایی برپا کنند و ریشه همه کینه‌ها و دشمنی‌ها را از تبریز بردارند و مجاهدان و مردم در همه کوی‌ها با یکدیگر در پشتیبانی از مشروطه و علیه بدخواهان همداستان شوند. اینان نامه‌ای به بلدیه نوشتند و از هر کوی چند تن ریش سفید و سردسته خواستند. نخستین کوی بزرگ و به نام تیریز، کوی خیابان بود و در مشروطه‌خواهی از پیشگامان بودند. روز آدینه ششم تیرماه مجاهدان و آزادی‌خواهان همگی در کوی خیابان گِرد آمدند و مردم کوی خیابان از آنها پذیرایی‌ها کردند. شیخ سلیم و میرهاشم بر سکوی سخنرانی رفتند و از همدستی و برادری و سود آنها سخن راندند. شنبه پسین وارد کوی ویجویه شدند. فوج‌های مجاهدان به شکوه راه پیمایی افزودند و علما و سیدهای هر کویی در جلوی فوج خود با طبل و شیپور و درفش‌های رنگارنگ راه افتادند. کوچه‌ها آب‌پاشی شده بود و هر دسته‌ای که می‌رسید با شربت و چای پذیرایی می‌شد و از هر گوشه فریاد "زنده باد مشروطه" به گوش می‌رسید. یکشنبه نوبت کوی دَوَچی بود فوج‌ها تیپ تیپ به آنجا آمدند و به گفته روزنامه انجمن "دیده دوستان روشن و دشمنان کور گشتند." در این جا نیز واعظان بر سکوی سخنرانی رفتند و اندرزها در همبستگی و پشتیبانی از مشروطه دادند.

دوشنبه به کوی سرخاب رفتند. بازارچه سرخاب که در سر راه بود آذین بسته و آراسته بود. فوج‌ها دسته دسته با شکوه می‌رسیدند و پذیرایی می‌شدند. میرهاشم و شیخ سلیم و ثقه‌الاسلام نیز سخنرانی کردند. سه‌شنبه نوبت باغمیشه شد. رفته رفته به شکوه و آرایش هر کوی افزوده می‌شد و دستگاه پذیرایی رنگین‌تر و پهناورتر می‌شد. امروز هم مردم باغمیشه از دَم دروازه تا خانه‌های کلانتر، سراسر آذین بسته و مجاهدان بومی بر سر راه صف بستند. چهارشنبه نوبت کوی امیرخیز رسید. در اینجا نیز راه‌ها را آراستند و مردم امیرخیزیان در هر گامی برای پذیرایی ایستاده بودند. سخنرانان نیز بر سکو رفته و سخنان گیرایی ایراد کردند. پنجشنبه را برای کوی‌های غربی شهر بعنی لیلاوا، اهراب و چرنداب برگزیدند. در این کوی‌ها، همه گذرگاه‌ها را آراستند و در هر چند گامی نیمکت و صندلی چیدند و قالی‌های گرانبها آویختند و گلدان‌های زیبایی بر سر راه نهادند. سر فوج‌های مجاهدان و تماشاییان با شکوه از راه می‌رسیدند. در پایان روز شیخ سلیم و میرهاشم و علی اصغر لیلاوی به سکو رفتند و سخنرانی کردند.

روز آدینه سیزدهم تیر جشن در کوی هکماوار گرفته شد. از آنجا که این کوی بسیار دور بود از گردشگاه‌ها به شمار می‌آمد. با این همه، مردم کوی هکماوار را از دروازه تا میدان "حاجی حیدر " که کانون جشن بود آب پاشیده و جاروب کرده و یک طاقی برپا کرده بودند. شامگاه چنان شمار مردم زیاد شد که همه کوچه‌ها هم از مردم موج می‌زد. شیخ سلیم و میرهاشم و خاجی شیخ علی اصغر یکی پس از دیگری سخنرانی کردند. روز شنبه نوبت کوی ششکلان که از توانگرترین کوی‌های تبریز بود و بیشتر مردمش از توانگران بودند و در آذین بستن خیابان‌ها و شکوه و پذیرایی از دیگر کوی‌ها پیشی گرفت. مغازه‌ها همه آراسته و چامه‌هایی در ستایش مشروطه و سپاسگزاری از آزادی با خط درشت و روشن بر روزی پارچه‌ها نوشته شده بود و از دیوارها آویزان بود. از سه ساعت به شامگاه مانده، ورود فوج‌ها آغاز شد و سراسر ششکلان پر از آوای کوس و شیپور بود و آواز "یکدو" از هر سو شنیده می‌شد. فوج مجاهدان ششکلان در سر راه ایستادند و به میهمانان "درود سپاهیانه" می‌دادند. در این روز بیشتر از دیگر روزها آوازها به "یاشاسون اهل تهران" و "یاشاسون مشروطه" و "یاشاسون مجاهدان ایران" بلند می‌شد.

روز یکشنبه پسین را سرکردگان دولتی و توپچیان، در میدان توپخانه پذیرایی از فوج‌های مجاهدان و آزادی‌خواهان کردند. بدین سان دید و بازدید کوی‌های تبریز به پایان رسید و این ده روز از روزهای بسیار خوش و پرشور تبریز بود. مجاهدان و مردم همه خوش و گشاده‌رو و با مهر و نوازش با یکدیگر رفتار می‌کردند. نخست ساده آغاز شد ولی روز به روز با شکوه‌تر شد هر روز مانند جشن نوروز برای مردم شده بود.

لایحه نویسی بست‌نشینان

یکی از نوشتارهای شیخ فضل‌الله علیه مشروطه که در بست‌نشینی چاپ و پخش کرد
عباس آقا صراف آذربایجانی فدایی ملت
سوگواری باشکوه روز هفتم مرگ عباس آقا و گلباران مزار وی در تهران
سید علی آقا یزدی روضه‌خوان دربار دشمن مشروطه
نعمت‌الله بروجردی کُشنده قوام‌الملک حکمران شیراز

شیخ فضل‌الله که با امید به دست‌آوردهای تلگراف خود به شهرها نشسته بود، هر شب در عبدالعظیم در پهنه نماز جماعت به منبر رفته و روضه می‌خواند و بدگویی از مشروطه می‌کرد.[۱۶] نوشته‌های شیخ فضل الله علیه مشروطه را هیچ یک از چاپ‌خانه‌ها نپذیرفتند. شیخ فضل الله که هزینه بست‌نشینی و آشوب به راه انداختنش را اتابک می‌داد با پول هنگفتی که در دست داشت چاپخانه خودش را برپا کرد. برای این کار دستگاه چاپ سنگی به بهای یک صد و سی تومان خریداری کرد و نوشتارهای برانگیزاننده خود را با خط خوش به چاپ رساند و نوشتارهای خود را لایحه خواند.

نخستین سالگرد مشروطه فرارسید و در روز چهاردهم جمادی‌الثانی روز دادن فرمان مشروطیت ، قرار بر این شد که این روز را "روز مشروطه" نامگذاری کنند و در تهران و همه شهرهای ایران جشن برپاگردید. دو روز و دو شب میدان بهارستان دور تا دور با گل و چراغانی آذین بسته شد. در هر یک از خیابان‌های بهارستان هزار صندلی و میز گزارده شد. در هر اتاقی از اتاق‌های هشتگانه هزاران چراغ روشن کردند و شربت و لیمونات و میوه و شیرینی چیده و از واردین با گرمی پذیرایی شد. آتش‌بازی دو ساعت مردم را به شگفت‌آورد. سفیرهای دولت‌های خارجی میهمان این جشن بودند. وزیران، بزرگان دولت، نمایندگان مجلس پذیرایی می‌کردند. نزدیک به پانصد هزار تن در این جشن بودند، و هر از گاهی از زبان این پانصد هزار تن آوای "زنده باد مشروطه" بلند می‌شد. همه به یکدیگر تبریک می‌گفتند. شب دوم انجمن‌ها و اصناف از هم‌دیگر دید و بازدید کردند. در تبریز جشن مشروطه سه شب و سه روز به درازا کشید. در بازارها درفش‌ها شیر و خورشید را برافراشتند و چراغانی و جشن با شکوهی برپا کردند. علما و سردستگان در انجمن گرد آمدند. روز پنج‌شنبه فوج مجاهدان از هر کویی با رخت و نشان ویژه خود، با پایکوبی و موزیک و درفش‌های شیر و خورشید روانه انجمن شدند. آقا میرهاشم و حاجی شیخ علی اصغر نیز سخنرانی کردند. در پایان جشن از آزادی‌خواهان ارج‌شناسی کردند و دسته‌هایی از نمایندگان انجمن‌ها و مجلس شورای ملی با پرچم شیر و خورشید بر مزار مظفرالدین شاه سخنرانی‌ها کردند و نکوداشت مظفرالدین شاه گفتند و گل بر مزارش نهادند و به نام "شاه مشروطه" از پروردگار آمرزش برای او خواستند.

روز ۶ امرداد ۱۲۸۶ شیخ فضل الله که از آگاهی مردم مشروطه‌خواه به حقوقشان و پی‌بردن به ریشه دین اسلام ترس برش داشته بود، لایحه‌ای بیرون داد و در آن پایه‌های حکومت اسلامی را بیان کرد که زمانی دیگر خمینی آن را در کتاب خود درباره "حکومت اسلامی" در نجف کپی کرد. در این لایحه شیخ فضل‌الله برپایی مجلس شورای اسلامی را خواست که بعدا خمینی آن را به اجرا درآورد و حکومت اسلامی و مجلس شورای اسلامی را در چهارچوب ضد انقلاب مشروطه در سال ۱۳۵۷[۱۷] در ایران بنیان گذاشت.

شیخ فضل‌الله در این لایحه از حقیقت‌هایی سخن گفت که نشانگر روشنفکر بودن مردم ایران یعنی مشروطه‌خواهان و آزادی‌خواهان در رهایی خود از زنجیرهای این دین بدوی بود. شیخ فضل الله نوشت:[۱۸]

« ...روزنامه‌ها و شب نامه‌ها پیدا شد اکثر مشتمل برسب علمای اعلام و طعن در احکام اسلام و اینکه باید در این شریعت تصرفات کرد و فروعی را از آن تعییر داده تبدیل به احسن و انسب نمود و آن قوانینی که به مقتضای امروز مطابق ساخت ار قبیل اباحه مسکرات و اشاعه فاحشه خانه‌ها و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان و صرف وجوه روضه‌خوانی و وجوه زیارات مشاهد مقدسه در ایجاد کارخانه‌جات و در تسویه طرق و شوارع و در احداث راه‌های آهن و در استجلاب فرهنگ و از قبیل استهزا مسلمان‌ها در حواله دادن به شمشیر ابوالفضل و یا به سر پل صراط و اینکه افکار و گفتار رسول مختار صلی الله علیه و آله و سلم‌المیاذبالله از روی بخار خوراک‌های اعراب بوده است مثل شیر شتر و گوشت سوسمار و اینکه امروز در فرنگستان فیلسوف‌ها هستند خیلی از انبیا و مرسلین آگاه تر و داناتر و بزرگتر و نستجیربالله حضرت حجه بن‌الحسن عجل‌الله تعالی فرجه را امام موهوم خواندن و اوراق خواندن و اوراق قرآن مجید را در مقواهای ادوات قمار بکار بردن و صفحات مشتمل بر اسم جلاله و آیات سماویه را در صحن مجلس شورا دریدن و پاشیدن و نگارش اینکه مردم بی تربیت ایران سالی بیست کرور تومام می‌برند و قدری آب می‌آورند که زمزم است و قدری خاک که تربت است و اینکه اگر این مردم وحشی و بربری نبودند این همه گوسفند و گاو و شتر در عید قربان نمی‌کشتند...آن همه کتبیه زنده باد، زنده باد مساوات، زنده باد برادری و برابری می‌خواستید یکی را هم بنویسید زنده باد شریعت، زنده باد قرآن، زنده باد اسلام... »

شیخ فضل‌الله کارشکنی‌هایش و نامه پراکنی، و مردم را به شورش خواندن علیه مشروطه را با سرسختی دنبال می‌کرد و گسترش داد. لایحه دیگری در ۲۵ امرداد ۱۲۸۶ چاپ کرد که سرا پا دروغ بود و آنچه را که روزنامه‌ها در آن نقل قول کرده بود در آن روزنامه نوشته نشده بود.[۱۹] در روز ۲۹ امرداد ۱۲۸۶ آقا میرزا محمد تاجر در مجلس شورای ملی گفت که مشکل شیخ فضل‌الله اسلام نیست بلکه مشکل وی دست‌یابی به قدرت است و اینکه باید راه چاره با وی باید پیدا کرد:عملیات آقا شیخ فضل الله را این مردم و پدرانشان میدانند این ملت وجه مصالحه آقایان شده‌اند چون او در این میانه ریاستی پیدا نکرده اینست که راه مخالفت پیش گرفت که شاید از این راه ریاست پیدا کند حالا که این این مردم وجه مصالحه آقایان هستند بر شخص آقایان لازم است که رفع و دفع نمایند در این خصوص بعضی را عقیده این بود که مجلسی از وزرا و علماء و وکلا تشکیل شود مذاکره نموده هر طور که صلاح دیدند اقدام شود.[۲۰]

نمایندگان کوشش کردند که چاپخانه فضل الله را ببندند و بر وزیر علوم فشار آوردند. وزیر علوم به حکمران تهران نوشت ولی سرانجام چون محمدعلی شاه پنهانی پشتیبان و پول‌دهنده به این آشوبگران بست نشین بود، کاری از پیش نرفت. شیخ فضل‌الله و همدستانش کوشش برآن داشتند که آیت‌الله خراسانی را با خود همراه کنند برای نمونه تلگرافی‌هایی به خراسانی و دیگران می فرستاند بدین سان : مجلس که شما فرموده‌اید، مجلس که اساس آن به امر معروف و نهی از منکر و رفع ظلم و حفظ بیضه اسلام و رفاه عامه باشد، ما فرمانبرداریم و خود خواهان چنان مجلس می‌باشیم. لیکن این مجلسی که هست، آن نیست که شما فرموده‌اید. با این روش به آقایان در نجف راه نشان می‌دادند که از پشتیبانی مجلس شورای ملی بازگردند و بگویند که آنها چنین مجلسی را نخواسته بودند. در پاسخ به تلگراف‌های بی شرمانه شیخ فضل‌الله، آیت‌الله خراسانی و مازندرانی و تهرانی که از فتنه شیخ فضل‌الله آگاه بودند، می‌نوشتند "ما همان مجلس را که در بهارستان برپاست می گوییم."

لایحه‌های شیخ فضل‌الله در میان مردم گفتگوهایی پدید آورد. ناسازگاری مشروطه و قانون اساسی با قوانین شریعت و خودکامگی ملایان و توطئه‌های آنان برای از دست ندادن قدرت بر مردم آشکار شده بود. اگر پشتیبانی آیت‌الله خراسانی و شیخ مازندرانی از نجف نبود، دار و دسته شیخ فضل‌الله ریشه مشروطه را از ایران بر می‌کندند. یورش عثمانی به مرزهای ایران و کشتار و تاراج و ناامنی به این دشمنی‌ها دامن می‌زد. در ارومیه و ساوجبلاغ جنگ با عثمانیان رخ داد. عثمانیان کُردهای مرزنشین را برانگیختند که به آبادی‌ها یورش برند و اهالی را بکُشند و به تاراج بَرَند. مجدالسلطنه که از سران ارومیه به شمار می‌رفت با آگاهی انجمن تبریز به گرد آوردن لشکر پرداخت و انجمن برای او ابزار جنگی فرستاد. تا اینکه روز ۹ امرداد ۱۲۸۶ بامدادان سپاهیان عثمانی به جنگ و شلیک پرداختند.[۲۱] مجدالسلطنه که دستور جنگ با عثمانیان در ارومیه را نداشت، با عثمانی‌ها نجنگید و بسیاری از سربازان را به کشتن داد و چادر و ابزار جنگی آنان تاراج شد. مجدالسلطنه به مجلس نوشت:

تمام دهات شهر غارت ذخیره قورخانه اردو منهوب حالیه قریب سیصد و پنجاه نفر مسلمان مقتول ، اجساد برادران در بیرون شهر قادر به دفن نیستیم. کلیه اهالی شهر مضطرب امشب را نمی دانیم به سر خواهیم برد یا نه، آنی نمانده که شهر غلبه نشود، تمامی مسلمانان منتظر مرگ و قتل ... از دهات جایی نمانده که قتل و غارت نشود عموما در شهر متحصن...

حیدر عمواوغلی از مردم سلماس بود که در قفقاز بزرگ شده و در تفلیس درس مهندسی برق می‌خواند. زمانی که رضا یوف از بازرگانان تبریز برآن شد که به بارگاه مشهد چراغ برق بکشد، حیدر عمو اوغلی که نزدیک به بیست سال داشت را از تفلیس برای این کار به مشهد آورد و پس از انجام کار در مشهد، عمواوغلی به تهران آمد و در کارخانه برق حاجی امین‌الضرب به کار پرداخت و با جنبش مشروطه از هواداران مشروطه شد. یکی از بنیانگذاران و کوشندگان انجمن تبریز در تهران حیدر عمواوغلی بود و با "کمیته اجتماعیون عامیون" ایرانیان قفقاز بستگی داشت. حیدر عمواوغلی برای کشتن علی‌اصغر خان اتابک امین‌السلطان[۲۲] نخست‌وزیر، عباس آقا تبریزی را که جوان خون گرم و میهن‌پرستی بود برگزید. در شامگاه ۶ شهریور ۱۲۸۶ عباس آقا تبریزی با ششلولی که در دست داشت سه تیر پیاپی به اتابک شلیک کرد و پس از چند ساعتی اتابک جان سپرد. عباس آقا نیز تیری به گیجگاه خود شلیک کرد و در دم جان سپرد. گفته می‌شود که حیدر عمو اوغلی نیز در نزدیکی‌های مجلس در آن شب بوده است. [۲۳]

با کشته شدن اتابک، کسی که هزینه بست‌نشنیان در قم به سرکردگی شیخ فضل‌الله نوری را می‌داد، بر شیخ فضل‌الله و دیگران روشن شد که بزرگترین پشتیبان خود را از دست داده‌اند و چاره‌ای جز بازگشت به تهران ندارند. برای برگشت به تهران شیخ فضل‌الله و یاران نیاز به دست‌آویزی داشتند که بدون آبروریزی به بست‌نشینی خود پایان دهند. بدین روی دست به دامان آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی شدند که پرسش‌نامه‌ای نوشته شود که در آن معنی مشروطه و آزادی و اینکه آیا مجلس به "احکام شرع" نیز خواهد پرداخت و یا تنها به کارهای "عرفی" بسنده خواهد کرد، از مجلس بپرسد و مجلس پاسخ دلخواه به بست‌نشینان دهد و آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی آن را مهر و دستینه (امضا) کنند و این بهانه‌ای شود که بست‌نشینان به خانه‌های خود بازگردند. صدرالعلما داماد آیت‌الله بهبهانی به دستور رفتار کرد و پرسش‌نامه‌ای به نام علما آماده ساخت. این پرسش و پاسخ در نشست روز سه‌شنبه ۱۷ شهریور ماه ۱۲۸۶ در مجلس شورای ملی خوانده شد. "لایحه سئوالی از طرف حاجی شیخ فضل الله در معنی مشروطیت و حدود و وظیفه مجلس مقدس با جوابی که از طرف مجلس مقدس در این باب داده شده بود قرائت شد. "[۲۴] روز ۲۵ شهریور شیخ فضل‌الله و همدستانش به تهران بازگشتند و هر یک به خانه‌های خود رفتند و به خاموشی گراییدند.

نیرنگ دیگر - بنیاد انجمن فتوت

ساختمان در هم‌کوفته مجلس شورای ملی

از زمانی که اتابک کشته شد، محمدعلی شاه و درباریان به مجلس شورای ملی رفتند و به قانون اساسی سوگند خوردند ولی پس از چند ماه، آغاز به نیرنگ‌بازی‌های خود علیه مشروطه کردند و در آبان ماه ۱۲۸۶ انجمنی به نام "انجمن فتوت" را بنیاد نهادند. روزنامه‌هلی حبل المتین و روح‌القدس[۲۵] که بدخواهی انجمن فتوت را از آغاز کار دریافته بودند، نوشتارهایی برای آگاهی مردم به چاپ رساندند. انجمن تبریز در تهران که بنیاد نیرومندی بود تلگرافی به تبریز فرستاد:

انجمن ایالتی آذربایجان

این اوقات در طهران بعضی از تبریزی‌ها به خیال تاسیس انجمنی موسوم به فتوت از اشخاصی معلوم‌الحال، به تحریک تاسیس شده، لازم بود که خاطر محترم آن انجمن مقدس مستحضر و اسم یکی دو نفر از موسسین را که مفاخرالملک و حاجی محمد تقی صراف و امثال آنها است عرضه داریم و انجمن‌هایی که هواخواه مشروطیت هستند محرک را معلوم نموده و نماینده آن انجمن را نپذیرفته‌اند. اگر تلگراف یا لایحه‌ای از آن انجمن به تبریز برسد موسسین آن انجمن و مقصود آنها را چنانکه اصلاع دارید مستحضر و از خیالات آنها مطلع باشند.

انجمن اتحادیه آذربایجان

دربار یکی از روضه‌خوانان به نام سیدعلی یزدی که با دربار رفت و آمد داشت و زندگی خوش و لوکسی را با پول‌های دریافتی از دربار می‌گذرانید، برانگیخت و از وی خواست که روز دهم آبان ماه ۱۲۸۶ در روضه‌خوانی خود از مشروطه بدگویی کند. سیدعلی یزدی نیز به بالای منبر رفت و پس از روضه‌خوانی‌هایش به بدگویی آشکار از مشروطه پرداخت و آقای تقی‌زاده و مستشارالدوله را کافر خواند و جایگاه عباس آقا تبریزی را در "طبقه هفتم جهنم" نشان داد. با این کار دو دستگی در تهران پیش آمد و مجلس شورای ملی به شهربانی دستور داد که از مسجد رفتن وی جلوگیری کنند. ولی روشن شد که دربار کماکان دشمن مجلس شورای ملی و مشروطه است و سوگندها و نامه‌های مهرآمیز دروغ است. محمدعلی میرزا کوشش داشت که همواره تبریز را در ناآرامی نگاه دارد. بدین روی محمدعلی شاه میرهاشم دَوَچی را که همواره جای خود میان مشروطه‌خواهی و مشروعه‌خواهی تغییر می‌داد، به تبریز فرستاد تا "انجمن اسلامیه" را در تبریز بنیاد کند. در تبریز گذشته از انجمن اسلامیه، انجمن دیگری به نام "انجمن سادات" برپا شده بود که پیاپی در روزنامه‌ها علیه مشروطه نوشتارهایی را به چاپ می رسانید. شیخ فضل‌الله نوری و سیدعلی یزدی و بنیان‌گذاران انجمن فتوت نیز پیوسته نشیت‌هایی برپا می‌کردند و یک جنبش نهانی علیه مشروطه را سازمان می‌دادند. تا اینکه کار در آذر ماه ۱۲۸۶ به یورش به مجلس شورای ملی رسید و در آن اوباشان مجلس را سنگباران کردند و به گلوله بستند. مردم در سراسر ایران که از نیرنگ‌های دربار و ملایان آگاه بودند در جواب تلگراف‌هایی که شیخ فضل‌الله و همدستان به شهرهای ایران می‌فرستادند و به نام هواداری از شرع و از مردم یاری می‌خواستند، نوشتند "حاجی شیخ فضل‌الله خدا تو را و اتباع تو را به درک فرستد تا مسلمانان آسوده شوند." سیدعلی یزدی هم همواره بالای منبر به مشروطه دشنام می‌داد و از آن بدگویی می‌کرد.

در روز ۸ اسفند ماه در دوشان تپه به جان محمدعلی شاه سوءقصد نافرجامی شد و چند روز پس از آن قوام‌الملک حکمران بیدادگر شیراز نیز به دست یک جوان مشروطه‌خواه به نام "نعمت‌الله بروجردی" کشته شد. نعمت‌الله بروجردی چهار تیر به قوام‌الملک شلیک کرد و سپس خود را کشت. از جیب بغل وی کاغذی بیرون آمد که روی آن نوشته شده بود: "نعمت‌الله بروجردی نمره ۱۹ قاتل نصرت الدوله پسر قوام‌الملک شیرازی."

۹ فروردین ۱۲۸۷ احتشام‌السلطنه از ریاست مجلس شورای ملی کناره‌گرفت و ممتازالدوله به جای وی برگزیده شد. از سوی دیگر محمدعلی شاه به شهربانی برای پیداکردن نارنجک‌اندازان سخت گرفته بود تا اینکه ۱۹ فروردین به هنگام نیم‌شب به خانه چهارتن از کارکنان چراغ گاز ریختند و حیدر عمواغلی و همدستانش را به شهربانی و روز پسین برای بازپرسی به کاخ گلستان که محمدعلی شاه در آن زندگی می‌کرد بردند. انجمن‌های تهران برآشفتند و این کار را شکستن قانون اساسی مشروطه خواندند زیرا که آنها می‌باید جزای قانونی ببینند نه دوباره بر اساس شریعت. از فردای آن روز شورش‌ها بزرگتر شد و انجمن‌ها در مدرسه سپهسالار گردآمدند و آشکار شد که محمدعلی شاه به حکمران تهران نوشته، و حکمران به شهربانی دستور داده است که بدون آگاهی وزیر عدلیه و وزیر داخله، این چهار تن را برای بازپرسی به کاخ بیاورند. فشارها آنقدر زیاد شد که محمدعلی شاه وادار شد که دستور دهد که دستگیر شدگان را به عدلیه بردند و این پیروزی بزرگی برای انجمن‌ها به شمار رفت. محمدعلی شاه بسیار آزرده شد و در همین روزها بود که با لیاخوف و نمایندگان روس به گفتگو پرداخت و برنامه بمباران مجلس را ریختند.

محمدعلی شاه کوشش داشت که آذربایجان که از ستون‌های مشروطه به شمار می‌آمد را در ناآرامی و فشار نگاه دارد. برای رسیدن به این هدف شوم، در آن زمان حاجی محتشم‌السلطنه از هواداران خودکامگی دربار، حکمران ارومیه بود و مخبرالسلطنه نیز به والی‌گری تبریز برگزیده شد. رحیم خان که از اشرار و در زندان بود را محمدعلی شاه با نیرنگ از زندان آزاد ساخت و رحیم خان با چاپلوسی در شمار مشروطه‌خواهان درآمد. از آنجا که ایل شاهسون در سرکوب و جلوگیری از پیشرفت سربازان روسیه دلیری‌های بسیار کرده بود، مخبرالسلطنه، انجمن تبریز را فریب داد و رحیم خان با هشتصد تفنگ و دو توپ و هیجده هزار تومان پول روانه قراه‌داغ شد که نیروی سرباز و سواره گردآورد و آنجا ماند تا اینکه با دستور محمدعلی شاه به تبریز آمد و انجمن تبریز را ویران ساخت. نیرنگ دیگر محمدعلی شاه، فرستادن حاجی میرزا امام جمعه و مجتهد همدست شیخ فضل‌الله نوری در پدیدآوردن بست نشینی عبدالعظیم بدون آگاهی تبریزیان به آن دیار بود.

بمباران مجلس شورای ملی

روز سه‌شنبه دوم تیر ماه ۱۲۸۷ کشمکش دو ساله آزادی‌خواهی و خودکامگی در این روز به جنگ و خونریزی بدل شد و مشروطه و مجلس پس از دو سال ایستادگی از پای درآمد. روز سه‌شنبه با برآمدن آفتاب قزاقان و سربازان گرد مجلس و مسجد سپهسالار را گرفتند و راه‌ها و خیابان‌ها را بستند و چهار ساعت مجلس شورای ملی را به توپ و تیر بستند.

از زمانی که مجلس شورای ملی بمباران و بسته شد، شیخ فضل‌الله دشمن بزرگ مشروطه پس از بمباران مجلس دوباره جان گرفت و برای کندن بنیاد مشروطه در ایران به هر کاری دست زد و محمدعلی شاه را از بازکردن مجلس شورای ملی بازداشت و با امضای تومار و فرستادن تلگراف‌ها به وسیله ملایان همدستش در دیگر شهرها علیه مشروطه دربار را برانگیخت. ایستادگی‌هایی که محمدعلی شاه در برابر آزادی‌خواهان و علمای نجف و نمایندگان سیاسی اروپا می‌کرد همه به دلگرمی پشتیبانی‌ها و شرهایی که شیخ فضل‌الله به پا می‌کرد می‌بود. از این رو محمدعلی شاه همواره به شیخ فضل‌الله نوری گوش می‌کرد و در هر کاری اندیشه وی را جویا می‌شد. مردم نیز به خانه شیخ فضل‌الله نوری رفت و آمد می‌کردند و ارج بسیاری پیداکرده بود. دیگر در کالسکه می‌نشست و سینه‌زنان و همراهان بسیاری در کنار او بودند و شیخ فضل‌الله به آرزوی خود رسید یعنی به قدرت و جاه و شکوه.

محمدعلی شاه با دستیاری شیخ فضل‌الله نوری و دیگران برنامه ریشه‌کنی مشروطه با تومار درست کردن و مجلس شورای کبرای دولتی راه انداختن را به انجام رساندند. در ۱۶ آبان محمدعلی شاه در باغشاه نشستی برپا کرد و گروهی از سرجنبانان "بلی گوی" تهران را به بهانه اینکه ۲۳ آبان نزدیک است و باید نمایندگانی برای مجلس برگزیده شوند، فراخواند. محمد مصدق‌السلطنه از خویشان نیز در کنار محمدعلی شاه بود. چون پیشتر با یکدیگر قرارها را گذاشته بودند، در این نشست شیخ فضل‌الله نوری و هم‌دستانش عربده کشیدند که مشروطه با "شریعت" سازگار نیست و تلگراف‌های بسیاری را که به دستور شیخ فضل‌الله، ملایان کرمان، همدان، شیراز و دیگر شهرها فرستاده بودند، بیرون ریختند و با شگفتی همه کسانی که بودند، تلگرافی نیز به نام مردم تبریز در انزجار از مشروطه خواندند.

کریم دواتگر ترور نافرجام شیخ فضل‌الله نوری را انجام داد

مردم نیز تا می‌توانستند از محمدعلی شاه و شیخ فضل‌الله بد می‌گفتند. در آبان ماه تلگرافی از نجف رسید که حاجی میرزا حسین تهرانی درگذشته است. در تبریز و همه شهرهای ایران آیین سوگواری باشکوهی برگزار شد. سیدعلی آقا یزدی روضه‌خوان بدخواه مشروطه که از بنیادگزاران آشوب میدان توپخانه بود، در سوگواری حاجی آقا تهرانی در خانه خود چادری افراشت و مردم به خانه وی روانه شدند. سیدعلی آقا یزدی آشکارا به هواخواهی مشروطه پرداخت و از علمای عظام در نجف که پشتیبان مشروطه بودند ستایش کرد. محمدعلی میرزا بی‌درنگ کسانی را فرستاد تا چادر را پایین آوردند ولی این به خوبی نشان می‌داد که محمدعلی شاه در دیده مردم خوار شده است. بدینسان می‌گذشت تا اینکه در آذر ماه سیدعلی آقا یزدی به عبدالعظیم رفت و در آنجا بست نشست و پرچم مشروطه‌خواهی را افراشت و مردم را گِرد خود آورد. صدرالعلما و دسته‌های دیگر به سفارت عثمانی رفتند و در آنجا برای برقراری مشروطه بست نشستند. با رخ‌دادن اینگونه نشان‌های دشمنی با محمدعلی شاه، رشته کار در تهران از هم گسیخت.[۲۶]

در این میان برخی از آزادی‌خواهان برنامه کشتن شیخ فضل‌الله را ریختند و جوان بی‌باکی به نام کریم دواتگر را برای این کار برانگیختند. ۱۹ دی ماه ۱۲۸۷ کریم دواتگر شش لول خود را کشید و به سوی شیخ فضل‌الله شلیک کرد که به ران او خورد ولی زخم کاری نبود و پس از چندی بهبود یافت. کریم دواتگر کوشش کرد که با گلوله‌ای خود را بکشد ولی گلوله از زیر گلوی او خورد و استخوان گونه اش بیرون آمد. کریم در زندان بود تا آزادی‌خواهان تهران را در دست گرفتند. داستان این ترور را میرزا بنویس شیخ فضل‌الله نوری برای پسر او در نجف چنین نوشت:

روز آدینه حاجی شیخ فضل‌الله بدیدن کسانی رفته بود و شب چون دوساعت گذشته، همراه پسرش حاجی‌ میرزا هادی و سه‌تن دیگر از ملایان پیرامونش، و چندتن نوکر که چراغ می‌کشیدند، بجلوخان عضدالملک رسیده پیاده گردید، یکی از سوی جلو پیش می‌آمد و چون به حاجی‌ شیخ‌ فضل‌الله رسید شش‌لول خود را کشیده تیری بسوی او انداخت، و او از گزند تیر سرپا ایستادن نتوانسته بزمین نشست و میرزا هادی به نگهداری او پرداخت، و چون چند تیر دیگر نیز انداخت دو گلوله به میرزاحاجی‌آقا دماوندی [۲۷] رسیده او را هم زخمی گردانید، و چون همراهان حاجی‌ شیخ‌ فضل‌الله به سر او ریخته خواستند دستگیر کنند یک گلوله از زیر گلوی خود زد که از استخوان گونه بیرون جهید. همراهان او که در آن نزدیکی ها می‌بودند داستان را چنین دیده بگریختند. در این میان همسایگان به آواز تیر بیرون ریخته از چگونگی آگاه گردیدند و هر سه از زخمیان را برداشته به خانه‌ حاجی‌ شیخ‌ فضل‌الله بردند. تیری که به او خورده از زیر ران چپ گذشته بیرون آمده بود و زخمش کاری نمی‌بود. میرزا حاجی‌ آقا از پا و از شانه زخم برداشته حال او نیز بد نمی‌بود. ولی خود زننده حالش بد می‌بود و از آسیب گلوله سخن گفتن نمی‌توانست. این بود هر چه پرسیدند پاسخی نگرفتند، و تنها از مُهرش دانستند که نامش کریم است. فردا نیز جستجوهایی کرده دانستند پیشه‌ی دواتگری داشته است. بهرحال او را نگهداشتند. و چون زخمش بهبودی یافت زنجیر بگردنش زده به زندان فرستادند و گویا در زندان می‌بود تا تهران به دست آزادیخواهان افتاد. حاجی‌ شیخ‌ فضل‌الله و میرزا حاجی‌ آقا نیز پس از چندی بهبودی یافتند.


دنباله این نوشتار تا به دار آویخته شدن شیخ فضل الله را در انقلاب مشروطه - از استبداد صغیر تا فتح تهران - بسته شدن مجلس شورای ملی پس از بمباران ۲ تیر ۱۲۸۷ تا ۲۲ آبان ۱۲۸۸ بخوانید

منبع

  1. امروز نیز جمهوری اسلامی به مخالفان خود را قاچاقچیان مواد مخدر می‌نامد و اعدام می‌کند
  2. مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۳ اردیبهشت ۱۲۸۶ نشست ۸۵ قانون اساسی و متمم آن
  3. مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۳ اردیبهشت ۱۲۸۶ نشست ۸۵
  4. مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۸ اردیبهشت ۱۲۸۶ نشست ۸۸ جلوگیری از خوانده شدن اصل نوری در مجلس شورای ملی
  5. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱ خرداد ۱۲۸۶ نشست ۹۰
  6. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱ خرداد ۱۲۸۶ نشست ۹۰ درباره اصل نوری
  7. سخنان صنیع‌الدوله در اشاره به پیشنهاد شیخ فضل الله نوری
  8. تصویب اصل پیشنهادی شیخ فضل الله که شد اصل دوم متمم قانون اساسی
  9. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱ تیر ۱۲۸۶ نشست ۱۱۰ در نشستن همدستان شیخ فضل الله در عبدالعظیم
  10. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۰ تیر ۱۲۸۶ نشست ۱۱۵ تلگراف شیخ فضل الله به نجف
  11. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۰ تیر ۱۲۸۶ نشست ۱۱۵ آشوب شیخ فضل الله در کشور
  12. تلگراف مجلس شورای ملی به شهرهای ایران درباره فتنه شیخ فضل‌الله نوری تیر ۱۲۸۶
  13. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۵ تیر ۱۲۸۶ نشست ۱۱۸
  14. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۵ تیر ۱۲۸۶ نشست ۱۱۸ نوری کشور را به اغتشاش علیه مجلس، نمایندگان و وزرا می کشاند
  15. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۷ تیر ۱۲۸۶ نشست ۱۱۹ تلگراف مردم علیه شورش به پا کردن شیخ فضل الله به عتبات
  16. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چاپ سیزدهم ۲۵۳۶ شاهنشاهی، ص. ۴۲۳ - ۳۲۵
  17. ضد انقلاب
  18. لایحه شیخ فضل‌الله نوری درباره برپایی حکومت اسلامی ۶ امرداد ۱۲۸۶
  19. لایحه شیخ فضل الله نوری به هنگام بست در عبدالعظیم ۲۵ امرداد ۱۲۸۶
  20. مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۹ امرداد ۱۲۸۶ نشست ۱۴۱ گفتار میرزا محمد تاجر درباره قدرت‌خواهی شیخ فضل الله
  21. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۲ امرداد ۱۲۸۶ نشست ۱۳۲ یورش عثمانی به ارومیه و ساوجبلاغ
  22. تصویب کابینه اتابک امین‌السلطان
  23. مقاله روزنامه مجلس درباره کشته‌شدن اتابک اعظم نخست‌وزیر به دست عباس آقا تبریزی ۷ شهریور ۱۲۸۶
  24. مذاکرات مجلس شورای ملی ۱۷ شهریور ۱۲۸۶ نشست ۱۵۲ سناریوی پرسش و پاسخ با شیخ فضل‌الله نوری برای پایان دادن به بست‌نشینی
  25. روزنامه‌های مشروطه
  26. انقلاب مشروطه - از استبداد صغیر تا فتح تهران
  27. یکی از ملایان پیرامون او که اکنون در تهران به نام خطیبی شناخته می شود